درسهایی از اخلاق علوی برای زیستن در جهان معاصر
درسهایی از اخلاق علوی برای زیستن در جهان معاصر
در جهان امروز چگونه میتوان درست زیست و همچنان شیعه بود؟ برای رسیدن به این هدف ما همچنان نیازمند الگوهای دینی خود، به خصوص نماد تشیع، یعنی امیر مؤمنان (علیه السلام) هستیم.
ما شیعیان امروزه با چالشهایی مواجه هستیم که هم میتواند به ما آسیب بزند و هم در صورت فهم درست زمانهای که در آن زندگی میکنیم، به فرصتی در ترویج اندیشههای ما تبدیل شود. انتخاب با ما است. اما این انتخاب نیازمند شناخت جهانی است که در آن زندگی میکنیم. بهواقع ما همزمان شیعه، ایرانی، و شهروند جهان هستیم. هر یک از این سه مستلزم رفتارها و تکالیفی است که گاه با هم سازگار هستند و گاه ناسازگار دیده میشوند. در مقام شیعه بودن، نیازمند دفاع از آموزههای شیعی خود و پاسخ به پرسشهای گسترده داخلی و خارجی هستیم. همزمانْ هویت ایرانی ما در معرض پرسش و گاه انکار از سوی کسانی است، و سرانجام در جهانی زندگی میکنیم که ساکنان متفاوتی دارد و رفتار هر یک از آنها میتواند بر ما تأثیری پایدار داشته باشد. واقع آن است در گذشته میشد بهسادگی و راحتی شیعه بود و نگران پیرامون خود نبود. برای مثال، میتوانستیم فارغ از هر گونه نگرانی و پیامدی اندیشههای شیعی خود را ترویج کنیم و شعایر خود را بر پای داریم. اما امروز به دلایلی از جمله گسترش ارتباطات، هر اقدام کوچکی به نام تشیع، میتواند در سطح جهان به سود، یا زیان، عمده شیعیان تمام شود. در گذشته منِ شیعی میتوانستم در مسجدی دور افتاده هر آن چه بخواهم بگویم و جز کسانی که میخواهم آن را نشوند. اما امروزه تنها اختیار دار هر آن چه نگفتهام هستم. حال آن که به مجرد بیرون آمدن سخنی از دهانم، جهانیان، نه لزوماً مخاطبان مطلوب من، از آن باخبر خواهند و چه بسا واکنشی بر ضد شیعیان نقاط دیگری از خود نشان دهند.
حال پرسش آن است که در جهان امروز چگونه میتوان درست زیست و همچنان شیعه بود؟ برای رسیدن به این هدف ما همچنان نیازمند الگوهای دینی خود، به خصوص نماد تشیع، یعنی امیر مؤمنان (علیه السلام) هستیم.
با این هدف نوشته حاضر فراهم آمده است تا نیمرخی از ویژگیهای جهان امروز به دست دهد و در پی آن برخی از تعلیمات علوی برای زیستن در چنین جهانی را بازگوید.[1]
1. ویژگیهای جهان معاصر
آن چه که جهان معاصر نامیده میشود، صرفاً استمرار جهان گذشته نیست و قرن بیستم و بیست و یکم با جهان قدیم و کهن تفاوتهایی بنیادی دارد که بر نحوه زیست و شیوه تعامل ما تأثیری قاطع دارد. امروزه گاه گفته میشود جهانِ جهانی شده، یعنی جهان امروز دیگر مانند گذشته متشکل از چندین قاره یا کشورهای مختلف و متفاوت و گسسته از هم نیست. بلکه خود جهان نیز جهانی شده است. اما این جهانِ جهانی شده چه ویژگیهایی دارد؟ از میان ویژگیهای مختلف این جهان، در این جا صرفاً به چند ویژگی که به بحث ما مرتبط است اشاره میکنم. این ویژگیها عبارتند از:
کوچک شدن جهان
گره خوردن سود و زیان
برداشته شدن دیوارها
گسترش سریع خبرها
شفافیت روابط
انفجار اطلاعات
کاهش قدرت تحلیل و تفسیر
مسطح شدن جهان.
1-1. کوچک شدن جهان
آشکارترین ویژگی جهان معاصر کوچک شدگی آن است. این کوچک شدن به معنای فشردگی جغرافیایی نیست، بلکه به معنای کمرنگ شدن مرزهای مختلف طبیعی و سیاسی است. امروزه، خواه ناخواه، در جهانی زندگی میکنیم که به تعبیر مارشال مکلوهان، به دهکدهای جهانی تبدیل شده است. یعنی کل جهان چنان در هم فشرده شده است و ساکنانش چنان به نزدیک و از حال هم باخبر شدهاند که میتوان آن را بهواقع «دهکده» نامید. پیشتر از او، ابوطالب زنجانی، از عالمان ایرانی دوران مشروطه، متوجه این نکته شد و جهان را به خانهای تشبیه کرد و نوشت: «امروز که وضع دول دنیا غیر وضع گذشته است و قدرت جنس بشری به اقصا درجه رسیده، زمین حکم یک خانه را گرفته».[2]این کوچک شدن خود مسائلی در پی داشته است که برخی از آنها را میآورم.
