حاشیه‌ای بر متن «درباره عمق استراتژیک و وضع کنونی» سیدجواد طباطبایی

محمد عثمانی در یادداشتی برای دین‌آنلاین با اشاره به سلسله نوشته‌های جدید سیدجواد طباطبایی در باب عمق استراتژی که در کانال تلگرامی با نام یادداشت‌ها و جستارهای سیدجواد طباطبایی منتشر می‌شود، ضمن اشاره به یکی از یادداشت‌های سیدجواد طباطبایی درباره دوران پیشااسلامی سرزمین عربستان، به کاربردن تعبیر تعبیر و پسوند جاهلی را با پژوهش‌های برآمده از حفاری‌های باستان‌شناسی در سرزمین عربستان و منطقه حجاز از یک سو و نوشته‌های معاصران عرب از یونانی، رومی وسریانی نامنطبق می‌داند.

سیدجواد طباطبایی فیلسوف سیاسی است که مناسبات سیاسی ایران را از چشم‌انداز ایده ایران مورد توجه قرار می‌دهد و نقدها و تحلیل‌هایش از این زاویه مورد توجه و حائزاهمیت انگاشته می‌شود. اشراف سیدجواد طباطبایی بر منابع فکری غربی، ایران و اسلامی باعث شده تا از نوشته‌های وی ایده‌های نو برای پژوهش و طرح دیدگاه‌های نو نمایان شود و بسیاری از پژوهشگران را در امتداد افکار خود به تفکر و پژوهش وادارد.

سلسله نوشته‌های جدید سیدجواد طباطبایی در پاره دوم بخش عمق استراتژیک که در کانال تلگرامی ایشان با نام یادداشت‌ها و جستارها منتشر می‌شود، در پاره‌ای کوتاه به موضوع دوران پیشا اسلامی سرزمین عربستان اشاره‌ای دارند که به روال مألوف از منظر دین داری اسلامی  با پسوند جاهلی آن را خطاب می‌کند. این نگاه دکتر سیدجواد طباطبایی با پژوهش‌های برآمده از حفاری‌های باستان شناسی در سرزمین عربستان و منطقه حجاز از یک سو و نوشته‌های معاصران عرب از یونانی، رومی و سریانی متفاوت است.

من برحسب حوزه پژوهشی خود در عرصه ایران و اسلام و مطالعه منابع پیشااسلامی در باب این سرزمین، به حوزه فکری و فرهنگی آن نگاهی انداخته‌ام. فهم مناسبات فکری و فرهنگی حاکم بر دوره پیشا اسلامی ما را به روابط فکری و فرهنگی میان مردمان عرب و ایرانشهر، عرب و روم_ یونان و حتی ایرانشهر _ روم آگاه می‌سازد. صفت جاهلی برای مردمی که در میان دو تمدن بزرگ، قرار گرفته بودند و به تجارت مشغول بودند غریب است.

این این دیدگاه در این نوشتار کوتاه، فقط در حد طرح مسئله خواهد بود؛ زیرا که در راستای توضیح و تصحیح نگرش به این دوران، مستلزم وقت و کار بسیاری است که ساعت‌ها و فیش‌های بسیاری در مقابل از مطالعه منابع  بسیار در مقابلم قرار داده است. مطالعه منابع سریانی، یونانی، رومی و ایرانشهری از یک سو و توجه به پژوهش‌های مستشرقان از سوی دیگر می‌تواند ما را در فهم مناسبات فکری و فرهنگی و تحولات تاریخی که منجر به حضور ایران در اسلام یاری برساند. امروزه در ذیل پژوهش‌های صورت گرفته، گفتمان غالب ناشی از نگرش دینی که این دوران از تاریخ پیشا اسلامی با صفت جاهلی معرفی می‌کرده با نگاه تشکیکی و تصحیحی روبه‌رو شده است.

ما در راستای طرح ایده نو و بیان پژوهش‌های نوین صورت گرفته در  این نوشتار بدان توجه می‌کنیم. باشد تا اگر عمری بر بقا بود، تحقیقات صورت گرفته را در قالب مقالات و کتاب‌ها عرضه شود.

