شهروند جهانی در جهانِ مسطح؛ جرقههای خشونت، تبعاتِ جامعه تکصدا
مصطفی سلیمانی در این نوشتار از دریچه نگاهِ نسلی که میخواهد زندگی را با سرپنجههای خودش لمس کند، به تشریحِ عملکرد کسانی میپردازد که مایلند به زعمِ خودشان خطِ تولید انسانِ استاندارد راه بیندازند. وی در نهایت به این سؤال پاسخ میدهد که «آیا نسلِ دیجیتال، به عنوان مصداق بارزِ شهروند جهانی، حق دارد از نظامهای تصمیمگیری و مدیریتی، مطالباتی در حد و اندازههای جهانی داشته باشد یا خیر؟»
«زندگی» همیشه پیشانینوشتِ موضوعاتِ جهانشناختیِ بشر بوده است؛ چرخدندهای که مدام رو به جلو میرود و آنهایی را که نمیتوانند پابهپایاش بدوند، زیرِ دندانههایش له میکند. برای آن نوع بشری که دائماً به دنبال «جایی برای رسیدن و پهن کردن یک فرش و بیخیال نشستن» میگردد، زندگی یک تهدیدِ دائمی است. بشر هر جا که نمیخواهد «فرزند زمانه» خودش باشد و آن به آن نو شود، به زندگی اعلان جنگ داده است و خشونت درست از همینجاست که سر برمیآورد.
جهان، با حقِ تنوع و تکثّری که برای موجودات قائل است، بیصدا، بیزاریِ خود را از تکصدایی فریاد میزند. آنچه که بشرِ امروز، به وضوح با گوشت و پوست و استخوانِ خود لمس میکند، فرا رفتن از محدودیتهای جغرافیایی و «شهروند جهانی» شدن است؛ و تکآوا بودنِ جامعه دقیقاً در تضاد با این سیر است که نتیجهای جز عقیم ماندنِ صلحِ جهانی در بر ندارد.
توجه به زیستِ متعالی
شهروند جهانی، تکتکِ ایدهها و سیاستهای حاکم بر اجتماعش را، وقتی میپذیرد که در خدمتِ زندگیاش باشند. نسلی که برخلافِ نسلهای پیش از خود، در دنیای دیجیتال چشم به جهان گشوده است، به سادگی قانع و اطاعتپذیر نمیشود. این نسل، در میان انبوهی از اطلاعات، و در گستره متنوعی از اندیشهها بزرگ شده است؛ توانسته بیسانسور، سیستمهای حاکم بر جوامعِ دیگر را مشاهده کند؛ تفاوت فرهنگها را به نظاره بنشیند؛ حالِ فعلیِ خودش را با همنسلانِ خودش در اقصینقاط عالم مقایسه کند؛ و دستِ آخر، در یک اجماعِ شخصی، مسبب و مقصر کمکاریها و کمبودها را پیدا کند. این نسل، علیرغم نسلهای پیشین، برای همدلیِ صرف ارزشی قائل نیست، و حاضر نیست به خوردن مُسکنِ مقطعی تن بدهد. این نسل با تمامیتِ وجودش خواهان زندگی است، و سیستمِ اجرایی و اداری را چیزی جز «ابزاری برای تسهیلِ فرآیندِ زندگی» اش نمیبیند، و بیاعتنایی و بیتفاوتیِ تصمیمگیرانِ جامعه را نسبت به خودش، به خشونت تفسیر میکند.