1-2. گره خوردن سود و زیان
در جهانی کوچک شده، سود و زیان همه جهانیان عملاً به هم گره میخورد و هر فعالیتی در نقطهای از عالم بر نقاط دیگر مستقیماً تأثیر میگذارد. برای مثال، در گذشته ایران بازار فرش جهان را در اختیار داشت. اصولاً هنر و ظرافت فرش ایران زبانزد بود. حال اگر در نقاط دیگری از عالم کسانی فرش میبافتند رقابتی برای بازار فرش ایران به شمار نمیرفت. اما امروزه چنین نیست و کشورهای دیگر میتوانند با کمی سرمایهگذاری و برنامهریزی موقعیت فرش ایران را به خطر بیندازند. اینک یک کارخانه دوخت شلوار و پیراهن در هنگ کنگ میتواند بر زندگی یک خیاط اصفانی تأثیر عمیقی بگذارد و چه بسا به تعطیل کردن مغازه او بینجامد. کاهش نرخ دلار یا اعتراض در وال استریت، دیگر صرفاً مشکل مردم آمریکا نیست، همه جهانیان را درگیر میکند و بر زندگی همگان تأثیر میگذارد. به همین سبب، مسائلی چون گرمایش جهانی، تخریب محیط زیست، نازک شدن لایه ازون، رواج بیماریهای کشنده و مسری یا اپیدمیک، دیگر مشکل غرب یا شرق نیست، معضل همه ساکنان این کره است. منِ مسلمان دیگر نمیتوانم با این ادعا که مثلاً مشکل ایدز ریشه در بی بند و باری غربیها دارد، خودم را از این مسئله و پیامدهای آن بیتوجه نگه دارم. ما، یعنی همه ساکنان کره زمین، امروزه همچون مسافران یک کشتی بزرگ هستیم که هر اتفاقی برای آن بیفتد، دامنگیر همه مسافران خواهد شد.
1-3. برداشته شدن دیوارها
در گذشته موانع طبیعی مانند دریاها، کوههای بلند و کویرهای گسترده، کشورها را از یکدیگر جدا میکرد. افزون بر آن، هر کشوری دارای مرزهایی سیاسی بود که بر آن نظارت نسبتاً کاملی داشت و میتوانست مانع ورود افراد، کالاها، و اندیشههای ناخواسته شود. اما در پی کوچک شدن جهان شاهد برداشته شدن این دیوارها هستیم. نه آن که مرزهای سیاسی یا موانع طبیعی برداشته شده باشد، بلکه مقصود آن است که کارآیی آنها از بین رفته یا کاسته شده است. در جهان معاصر دیگر هیچ دیواری نمیتواند یک کشور را کاملاً از کشورهای دیگر جدا نگهدارد.
1-4. گسترش سریع خبرها
هنگامی که دیوارها برداشته شد، خبرها سریع گسترش پیدا میکند. به تعبیر دیگر، امروزه دوران دروازهبانی[3] خبر به سر رسیده است و چه بخواهیم و چه نخواهیم شبکههای مختلف جهانی اخبار مورد نظر خود را منتشر میکنند و این خبرها سریع گسترش پیدا میکنند. برای مثال، چهل سال قبل اگر در تهران اتفاقی رخ میداد، معمولاً یک روز طول میکشید تا شهروندان اصفهانی یا شیرازی از آن باخبر شوند. اما امروزه به دلیل گسترش فضای مجازی و حضور شبکههای قدرتمند ماهوارهای، هنگامی که در تبریز زلزلهای رخ دهد، قبل از آن که شهروندان تهرانی یا اصفهانی از آن باخبر شوند، مردم دیگر نقاط جهان از آن باخبر میشوند. طرفه آن که حتی همین شهروندان ایرانی اولین بار خبر این زلزله را از شبکههای خبری خارجی میشوند نه خبرگزاری رسمی کشور خودمان.
1-5. شفافیت روابط
در جهانی که خبرها به سرعت گسترش پیدا میکند، گویی همه ما در خانههای شیشهای نشستهایم و جایی برای برای پنهان کردن خودمان و رفتارمان نداریم. محرمانهترین خبرها از جایی درز میکند و زود رسانهای میشود. داستان ویکیلیکس، سایتی که اخبار و اسناد محرمانه سران کشورهای بزرگ جهانی را منتشر کرده بود، نمونهای است از فضایی که به سمت شفافیت پیش میرود. در چنین فضایی دیگر امکان پنهانکاری نیست. برای مثال، نمیتوان در شهر خود بر ضد مذاهب اسلامی سخن گفت، اما در مجالس مثلاً رسمی از تقریب بین مذاهب دم زد.
1-6. انفجار اطلاعات
یکی از آشکارترین ویژگیهای جهان معاصر افزایش حیرتانگیز اطلاعات در هر زمینهای است. کافی است کسی اندکی بتواند با صفحه کلید کامپیوتری کار کند. آنگاه وی میتواند کلمه مورد نظر یا پرسش مطلوب خود را از طریق آن به فضای مجازی ارسال کند و در پی آن انبوهی از اطلاعات را دریافت. در دهه 1980 و پیش از آن تنها وسیله ثبت و حمل اطلاعات دیجیتالی که از کامپیوتر جدا میشد، دیسک و سپس دیسکت بود که ظرفیت نگهداری آن کمتر از دو مگابایت، یعنی در حد یک تصویر با کیفیت متوسط یا چند جلد کتاب بود. اما امروزه شاهد هاردهای سیاری هستیم که در جیب جای میگیرد و تا ترابایت ظرفیت دارد. در چنین هاردی میتوان مطالب بیش از 40000 هزار جلد کتاب حجیم را گنجاند، یعنی یک کتابخانه بزرگ را. امروزه درباره سادهترین مطالب، مانند آشپزی گیاهی تا نظریترین مباحث، همچون فلسفه تحلیلی، میتوان مطالب مختلف و گستردهای در فضای مجازی به دست آورد. به دست آوردن پارهای از این اطلاعات مستلزم پرداخت پول است، اما برخی از آنها کاملاً رایگان است.
