حقیقت و روش؛ واکاوی جدیدترین دیدگاه روشی عبدالکریم سروش

محمد عثمانی: عبدالکریم سروش هشتم بهمن ماه در کلاب هاوس حلقه دیدگاه نو دیدگاه تازه‌ای ارائه کرد که معطوف به مباحث زیربنایی در حوزه معرفت و دانش بود، با عنوان «حقیقت و روش». این عبارت ذهن را به کتاب مهم حقیقت وروش گادامر معطوف می‌سازد، اما بحث دکتر سروش نه در چارچوب گادامری که به بحث مهم حقیقت متکی بود.
اگر قبض و بسط شریعت، معرفت را خوانشی از یک حقیقت ازلی و نهایی می‌دید و مواجهه انسانی را با آن حقیقت کلی اشعه‌ای از آن حقیقت و خوانشی انسانی و بشری قلمداد می‌کرد، سروش در چرخشی صد و هشتاد درجه و با عبور از قبض و بسط و الزامات آن به صراحت، حقیقت را برساخته ذهن انسان در عرصه توافق و اجماع عقلا می‌داند. حقیقت از دیدگاه جدید سروش چیزی نیست مگر اجماع عقلا یا نخبگان بر امری که در چارچوب زبانی آن را بر می‌سازند. این تحول شگرف روشی سروش و نسبیت‌انگاری این رویکرد، زمینه و بستر تجدیدنظر در بسیاری از آراء و اندیشه‌های گذشته را فراهم می‌کند.

تلاش‌های فکری عبدالکریم سروش در دو دهه شصت و هفتاد چنان تأثیر اجتماعی داشت که بسیاری از تحلیلگران سیاسی، حوادث منجر به انتخابات دوم خرداد 1376 شمسی را محصول تحول فکری و فرهنگی دانستند که او در میان دانشجویان و طیف نخبگان جامعه رقم زده بود. جایگاه فکری و تأثیرگذاری وی بر نخبگان اجتماعی در ایران، سبب شد تا جریان اصلاح‌طلبی خود را وام‌دار فکری عبدالکریم سروش بداند.

افول اصلاحات سیاسی در ایران و مهاجرت عبدالکریم سروش به امریکا، ضرورت بازاندیشی در دشواره‌های فکری و فرهنگی را برای وی بایسته کرد. باوجود تحول نسلی و تأثیرات فضای مجازی، پاسخ به پرسش‌ها و مسائل ایران از زاویه رویکردهای گذشته ممکن نیست. این تغییر در بستراجتماعی و افق‌های معنایی، همراه با زیست در دنیای غرب، عبدالکریم سروش را به تجدیدنظرطلبی در آراء و اندیشه‌های فلسفی و دینی واداشت. این تحول فکری، با انتقادهای بسیاری از روشنفکران دینی و سنت‌گرایان روبه‌رو شد. عالمان سنتی، منتقدان همیشگی سروش بوده‌اند؛ لذا با حربه تکفیر، راه مقابله را در پیش گرفتند. افزون براین، نوگرایی‌های فکری در عرصه بازخوانی تجربه نبوی در عرصه سیاسی، به مذاق روشنفکران دینی هم خوش نیامد. هدف سروش از بازخوانی تاریخ سیاسی پیامبر اسلام، درک آسیب‌شناسانه از ریشه‌های استبداد دینی بوده است؛ کار به مجادلات خارج از چارچوب علمی کشیده شد.

اکنون در گامی تازه، عبدالکریم سروش در مبانی روشی خود که در کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت نمود داشته، عبور کرده و با گرایش به نگاه‌های پست‌مدرن، در تلاشی نو، ملایم‌سازی بسترهای استبداد و افراط‌گرایی دینی را با تحول روشی پیگیری می‌کند.

این نوشتار ضمن توجه به آراء گذشته عبدالکریم سروش و التزامات روشی متجلی در قبض و بسط تئوریک شریعت به دیدگاه جدید وی و الزامات و پیامدهای فکری روش‌شناسی جدید که در امر حقیقت نمود یافته توجه می‌کند.