مفهوم جاهلیت با نگاه مسلمانان به دوره‌ای پیش از پیامبر اسلام گره خورده است. اصطلاحی که ریشه در قرآن دارد و از دو عصر متفاوت خبر می‌دهد. عصری تحت پیامبری محمد  با ویژگی‌های چون نور، سلام، برابری و برادری و در یک کلام دوران دانایی و آگاهی است؛ در مقابل، غیریتی برساخته می‌شود که بوسیله آن تاریخ و کلیت فکری و فرهنگی عربی پیشاپیامبری محمد نفی می‌شود و آن را با صفت جاهلیت معرفی می‌کنند. جهل، صفتی است که بر ندانستگی دلالت می‌کند. حال پرسش مطرح این است که عرب مسلمان به چیزی دستیازیده بود که از چشم‌انداز آن عصر پیش از این آگاهی را با اطلاق صفت جاهلیت، نفی  می‌کند؟ نکته‌ای که باید مورد توجه قرار داد این است که مؤلفه غیریت‌ساز این ادوار تاریخی، کنش دینی است. بدین معنا که در بستر گفتمان دینی، ایده دینی جدیدی پا به عرصه اجتماعی عربستان و حجاز گذاشته که با نقد دوران پیش از خود، تمامیت فکری و فرهنگی گذشته را از زاویه دین نوین نفی می‌کند.

لازم است در این چارچوب به مناسبات عربی در پیش از اسلام توجه کنیم تا از زاویه آن مفهوم «جاهلیت» به مثابه یک پارادایم فکری مورد بازاندیشی قرار دهیم. بی‌شک در این مقاله کوتاه نمی‌توان به طور مفصل تمام جوانب موضوع را کنکاش قرار داد؛ اما به زودی مقالات با توجه به یافته‌ها جدید علمی در این حوزه اطلاعاتی ارائه خواهم داد.

سرزمین حجاز یا عربستان با گستره بیابانی در نیمه شمالی و کوهستانی- بیابانی در نیمه جنوبی، بافتی به طور یکسانی از لحاظ جغرافیای طبیعی دارد. از این‌رو زیست در این سرزمین با سختی‌های بسیاری همراه است؛ اما محاط بودن این عرصه جغرافیایی به مناطق به مناطق جلگه‌ای در غرب، شرق و جنوب و برخورداری از سواحل دریایی آن را در میانه تمدن‌های بزرگی چون ایرانشهر در شرق، یونانی – رومی در شمال غربی و غرب و شمال آفریقا در جنوب قرار داد بود. در سرزمینی با این ویژگی، بقا مهم‌ترین دغدغه فکری مردمانش خواهد بود. برای بقا تجارت و کاروان داری یا حراست از کاروان‌های مهم‌ترین شغل تلقی می‌شود. در تجارت ثروت و سود مهم‌ترین غایت تصور می‌شود. از این‌رو سران قبایل عرب هم برای بقا و هم برای ارتقای موقعیت اجتماعی، کسب سود و ثروت را به عنوان یک هدف در کار خود دنبال می‌کردند. با این تصور از محیط و اجبار شغلی می‌توان بافت اجتماعی حجاز را باز شناخت؛ نظام قبایلی و طبقاتی که ساختار طبقات بر بنیاد ثروت و نژاد تقسیم‌بندی می‌شد. در ابتدا مفهوم عربیت، غیریت اجتماعی ایجاد می‌کرد که شما یا عرب هستید و در ساختار یک قبیله‌ای مشخص شناخته می‌شود؛ یا غیرعرب که در این صورت غریبه یا بیگانه و یا برده هستید. غریبه، شخصیت مهمان را در نزد عرب محترم چون مقیم موقت است؛ اما برده در بافت اجتماعی در پایین‌تر سطح تعریف می‌شد.

