سیرت پیامبر(ص) ۱/ علامه طباطبایی
خوى نیک پیامبر(ص) شامل همه بود؛ به حدى که مردم او را پدرى مهربان مى دانستند و همه در حق، نزد او برابر بودند. مجلس او مجلس حلم و حیا و صداقت و امانت بود.
علامه طباطبایى برای استفاده عملى از روش و منش پیامبر اکرم(ص)، مجموعهای از آداب و رفتار آن حضرت را به اضافه مواردی از آنچه در باره ظاهر ایشان روایت شده، در کتابى به نام «سنن النبى» گرد آوردند که به نوعی مى تواند رسالهای عملیه براى همه کسانى باشد که مى خواهند از نحوه زندگی آن حضرت آگاه شوند و برنامه ایشان را دستورالعمل زندگى فردى و اجتماعى خویش قرار دهند. آنچه در پی میآید، بخشی از ترجمه آن کتاب است که انتشارات پیام آزادى به چاپ رسانیده است.
سیمای پیامبر(ص)
۱ـ رسول خدا(ص) در دیدگان، عظیم و موقر مى نمود و در دلها عزیز و گرامى بود. چهرهاش درخشان و نورانى بود. رنگ رخسارش سفید مایل به سرخى بود. چشمانى درشت و سیاه، ابروانى پیوسته و کمانى، جمجمه اى بزرگ و قامتى معتدل و میانه داشت. پیشانىاش بلند، و بینى اش باریک و کشیده بود. در سفیدى چشمانش اندکى سرخى دیده مى شد. گونه هایى صاف و هموار داشت. مچ هایش درشت و ساق دستش بلند بود. مفصل شانه هایش بزرگ و خود شانه ها پهن بود. دست و پایش کشیده، و ساقها و پاشنه هایش کمگوشت بود. نه بلند و بى قواره، و نه کوتاه و زننده بود. کف دستانش گشاده و مانند دست عطرفروشان معطر بود.
موى سرش نه مجعّد و پیچیده بود و نه لَخت و افتاده. مژه هایش بلند و محاسن و شاربش پرپشت بود. موهاى سفید چندى که در سر و رویش پیدا شده بود، به واسطه خضاب، سبز به نظر مى رسید. دهانش فراخ و شیرین، دندانهایش سپید و مویش آویخته بود. از میان سینه تا ناف، خطى باریک از مو داشت. شکمش با سینه برابر بود، سینه اش پهن و گردنش به سپیدى نقره بود.
هنگام رضا و شادى، چهره اش چون آینه درخشان و جذاب بود. کشیده گام برمى داشت و آرام و باوقار راه مى رفت. در کارهاى خیر از همه پیشقدم بود. هنگام راه رفتن چنان گام مى زد که گویى از سراشیبى فرود مى آید. دندانهایش در حین تبسم، بهسان دانه هاى تگرگ نمایان مى شد و در هنگام خنده، چون برق جهنده مى درخشید.
اندامى زیبا و خویى پسندیده داشت. خوش برخورد و خوش مجلس بود. هنگامى که با مردم روبرو مى شد، پیشانیاش چون چراغى فروزان نظر آنان را جلب مى کرد. دانه هاى عرق مانند مروارید بر چهره اش مى غلتید و بوى عرقش خوشتر از مشک بود. مُهر نبوت در میان شانه هایش نمایان بود.
۲ـ ابوهریره گوید: آن حضرت هنگامى که مى خواست به سوى جلو یا پشت سر خود بنگرد، با تمام بدن برمى گشت.
۳ـ ابن شهرآشوب گوید: ایشان دو گیسو داشت و آن رسمى بود از هاشم، جد اعلاى حضرت.
۴ـ از راهى نمى گذشت، مگر اینکه هرکه از آنجا عبور مى کرد، از عطر تن آن حضرت پى مى برد که ایشان از آنجا گذشته است.
۵ـ فرمود: ما گروه پیامبران دیده هایمان مى خوابد؛ ولى دلمان نمى خوابد و از پشت سر مى بینیم؛ چنان که از پیش رو مى بینیم.
۶ـ نوفلى گوید: در نزد امام هادى(ع) از صدا و آهنگ خوش گفتگو کردم، فرمود: «امام سجاد(ع) قرآن تلاوت مى کرد و گاهى مردم از صداى زیباى او بی هوش مى شدند و اگر امام اندکى از صداى زیباى خود را ظاهر کند، مردم طاقت شنیدن آن صوت زیبا را ندارند.» گفتم: «آیا پیامبر(ص) با مردم نماز نمى خواند و صداى خود را به تلاوت قرآن بلند نمى ساخت [پس چرا مردم بیهوش نمى شدند]؟» فرمود: «رسول خدا(ص) به اندازه طاقت مردمى که پشت سرش بودند، صداى خود را آشکار مى ساخت.»