حاصل آن که امروزه شاهد دسترسی آسان به اطلاعات فراوان هستیم. جهان معاصر دچار سرریز اطلاعاتی[4] شده است، یعنی بیش از آن چه بدان نیاز دارد، اطلاعات موجود است. زیرا از طریق آپلود (یا بارگذاری)، هر کس میتواند هر اطلاعاتی را روانه فضای مجازی کند و آن را برای استفاده همگان به اشتراک بگذارد. سرعت گسترش علم به حدی است که گاه گفته میشود هر پنج سال یک بار کل دانش بشری دو برابر میشود و هر کس در جای خود بماند و به دانستههای خود بسنده کند، پس از مدتی بیسواد به شمار خواهد رفت. این دسترسی آسان و رایگان به چنین حجم گستردهای از اطلاعات در تاریخ بیسابقه بوده است.
1-7. کاهش قدرت تحلیل و تفسیر
گسترش و افزایش اطلاعات در کنار مزایای انکارناپذیرش، مشکل بزرگی نیز دارد و آن کاهش قدرت و ظرفیت تفسیری مصرف کنندگان این قبیل اطلاعات است. چنین نیست که همه اطلاعات موجود در فضای سایبر و در سطح جهان، درست، معتبر، و قابل اعتماد باشد. این اطلاعات سرشار از غث و سمین و سره و ناسره است. در واقع، به میزانی که ما در معرض اطلاعات گسترده گوناگونی قرار میگیریم، فرصت، دقت، و مهارت لازم برای تحلیل و ارزیابی آنها را از کف میدهیم. از این جهت تفاوتی میان اطلاعات فراوان با سفره رنگین و مملو از غذاهای مختلف نیست. به میزانی که با غذاهای فراوانتری مواجه میشویم، در انتخاب غذا و دقت نسبت به سازگاری آنها با هم قدرتمان کم میشود. حاصل آن که معمولاً در فضایی که اطلاعات فراوانتر است، به جای آن که، به معنای درست کلمه، دانا و مطلع شویم، به مصرفکنندگان ناتوانی تبدیل میشویم که هرچه به خوردمان دهند، میخوریم و از کیفیت آن نمیپرسیم. این جا است که درست بر خلاف آن شعار معروف «دانش، توانایی است»، در عمل کسانی که «دانش» بیشتری دارند، البته به همین معنای نازل و رایج آن یعنی صرف اطلاعات گسترده، بیشتر قربانی این اطلاعات میشوند و به جای آن که بتوانند از آنها خوب استفاده کنند، اسیر آنها میشوند و خود به ابزار استفاده دیگران تبدیل میگردند.
1-8. مسطح شدن جهان
شاید بتوان به اختصار گفت که امروزه جهان مسطح شده است. از نظر طبیعی کره زمین دارای پستی و بلندیها، دریاها، اقیانوسها، کوهها، و کویرهایی است که بخشهای مختلف زمین را از هم جدا میکند. اما امروزه بر اثر عواملی که بحث از آنها خارج از این مقاله است، جهان به تعبیر توماس ال. فریدمن مسطح و همه چیز به هم مرتبط شده است. مقصود وی از مسطح شدن جهان، یک پارچه شدن و در هم تنیدگی آن است.[5]
ما، خواهْ ناخواه و چه بپسندیم و چه نپسندیم، امروزه در جهانی زندگی میکنیم که این ویژگیها را دارد و انکار آن راه به جایی نمیبرد. اما فراتر از آن، چنین جهانی با این ویژگیها الزاماتی بر ما بار میکند که باید به آنها توجه کنیم و غفلت از آنها به سود ما نیست.
2. الزامات زیستن در جهان معاصر
درست زیستن در جهان معاصر و اندیشههای دینی خود را حفظ کردن، مستلزم آن است که نخست سرشت جهان معاصر را درست بشناسیم، سپس به الزامات زیستن در چنین جهانی پی ببریم و آنها را درست به کار گیریم. زیستن سعادتمندانه در چنین جهانی به نظر میرسد که مستلزم قبول الزامات زیر باشد:
تلاش برای یافتن زبانی مشترک
تلاش برای حفظ خود
تلاش برای رشد و پیش رفتن
تلاش برای رعایت حقوق دیگران
2-1. تلاش برای یافتن زبانی مشترک
هرچند مردم این جهان در یک دهکده بزرگ زندگی میکنند، هنوز به زبانی مشترک که مقبول همه ساکنانش باشد دست نیافتهاند. مقصود از زبان، صرفاً زبان گفتاری، مانند فارسی یا انگلیسی نیست، یافتن زبانی مشترک به این معنا آسان است. بلکه مقصود زبان تفاهم و گفتگو در همه سطوح است. ساکنان این دهکده علائق و عقاید متفاوت و گاه متضادی دارند. منافع آنها در جاهایی در هم تنیده و در جاهایی در تقابل با هم است. در چنین دهکده بزرگی، باید در پی یافتن و به کارگیری زبانی برآییم تا بتوانیم با آن به بهترین صورت مقاصد خود را بیان و اهداف خود را تأمین کنیم. برای مثال، فضای مجازی امروزه یکی از ابزارهای چنین زبانی است. مطبوعات و رسانههای گروهی باز نوعی زبان جهانی است. حال اگر ما، برای مثال، معتقد باشیم که استفاده از فضای سایبر یا شبکههای اجتماعی حرام است و خود را از آن محروم کنیم، در واقع امکان گفتگو در سطح جهانی را از خود سلب کردهایم. بدین ترتیب، اهمیت یافتن زبانی برای گفتگو با ساکنان این جهان جهانی شده آشکارتر میگردد.