توجه به مرجعیتِ نفس
نسل امروز به مددِ اینترنت، میتواند به آسانی با قهرمانهای زندگیاش مواجهه مستقیم داشته باشد. میتواند جزئیاتِ زندگیِ اسطورههای ذهنیاش را از نزدیک ببیند، مواضعشان را در حوزههای مختلف تحت نظر بگیرد، و دائماً برداشتِ خودش را از فردی که به عنوان قهرمان زندگی و انسانِ رؤیایی در نظر گرفته، اصلاح و تعدیل کند. این موقعیت، برای نسلهایی که در عصر اینترنت نمیزیستهاند، غالباً یک موقعیتِ دستنیافتنی بوده است. آنها حتی به معلمِ خودشان نیز، با دیدی غیر واقعی مینگریستهاند؛ او را در ذهنشان به عنوان کسی فراتر از یک انسان در نظر میگرفتهاند، خودشان را در موضع و مقامی پایینتر از او میدیدهاند، و از همینرو، همیشه با او مواجههای پر از شرم و ترس داشتهاند. نسلِ پیش از ظهور اینترنت، همین تیپ مواجهه را با مسئولین و متولیان جامعه خود نیز داشتهاند. نگاهِ آنها به سرپرستانِ خود، از جنس تماشای یک اسطوره و بُت بوده است؛ کسیکه پرستیدنی است و نمیتوان هیچ خردهای به او گرفت. آنها حتی در صورت زاویه پیدا کردنِ با مسئولینِ تربیتی و اجرایی نیز، جز در موارد معدود، با ملاحظهکاری رفتار میکردند، اما در مقابل، شهروند جهانی به یاری اینترنت، نه تنها به معلمان، بلکه به سیستمِ مدیریتیِ جامعه نیز، با دیده شرم و ترس نگاه نمیکند. این نسل یاد گرفته است که قهرمان ذهنیاش را با نظرِ شخصیِ خودش انتخاب کند، او را در موضعِ برابر نسبت به خودش قرار بدهد، آن را از فیلتر عقل خودش بگذراند، و سپس به پرستشاش بپردازد، و از آنجایی که دسترسیِ آزاد به قهرمانش دارد، هر جا او را موافق خودش نبیند، سعی میکند دیگر به او به چشم قهرمان نگاه نکند یا حداقل بر او تأثیر بگذارد و مطابق میلِ خودش تغییرش بدهد؛ به عنوان مثال، طرفدارانِ یک بازیگر یا خواننده، با هجوم به صفحه او در اینترنت، او را به انجام یا ترکِ یک کار خاص وادار میکنند. این نسل، اندیشه خودش را مرجع میداند و از اینرو، زمانی به متولیان تربیتی و مدیریتی، شانس قهرمان شدن میدهد که از عناصر قهرمانیِ مد نظرش فاصله نگرفته باشند. شهروند جهانی از کسانی که با نادیده گرفتنِ حقوق شهروندیاش، فرصت اندکِ او را برای زندگی کردن پایمال میکنند، به عنوان افرادِ خشونتورز یاد میکند.
توجه به ارزشهای شخصی
شهروند جهانی، خودش را عضوی از یک جامعه متکثّر میداند و در عین حال، برای خودش اهمیت و ارزشِ بسیار بالایی قائل است. او به دلیل مشاهده پدیدههای فرهنگی و اجتماعیِ متفاوت از سراسر عالم، به شکل متفاوتی میاندیشد؛ و در نتیجه، کنشگریِ متفاوتی نسبت به مسائل گوناگون دارد؛ و در همین راستا، هویتسازی متفاوتی نیز نسبت به نسلهای پیش از خودش دارد. این نسل را شاید بتوان به نوعی، یک نسلِ «بیش از حد اجتماعیشده» نامید؛ نسلی که خودسانسوریِ بسیار کمی دارد و احساساتش را به راحتی بیان میکند، اما با این حال، به شدت به آزادیِ شخصی و فردگرایی معتقد است. این نسل، همچنان که میتواند ارتباطاتِ بالایی داشته باشد و به سرعت گروهسازی کند، حریمِ خصوصیِ وسیعی نیز برای خودش قائل است. شهروند جهانی، همزمان که هویتِ متمایزِ خودش را با اِکانتهای شخصی و لایک و کامنت در فضای مجازی به رخ میکشد، خواهانِ حضور پررنگ در اجتماع نیز هست و میخواهد امضای شخصیِ خودش را بر تمام فضاهای عمومیِ اجتماع نیز حک کند. او میخواهد دیده و شنیده شود. از همینرو، هر جا احساس کند برای تصویرِ ایدههای شخصیاش، باید در اجتماع حضور و بروز پیدا کند حاضر میشود؛ مثلاً برای ابراز نارضایتی از عملکرد یک ارگان، مقابل سازمانِ مد نظرش تجمع میکند، یا برای بیان اعتراض به عملکرد تصمیمگیران، به خیابان میآید و فریادِ مخالفت سر میدهد. شهروند جهانی، در حالِ مقایسه دائمِ وضعیتِ خودش با ایدهآلهاییست که میبیند یا در ذهنش دارد. او مطالباتش را فریاد میزند. میخواهد قهرمانِ زندگیِ خودش باشد و در این تصمیم، جدّی است.