۷ـ امام حسن مجتبى(ع) فرمود: از دایى خود هند بن ابى هاله که از وصف کنندگان رسول خدا(ص) بود، خواستم که مقدارى از اوصاف آن حضرت را برایم بیان کند تا از آن پیروى نمایم، گفت:
ـ در دل و دیده هر کس موقر و باعظمت مى نمود. روى نکویش چون ماه مى درخشید؛ از میانقامت، بلندتر و از درازقامت، کوتاهتر بود. سرى نسبتا بزرگ و موهایى نه پیچیده و نه لخت و افتاده داشت. اگر موى سرش ژولیده مى شد، فرق باز مى کرد و هر گاه آن را بلند مى نمود، از نرمۀ گوش تجاوز نمى کرد. چهره اى درخشان، پیشانى بلند، ابروانى بلند و کشیده و پرپشت داشت. میان ابروانش رگى بود که به هنگام خشم برجسته مى شد. هاله اى از نور بر چهره اش پرتو افکنده بود؛ به طورى که اگر کسى دقت نمى کرد، مى پنداشت که میان بینى اش برآمدگى دارد.
محاسنش کوتاه و پرپشت، گونه هایش صاف، میان دندانهایش باز و شیریندهان بود. گردنش گویى گردن نگارینى است از نقره سپید و درخشان. اندامهایش متناسب بود. تنومند و عضله هایش محکم بود. سینه و شکمش برابر بود. چهارشانه و درشتاستخوان بود. پهنسینه و سفیدپوست بود. گودى کف پاهایش بیشتر از معمول و پاشنه هاى پایش صاف و نرم بود؛ به طورى که آب از آن مى چکید. استوار قدم برمى داشت و آرام و باوقار راه مى رفت و گامهاى بلند برمى داشت. دیدگانش را فرو مى افکند. به زمین بیش از آسمان نگاه مى کرد. به کسى خیره نمى شد، بلکه کوتاه نظر مى کرد. با هر کس روبرو مى شد، در سلام کردن بر او پیشى مى گرفت.
امام حسن(ع) فرمود: «گفتم از سخن گفتنش برایم بگو.» گفت:
آن حضرت پیوسته اندوهگین و در تفکر بود. آسایش نداشت. همواره خموش بود و جز به هنگام نیاز سخن نمى گفت. چون لب به سخن مى گشود، آن را به نحوى بلیغ به پایان مى برد. سخنان کوتاه و جامع مى گفت و کم و زیاد در جملاتش نبود. خویى نرم داشت: نه خشن بود، نه خوار و زیردست. هر نعمتى در نظرش بزرگ مى نمود، گرچه اندک باشد و هرگز نعمتى را مذمت نمى کرد. از هیچ طعامى بد نمى گفت و تعریف هم نمى کرد. دنیا و ناملایماتش او را به خشم نمى آورد؛ ولى هنگامى که پاى حق در میان بود، از شدت خشمْ کسى او را نمى شناخت و چیزى مانعش نبود تا آنکه حق را بازستاند. با تمام دست اشاره مى کرد [، نه با انگشت] و زمانى که سخن مى گفت، دستها را به هم مى چسباند و شست دست چپ را به کف دست راست مى زد. چون خشم مى گرفت، روى خود را برمى گرداند و چشم را فرو مى خواباند. بیشتر خنده اش تبسم بود و چون مى خندید، دندانهایش مانند دانه هاى تگرگ نمایان مى شد.
وضع داخلى منزل آن حضرت
امام حسین(ع) فرمود: «از پدرم از وضع داخلى منزل رسول خدا(ص) پرسیدم»، فرمود:
به منزل رفتنش به اختیار خود بود. و چون به خانه مى رفت، اوقاتش را سه قسمت مى کرد: قسمتى براى عبادت، قسمتى براى خانواده و قسمتى براى خود. قسمت خودش را هم باز میان خود و مردم قسمت مى کرد و پس از فراغت از کار خواص، به کارهاى عموم مى پرداخت و چیزى از آن وقت را براى خود باقى نمى نهاد.
از جمله روش آن حضرت در مورد امت، این بود که اهل فضل را به عنایت خود ویژه مى داشت، و هر کس را به مقدار فضیلتى که در دین داشت، حرمت مى نهاد. برخى یک حاجت، برخى دو حاجت و برخى چندین حاجت داشتند و حضرت به رسیدگى آنها مى پرداخت و آنان را سرگرم اصلاح کار خودشان و مردم مى کرد؛ از کار و بارشان مى پرسید و آنچه را لازم بود، به آنان خبر مى داد و مى فرمود: «باید حاضران به غایبان برسانند، و حاجت کسانى را که به من دسترس ندارند، به من برسانید؛ زیرا هر که حاجت کسانى را که دسترس به سلطان ندارند به گوش حاکم برساند، خداوند قدمهایش را در روز قیامت ثابت و استوار میسازد.» در مجلس آن حضرت جز اینگونه مطالب گفته نمى شد و از کسى، غیر آن را نمى پذیرفت. آنان براى درک فیض و طلب علم، خدمت حضرتش شرفیاب مى شدند و بى آنکه چیزى فراگیرند، پراکنده نمى شدند و چون از آن مجلس بازمى گشتند، خود رهنمایانى بودند.