 

عبدالکریم سروش در تاریخ هشتم بهمن ماه سال 1401 شمسی با حضور در حلقه دیدگاه نو که در کلاب هاوس تشکیل شد به عرصه دیدگاه خود با عنوان حقیقت و روش پرداخت. عنوان حقیقت و روش، ذهن را معطوف به کتاب گادامر می‌کند، اما همان‌طور که سروش در سخنرانی خود اظهار می‌دارد، تنها تشابه در عنوان است. سروش از این عنوان، کاوش حقیقت به مثابه یک دشواره را مدنظر قرار می‌دهد. حقیقت چیست؟ چگونه می‌توان بدان دست یافت؟ درک حقیقت چه تاثیری می‌تواند بر مناسبات فکری و اجتماعی داشته باشد؟

 

سروش و مواجهه روشی با حقیقت

انقلاب اسلامی در ایران داعیه‌دار زیست سعادتمند برپایه دین در دنیای جدید بود. سخنان رهبران دینی و مدیران پیرو آنان، گواه بر این مدعا بود، اما دیری نپایید که نزاع در قانون‌گذاری، سیاست‌گذاری و اولویت امر دینی و دستورات هنجاری آن بر مصالح عالیه حکومت نمود پیدا کرد. این چالش‌ها در دهه شصت با توجه به دیدگاه‌های آیت‌الله خمینی به عنوان رهبر مؤسس و فرهمند این انقلاب و ساختار حل و فصل می‌شد. اما در نهایت این سازمان در ادامه حیات خود، ناگزیر از حل این دشواره‌ها بر پایه و قاعده‌ای مشخص شد. حوزه علمیه و نهادهای مرتبط با آن، تصور مبهم و نامشخص که به مسائل جدید عرصه حکومت‌اندیشی داشتند خواستار اداره جامعه به سبک کلاسیک بودند. در این عرصه، کسانی چون عبدالکریم سروش با توجه به اهمیت موضوع از موضع معارف دنیای جدید، تلاش کردند که به بازخوانی و بازاندیشی در معارف دینی گذشته بپردازند.

مهم‌ترین منابع فکری و قانونی دنیای سنتی اسلام، متعلق به دوره میانه از قرن دوم تا نیمه قرن چهارم هجری بوده است. در این دوره بیشترین تلاش برای جمع‌آوری و حفظ میراث نبوی در قالب جمع‌آوری احادیث، نگارش تاریخ دین، تدوین دانش فقه و معارف دیگر مرتبط با دین صورت گرفته است. در طول تاریخ، این معارف چنان با امر دینی در هم تنیده شده‌اند که در ذهنیت روحانیت اسلامی به‌طور کلی و شیعه به طور خاص، امکان تفکیک دین از معارف دینی یا دین و خوانش از دین به سختی صورت می‌گرفت. این تلقی دین‌باورانه در بسترهای فرهنگی و پیش‌فرض‌های برآمده از بنیادهای اجتماعی، بسط داده‌های دین‌باورانه را با رهیافتی منقبض از انگاره‌های اجتهادی رودرو کرد. دایره‌المعارف‌های حدیثی و روایی، همراه با تاریخ استنتاج‌های دینی، ذخیره دینی بزرگی در پیش‌روی مسلمانان از جمله رهبران دینی و سیاسی ایران پس از انقلاب قرار داد، اما ضعف‌های روشی و تکیه بر اصول اجتهادی کلاسیک، در دنیای جدید، امکان پیرایش و پالایش سنت دینی را از میان برداشت.

عبدالکریم سروش با آگاهی به این دشواره و بن‌بست سیاست‌گذاری در ساختار این حکومت نوظهور به تأمل و طرح پرسش‌های بنیادین و ارائه راه حل فکری اقدام کرد. سروش همسازی سنت و مدرنیته را در گام نخست با بهره‌گیری از روش‌شناسی‌های علمی و معرفت‌شناختی به پالایش این سنت اقدام کرد. سروش خوب می‌دانست که برای این همسازی باید از روشی نو برای پالایش این میراث فربه شده در طول تاریخ بهره گرفت. از این‌رو با کمک از روش‌های مطرح در حوزه هرمنوتیک برای ایجاد بستر مناسب زیست مسلمانی در دنیای مدرن استفاده کرد. برای سروش مدرنیته، پارادایم مسلط جهان‌زیست ماست. لذا با تکیه بر افق معنایی دنیای مدرن به مواجهه دیالکتیکی (سگالشی) با افق‌معنایی دنیای سنت گام برمی‌دارد.