از نظر یک شهروند جهانی، «زندگی کردن» یک اصلِ اساسی است، و تصمیمهای مدیریتی، به هیچ عنوان یک فرض مطلق و مشروط نیست. او به وضوح فریاد میزند که میخواهد در کنفِ حمایتِ متولیان امور جامعه، هویتی شخصیِ خودش را تمام و کمال بروز بدهد و زندگیِ شخصیِ ایدهآلی دستوپا کند، و در غیر این صورت، خواهانِ پاسخهای قانعکننده است. چنین شهروندی از تبلیغاتِ ایدئولوژیک و عقیدتی استقبال نمیکند. او مایل نیست با نادیده گرفتنِ جامعه متکثّر، به فرهنگسازی روی بیاورد. این نسل، نمیخواهد یک نسلِ سوخته باشد و به همین علت، تنها به زندگی در صلح میاندیشد و از نظامِ تصمیمگیری نیز انتظار دارد نسبت به تمام سبکهای زندگیِ موجود در جامعه کُرنش نشان بدهد، و از همین روست که به شدت نتیجهگراست. شهروند جهانی، زمانی با کلیتِ یک جامعه همسو است که کارکردِ متولیان مدیریتی و تربیتی را مثبت ارزیابی کند. او معتقد است مسئولینی که نتوانند استانداردهای معیشتیاش را تأمین کنند، موجّه نیستند و هرگونه اصرارشان به سرپرستیِ تربیتیِ جامعه، خشونتورزی است.
توجه به شأن انسانیت
نسلِ اینترنت، زندگیِ فردی خودش را در تناسب با موقعیت و وضعیتِ اجتماع تعریف میکند. این نسل میخواهد همزمان که بر ارزشهای شخصی و تمایزهای فردیاش تکیه میکند، به سرنوشتِ مشترکی نیز، که با سایر افراد جامعه دارد تأکید داشته باشد. به همین علت، یک شهروند جهانی، نمیتواند پذیرای کسانی باشد که جامعه را تودهوار بار میآورند، نامنسجماش میکنند و به نیازهای شخصی و عمومیِ مردمانش، از رهگذرِ برنامههای عوامگرایانه پاسخ میدهند. از نظرگاه یک شهروند جهانی، اگر تکتکِ مردمان برای تصمیمگیرانِ اساسی اهمیت نداشته باشند، و فرد فردِ جامعه به رسمیت شناخته نشوند، آنگاه جامعه نیز، تحت عنوان ملت، به رسمیت شناخته نخواهد شد. شهروند جهانی نمیتواند همچون نسلهای پیشین، در مواجهه با آنهایی که نادیدهاش میگیرند، ناامید شود، خودش را کمرنگ کند و یا به گوشه عزلت پناه ببرد. او خودش را با جامعه یکی میانگارد و مُصر است که در عینِ تلاش برای رشدِ فردی، در جهتِ منافعِ جمعی نیز حرکت کند و بر مسائل موجود در جامعه اثر بگذارد. او خودش را زاده عصر مدرن میداند؛ بر این باور است که در عین برخورداری از بالاترین میزانِ مراقبت در خانواده، علاقهمند و پیگیرِ انسانهای دیگر نیز بار آمده است. تأکید مؤکدش، برخورداری از حقِ رأی در خانواده از دوران کودکی است، و به همین دلیلِ واضح، انتظار دارد که حقِ انتخابش در یک محیطِ بزرگتر به نام جامعه نیز، به رسمیت شناخته شود، و از همینروست که حتی در تعامل با تصمیمگیران نیز، خواهانِ گفتوگو، نه بازجویی است. شهروند جهانی خواهانِ جامعه اتُمیزه و فردگرا نیست. او میخواهد در کمالِ برخورداری از آزادیِ شخصی، در نسبت با دیگر افراد جامعه نیز تعریف شود و به نقشِ خود در سیستمِ اجتماعی پایبند باشد. شهروند جهانی به این نتیجه رسیده است که در اثر تمایل به آزادیِ فردی، به وادیِ تنهایی، پوچی و سرگردانی سقوط خواهد کرد، با همه همنوعانش رقیب خواهد شد، با هیچ انسانی احساس یگانگی نخواهد کرد و به تدریج، از همه منزجر شده و از همهطرف مورد تهدید قرار خواهد گرفت. بر این اساس، از تصمیماتی که بر مبنای اولویتهای جامعه و اولویتهای تکتکِ افراد نیستند حمایت نمیکند. چنین افرادی نمیتوانند مسدود شدنِ راهِ خوشبختیِ همنوعشان را تاب بیاورند. آنها میخواهند با کسانی مواجه باشند که به نتیجه متعهدند و سهم خود را در برآوردنِ انتظاراتِ مردمانشان از زندگی ادا میکنند.