2-2. تلاش برای حفظ خود
در برابر محدودیت منابع روی زمین، بخشی از واقعیت انسانی ما، نامحدود بودن خواستههایمان است. در بهترین حالت که انسانها با هم همزیستی کنند، تلاش برای رقابت و پیروزی و اول شدن ویژگی آنها است. این مسئله در جهانی که بهشدت فشرده و کوچک شده است، بیشتر خود را نشان میدهد. رقابت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و دینی برای فروش محصولات و پذیراندن آنها و همچنین کوشش برای به دست آوردن مخاطبان بیشتر و متنوعتر موجب گسترش دانش ارتباطات و تلاش برای استفاده از روانشناسی در جهت کسب مشتری است. فریدمن داستانی نقل میکند که خواندنی است. وی میگوید که در چین از کارخانه چینی تولیدکننده لوازم اتومبیل آمریکایی، بازدید کرد. مدیر این کارخانه در دفترش این گفتار آفریقایی را به دیوار آویخته بود:
هر روز صبح در آفریقا، غزالی از خواب بر میخیزد که میداند باید سریعتر از سریعترین شیر بدود تا طعمه او نشود، و شیری که میداند باید سریعتر از کندروترین غزال بدود تا گرسنه نماند. مهم نیست که شیر باشید یا غزال، با طلوع هر آفتاب، با تمام توان آماده دویدن باشید.[6]
آری، این واقعیت جهان ما است که چنان رقابتها فشرده است که کمی کوتاهی و درنگ به خارج شدن از دور و گاه نابودی رقابت میانجامد. این رقابت هرچند در عرصه اقتصادی و بازار کالای ملموس و مادی خود را بهخوبی نشان میدهد، با این حال به آن اختصاص ندارد و هر کس بتواند کالای خود را، هر کالایی را، ارزانتر و دستیابتر عرضه کند، پیروز بازار خواهد بود. بازار دینداری و متاع دین نیز چنین است. یکی از نگرانیهایی که امروزه در جامعه ایرانی خود را آشکارا نشان میدهد و مایه دلشوره مقامات رسمی نیز شده، بحث تغییر دین و تبلیغ ادیان دیگر در کشور و همچنین پیدایش و رشد عرفانها و جنبشهای معنوی جدید است. این جریانات به هر دلیل و علتی پدید آمده باشند، واقعیت این است که امروزه مشتریانی کسب کردهاند و گرنه نیازمند به واکنش و نگرانی نبود. اما این مشتریان جوان، در واقع همان کسانی هستند که به سنت دینی و معنوی این مرز و بوم تعلق داشتند و از دست رفتنشان یعنی آن که ما در این بازار فرهنگی توان رقابت را از دست دادهایم. لذا یکی از الزامات جدی زیستن در چنین جهانی آن است که از دور خارج نشویم و خودمان را حفظ کنیم.
2-3. تلاش برای رشد و پیش رفتن
برجای ماندن و له نشدن کافی نیست. سرشت دینی و تربیت و تعلیم ما و آموزههای اعتقادی شیعی گرایش و تمایل جهانشمولی دارد و در یک حد بر جای نمیماند. ما نیز در مقام شیعی باید بکوشیم در هر شرایطی رشد کنیم و آموزههای دینی خود را تبلیغ و ترویج کنیم و در گسترش باورهای شیعی بکوشیم. در غیر این صورت، در جهان متکثر و چندصدایی امروز صدایمان به گوش کسی نخواهد رسید و منزوی خواهیم شد. اما هنگامی میتوانیم رشد کنیم و پیش برویم که جهان امروز را آن گونه که هست بشناسیم و با الزامات آن آشنا باشیم و تن به قواعد بازی در آن بدهیم.
2-4. تلاش برای رعایت حقوق دیگران
رفتار عادلانه با دیگران و رعایت حقوق آنان، هم ارزش کارکردی دارد و هم ارزش ذاتی. به این معنا که حتی اگر فقط و فقط در پی منافع خودمان باشیم، باز منافع بلندمدت ما اقتضا میکند که به حقوق دیگران احترام بگذاریم و پاسدار آنها باشیم. اگر هم التزام دینی و قرآنی داشته باشیم، دستور صریح قرآن آن است که به حقوق دیگران احترام بگذاریم و به هیچ روی آنها را زیر پا نگذاریم و از جاده عدالت به بیراهه نیفتیم و آن چه بر خود نمیپسندیم بر دیگران مپسندیم. رشد و گسترش ما و جامعه دینی ما به معنای نادیده گرفتن حقوق دیگران نیست.
3. درسهایی از اخلاق علوی
حال با توجه به این الزامات زیستن در جامعه جهانی، و در آغاز هزاره سوم میلادی چه بهرههایی میتوان از تعلیمات اهل بیت، بهویژه امیر مؤمنان، امام علی (ع) برد؟ در این باره فراوان میتوان سخن گفت. اما به دلیل محدودیت این نوشتار، تنها به پنج درس اساسی در این عرصه اشاره میکنم.
