مواجهه علی بن ابیطالب با ابن ملجم مرادی
حسین شاهید: مناسبتها بهانهای هستند تا از زیسته انسانهای فرزانه بیاموزیم و بر مدار عقلانیت و اخلاق، هر اندازه توانستیم به کار گیریم و تجربه کنیم وگرنه ممات و حیات تنها تاریخاند و ارزشهای آنها به همین تجربههای ارزشمند است. از این روی یکی از بازخوانیهای مهم در عصر کنونی روایت زیسته علی بن ابی طالب در طول زندگی ایشان میباشد که در زمانهای مختلف و در مواجههای گو ناگون با افراد درس آموز و قابل استفاده و بهره مندی در زیست اخلاقی امروز است چنین است که در این مجال به روایت یکی از مواجهههای ایشان با فردی پیرداخته شده که پیشینه متفاوت دارد؛ ابن ملجم مرادی که دورهای را در موافقت ایشان گذارند و دورهای را هم در مخالفت و نهایتاً دست به قتل و ترور علی بن ابی طالب زد. صرفنظر از مابقی زندگانی علی بن ابی طالب که مجال این نگارش نیست، تنها به این واقعه و و ریشههای آن به اختصار در پنج بخش و نتیجه پرداخته خواهد شد. بازخوانی این روایت به تمامی افراد حتی غیر از متدینان به یک دین نیز توصیه میشود چراکه محتوا، فارغ از روایت یک پیشوای دینی، زیست یک انسان متعهد به اخلاق، شفقت ورز و دارای سلامت را بیان میکند. باشد که این بازخوانی ما را در بازبینی اخلاقی زندگی خود یاری رساند.
بی شک یکی از تجلی گاههای اخلاقی میان فرزانگان در تاریخ بشری، روایتی از مواجهه علی بن ابی طالب علیه السلام در زمان حاکمیت جهان اسلام با عبدالرحمان بن عمرو بن ملجم مرادی معروف به ابن ملجم مرادی است که ابن سعد[1] او را از تبار حمیری و از قبیله مراد معرفی میکند. آنچه از زندگی ابن ملجم به میان آمده ، این است که پس از به خلافت رسیدن علی بن ابی طالب، ابن ملجم با سماجتهای فروان اصرار بر بیعت میکند و نهایتاً با قبول خلیفه مسلمین به وقوع میپیوندد. این درحالی است که علی بن ابی طالب بارها و در بخشهای مهمی اذعان میکنند که:
این بیعت مانا نخواهد بود و ابن ملجم این بیعت را که هیچ، پایش بیفتد خون مرا نیز خواهد ریخت. یکی از نشانه این باور حضرت شعری است که پس از بیعت با ابن ملجم مرادی میخواندند که ” ارید حیاته و یرید قتلی غذیرک من خلیلک من مراد[2]”
من زندگی او را میخواهم و او مرگ مرا و عذر او از بیعت برای کشتن من است و در ادامه هم میفرمایند به خدا سوگند او را وفادار به گفتارش نمیبینم[3]
این بدان معناست جماعتی که از علی جز راست نشنیدهاند ایمان میآورند که علی با دشمن قسم خورده خود بیعت کرده و این اولین رسم حاکمیت علی است که حتی در عین آنکه میداند روزی ابن ملجم دست به ترورو قتل او خواهد زد باز هم بیعت میکند و او را در دایره حاکمیت نگاه میدارد و به خود اجازه نمیدهد کسی را نا امید کند یا قصاص پیش از جرم انجام دهد. پس از این بیعت ابن ملجم به بیعت کنندگان پیوست و در زمره یاران ایشان قرار گرفت.
آزادیهای گروه تروریستی مسلح خوارج و ابن ملجم مرادی
این گونه بود که ابن ملجم مرادی حتی در جنگهای جمل و صفین در کنار علی بن ابی طالب جنگید اما پس از صفین و قائله خوارج و اصرار آنها بر پایان حکمیت و نیز تشکیل گروه تروریستی خوارج به آنها پیوست، خوارج به بهانه آن که علی باید جنگ و خونریزی را در صفین ادامه میداد و نمیبایست به صلح روی میآورد و از ریخته شدن خون بیشتر جلوگیری نمیکرد جدا شدند و از صف سپاه خلافت و حاکمیت خروج یافتند.
