
درباره خرد گفتگو
درباره کتاب “خرد گفتگو” نوشته دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
"خرد گفتگو" عنوان کتابی است از دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی که به تازگی انتشارات هرمس آن را منتشر کرده است. این کتاب حاصل درسگفتارهای ایشان است که در قالب پرسش و پاسخ و در هفت بخش تدوین شده است: مقدمات فهم فلسفه، هستیشناسی، خداشناسی، جهانشناسی، انسانشناسی، عرفان و دینشناسی.
دینآنلاین/ زهرا خیریه: در نشست هفتگی شهر کتاب، در روز سه شنبه اول مهر ماه، این اثر با حضور دکتر دینانی و علیاصغر محمدخانی بررسی شد.
در ابتدای این نشست، علیاصغر محمد خانی به معرفی کوتاهی از این کتاب پرداخته و سپس دکتر دینانی درباره اهمیت و جایگاه پرسش و پاسخ سخنانی را ایراد کرده و در پایان به برخی از پرسشهای حاضران پاسخ گفتند.
علیاصغر محمد خانی: کتاب "خرد گفتگو" حاصل درس گفتارهای دکتر دینانی است که توسط دانشجویان ایشان ضبط و تنقیح شده است. مسألهای که امروز درباره آن بحث خواهیم کرد، اهمیت پرسش و گفتگو یا گفت و شنود است. ما در جامعه امروز به گفتگو نیاز داریم، هم گفتگوی درون فرهنگی و هم گفتگوی برون فرهنگی، گفتگو در میان خودمان، گفتگوی اهل فرهنگ با دیگران، گفتگو در حوزههای سیاستمداران و حاکمیت، گفتگوی روشنفکران با دیگران و حتی گفتگوی درونخانوادگی، مانند گفتگوی فرزندان با والدین. در روزگار ما گفتگو کم شده است. شرایطی هم که امروز در جهان اسلام به وجود آمده و ظهور گروههایی مانند داعش و القاعده و آن تصویری که از اسلام فکر و اسلام رحمانی نشان داده میشود، نشان میدهد که چقدر در این حوزه نیاز به گفتگو داریم تا بتوانیم تصویری عقلانی و رحمانی از اسلام، هم در داخل و هم در خارج از کشور، ارائه بدهیم. در این کتاب چند مسأله اساسی طرح شده است: مسأله تعقل و خردورزی، که اساس فلسفه است و باز امروز مسأله مورد نیاز ماست؛ مسأله گفتگو؛ و مسأله طرح پرسش. اصلاً مگر فلسفه بدون پرسش ظهور دارد و امکان حضور پیدا میکند؟ نکته اصلی همین پرسشهاست و جامعهای هم که پرسش ندارد، یعنی فکر و تعقل ندارد و مسأله ندارد که پرسش نمیکند. اگر مسأله داشت شاید پرسشها بود که راهها را باز میکرد و میتوانستیم دربارهاش بحث کنیم. اما از دکتر دینانی میپرسیم که آیا میشود همه پرسشها را طرح کرد و شرایط طرح پرسش در جامعه ما چیست؟ اسلام چه شرایطی را برای طرح پرسش ایجاد کرده؟ خود پرسش هم یک بحث است. پرسیدن چه آدابی دارد؟ دکتر دینانی در این کتاب، در گفت و شنودها چه از زبان ملاصدرا و چه از زبان عینالقضات، درباره گفتگو و خرد صحبت کردهاند. نسبت میان آزادی با خردورزی در اینجا چیست؟ آیا بدون آزادی امکان گفتگو و تعقل هست؟ اینها نکاتی است که تا حدودی در کتاب به آن پرداخته شده است. کتاب هم به صورت پرسش و پاسخ است و میتواند کمک کند که در راه پرسش و پاسخ مسائل روانتر شود و بتواند راحتتر برخی از مسائل فلسفی را طرح کند. اما مباحث و مسائلی که در این کتاب میتوانید پیدا کنید، به صورت فشرده به این ترتیب است:
1. زبان و پرسش؛
2. تفاوت گفتن با گفته و نوشتن با نوشته؛
3. اهمیت گفتگو و گفتگو به مثابه بهترین اسلوب و روش برای آموزش فلسفه؛
4. مبدأ و معاد یا آغاز و انجام؛
5. رابطه فلسفه با زندگی انسان؛
6. مراتب حکمت از نظر شیخ اشراق؛
7. اهمیت برهان در تحصیل معرفت؛
8. وجود و ماهیت؛
9. رابطه عین و ذهن؛
10. نسبت عقل انسان با ذات خداوند؛
11. متافیزیک؛
12. وحدت وجود؛
13.خداشناسی و معرفت به آفریدگار؛
14. مفهوم عالم و جهان؛
15. حدوث عالم و تاریخ الزمان: عالم مثال و خیال منفصل؛
16. ماهیت سخن؛
17. عرفان و خودشناسی؛
18. رابطه فقه با اخلاق.