درس اول: پرهیز از خودشیفتگی
درس دوم: حکمتجویی
درس سوم: شناخت فاصله بین حق و باطل
درس چهارم: پرهیز از تکفیر
درس پنجم: پرهیز از هتاکی
3-1. پرهیز از خودشیفتگی
دلبستگی به خود و خویشتن را دوست داشتن، در سرشت ماست و اگر نبود نوع انسان بر جای نمیماند. به همین سبب حب ذات، به خودی خود اشکالی ندارد. اشکال زمانی پدیدار میشود که شخص چنان خودشیفته گردد که این خودپسندگی و شیفتگی مانع فهم حقیقت و واقعیت شود. برای مثال، کسی که شیفته صدای خود است و به خطا میپندارد که صدای زیبایی دارد، حال آن که صدایش آزارنده است، تنها کاری که میکند دیگران را از خود میرماند و هر تلاشی در جهت بلند کردن صدایش نتیجه معکوسی به بار میآورد. داستان قرآن خواندن آن قاری بدصدا و هشدار سعدی به او ما را از بحث بیشتر بینیاز میکند. واقع آن است که کسانی در جامعه ما هستند که به خطا میپندارند در جهت ترویج آموزههای دینی و شیعی فعالیت میکنند، حال آن که جز تخریب کار دیگری نمیکنند. بهحق باید به آنها گفت:
گر تو قرآن بدین نمط خوانی
ببری رونق مسلمانی[7]
یکی از بیماریهای خانمانسوز خودشیفتگی است که در روایات دینی از آن به نام عُجْب یا اِعجاب یاد میشود. حضرت امیر مؤمنان به اختصار در این باره میگوید:
الإعْجاب یمنع الازْدِیاد.[8]
خودشیفتگی از زیادت باز میدارد.
خودشیفتگی یا خودپسندی شخص را چنان شیفته و وابسته داشته و اندیشه و حال فعلی خود میکند و به گذشتهاش گره میزند که دیگر امکان اصلاح و رشد و حرکت و پیش رفتن را از او میگیرد. در مقابل، هر کس بتواند خود را از این بیماری رها کند، میتواند بهنیکی مشکلات خود یا جامعهاش را با چشمی شسته و روشنبین بنگرد و در جهت اصلاح آن بکوشد. به تعبیر جلال الدین محمد رومی:
هر که نقص خویش را دید و شناخت
اندر استکمال خود ده اسپه تاخت
ز آن نمیپرّد بهسوی ذوالجلال
کو گمانی میبرد، خود را کمال
علتی بتر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو، ای ذودلال!
از دل و از دیدهات بس خون رود
تا ز تو این مُعجبی بیرون رود
علّتِ ابلیس «اَنا خیر»ی بُدهست
وین مرض در نفس هر مخلوق هست[9]
به طور طبیعی این خودشیفتگی و خودپسندی در سرشت ما است و برون آمدن از آن نیازمند کوشش و مجاهدت است. بخش قابل توجهی از روایات امامان شیعه شامل توجه دادن به این بیماری و دعوت به غلبه بر آن است. این خودشیفتگی سطوح مختلفی دارد از سطح فردی گرفته تا گروهی، اجتماعی، قومی، و ملی. در حالی که معمولاً خودشیفتگی فردی تقیبح میشود، بدون هیچ دلیل موجهی انواع خودشیفتگیهای دیگر نادیده گرفته و گاه بسا تشویق و تأیید میشود. اگر خودشیفتگی بد است که بد است و یکی از دلایل بدی آن به تعبیر حضرت امیر (ع) آن، این است که مانع رشد انسان و جامعه میگردد، در این صورت این بدی و قبح شامل همه انواع خودشیتفگی میشود نه فقط نوع خاصی از آن.
3-2. حکمتجویی
حکمت از مفاهیم ارزشمند دینی است که در قرآن و روایات متعدد بر ارجمندی آن تأکید شده است. حکمت هرچند ممکن است مستلزم دانش باشد، اما فراتر از دانش و علم و اطلاعات است. حکمت ابزاری است که به انسان چشم تیزبینی برای دیدن حقیقت، شناختن راه از چاه و زندگی بر اساس آن را میدهد. شخص حکیم فقط انبانی از دانستهها نیست، خود نمونه و نماد دانستن و درست زیستن است. اما نکته مهم آن است که این حکمت اختصاص به شخص خاص، مکان معین و یا زمان مشخصی ندارد. حکمت در طول تاریخ و در گستره جغرافیا جریان دارد و شخص مؤمن باید همواره در پی آن باشد و به دستش آورد. و نکته مهمتر آن است که ما شیعیان دعوت شدهایم و فرمان یافتهایم تا حکمت را هرجا که بود و در اختیار هر کس بود به دستش آوریم به دارنده آن توجه نکنیم. با این نگاه است که حضرت امیر میگوید:
الْحِکْمَهُ ضَالَّهُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِکْمَهَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاق.[10]
حکمت گمشده مؤمن است، پس حکمت را، هرچند از اهل نفاق، برگیر.
