روزهخوری در سفر
سیدحسن اسلامی اردکانی در یادداشت کوتاهی که برای دینآنلاین فرستاده به بیان تجربه خود از مسافرت و روزهخوردن در ماه رمضان پرداخته است. با توجه به اینکه مسافر در سفر رخصت دارد قوانین اما چنان تنظیم شدهاند که هیچگونه توحیه شرعی ندارند. امسال به دلیل همزمانی رمضان و تعطیلات نوروزی، مسافران بسیاری در شهرهای مختلف کشور با مشکلات مربوط به ممنوعیت فعالیت رستورانها مواجه بودند.
اعضای خانواده چنان به منوی غذا خیره شدهاند انگار دارند یک معادله چندمجهولی را حل میکنند. من هم خاموش نگاه میکنم تا تصمیم بگیرند. با خودم عهد کردهام که امروز را هیچ نظری درباره غذا و دیگر مسائل ندهم و یکسره تابع جمع باشم. بالاخره عید است و بعد از کلی نشستهای فشرده به این نتیجه رسیدهایم یک سفر یکروزه به جایی داشته باشیم. تا هم از برکات عید نوروز برخوردار شویم و هم از فیض ماه مبارک محروم نمانیم. بهترین گزینه یک شهر کویری بود که پس از دیدن بازار و مسجد جامعش الآن آمدهایم معروفترین «رستوران سنتی» شهر ناهار بخوریم. بعد از کلی بالا و پایین کردن لیست غذا، همه به هم خیره میشوند. میگویم خُب سفارش بدهید! میگویند همه غذاها گوشتی است و غذای گیاهی ندارد. دوباره با دقت نگاه میکنند. نتیجه همان است. تنها غذای غیر گوشتی این «رستوران سنتی» کشک بادمجان است که آن هم به عنوان پیشغذا معرفی شده است. پیشخدمت میآید و از او میپرسیم که غذای گیاهی ندارید؟ میگوید: خیر. میگوییم که ما گیاهخواریم و رستوران را ترک میکنیم.
با رایزنی و کمی بحث و گفتگو تصمیم میگیریم به یک پیتزافروشی مدرن و البته خیلی معروف برویم. به آنجا میرسیم و میپرسیم که پیتزا سبزیجات دارید؟ پاسخ میدهد که بله. اما غذا را باید با خودتان ببرید! سالن خالی است و پر از صندلی. میپرسیم چرا؟ میگوید: «به ما دستور دادهاند که غذا را در رستوران سرو نکنید، چون ماه رمضان است». میگویم که ما مسافریم! گناه ما چیست؟ میگوید: «فقط به یک رستوران اجازه دادهاند تا در روز از مسافران پذیرایی کند». مقصودش همان رستوران سنتی است که ما ناکام ترکش کردیم. کمی مشورت میکنیم و تصمیم میگیریم غذا را بگیریم و با خودمان ببریم جایی بخوریم. من پیشنهاد میکنم که درست روبروی همین رستوران و کنار پیادهرو بنشینیم و از لجشان ناهار بخوریم، البته نه خودم جدی هستم و نه دیگران جدی میگیرند.
پیتزای آماده شده را با چند نوشابه با خودمان بر میداریم و به کمک مسیریاب پارکی را در خیابان اصلی پیدا میکنیم. پر از رفتوآمد است. میرویم آنجا بر یکی از سکوها زیراندازی پهن میکنیم و سفره را میچینیم. گرسنه و خستهایم و اصلاً فراموش میکنیم که در ماه مبارک داریم در ملأ عام روزهخوری میکنیم. با لذت و بگو بخند میخوریم. کسی هم انگار اصلاً توجهی ندارد که ما داریم چه میکنیم. غذا را که خوردیم بلند میشوم دوگانهای بگزارم. با توجه به سایه و حرکت آفتاب قبله را پیدا میکنم و قامت میبندم. در حال نماز هستم که خانمی رد میشود و میگوید که قبله را اشتباه ایستادهام و باید کمی به راست متمایل شوم. انگار این چپگرایی همیشه کار دستم داده است، حتی در یافتن قبله.
نتیجه اخلاقی داستان آنکه هم در ملأ عام روزهخواری کردم و هم نماز را رو به قبله نخواندم. مسئولیت دومی با من است؛ اما اولی چه؟ هنوز انگار متوجه نشدهایم که فلسفه قانونگذاری چیست و قرار است با قوانینی که وضع میکنیم چه کاری انجام دهیم. آیا میخواهیم تعداد روزهداران بیشتر شود یا روزهخواران کمتر؟ یا آنکه افراد را تشویق به روزهداری کنیم یا روزهخوری را بر آنها سخت کنیم؟ اما پرسش این است که این دست قوانین در درازمدت چه پیامد یا پیامدهایی دارد؟
نمیدانم چرا برخی دوست دارند حرف حساب را با حرف مفت مخلوط کنند…حیف وقتی که برای خوندن این متن گذاشتم