تقدیس ابلیس توسط صوفیه؛ آیا با شرع همخوانی دارد؟

آیت الله محمد جعفر بن محمد علی بهبهانی در رساله «رد صوفیه» به تقدیس ابلیس توسط اهل تصوف اشاره کرده است. آیا این تقدیس با شرع مقدس همخوانی دارد؟

محمد جعفر بن محمد علی بهبهانی فرزند ارشد آیت الله آقا محمد علی بهبهانی در سال ۱۱۷۸ ق در کربلا به دنیا آمد. او نزد پدرش و نیز نزد میرزای قمی به تحصیل پرداخت و در عراق نیز نزد سید علی طباطبایی و شیخ جعفر کبیر تلمذ کرد. آقا محمد جعفر بهبهانی پس از مرگ پدرش عهده دار شئون دینی و اجتماعی در کرمانشاه شد. او از جمله علمایی است که در نقد و رد صوفیه مکتوبی نوشته است.

محمد جعفر بهبهانی به روایت مرات الاحوال
برادر کوچکتر ایشان آقا محمود بهبهانی، در کتاب «مرات الاحوال» درباره احوالات برادر خود می‌نویسد: «عالی جناب مقدس القاب زبده الاطیاب و نقاوه الانجاب فاضل ربانی و عالم صمدانی، مقدس بی نظیر و زاهد روشن ضمیر عمده المحققین و قدوه المجتهدین، العالم المظفر آقا محمد جعفر دام ظله العالی فرزند اکبر و ارشد والد بزرگوار به حدت فهم و استقامت سلیقه و جامعیت فنون علمیه، خصوص اصول و فقها موصوف و به زهد و تقوى بین الأعلام والأفاضل معروف، طبع شریفش نقاد رایج و کاسد و محک ناقص وکامل است و دست دریا نوالش اشک ابر بهار و به حال این فقیر و دیگر برادران نهایت رئوف و نیکوکار و در تواضع و فروتنی یگانه روزگار و پیوسته ملجأ فقرا و ضعفاست.

ولادت با سعادتش در بلده طیبه کربلای معلی در لیله الاربعاء ۲۶ جمادی الاخری سنه یکهزار و یکصد و هفتاد و هشت (۱۱۷۸) اتفاق افتاد و با والد مرحوم به ایران رفته و مدتی در دارالمؤمنین قم در خدمت فاضل کامل عامل، مرجع اکابر و افاضل، مجتهد الزمان جناب میرزا ابو القاسم جابلاقی (میرزای قمی) مصنف کتاب قوانین الاصـول، و غنایم الایام و مرشـد العلوم و غیرها تلمذ کرد و از برکت تربیت انفاس آن وحید دوران از فضلای عالی شـأن شـد و بعد از آن چندی در خدمت والد بزرگوار به استفاده مشغول شد و برخی از ایام را در مجلس شـریف بندگان مستغنى الالقاب فرید الدهر وحید العصـر جناب میر سید علی طباطبائی صاحب ریاض از مستمعین افادات شرعیه می‌بود. از افضال جناب باری و امداد انفاس شریفه آباء و اجداد و علماء اوتاد، به درجه کمال رسید.»

ترجمه نویسانی مانند محدث قمی در فوائد الرضـویه، آقا بزرگ تهرانی در طبقات اعلام الشیعه، صاحب روضات الجنات، اعیان الشیعه، مکارم الآثار، نجوم السماء، فیض القدسی (محدث نوری) و… همگی بر دو نکته در مورد محمدجعفر بهبهانی اتفاق و اجماع دارند: یکی حسن معاشرت و اخلاق پسندیده او، دیگری احاطه او به علوم متداوله عصر به خصوص فقاهت و دقت نظرش در مسائل فقهی و این معنی از کثرت تألیفات ایشان نیز به خوبی مستفاد می‌شود. وی به تاریخ ۲۶ ذیقعده ۱۲۵۹ در کرمانشاه درگذشت و در مقبره خانوادگی آل آقا به خاک سپرده شد.

معرفی منبع
آیت‌الله محمدجعفر بهبهانی رساله‌ای دارد به نام «رد صوفیه: رد طریق نجات عن بعض الشبهات» که برای نخستین بار به تصحیح رضا مختاری خویی به سال ۱۳۹۷ در ۱۲۰ صفحه و بهای ۱۵ هزار تومان توسط انتشارات اعتقاد ما با همکاری انتشارات مکتب الصدیق الشهیده منتشر شد.

مولف دلیل تالیف کتاب را چنین نوشته است که: «بعضی از مومنین تجار بلد کرمانشاهان کتاب کوچکی که نام او را طریق النجات عن بعض الشبهات بود و از بعض روئسا اهل تصوف بود نزد حقیر آورده یکی دو شب به نگاه کردم و آنچه به نظرم آمد را بر آن نوشتم.»

مصحح بر این مطلب چنین اضافه کرده است: «در فهرستگان نسخ خطی ایران اثری به اسم طریق النجات عن بعض الشبهات ثبت نشده بود ولی به احتمال بسیار مولف آن علی بن محمد شیرازی است که معاصر با مولف پدر مولف کتاب حاضر یعنی علامه متبحر محمدعلی بهبهانی صاحب کتاب خیراتیه است که کتابش در سال ۱۳۲۰ در شیراز به صورت چاپ سنگی منتشر شد.»