اصولاً در طلب و کسب حکمت و معرفت موانع قومی، اجتماعی، جغرافیایی و حتی تعلقات دینی نباید بازدارنده ما باشد. همان گونه که برای مثال، هنگام خریدن یک نرم افزار پیشرفته کامپیوتری از یک شرکت هندو، توجهی به باورهای دینی گردانندگان آن نمیکنیم، و فقط کارآیی و کیفیت خود این نرمافزار اهمیت دارد، در اخذ حکمت نیز چنین است (البته این سخن نیازمند توضیحی است که مجال بسط آن در این جا نیست).[11] با این نگاه است که از نظر حضرت امیر مؤمنان (ع) حکمت از خاستگاه آن متمایز است، چه این خاستگاه جغرافیایی باشد، چه قومیتی و چه گروهی. در نتیجه هیچ محدودیتی برای حکمت جویی نیست. به تعبیر ایشان:
خُذِ الْحِکْمَهَ أَنَّى کَانَتْ فَإِنَّ الْحِکْمَهَ تَکُونُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْکُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِی صَدْرِ الْمُؤْمِن.[12]
حکمت را هرجا باشد فراگیر! که حکمت گاه در سینه منافق بود، پس در سینهاش بجنبد تا برون شود و با همسانهای خود در سینه مؤمن بیارَمد.[13]
در سنت دینی ما، بارها بر این نکته تأکید شده است که حکمت چون گوهر یا سکه گمشده مؤمن است و در جستن و یافتن آن هیچ کوتاهی نباید صورت گیرد و هر جا مطلوبمان یافت شد به ما تعلق دارد. به تعبیر ابوسعید ابو الخیر:
خردمند مرد آن است که چون کارش پیش آید همه رأیها جمع کند و به بصیرت دل در آنها نگرد تا آنچه صواب است از او بیرون کند و دیگر را یله کند، همچنانک کسی را دیناری گم شود اندر میان خاک. اگر زیرک بود، همه خاک را که بدان حوالی بود، جمع کند و به غربالی تنگ فرو گذارد تا دینار از میان پدید آید.[14]
در برابر این منطق ایمانی و دعوت به پیجویی حکمت در هر جا و در دست هر کسی، برخی به خطا میپندارند که اگر حکمتی در دست کسانی یا گروهی خاص بود، نباید سراغ آن رفت و آن را نباید ارزشمند شمرد. در واقع، آنان بر اساس خاستگاه یا عرضهکنندگان حکمت درباره سرشت آن نیز داوری میکنند. این خطایی است که در متون منطقی به خطا یا مغالطه منشأ[15] معروف است. طبق این منطق، مثلاً گفته میشود که چون فلسفه از یونان آمده است خطا است. حال آن که درستی و خطای مطلبی ربطی به خاستگاه جغرافیایی آن ندارد. سقراط خود به خوبی این نکته رابیان میکند. وی با فایدروس بحثی دارد و نکتهای را میگوید. فایدروس میپرسد این سخن را چه کسی گفته است؟ سقراط پاسخ میدهد مهم گوینده نیست، بلکه خود گفتار است:
مگر نشنیدهای که نخستین پیشگویی در پرستشگاه زئوس در دودونا از درخت بلوطی شنیده شده است؟ مردمان آن زمان چون هنوز مانند شما جوانان دانشمند نبودند، به سبب سادهدلی به گفتههای درختان و سنگها نیز گوش میدادند و اگر از آنها سخنی راست میشنیدند میپذیرفتند. ولی چنین مینماید که برای تو فرق میکند که گوینده کیست و از کدام کشور آمده است، زیرا تو تنها بدان نمینگری که سخنش راست است یا نه.[16]
مرحوم علامه طباطبایی منطق قرآن را در این باره چنین بیان میکند:
حق، حق است هر جا باشد و هرگونه به دست آید و از هر جا گرفته شود و ایمان یا کفر و تقوا یا فسق دارندهاش در آن اثری ندارد. و رویگردانی از حق به سبب دشمنی با حامل آن جز چسبیدن به تعصب جاهلی که خداوند سبحان اهل آن را در کتاب ارجمندش به زبان پیامبرانش نکوهیده است، نیست.[17]
3-3. شناخت فاصله بین حق و باطل
همان طور که گذشت، یکی از ویژگیهای جهان معاصر گسترش حیرتانگیز اطلاعات است. این گسترش و گرانباری اطلاعات به حدی است که قدرت تشخیص افراد را کاهش میدهد و آنان دیگر قدرت تمیز بین سره و ناسره را نخواهند داشت. در چنین جهانی، ما اطلاعات زیادی داریم. منتها نمیدانیم که چقدر قابل اعتماد هستند. یکی از تعلیمات امام علی دعوت به دقت در دانستهها و منقولات خویش است. ایشان در سخن معروفی گفتند:
أَمَا إِنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ إِلَّا أَرْبَعُ أَصَابِعَ.[18]
آگاه باشید که میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست.
از ایشان پرسیدند که مقصود چیست؟ پاسخ داد:
الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ أَنْ تَقُولَ رَأَیْت.
باطل آن است که بگویی شنیدم، و حق آن است که بگویی دیدم.
این آموزه ساده و در عین حال بسیار اساسی است که تن دادن به آن و به کار بستن آن میتواند بخش مهمی از زندگی فردی و اجتماعی ما را بهبود بخشد. یکی از ضروریات زندگی درست در جهان معاصر داشتن سواد رسانهای[19] و توان ارزیابی خبرهایی است که از هر سو ما را در معرض بمباران خود قرار دادهاند. حال آن که ما بیتوجه به این آموزه اولاً بخش قابل توجهی از وقتمان را صرف کسب اطلاعات بیفایده و بیربط میکنیم و به زندگی خصوصی دیگران سرک میکشیم، و ثانیاً بسیاری از تحلیلها و داوریهای خود را بر اساس اخبار و دانستههایی قرار میدهیم که بهواقع درست نیستند. بخشی از منازعات بین مذاهب بر اساس سخنان و تصوراتی است که آنان از یکدیگر به خطا دارند و در جهان معاصر، شبکههای ماهوارهای آنها را تشدید کردهاند. از این جهت، گسترش رسانهها به جای آن که به حل این معضل کمک کند، به تعمیق اختلافات یاری رسانده و به آتش اختلافات دامن زده است. در چنین فضایی، به جای مصرف کننده منفعل بودن، ضروری است تا همواره در پی اطلاعات درست و معتبر و مرتبط با زندگی خود باشیم و اطلاعاتمان را خودمان انتخاب کنیم، نه آن که برایمان انتخاب کنند.