این واضح است که در طول زندگی علی بن ابی طالب با اندیشههای جنگ طلبانه و خشونت و ترور مخالف بود آنچنان که در مورد ترور خلیفه سوم نیز همین مشی را دنبال کرد، بارها علی بیان کرد باجنگ مخالف است تنها زمانی به جنگ روی میآورد که افرادی مسلح اعلام جنگ کنند و جان مردم در خطر باشد و یا تمامیت ارضی تهدید شود.
در تمامی جنگها علی تا آخرین لحظه تلاش میکرد سپاهیان مقابل را از جنگیدن و خونریزی منصرف سازد، فرستادن سفیران برای آغاز نشدن جنگ، ارشاد و گفتگو در ممانعت از درگیری رویه همیشگی ایشان پیش از آغاز هر جنگی بوده، سنتی اخلاقی دربستر پر خشونت سرزمین حجاز و عصر زیسته ایشان در سرتاسر جهان که آن سنت را از حضرت رسول به ارث برده و ادامه میداد تا رنجی بر رنجها انسان اضافه نکند و المی از آلام زندگی را بکاهد.
دراین حال خوارج درجنگ اصرار بر ریختن خونهای بیشتر داشتند آنها صلح دوستی و امتناع علی را از خونریزی و جنگ برنمی تافتند و همین را دلیل کفر او و خروج او از دین میدانستند، آری علی در نگاه آنان متهم بود به مماشات و محتاط بودن. این منش خوارج بود که ظواهر دینی را بی کم و کاست اقامه میکردند، تعصبات بی حد بر شریعت داشتند و حشونت و شمشیر و خون را راز بقای دین میدانستند، این گونه بود که دین را از اخلاق و روح تهی میکردند و از آن چنان مردار و جسمی پوسیده میساختند که از تعفن ظاهرگرایی روز به روز فاسدتر میشد. علی میتوانست آنها را باهمه این منشهای خشونت و جنگ طلبی سرکوب کند اما تا دست بر سلاح نبردند مقابله نکرد. ابن ملجم یکی از همین افراد بود که با تفکری تکفیری و تروریستی بارها آزادانه امام را تهدید میکرد.
آزادیهای سیاسی و آزادی بیان ابن ملجم
این چنین که اشاره شد خوارج گروهی مسلح بودند و در هر جایی که میتوانستند به توهین و تهدید و توحش نسبت به حاکم وقت یعنی امیر المومنین میپرداختند و نه در خفا که در ملاعام و نه در محافل که در مسجد، ابن ملجم و یارانش در مساجد و اماکن عمومی حاضر میشدند، آزادانه نقد حاکمیت میکردند و بعد از آن به دشنام و تهدید به ترور علی میپرداختند.
شاید کمی سخت باشد قبول کنیم که در تمام این فعالیتها آزاد بودند و نه تنها حقوق اولیه شهروندی را داشتند که حتی اجازه ورود و اظهار نظر در مساجد توسط علی به آنها داده شده بود. مسجد در زمان علی تنها مکان عبادت نبود، کسی که اجازه ورود به مسجد را میافت یعنی در قلب تصمیم گیریهای سیاسی و اجتماعی وقت حضور داشته و میتوانسته نظارت کند و اظهار نظر نماید.
ابن ملجم و مابقی خوارج پس جدایی و اعلان علنی جنگ با علی در مسجد کوفه حضور میافتند و همزمان با خطابه حضرت شروع به سر دادن شعارهای ضد حاکمیت میکردند، چنان که پس از آن به تهدید ترور بصورت علنی حضرت میپرداختند[4] یعنی آنکه نه تنها اجازه اظهار نظر در حکومت، نقد و حتی توهین داشتند که حتی پس از تهدید نیز از سوی علی بازداشت نمیشدند. بطوریکه روزی با شدت گرفتن تهدیدات برخی از افراد و یاران میخواستند اقدام به دستگیری این جماعت بکنند و محدودیتهای خاصی را برای برای آنها اعمال نمایند، اما نهایتاً علی مانع این دستگیری و محدودیتها شد و گفت:
از ورود شما به مساجد خدا و نمازگزاردن در آن جلوگیری نمیکنیم؛
شما را از بیت المال محروم نمیسازیم؛
و تا آغاز به جنگ نکردهاید با شما نبرد نخواهیم کرد[5]
در پایان تاکید میشود نکته حائز اهمیت این است که اجازه ورود به مسجد یک امر ساده نبوده بلکه به معنای ورود به مرکز خلافت محسوب میشد چراکه علی بن ابی طالب از بدو ورود به کوفه از سکونت و حکمرانی در دارلاماره (قصر حاکم کوفه) امتناع کرده و مرکز خلافت را مسجد کوفه قرار داده بودند[6] بدان معنی که حضرت نه تنها از حقوق طبیعی خوارج را محروم نساختند بلکه هنوز اجازه نظارت و دخالت بر امور سیاسی و حاکمیتی را نیز به آنها میدادند و همچنان میتوانستند به نقد حاکمیت بپردازند.