سروش چارچوب روشی فهم سنت خود را بر شش رکن مهم استوار می‌سازد:

  1. دین و معرفت دینی دو انگاره جدا و متغایر از هم هستند.
  2. دین امری ثابت است که تغییر و تحول در آن راه نمی‌یابد.
  3. معرفت دینی، معرفت و دانشی بشری است.
  4. معارف و علوم موجود در جهان، از آن جهت که انسانی هستند در ارتباطی دیالکتیکی و مستمر با یکدیگر قرار دارند.
  5. تمام معارف و علوم بشری، تحول‌پذیرند.
  6. تحول در معارف انسانی همواره رو به رشد و تقدم است و سیرقهقرایی ندارد. (عبدالکریم سروش،78،1379)

دین در این دستگاه روشی سروش با تقسیم دوگانه ذاتی و عرضی یا دین و معرفت دینی، با حقیقتی مسلم و ذاتی از دیگر معارف تمیز و تفکیک می‌شود. حقیقت در دیدگاه اولیه سروش که بنیان اصلی اندیشه‌های آور را شکل می‌دهد، امری ثابت و تحول‌ناپذیر تصور می‌شود؛ این انسان است که از طریق رودررویی و مواجهه با آن، تلاش می‌کند تفسیری یا فهمی از آن حقیقت ثابت را دریابد. این مواجهه از طریق روش‌های خاص و گوناگون به سراغ متون دینی و احوال پیشوایان دین صورت می‌گیرد. هر درک و فهمی یا شناختی که از طریق این رودرویی به‌دست آید، بشری و عرض بر دین است؛ یعنی شناختی از یک حقیقت ازلی و ابدی است. معرفت دینی در مدار تحلیل و فهم حقیقت در دوره‌ای مشخص و در عرصه جغرافیایی معین نمایان می‌شود. این معرفت تاریخمند، فهمی از دین و جزء تاریخ آن به حساب می‌آید اما دین تلقی نمی‌شود. پرتوی از حقیقت مسلم در قالب مواجهه علمی و روشی با آن در رهیافت فهم بشری شکل می‌گیرد.

سروش برای توضیح مراد خود از حقیقت ذاتی دین و عرضی آن در کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت بر این امر تأکید می‌کند که دنیای که ما امروز در آن زندگی می‌کنیم با دنیای گذشته که دین در آن نمود یافته دو کلیت به طور کامل متفاوت هستند. دلیل این تفاوت را باید در این معرفت‌های متفاوت از یک حقیقت کلی، ابدی و ازلی دید. همه کار معرفت این است که تصویری عقلانی از کارکرد دین در آن دنیا را به ما نشان دهد. (سروش، همان،130)

از دیدگاه سروش حقیقت امر پایدار، ازلی و ابدی است که در طول تاریخ پیامبران در راستای نمود این حقیقت گسیل شده‌اند. حال بشر از طریق پرتوهای این حقیقت با آن روبه‌رو می‌شود تا آن را درک و فهم نماید. انسان در گذشته تلاش کرده این حقیقت را از طریق بینش اساطیری یا داده‌های فکری و فلسفی و نیز سایر معلومات خود بفهمد اما امروز که بشر در بستری از تحولات علمی و معرفتی قرار گرفته تصور مطلق‌انگارانه گذشته را در هم می‌شکند. در بینش سنتی، فهم از حقیقت را تلاش مطابق با حقیقت تلقی می‌کردند؛ از این‌جهت، تقدس‌گرایی در همزادی با حقیقت برای معارف بشری تصور می‌شده است. اما پیشرفت انسان و درک این مقولات که مجهولات انسان در مواجهه با حقیقت فراتر از دانسته‌ها و امر معلوم است، کار بدانجا سوق داده که فهم ما از همه چیز تحول‌پذیر است. فکر امری سیلانی و جاری است که در مسیر تکامل بشرتحت تأثیر یافته‌های انسان تغییر می‌کند. در این نقطه است که سروش معرفت انسانی از علم و دانش را نقطه عزیمتی برای درک حقیقت می‌دانست.