3-4. پرهیز از تکفیر
امروزه رواج منطق تکفیرِ کسانی که چون ما نمیاندیشند در جامعه مسلمانی به مراحل خطرناکی کشیده است. با آن که انتظار میرفت عالمان دین زودتر نسبت به این مسئله واکنش جدی نشان دهند و از تکفیر امت محمد (ص) بپرهیزانند. اما چنین نشد و اینک که کار به جاهای دشواری رسیده است، همه متوجه پیامدهای هولناک این منطق شدهاند. نکته اصلی آن است که باید به مقدسات و امور محترم مذاهب و ادیان دیگر احترام بگذاریم و به خود اجازه ندهیم که به صرف خوشایند یا بدایند شخصی یا اجتهادات بشری خویش و با داشتن سنجههایی محدود و تنگ نظرانه بر دینداری دیگران خرده بگیریم. این نکته به خصوص در جایی که پای جنگ و ستیز و اختلاف در میان است جدیتر میشود. الگوی خوب اخلاقی در این میان حضرت امیر است که رفتارش باید سرمشق شیعیان قرار گیرد. در روایات متعددی بارها گفته شده است که ایشان حتی دشمنان خود و اصحاب جمل و صفین را تکفیر نمیکردند. در یکی از آنها چنین آمده است:
أنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلَامُ لَمْ یَکُنْ یَنْسُبُ أَحَداً مِنْ أَهْلِ حَرْبِهِ إِلَى الشِّرْکِ وَ لَا إِلَى النِّفَاقِ، وَ لَکِنَّهُ کَانَ یَقُولُ: «هُمْ إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا».[20]
علی (ع) هیچ یک از دشمنان جنگی خود را به شرک یا نفاق منسوب نمیکرد، بلکه میگفت: «آنان برادران ما هستند که بر ما ستم کردند».
همچنین درباره کشتگان جنگ جمل و کفر و ایمانشان بین اصحابشان و ایشان پرسش و پاسخهایی به صورت زیر درگرفت که مشی ایشان را بهخوبی نشان میدهد:
سُئِلَ عَنْ قَتْلَى الْجَمَلِ أَ مُشْرِکُونَ هُمْ؟ قَالَ: لَا بَلْ مِنَ الشِّرْکِ فَرُّوا. قِیلَ: فَمُنَافِقُونَ؟ قَالَ: لَا إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا. قِیلَ: فَمَا هُمْ؟ قَالَ إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا فَنُصِرْنَا عَلَیْهِم.[21]
از ایشان پرسیدند که آیا کشتگان جنگ جمل مشرک بودند؟ گفت: نه، بلکه از شرک به سوی ایمان گریختند. گفتند: پس منافق بودند؟ گفت: نه، منافقین خدا را جز اندکی یاد نمیکنند. پرسیدند: پس چه هستند؟ فرمود: برادران ما بودند که بر ما ستم کردند و ما بر آنان پیروز شدیم.
3-5. پرهیز از هتاکی
یکی از آسیبهای جدی جامعه اسلامی که به شکل فزایندهای بنیاد اخلاقی آن را سست میکند، رواج دشنامگویی و هتاکی به اطراف منازعه علمی است. دفاع از آموزههای اعتقادی خود، نقادی دیدگاه حریفان، تلاش در جهت ابطال معتقدات کسانی که دیدگاهشان را باطل میشماریم، یک مطلب است. استفاده از هر حربه و شیوه غیر اخلاقی و ناکارآمدی مطلبی دیگر. هتاکی به حریفان و رقیبان، هرچند رأی آنها باطل و دیدگاهشان سست باشد، پذیرفته نیست و با آموزهها و تعالیم دینی و اخلاقی ما سازگاری ندارد.
امام علی هنگامی که شنید یارانش در جنگ صفین به سپاهیان معاویه دشنام میدهند، آنان را از این کار بازداشت و این گونه به آنان درس داد:
انِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ وَ قُلْتُمْ مَکَانَ سَبِّکُمْ إِیَّاهُمْ اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَیْنِنَا وَ بَیْنِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ حَتَّى یَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ وَ یَرْعَوِیَ عَنِ الْغَیِّ وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِه.[22]
من خوش ندارم که شما دشنامگو باشید. لیکن اگر کردههای آنان را بازگویید و حالشان را فرایاد آرید به صواب نزدیکتر بُوَد و در عذرخواهی رساتر. و به جای دشنام بگویید خدایا ما و آنان را از کشته شدن بِرَهان و میان ما و ایشان سازش قرار گردان و از گمراهیشان به راه راست برسان! تا آن که حق را نمیداند، بشناسد و آن که برای دشمنی میرود و بدان آزمند است باز ایستد.[23]
در مجموع، دشنامگویی و هتاکی زاده ناآشنایی با تعالیم دینی و ادب بحث، ناتوانی در استدلال و ارتباط درست است. اگر ما قادر به بحث عالمانه با دیگران باشیم و حجت قوی در اختیارمان باشد، دیگر نیازی به دشنام گفتن و هتاکی نیست. هتاکی نه تنها موضع ما را تقویت نمیکند و به رواج اندیشه دینی ما یاری نمیرساند، بلکه گویای آن است که ما در چنته جز دشنامگویی نداریم. مخالفت کردن با دیگران و عقایدشان مستلزم فحاشی و هتاکی نیست. میتوان همچنان قدرتمندانه و اخلاقی مخالفت کرد بیآنکه به دام دشنامگویی افتاد.[24]
به گفته درست شوپنهاور: «واقعیت این است که وقتی کسی به دیگری اهانت میکند، نشان میدهد که هیچ حرف درست و واقعی ندارد که علیه او بیان کند؛ و گرنه علت آن را بیان میکرد و با خیال آسوده نتیجه گیری را به شنوندگان وا میگذاشت.»[25]
با این حال، متأسفانه امروزه کسانی به نام اهل بیت و به اسم دفاع از تشیع با هتاکیها و دشنام دادن بزرگترین ضربه را به اهل بیت و اعتبار شیعه میزنند. نشر کتابهای هتاکانه بر ضد شخصیتهای محترم مذاهب و ادیان دیگر، هیچ کمکی به تقویت موضع شیعه نمیکند، اما برای بدنام کردن همه شیعیان کافی است.