در میان شهرها که از انسجام قبایل همخون یا پیوندی بوجود آمده، شهر مکه از مکان‌های حائز اهمیت در سرزمین حجاز قلمداد می‌شد. اهمیت آن ناشی از بنیان دینی آن که برای اولین بار توسط ابراهیم پیامبر بنا نهاده شده و نیز دروازه مواصلاتی به دریای احمر در غرب حجاز است. در این شهر بافت ساکنان بر مفهوم عربیت تعریف می‌شد تا بدانجایی که عرب‌ها مستعربه یا عرب شده که از فرزندان اسماعیل بودند به دلیل اجبار بافت فرهنگی در لایه عربیت درآمدند تا بتوانند در نظام اجتماعی حجاز نقش ایفا کنند. عربیت و تجارت در بافت اجتماعی شهر مکه وضعیتی را بوجود آورده بود که برای کسب شرافت و همنشینی با بزرگان و سران قبیله، تلاش مضاعف کسب ثروت و رقابت وجود داشت. لذا در سال دو بارف کاروان‌هایی برای تجارت به راه می‌انداختند و به سمت تمدن‌های بزرگ محاط می‌رفتند؛ کالا می‌بردند و کالا می‌آوردند. در عین حال تجار و بزرگان آن تمدن‌ها را در موسم حج که اجتماعی(جشنواره یا مهرگان/مهرجان) عبادی و تجاری بود دعوت می‌کردند. این کلیت اعضای جامعه را برای رسیدن به ثروت به هر راهی و شکلی مجاز کرده بود. همچنین این رفت و آمد، تنها به تجارت محصور نمی‌شد؛ بلکه بربار شترها داد و ستد فکری و فرهنگی به صورت ناخودآگاه انجام می‌شد.

حجاز که قبایل با زیست طبیعی را در خود جای داده بود، طبیعت را آوردگاه هستوند فکری خود می‌دانستند. لذا در تصور خدایگانی از منابع محاط در طبیعت برای پرستش بهره می‌بردند. مردمانی که در بیابان زندگی می‌کنند از لحاظ ذهنی در یک دوگانگی محصورند؛ از یک‌سو فضای وهم‌آلود بیابان، تصورهای متافیزیکی نیروهای خیر و شر چون اله‌ها، فرشته‌ها، جن و شیطان در معرفت دینی ابتدایی آنان متداول بوده و از سوی دیگر عنیت‌گرایی که هر چیزی عدمی و متافیزیکی اثر و نمودی فیزیکی برای آن قلمداد می‌کردند. این دشواره دوگانگی باعث شده تا نمودهای عینی را برای تصورات دینی و خدای در ذهن بپروارند. بحران تصور خدا در هستی در رفت و آمد به سرزمین‌های روم و آشنایی با مفهوم و شکل بت و انتقال آن به حجاز توسط تاجر عرب بنام عمرو بن لحی حل شد و بت پرستی به مثابه تصور عینی از خدا گسترش یافت. در چالش‌های اولیه پیامبر اسلام با مشرکین زمانه خود با محاجه‌ای روبرو می‌شویم که از او می‌پرسند؛ ما چگونه چیزی را که نمی‌توانیم ببینیم، بپرستیم.

حال در کنار این تصور از خدا و برسازی دیانت بت‌پرستی، نظام فکری و فرهنگی به وجود آمد که به وسیله آن ساختار اجتماعی متکی به تجارت و ثروت مورد حمایت قرار می‌گرفت. ایده بت‌پرستی، پوششی برای نظام غیراخلاقی کسب ثروت به هر صورت و شکل بود. لذا در رسالت مکی پیامبر اسلام با نقد اجتماعی روبه رو می‌شویم که از نظام فکری و تصوری دین‌گرایانه آغاز و به نتایج حاصل از آن دستگاه فکری در بافت عینی جامعه منتهی می‌شود. محمد(ص) نبی در عرضه دین نوین خود، دستگاه باور به مرکزیت الله، خدای یکتا، در مقابل خدای نمود یافته عینی آنان را مطرح می‌کند. در این نقطه از مواجهه فکری، پیام سروش وحی و پیامبر، تصور از خدای متجلی در قامت بت را با مفهوم جاهلیت، نفی و طرد کردند. جاهلیت در این جا و در دستگاه معرفتی اسلام که بعدها به مفهوم بنیانی برای تقسیم دوره تبدیل شد، جاهل نسبت به خدا بوده است. سپس نتایج حاصل از این تصور خدایگانی در نظام اقتصادی حجاز که همانا کسب ثروت به هر شکل و شیوه نقد و نفی می‌شود. بررسی آیات مکی می‌تواند تلقی این تصور از خدا و نتایج اجتماعی آن بوضوح برشمرده شده است.