وضع خارج از منزل پیامبر(ص)
امام حسین(ع) فرمود: از پدرم از وضع رسول خدا(ص) در خارج از منزل پرسیدم که: «چگونه رفتار مى کرد؟» فرمود:
ـ زبان خود را از سخنان غیر لازم بازمى داشت. با مردم اُنس مى گرفت و آنان را از خود نمیراند. بزرگ هر قومى را گرامى مى داشت و او را بر آنان مى گماشت. از مردم مى پرسید و خود را از آنان مى پایید، بدون آنکه از آنان روى گردانَد یا با آنان بدخُلقى کند. از یاران خود سراغ مى گرفت و از مردم از آنچه در میانشان مى گذشت، میپرسید. هر کار نیکى را تحسین و تقویت مى کرد و هر کار زشتى را تقبیح مى نمود و خوار مى شمرد. در کارها میانهرو بود و افراط و تفریط نداشت. از مردم غافل نمى شد؛ مبادا آنان غفلت ورزند و به انحراف گرایند. درباره حق نه کوتاهى داشت و نه از آن تجاوز مى کرد. اطرافیان آن حضرت نیکان مردم بودند، و برترین آنان در نظر او، کسانى بودند که نسبت به مسلمانان خیرخواه و دلسوزتر بودند، و بزرگترین آنان کسانى بودند که با برادران دینى خود بهتر همدردى و همکارى داشته باشند.
وضع مجلس آن حضرت
امام حسین(ع) فرمود: از پدرم از وضع مجلس پیامبر(ص) پرسیدم، فرمود:
ـ آن حضرت در هیچ مجلسى نمى نشست و برنمى خاست، مگر به یاد خدا. در مجالس جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمى کرد و از این کار نیز نهى مى نمود. هر گاه به گروهى مى پیوست، هر جا که خالى بود، مى نشست و دیگران را نیز دستور مى داد که چنین کنند. حق هر یک از اهل مجلس را ادا مى کرد و کسى از آنان نمى پنداشت که دیگرى نزد آن حضرت از او گرامى تر است. با هر کس مى نشست، به قدرى صبر مى کرد تا خود آن شخص برخیزد و برود.
کس از او حاجتى مى خواست، بازنمى گشت مگر آنکه یا به حاجت خود رسیده بود یا به بیان خوشى از آن حضرت دلخوش گشته بود. خوى نیکش شامل همه بود؛ به حدى که مردم او را پدرى مهربان مى دانستند و همه در حق، نزد او برابر بودند. مجلس او مجلس حلم و حیا و صداقت و امانت بود. در آن آوازها بلند نمى شد و آبروى کسى نمى ریخت و اگر از کسى لغزشى سر مى زد، جاى دیگر بازگو نمى شد. اهل مجلس با یکدگر عادلانه رفتار مى کردند و بر اساس تقوا با هم رفاقت و دوستى مى نمودند. با یکدگر فروتن بودند، مِهتران را احترام مى کردند و با کِهتران مهربان بودند و نیازمندان را بر خود مقدم مى داشتند و از غریبان نگهدارى مى کردند.
روش پیامبر(ص) با همنشینان
گفتم: «روش پیامبر(ص) با همنشینان چگونه بود؟» فرمود:
ـ همیشه خوشرو و خوش خُلق و نرمخو بود. خشن و درشتخو و پرخنده و سبکسر و بدزبان و عیبجو و چاپلوس نبود. از آنچه به آن میل و رغبت نداشت، غفلت مى ورزید؛ طورى بود که آرزومندان از او نومید نمى شدند. خود را از سه چیز به سختى دور مى داشت: جدال و کشمکش، پرحرفى، و ذکر مطالب بى فایده. نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز داشت: کسى را نکوهش و سرزنش نمى کرد، لغزشهاى کسى را جستجو نمى نمود، و عیب کسى را پى نمى گرفت.
سخن نمى گفت مگر در جایى که امید ثواب در آن مى داشت. هنگام سخن گفتن چنان اهل مجلس را جذب مى کرد که همه سر به زیر افکنده، گویى پرنده بر سرشان نشسته، آرام و بى حرکت مى ماندند و چون ساکت مى شد، آنان سخن مى گفتند و نزد آن حضرت بر سر سخنى نزاع نمى کردند. هر که سخن مى گفت، همه ساکت به سخنانش گوش مى دادند تا سخنش پایان یابد و در محضر حضرتش به نوبت سخن مى گفتند. از چیزى که اهل مجلس مى خندیدند، مى خندید و از آنچه آنان تعجب مى کردند، تعجب مى کرد. بر بى ادبى غریبان در خواسته ها و گفتارشان صبر مى کرد تا جایى که اصحاب درصدد جلب اشخاص مزاحم برمى آمدند. مى فرمود: «چون حاجتمندى را دیدید، یاریاش کنید.» مدح و ثناى کسى را نمى پذیرفت مگر از کسى که بخواهد تشکر نماید. سخن کسى را نمى برید مگر آنکه از حد مى گذشت که در آن صورت با نهى او یا برخاستن، سخنش را قطع مى کرد.
منبع: شفقنا