بدیهی است علاوه بر همه آن موارد در مسجد تصمیماتی در حوزه نظامی[7]، اقتصادی، سیاسی، قضائی[8] نیز گرفته میشد و همچنین مسجد محل بیعتهای رسمی[9] حاکمیت بود. علی به دنبال شفافیت و نظارت مردم بر تمام شئون حاکمیت بود و در این میان حتی از ورود گروه تروریستی خوارج نیز جلوگیری نمیکرد. این چنین بود که ابن ملجم همچون سایر خوارج بعد از تمام تهدیدات و دشنامها و دشمنیها نسبت به حضرت امیر آزادانه زیست میکرد و از تمام حقوق شهروندی بهره مند بود.
رهایی ابن ملجم مرادی پس از حمله مسلحانه در جنگ
خوارج با همه این آزادیها بازهم متوقف نشده و پس از همه این وقایع و تهدیدات و توهینهای علنی برعلیه حاکم وقت در سال 38 ه ق، اقدام به برنامه ریزی برای جنگ با حکومت کردند، گروهی که مسلح بودند و از جوانب مختلف حمایت میشدند سرانجام به اعلام جنگ پرداختند و آغاز گر جنگ شدند. پیش از جنگ بارها علی جهت منصرف ساختن سپاه خوارج افرادی را برای گفتگو با آنها و اخذ نظرات و دیدگاههایشان فرستاد که از جمله عبدالله بن عباس و صعصعه بن صوحان[10] بودند که به دستور علی برای این امر اقدام کردند. اما خوارج حاضر به انصراف از جنگ نشدند و یکی از شنیعترین و جنایب بار ترین جنگهای ابتدای اسلام را به راه انداختند. جنایاتی غیر انسانی و غیر اخلاقی که حتی مرزهای عرب جاهلیت را نیز در نوردیده بود جنایاتی همچون ا به قتل رساندن عبدالله بن خباب بن ارت به همراه همسر باردارش که به شیوهای بیرحمانه مادر و جنین را کشتند[11].
با آغاز جنگ، غالب سپاه خوارج کشته و یا زخمی شدند و عدهای با دیدن این شکست از ادامه جنگ انصراف دادند این درحالی بود که پس از جنگ با فرمان علی زخمیها به تعداد چهارصد نفر، به خانوادههایشان تحویل داده شد، و آنها که باقی مانده بودند امان یافتند و بازگشتند.
از اجتماع خوارج در نهروان کمتر از ۱۰ نفر فرار کردند که یکی از آنان عبدالرحمن بن ملجم مرادی بود [12] با همه قساوتها و بی اخلاقیهای خوارج، حضرت امیر به کسانی که باقی ماندند امان دادند، پیکرهای کشته شدگان را به خانوادههایشان تحویل و رهایشان ساختند درحالیکه علی بارها نیت آنها را آزموده و میدانست که دست از دشمنی مسلحانه، ترور و قیام علیه حاکمیت بر نخواهند داشت چنان در آن لحظه که یاران خبر از اتمام جنگ و فتنه خوارج دادند حضرت انذار دادند که اینها دست برنخواهند داشت و به فعالیتهای تروریستیشان ادامه خواهند داد[13].
طراحی ترور، ترور و اصرار بر ترور ابن ملجم بدون هیچ پشیمانی
ابن ملجم مرادی بعد از رهایی از جنگ و امان علی بن ابی طالب گریخت و دو سال بعد در مکه به همراه برک بن عبدالله و عمرو بن بکر تمیمی ترور علی بن ابی طالب را طراحی نمود.[14] آنچه از ماجرای رسیدن او به کوفه و انگیزههای مختلف اش برای ترور شخص اول حکومت میگذرد مجال این نگارش نیست اما، ابن ملجم در 19 رمضان سال 40 ه ق نقشه طراحی شده خود را برای ترور خلیفه مسلمین به انجام میرسانید و حتی برای اطمینان از این ترور سلاح را زهرآگین نیز کرد. این بدان معناست که عزم مجرم از نظر حقوقی کاملاً جزم بوده و هیچ تردیدی برای عملی ساختن نیت خود نداشته است. این گونه بود لحظاتی که علی بن ابی طالب را پس از ضربت خوردن به خانه آوردند ابن ملجم توسط افرادی دستگیر و به خانه ایشان برده شد [15] در آن زمانی که دختر علی در حال بی قراری، از نیت ابن ملجم در مورد ترور پدر پرسید ، او اینگونه پاسخ داد:
“اگر میخواهی گریه کنی زیاد گریه کن؛ به خدا سوگند من این شمشیرم را هزار دینار خریدم و هزار دینار هم دادهام تا آن را مسموم کردهاند، اگر این ضربهام را به تمامی کوفیان میزدم هیچ یک از آنها جان سالم به در نمیبردند”[16]
این یعنی هیچ پشیمانیای در کلام و نیت ابن ملجم وجود نداشت و هیچ ابراز ندامتی در او نبود، نه خواهان بازگشت است نه از کارش ذرهای شرم دارد.