با این توضیح می‌توان نتیجه گرفت که مفهوم جاهلیت، صفتی در گفتمان دینی از برای نفی تصور از خدا و نتایج عملی حاصل از آن در بستر نظام اقتصادی حجاز تلقی شود. این مفهوم بعدها در باور مسلمانان و در پژوهش‌های تفسیری، چنین انگاشته شد که پیش از اسلام در سرزمین حجاز بربریت مطلق و نادانستگی کلی حاکم بوده است؛ به صورتی که این اسلام آمده و این جهل و نادانستگی را به مترتبه‌ای از خودآگاهی و دانش و خروج از بربریت تبدیل ساخته است. این تصور غیر علمی در ذیل گفتمان دینی، امروز با پژوهش‌های نوین و یافته‌های باستان‌شناختی به ابطال رسیده است. به صورت کوتاه و مختصر باید دانست که محاط بودن در میانه تمدن‌های بزرگ و ارتباطات صورت گرفته با آن‌ها، مردمان حجاز را از دستاوردهای آنان مصون نداشته است. متون تاریخی یونانی- رومی، سریانی و ایرانی، ارتباطات تجاری و مناسبات سیاسی و اجتماعی را با مردمان عرب حجاز گزارش داده‌اند. وجود عرب‌های حیره در بافت ایرانشهر و حمیری‌ها در روم، ساکنان حجاز را در معرض ارتباطی مستقیم با این تمدن‌ها قرار داده بود. برسازی نظام شهری و ایجاد دستگاه حکومتی شاهی محور در میان قبایل عرب در دوران پساباستان نمونه‌ای از این تأثیرپذیری‌ها است. نگارش خط عربی بر پایه دستگاه خطی سریانی، ناشی از ارتباط مردمان عرب حجاز با عرب حیره در ساختار ایرانشهر است.(مقالات بسیاری در باب معرفی دستگاه فکری معرفتی مکتب عربی ایرانشهر که در بافت اجتماعی حیره نمود می‌یابد، نوشته‌ام  که بعضی از آن‌ها چاپ و بسیاری دیگر بزودی منتشر می‌شود.) حضرت محمد به عنوان یک فرد عرب در بافت اجتماعی حجاز- مکه، یکی از افراد تجاری بوده که پیشا پیامبری با سفرهای تجاری که در قالب سفرهای تابستانه و زمستانه صورت می‌گرفته، با این تمدن‌ها مواجه مستقیم و درکی عینی از آن‌ها داشته است. در منابع تاریخی شواهد بسیاری را می‌بینیم که از وجود افرادی از مردمان عرب که آگاهی به داستان‌ها، اسطوره‌ها و ساختارهای فکری و فرهنگی ایرانشهر و یونان و روم را گزارش داده‌اند که به روایت این داده‌های فکری، فرهنگی در میان مردم عرب پرداخته‌اند. همچنین در کتاب الاغانی ابوالفرج الاصفهانی نیز این ارتباطات را می‌توان در قالب شعر و موسیقی پیدا کرد.

حال با توجه به این موضوع باید دانست که مفهوم جاهلیت در توضیح مناسبات فکری و فرهنگی، مفهومی غیر علمی و غیرقابل استناد است. شناخت این دوره تاریخی و ارتباطات صورت گرفته، می‌تواند درک ما را از تحولات بعدی در قالب گفتمان اسلامی تغییر دهد.

 

* محمد عثمانی دکتری علوم سیاسی گرایش اندیشه سیاسی

مطالب مرتبط
منتشرشده: ۱
  1. مهدی موحدابطحی

    چند اشکال به این نوشتار:
    1) نویسنده مرتبا به «مطالب و منابعی در آینده» ارجاع می دهد!
    2) جاهلیت را یک پارادایم فرض کرده! پارادایم کوهنی؟! یا پارادایم به مثابه مدل تئوریک!؟
    3) مستندات تاریخی از سابقه تمدنی عربستان ارائه نمی دهد!
    4) جاهلیت را ساخته و پرداخته دین اسلام و پیامبر اسلام فرض کرده و سپس با استناد به منابعی در آینده! و مدارکی که نیاورده! این مفهوم را غیرعلمی و غیرقابل استناد می پندارد!
    5) پیامبر اسلام را یک «تاجر عرب» می پندارد! که برخلاف گزارشهای تاریخی است!
    6) نمی توانسته پیامبر اسلام را به خاطر «مفهوم جاهلیت» زیرسؤال ببرد، آمده و استناد به جاهلیت را زیر سؤال برده!
    7) نمی دانسته که «مفهوم جاهلیت» در نص صریح قرآن آمده و ساخته و پرداخته پیامبر اسلام نیست!

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.