فرجامین سخن
شرافتمندانه زیستن در جهان معاصر نیازمند توجه به پیچیدگیهای آن و شناخت قواعد حاکم بر آن و فهم و تن دادن به الزامات آن است. در چنین جهان متکثر و رقابتجویی، به جای خودشیفتگی و چشم بر واقعیت بستن، بهتر است با درسآموزی از اخلاق علوی و به کار بستن سخنان امام علی (ع) با تأکید بر حکمتجویی، و پرهیز از هتاکی، به چالشهای پیش رو برویم و آنها را به فرصتی برای گسترش آموزههای درست و حقانی شیعی تبدیل کنیم. چنین باد.
کتابنامه
اسلامی، سید حسن، «اخلاق مخالفت»، هفت آسمان، شماره 47، پاییز 1389.
افلاطون، رساله فایدروس، در مجموعه آثار، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران، خوارزمی، 1367، ج 3.
بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، تصحیح محمد استعلامی، تهران، زوار، 1372.
حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الاسناد، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1413ق.
سعدی، گلستان، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران، خوارزمی، 1374.
سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1373.
شوپنهاور، آرتور، باب حکمت زندگی، ترجمه محمد مبشری، تهران، نیلوفر، 1388.
طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1994.
فریدمن، توماس ال.، جهان مسطح است: تاریخ فشرده قرن بیست و یکم، ترجمه احمد عزیزی، تهران، هرمس، 1387.
محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگاه، 1376.
مسکویه رازی، ابو علی، کیمیای سعادت: ترجمه طهاره الاعراق، ترجمه میرزا ابوطالب زنجانی، تصحیح ابو القاسم امامی، تهران، نشر نقطه و دفتر نشر میراث مکتوب، 1375.
نوری طبرسی، میرزا حسین مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1408ق.
[1] گفتنی است که این نوشته بسط یافته و تحریر شده سخنرانی نگارنده به مناسبت عید غدیر خم (30/7/1392) در نگارستان امام خمینی و با همت کانون حسنات است. بر خود لازم میدانم تا از برگزارکنندگان این جلسه ارجمند و شرکت کنندگان در آن سپاسگزاری کنم.
[2] ابو علی مسکویه رازی، کیمیای سعادت: ترجمه طهاره الاعراق، میرزا ابوطالب زنجانی، تصحیح ابو القاسم امامی، تهران، نشر نقطه و دفتر نشر میراث مکتوب، 1375، ص 239.
[3] Gatekeeping.
[4] Information overload.
[5] توماس ال. فریدمن، جهان مسطح است: تاریخ فشرده قرن بیست و یکم، ترجمه احمد عزیزی، تهران، هرمس، 1387، ص 13.
[6] همان، ص 154.
[7] سعدی، گلستان، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران، خوارزمی، 1374، ص 132.
[8] سید رضی، نهج الیلاغه، حکمت شماره 167.
[9] جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، تصحیح محمد استعلامی، تهران، زوار، 1372، دفتر اول، ص 153-154.
[10] نهج البلاغه، حکمت شماره 80.
[11] سید حسن اسلامی، «جایگاه گوینده در اعتبار گفتار از دیدگاه احادیث»، حدیثپژوهی، شماره 1، بهار و تابستان 1388.
[12] همان، حکمت 79.
[13] نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1373، ص 373.
[14] محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگاه، 1376، ج1، ص 246.
[15] Genetic fallacy.
[16] افلاطون، رساله فایدروس، در مجموعه آثار، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران، خوارزمی، 1367، ج 3، ص 1353.
[17] سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1994، ج5، ص 258.
[18] نهج البلاغه، خطبه 141.
[19] Media literacy.
[20] عبد الله بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1413ق.، ج1، ص 94.
[21] میرزا حسین نوری طبرسی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1408ق.
ج11، ص 68
[22] نهج البلاغه، خطبه 206.
[23] همان، ترجمه شهیدی، ص 240.
[24] سید حسن اسلامی،«اخلاق مخالفت»، هفت آسمان، شماره 47، پاییز 1389.
[25] آرتور شوپنهاور، باب حکمت زندگی، ترجمه محمد مبشری، تهران، نیلوفر، 1388، ص 88.
برگرفته از وبلاگ نویسنده: دغدغه های اخلاق و دین(این مقاله در سایت و مجله دریچه نیز منتشر شده است).
درسهایی از اخلاق علوی برای زیستن در جهان معاصرسیدحسن اسلامی اردکانی
تعابیر مختلف از امری واحد با شماره گذاریهای پی در پی!! (طرز نگارش مقاله علمی پژوهشی)