شهروند جهانی انتظارات و مطالباتش را شفاف بیان میکند و در این مسیر، از گفتوگو استقبال میکند. او خواهانِ اقناعشدن و مفاهمه است و انتظار ندارد بابت انتقادهایی که میکند، آسیب ببیند یا مجبور باشد از یک مسیرِ پرهزینه برای انتقاد عبور کند.
او به دلیل باور به تخصصی شدنِ علوم، از مدعیانِ همهچیزدان فاصله میگیرد. به وضوح ابراز میکند که میخواهد خودش را با تصمیمگیرانِ اساسی جامعه در یک موضعِ برابر ببیند و از یک جایگاهِ برابر با آنها حرف بزند و حرفشان را بشنود. او پذیرای دستور و امر و نهی نیست و بیشتر به هستونیست فکر میکند، تقویتِ دستگاههای کنترلگر را در تضاد با حریمِ شخصیاش میبیند، برخوردهای آمرانه و باتحکم را پس میزند و هرگونه برخورد قهری را به خشونت ترجمه میکند.
توجه به تجربه مداوم زندگی
نسلِ بومیانِ دیجیتال، طرفدارِ نوآوری است، غالبِ سازمانهای آموزش رسمی را ناکارآمد میبیند، تمایلِ چندانی به درس خواندن نشان نمیدهد و الزامی به دانشگاه رفتن احساس نمیکند. او میخواهد بدونِ احساسِ شرمساری یا گناه، حالِ خوب را تجربه کند، به دنبالِ شادی و شعف میگردد و قصد دارد در لحظه زندگی کند. از اینرو، دوست ندارد خودش را در چنگالِ سلسلهمراتبهای دستوپاگیر اجتماعی اسیر کند. او به دنبالِ موقعیتها و شرایطی است که تجربه مداوم زندگی را برایش فراهم میکند و به این خاطر، بدونِ خودخوری، از منطقه امن و غیر خلاقِ خودش خارج میشود و به استقبالِ اتفاقاتِ تازه میرود. از این شاخه به آن شاخه پریدن و قاعدهگریزی در این نسل، به نوعی همارز با راحتطلبی است. شهروند جهانی، از قِبل دسترسیِ آسان به اطلاعات و زیستن در تنوعِ دنیای مدرن، در ابراز خواستهها و تمایلاتش جسور و بیباک است. گستردگیِ شبکه ارتباطی و تنوعِ دایره آشنایان و دوستان یک شهروند دیجیتال، باعث شده که در عمل هم، تقیدِ خاصی به یک منش، دین، جناح یا نژادِ خاص نداشته باشد و به نوعی، برای هیچچیز و هیچکس تقدّس قائل نباشد، اما با اینهمه، نمیتوان بر شهروند جهانی برچسبی به نام «ضدِ دین» زد. انبوه اطلاعات و دریافتیهای این نسل، آنها را مملوّ از دغدغههای جهانشناختی و فلسفی بار آورده است، و دقیقاً به همین دلیل است که این نسل درصدد است حتی با متولیان امور دینی و سیاسیِ خود نیز، فارغ از رابطه سلسلهمراتبی، حرف مشترک پیدا کنند. آنها میخواهند بدونِ اینکه از جانبِ سیستمِ حاکم بر اجتماع، قضاوت شوند و نسخهٔ درمانی بگیرند، با آن تعامل کنند و بدون اینکه استقلالشان مورد خدشه واقع شود، با والیان خود بدهبستان داشته باشند.