به باور سروش معرفت دینی برآمده از فهم کتاب و سنت و تاریخ زندگی پیشوایان، معرفتی مصرفی است که به طور مستقیم از داده‌های علمی و دانش‌های تولید شده برای درک و فهم حقیقت بهره می‌گیرد. حقیقت در این منابع نمود دارد؛ بشر از دانسته‌های خود برای درک آن استفاده می‌کند. (همان،157-160) حقیقت در باور اولیه سروش در بستر شناخت‌شناسی دینی، محصول ترکیب دیالکتیکی درون و بیرون دینی یا به عبارتی دیگر، میان افق معنایی امروزین و افق معنایی تاریخ دین از برای درک حقیقت مطلق ابدی ازلی شکل می‌گیرد. در قبض و بسط تئوریک شریعت تأکید می‌شود: «نپنداریم که چراغ حقیقت در توفان کشمکش‌ها فرو خواهد مُرد. بیندیشیم که برق حقیقت در چکاچک شمشیرها خواهد درخشید.»(همان،185)

این تلاش فکری عبدالکریم سروش در بستر ساختار حکومت‌اندیشی دینی در دوران معاصر و مدرن، برای آن صورت گرفته که اندیشه زیست مسلمانی در جهان‌زیست مدرن رقم بخورد. در این چارچوب، حقیقت در بستر دینی همانا ذات دین بر محوریت امر توحید، یکتا و یگانه است. حال اگر چونان عصر سنت، حقیقت را در معرض فکر انسانی چونان خود حقیقت انگاشته شود، تبعات بیرونی این تصور در چارچوب قدرت، دانش، بازتولید استبداد در بستر مفاهیم مقدس‌گرایانه و نهادینه‌سازی جهل مقدس در زمانه علم و معرفت خواهد بود. سروش در دهه شصت و به تبع آن در دهه هفتاد با تمیز میان دین به مثابه حقیقت و معرفت دینی، تلاش کرد تا در گام نخست، مؤلفه‌های استبدادزا و انگاره‌های جهل مقدس را برای برسازی دموکراسی، عدالت و حقوق بشر هموار سازد. وی با توجه به این نقطه عزیمت، فرآورده‌های معرفتی بشری در مجرای دین را به نقد کشید. این رویارویی فکری اثرات اجتماعی بسیاری در خواستاری اصلاحات سیاسی در ساختار حکومت از سوی مردم مطرح شد. اما این تلاش‌های فکری در مواجهه با ساختار قدرت به بن‌بست رسیده است. امروز در لحظه حساس تاریخی جامعه ایرانی مسیر تقابل با قدرت را از مجرای اصلاحات سیاسی به سمت جنبش‌های تحول‌خواه تغییر داده‌اند.

سروش در این مسیر تغییرخواهی مجبور به ترک کشور شد. در مسیر این جابه جایی و تغییر جهان زیست خود با آرا و اندیشه‌های دنیای غرب به طور مستقیم رودرو گردید. همچنین بازخوانی آسیب‌شناسانه مسیر پیموده شده از دهه شصت تاکنون، تحول در آراء و اندیشه‌ها را بایسته کرده بود. بدون شک، مواجهه ساختار قدرت با نگرش روشنفکری دینی که در نوع خود از اعتدال بینابینی دو جهان سنتی و مدرن بهره می‌برد، بن‌بست و انسداد سیاسی را در حد اعلای خود رسانیده است. در این نقطه سروش با پوست‌اندازی فکری در ابتدا با بازخوانی تاریخ سیاسی پیامبر اسلام در چارچوب اقتدارگرایی، یکی از نکات حائز اهمیت آسیب‌شناسانه چرایی عدم امکان تحقق دموکراسی در ساختار دینی چون اسلام را به بسترهای فکری و فرهنگی تکوین و تدوین بینش سیاسی این دین در عصر پیامبر اسلام به حساب آورد.

این نگاه دین و قدرت سروش با انتقادهای فراوانی از جانب طیف‌های گوناگون فکری در ایران معاصر رودررو شد. سنتی‌ها که به روال سابق در مواجهه با افکار نو سروش را به دلیل توهین به پیامبر اسلام، کافر قلمداد کردند. جریان اعتدالی و اصلاح‌طلب دینی نیز با نقد افکار سروش او را در مسیر تجدیدنظرطلبی دینی قرار دادند. طیف‌های سکولار و لائیک نیز بر نقدهای گذشته خود به سروش پایدار ماندند و در این تحول فکری او را خام‌اندیش خواندند. اما سروش در مواجهه با این نقدها، از برای درک بهتر تحول‌های فکری در گامی مهم، به پرده‌برداری از روش‌شناسی جدید خود در مواجهه و درک حقیقت به مثابه مؤلفه بنیادین معرفت دینی پرداخت. این تحول جدید، سروش را به عنوان روشنفکر دینی در معرض پرسش‌ها و چالش‌های بزرگ‌تری قرار می‌دهد که بی‌شک در وضوح چارچوب‌های فکری در ایران امروز بسیار مهم جلوه می‌کند.