اصل رساله حاضر که در کتابخانه مجلس نگهداری می‌شود و همانطور که اشاره شد در رد کتابی به نام «طریق النجات عن بعض الشبهات» است و رد مختصر و مفیدی است بر عرفایی چون مولوی، حسن بصری، بایزید بسطامی، معروف کرخی، جنید بغدادی، احمد غزالی و برخی دیگر از صوفیه از جمله مستعلی شاه شیروانی، در موضوعاتی مانند عشق مجازی و عشق صوفیه به امردان، تقدیس ابلیس توسط برخی عرفا و دفاع از علمای بزرگ اسلام.

این رساله همچنین بررسی برخی احادیث و داستان‌های جعلی که مولوی و بعضی دیگر از عرفا به آن متمسک شـده‌اند، است. در این رساله آیت الله محمد جعفر بهبهانی ضمن رد وحدت وجود به بیان توحید و خداشناسی از منظر صوفیه می‌پردازد. او در نهایت با یادآور شدن محبت سران صوفیه به دشمنان اهل بیت می‌گوید کسانی که محب دشمنان ائمه هستند کافرند نه اولیاء الله. نقد او به احمد غزالی را به نقل از این رساله در ادامه بخوانید:

صوفیه و تقدیس ابلیس
و احمد غزالی برادر محمد غزالی کنیه او ابوالفتوح اسـت، ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می‌گوید از خراسان آمد به بغداد و بسـیـار سـخنور بود در منبر و قادر بر هرگونه کلام بود و در منبر می‌گفت ابلیس سید الموحدین است (۱) کسی که توحید را از ابلیس یاد نگیرد او زندیق است امر شد که سجده کند برای غیرآقای خود، پس ابا کرد، ولسـت بـضـارع إلا إلیکم و أما یرکم حاشـا و کلا.

ابن ابی الحدید می‌گوید: دفعه دیگر در منبر گفت حضرت موسی به خداوند گفت: «رب أرنی أنظر إلیک» خداوند فرمود: «لن ترانی» ای موسى من دیده نمی‌شوم. موسی گفت این کارهای تو است آدم را صفوه خلق خود گفتی بعد از آن روی او را سیاه می‌کنی و از بهشت او را بیرون می‌کنی، و مرا دعوت کردی به کوه طور برای مناجات بعد از آن مرا محل شماتت خلق می‌کنی این کار تو است با دوستان پس چگونه باشد کار تو با دشمنان؟

ابن ابی الحدید می‌گوید یک مرتبه دیگر در منبر گفت حضـرت موسی با شیطان ملاقات کرد موسی به او گفت ای ابلیس چرا سجده نکردی بر آدم؟ گفت هرگز نکنم چگونه توحید کنم خدا را بعد از آن به غیر او التفاتی کنم، و لکن تو ای موسی از خدا خواستی که او را ببینی بعد از آن به تو گفتند نگاه کن به کوه و تو هم قانع شـدی به همین که معشوق خود را نبینی و غیری را ببینی پس من از تو توحیدم صـادق‌تر است. (۲) ابن ابی الحدید می‌گوید این نحو کلام‌های او بود و مردم خیلی به او گرویدند و نام بزرگی در بغداد و صفحه عراق پیدا کرد.

پی‌نوشت‌ها
۱. احمد غزالی هم مانند سـایر اهل تصوف چنانکه علامه مجلسی نیز اشاره کرده شیطان را تقدیس و تمجید می‌کند. از حلاج نیشابوری نیز سخنانی هست که بدون تاویل و تفسیر میان مردم عادی زده شده و در مجموعه آثار او ضبط است. از آن جملات می‌توان به این موارد اشاره کرد: «در آسمان عابد و موحدی چون ابلیس نیست… به او گفتند سجده کن، گفت لا غیر! … بنده‌ای پاک هستم، غیر تو به کسی سجده نمی‌کنم.» و یا «صاحب و استاد من، ابلیس و فرعون است، به آتش بترسانیدند ابلیس را از دعوی بازنگردید. فرعون را به دریا غرق کرده و از دعوی بازنگردید … و اگر مرا بکشند و دست برند از دعوی خود بازنگردم.» در تمهدیات عین القضات همدانی نیز از قول حلاج اشاره شده که دو جوانمرد در عالم وجود دارد: ابلیس و پیامبر اکرم (ص).

۲.بازهم چنین تعبیری در آرا حلاج وجود دارد بدین شرح که: موسی و ابلیس در عقبه طور به هم رسیدند موسی گفت ای ابلیس چه چیزی تو را از سجده منع کرد؟ ابلیس گفت دعوی من به معبود واحد مرا منع کرد و اگر آدم را سجده می‌کردم هر آینه مثل تو بودم، چون تو را یکبار ندا کردند: انظر الی الجبل» نگریستی، مرا هزار بار ندا کردند که آدم را سجده کن و من سجده نکردم. (رجوع کنید به مجموعه آثار حلاج صفحه ۶۱)

منبع: ایبنا

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.