مقابله شخص اول حکومت با یک تروریست مسلح
پس از ترور علی بن ابی طالب توسط ابن ملجم مرادی که ریشه عضویت در گروه تروریستی خوارج را داشته و در تمامی فعالیتهای آنها حضور فعال و شراکت میکرده بنحوی که شخص اول مملکت را علناً دشنام میداده، تهدید مکررمیگرده و سرانجام نیز به قتل رسانده و نیز در آخر هم پس از عملی کردن تهدیدات خود از کرده خود پشیمان نبوده و حتی اصرار بر آن هم داشته این گونه با او رفتار میشود:
حضرت در لحظات آخر میفرمایند: “من در روز پیش با شما هم صحبت بودم، امروز برای شما وسیله عبرت قرار گرفتم، فردا است که از شما جدا خواهم شد، اگر من باقی باشم اختیار خون خود را دارم و اگر فانی شدم فردای قیامت وعدگاه من میباشد. عفو و گذشت به پرهیزکاری نزدیکتر است. پس شما نیز عفو و گذشت داشته باشید تا خدا من و شما را عفو نماید. آیا دوست ندارید که خدا شما را بیامرزد در صورتی که خدا آمرزنده و مهربان است”[17] و در آخر به فرزند خود در مورد ابن ملجم وصیت میکنند: ” فرزندم تو ولی امر و ولی دم من هستی پس اگر خواستی او را ببخش ولی اگر او را قصاص کردی فقط یک ضربه به او بزن و دچار لغزش مشو”[18] و تاکید میکنند جز او به کسی از افراد دیگر تعدی نشود این بدان معناست که حضرت در آخرین مواجهه خود هم باز آزادیهای سیاسی و اجتماعی را از خوارج نمگیرند و حتی در مورد خود ابن ملجم هم جرم او را جز قتل عمد نفس و مجازات اش را جز قصاص که آن هم اگر بخشش شود بهتر باشد نمیدانند.
ارجاعات:
[1] ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸ م، ج ۳، ص ۳۵
[2]خزانه الادب 6:360. الاغانی 15: 228
[3] المناقب 3: 93
[4] بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ ق، ج ۳، ص ۱۲۶، ۱۳۳؛ طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج ۵، ص ۷۲-۷۴؛ مسعودی، مروج الذهب، بیروت، ج ۳، ص ۱۴۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵-۱۳۸۶ ق، ج ۳، ص ۳۳۵.
[5] ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، ج 1، ص 393، قم، مؤسسه آل البیت (ع)، چاپ دوم، 1385 ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ طبری)، ج 5، ص 73، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387 ق.
[6] سیره خلفاء ازرحلت پیامبرتازوال امویان
[7] تاریخ طبری / ترجمه ، ج 6، ص 2471
[8] عوالی اللآلی، ج 2، ص 344 باب القضاء
[9] تاریخ طبری /ترجمه، ج 6، ص 2328
[10] بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۵۲
[11] طبری، تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۸۰-۹۲.
[12] بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۷۳-۳۷۵
[13] نهج البلاغه، سیدرضی، ترجمه شهیدی، خطبه 60
[14]جریر طبری، تاریخ طبری، یا تاریخ الرسل و الملوک، ۶: ۲۸۶۱
[15] بحار الأنوار، جلد 42، صفحه 289
[16] ترجمه بحار الانوار، جلد 42، صفحه 314
[17] ترجمه إثبات الوصیه، صفحه 283 – 282
[18] ترجمه بحارالانوار، جلد 42، صفحه 269 – 267 – ترجمه مقتل الإمام أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (ع)، صفحه 69 – 66
بسیار زیبا بیان شده است👌
و چه خون دلها خورد علی