 

سروش و گذار به برساختگی حقیقت

سروش در بستر حکومت‌اندیشی دینی در دفاع از زیست مسلمانی در دنیای مدرن، خوانشی نو از دین ارائه کرد؛ تفکیک دین از معرفت دینی و تأکید بر تاریخمندی دین، به صورتی که تمام تاریخ دین، معرفتی بشری از حقیقت مطلق تلقی شده است. این تلاش سروش و بن‌بست سیاست‌ورزی در ساختار حکومت دینی، او را به تجدید نظر در مبانی برسازنده فکر و اندیشه‌هایش کرد.

در این رویکرد جدید سروش ضمن توضیح رهیافت‌های گوناگون به حقیقت از روش انطباقی، انسجامی و عمل‌گرایانه (پراگماتیزم)، به توضیح دیدگاه خود می‌پردازد. از دیگاه سروش روش انطباقی، مطابق ادراک با واقعیت را مراد می‌کند. هر امری با واقعیت مطابق دارد، حقیقت قلمداد می‌شود. در روش انسجامی، حقیقت عبارت از انسجام معلومات ما با داده‌های پیشینی است و تازمانی که این معلومات از سوی آن داده‌ها ابطال نشود، حقیقت تغییر نمی‌کند. در نگرش عمل‌گرایانه یا پراگماتیسم، حقیقت چیزی جز واقعیت نیست. با این توضیح سروش با کمک از علم اخلاق، حقیقت از دیدگاه خود را بدین صورت تبین می‌کند: علم به مثابه اخلاق است. به صورتی که روش‌های علمی و روش‌های تعیین صدق و کذب گزاره‌های اخلاقی تفاوتی وجود ندارد. همان‌گونه که حسن و قبح و صدق و کذب یک گزاره اخلاقی تابع قبول و پذیرش عقلا خواهد بود، صدق و کذب گزاره‌های علمی نیز تابع تأیید عقلاست. از این نقطه عزیمت سروش اظهار می‌دارد که حقیقت محصول توافق عقلاست. حقیقت آسان و مکشوف و نمایان است، به خصوص در امور انتزاعی مکشوف‌تر و نمایان‌تر است. این عیانی حقیقت ناشی از این امر است که حقیقتی خارج از توافق عقلا یک جامعه وجود ندارد. امر عیانی به‌وسیله روش‌های پیچیده علمی، سخت و دست نیافته شده است، اما به‌واقع تمام حقایق به‌وسیله عقلا در فرآیند توافق برساخته شده‌اند. این حقیقت برساخته، زمانی می‌تواند حقیقت نمایان شود که عقلا آن را بپذیرند و بر آن توافق نمایند.

عبور از وجود یک حقیقت مطلق و درک و فهم از آن به حقیقت برساخته انسان خردمند، گذار به جهان نسبیت مطلق است. در این مسیر عبدالکریم سروش وارد وادی جدیدی می‌شود که تبعات سخت در عرصه دین‌داری خواهد داشت که ناگزیر از توجه و توضیح آن است.

 

تبعات برساختگی حقیقت

این دیدگاه سروش برای من پذیرفتی است. سالیان طولانی برحسب غور در مسئله اندیشه‌های جهان اسلام به طور کلی و بهره‌گیری از روش‌های علمی گوناگون برای واکاوی تاریخ فکر به این مسئله واقف شدم که حقیقت پدیداری، برساخته ذهن آدمی است. مناسبات ذهنیت با عینیت در فرآیند دیالوگ نخبگان در بستر اجتماعی، حقیقت در مسائل گوناگون را برمی‌سازد. برساختگی حقیقت در عرصه فکر و اندیشه در دنیای جدیدذمی‌تواند، راهگشای بسیاری از دشواره‌ها در عرصه سیاسی است؛ اما التزام به این باور همراه با پذیرش سکولاریسم در وجوه مختلف آن است. حال با توجه به این امر، سروش روشنفکر دینی که سالیان متمادی بر دفاع از اصطلاح روشنفکری دینی در مقابل اصطلاح نواندیشی دینی، اصرار می‌ورزید تا کجا و بر چه اساسی سکولاریسم را می‌پذیرد؟ آیا با درک بدیهی از حقیقت، آن‌گونه که سروش بر آن اصرار می‌ورزد که امر پیچیده‌ای نیست و این روش‌های علمی آن را در کانال‌های تودرتو غامض و سخت وارد کرده‌اند، سکولاریسم و عرفی‌گرایی که یکی از تبعات برساختگی حقیقت است با امر دین چه نسبتی می‌تواند برقرار کند؟