نتیجه
شهروند جهانی، به عنوان نسلی که در جهانی مسطح و بدون مرز زندگی میکند، تفاوتهای کمرنگی با همنوعانِ خودش در سراسر دنیا دارد. این نسل، پذیرای جامعه رنگارنگ و موزائیکی است، از تنوعِ سلائق استقبال میکند و وجود و بروزشان را به رسمیت میشناسد. مطالباتِ این نسل، چیزی کاملاً متفاوت با مطالباتِ نسلهای پیش از خود است. شهروند جهانی به دلیلِ مواجهه مستقیم با زیستهای متفاوت در دنیا، به «زندگی کردن» علاقهمند است و دوست دارد سبکِ زندگیِ مورد علاقه خودش را تجربه کند. شهروند جهانی با عنوان نسل دیجیتال، در تلاش است برای شکلدهیِ هویت خود و زندگی در یک اجتماع با مقیاسهای جهانی، تصمیمگیرانِ جامعه را قانع کند سبکِ زندگیاش را بپذیرند، به رسمیت بشناسند، و اعتلا ببخشند.
مصطفی سلیمانی|نویسنده، روانشناس و دانشآموخته فلسفه اخلاق
با سلام و سپاس ، مقاله ای بسیار عالی ، شفاف ، روان و با جملات موزون و براحتی قابل فهم ، مطابق با واقعیت های نسل قدیم و جدید و راهگشا برای مسئولین و مدیران جامعه ، البته ان شاءالله اگر گوش شنوایی وجود داشته باشد!
همچنانکه در متن مقاله به زیبایی تشریح شده ، نسل نو یا به تعبیر صحیح نویسنده ، شهروند جهانی ، پررنگ ترین و مهمترین خصیصه و تفاوتش با نسلهای قدیم و بویژه با هم نسلان بنده که در انقلاب 57 در سنین بلوغ فکری و تصمیم گیری بودند ، اطاعت ناپذیری و گریز از جبرهای خانوادگی و اجتماعی ست و در این راه حاضر است اعتبار و در نهایت جان خودش را هم از دست بدهد و مادام که پدر و مادرها و مهمتر از آن مسئولین و مدیران جامعه ژست نگه کردن عاقل اندر سفیه را در خصوص این نسل کنار نگذارند و با آنها از صمیم دل و با صداقت تمام به تعامل و گفتگوی برابر و نه از موضع ریاست ننشینند ، روز بروز بر التهاب جامعه افزوده شده و با تحمیل هزینه هایی سنگین بر جامعه در نهایت و کمی دیرتر ، ولی قطعا حذف خواهندشد و این نسل به هر قیمتی ست خواسته های خود را بر نسل از از گرونه خارج شده تحمیل خواهدکرد ، آنهم نه با معیار قرن و دهه ، بلکه بزودی ، چرا که یکی از خصوصیات شهروند جهانی بی حوصلگی در برابر سکون است ، او نخواهد نشست تا حاکمیت بمانند سلسله عباسیان پانصدسال حکومت کند و این تصمیم گیران جامعه هستند که در این مقطع تاریخی مهم کشورمان می توانند و باید تصمیم واقع بینانه و متواضعانه بگیرند و با حفظ اقتدار و تداوم هستی خود با نسل آگاه و تسلیم ناپذیر کشور از در تعامل و آشتی درآیند و قشر عظیمی از نسل خلاق و پرانرژی جامعه را بجای عقیم و سردرگم کردن وارد گردونه سازندگی و توسعه کشور نمایند و متوجه باشند که اصرار بر تولید مثل و بالابردن تعداد شهروندان در کشور با فرض فرار و مهاجرت آنها پس از رسیدن به سن خلاقیت و بازدهی و جبران جای خالی آنها با وارد کردن شهروندان محترم افغانستانی راه حل واقع گرایانه بحرانها و زخمهای عمیق جامعه ما نیست.