همچنین باید توجه داشت که برساختگی حقیقت با حقیقت مسلم و یکتای دین چه نسبتی خواهد داشت؟ حقیقت وجودی خدا در دین، یا ارسال رسُل و انزال کتب در عرصه برساختگی حقیقت چه جایگاهی خواهد داشت؟ در دیدگاه کلی و اولیه با توجه به برساختگی حقیقت به‌وسیله عقلا، آیا تمام امور بایسته دینی برپایه توافق عقلا بنیاد می‌گیرد؟ آیا اگر امروز عقلا بر امری یا درکی از خدا، کتاب‌های آسمانی و پیامبران به توافقی رسیدند، همان توافق حقیقت است. این حقیقت، دیگر امر مسلم و مطلقی نخواهد داشت. حقیقت علاوه بر زمان‌مندی و تاریخی‌مندی به دایره اعتبارات نیز وارد می‌شود.

جمع عقلای مدنظر سروش چه کسانی هستند؟ اعتبار پذیرش یک امر به مثابه حقیقت به چند نفر از عقلای قوم منوط خواهد بود؟ حقیقت امری محلی (local) یا جهانی (universal) است؟ چه التزامی وجود دارد که حقیقت امری برای دو گروه میزان اعتبار یکسانی داشته باشد؟ در مسائل سیاسی برساختگی حقیقت درصورتی که در چارچوب سیاست‌ورزی سکولار باشد پذیرفته است، اما با توجه به دین‌مداری جامعه و پذیرش دخالت دین در سیاست این حقیقت تا زمانی که به پرسش‌های بنیادین پیش‌روی خود پاسخ ندهد، نمی‌تواند کارگشای حل دشواره‌های سیاسی و اجتماعی باشد. از این جهت عبدالکریم سروش با قبول برساختگی حقیقت از مدار روشنفکری دینی خارج و در حیطه روشنفکری سکولار قرار می‌گیرد. ورود به جریان سکولار، آن‌گاه باید در باب عبور از آراء گذشته و بطلان آن صراحت گفتار داشته باشد.

 

 * محمد عثمانی(دکتری علوم سیاسی گرایش اندیشه سیاسی)

[email protected]

مطالب مرتبط
منتشرشده: 3
  1. مرادی

    آیا ایشان به مفهوم و ارزش تعهد روشنفکران یا عقلا ، عقلای معرف حقیقت ، در زمینه اقتصادی نیز اشاره دارند؟

    شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَهُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿۱۸﴾ آل عمران

  2. مرادی

    از جمله ابهامات دیگر اینستکه کدام گروه از عقلاء بر حق هستند؟ اقتصاد دانان سوسیال دموکراسی یا اقتصاد دانان لیبرال دموکراسی؟

  3. مرادی

    در عصری که ناتمامیت استدلال انسان ثابت میشود (قضیه ناتمامیت در منطق ریاضی) ، اتفاق عقلا چگونه مبنا قرار بگیرد؟
    اگر از سعی و خطا بگذریم ، هیچ معیاری نیست غیر از اتصال قول الهی در کتابی که فرض میکنیم از جانب خدا و عالم غیب است و آنهم به جهت اعلام در خود این کتاب معتبر میگیریم:

    وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿۵۱﴾ قصص

    با محک اتصال قول ، اعتبار خود قرآن نیز سنجیده میشود…و به آن باور پیدا میکنیم…با پیوستگی بین پدیده های طبیعی سازگارمی بینیم…یعنی اتصال قول الهی در کتاب شریعت انعکاسی دارد در پیوند بین پدیده ها در کتاب طبیعت…

    الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۲۷﴾ بقره

    اما مخالفین وحدت بین انسانها و اسراف کنندگان در استفاده از پدیده های طبیعی ، اخوانی دارند که در جمع آوری قرآن و اتصال در چیدمان قرآن شک و شبهه ایجاد و روایت سازی میکنند و بطور آشکار و نهان آنرا تبلیغ مینمایند :

    وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ ﴿۲۶﴾ فصلت

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.