همه این نکات به طور طبیعی با توجه به وقتی که بوده به طور خلاصه بیان شده که شما را به آثار دیگری راهنمایی میکند و میتوانید آنجا مباحث را به صورت مبسوط پیگیری کنید. این پرسشهاست که ما را به سوی فلسفه و فهمیدن درست سوق می دهد.
دکتر دینانی سخنان خود را با توضیحاتی درباره اهمیت و جایگاه پرسش چنین آغاز کرد:
از میان همه مسائلی که آقای محمدخانی مطرح کردند و همه مسأله امروز ما نیز هست، برمیگردیم به همان مسأله اول، یعنی پرسش و پاسخ. در گفتگوی میان دو انسان، گرچه گاهی ظاهراً صورت پرسش و پاسخ ندارد، اما در واقع کسیکه دارد صحبت میکند یا مشغول پاسخ دادن به پرسشهای آشکار مخاطب است یا مشغول پاسخ دادن به پرسشهای پنهان او. یعنی فرض میکند که این پرسشها در ذهن گوینده است و به آنها جواب میدهد. گاهی هم گوینده رسماً میپرسد. اصلاً اساس گفتگوی انسان پرسش و پاسخ است، از آغاز تا انجام، به هر زبانی و در شرق و غرب عالم. اهمیت پرسش بیشتر است یا اهمیت پاسخ؟ به نظر میآید، آنکه جواب میدهد مهم است. اما اینگونه نسیت. پرسشهای روزمره ارزشی ندارند، مانند اینکه بپرسیم، تاکسی سوار شوم یا اتوبوس؟ پرسشی مهم است که از یک مجهول اساسی میپرسد، مانند زندگی چیست؟ آغاز کجاست؟ روح چیست؟ باز ممکن است فکر کنید کار پرسنده آسان است و این جوابدهنده است که باید فکر کند و زحمت بکشد. اما من فکر میکنم پرسش مهمتر است. کسیکه پرسش مهمی به ذهنش میرسد معلوم است که ذهن نقادی دارد. اصلاً یک پرسش این است که خود پرسش چگونه برای انسان مطرح میشود. چرا آدمی میتواند بپرسد؟ دیوار نمیپرسد، درخت نمیپرسد، حیوانات نمیپرسند فقط گاهی حاجاتشان را با نگاهشان و حرکاتشان نشان میدهند اما نمیتوانند بپرسند. فرشتگان هم از خداوند پرسشی کردند اما جدی نبود. آنها هم پرسش جدی ندارند (بقره:30). سوال را کسی میپرسد که مبهمی در ذهن دارد . این کار انسان است. حالا اگر پرسشی نبود جواب معنی داشت یا نه؟ خیر. اصل، پرسش است. کی پرسش به ذهن میآید؟ اگر ذهن فعال نباشد پرسشی هست؟ ذهن غیرفعال میپرسد؟ ابداً. به ذهن غیرفعال چیزی تلقین شده است. بسیاری از تربیتها برای بشر خطرناک است. طوری انسان را تربیت میکنند که پرسش یادشان برود. آیا یک بودایی میپرسد بودا حق است یا نه؟ نمیپرسد چون بودا را حق میداند. یک مسیحی هم نمیپرسد که آیا حضرت مسیح حق است یا نه.
فهمیده و فهمیدن. ما فهم و فهمیدن داریم. همه ما یک فهمهایی داریم. اگر فقط فهمها باشد اما فعال نباشد فایدهای ندارد. فهمیدن مهمتر است. کدام یک مهمترند؟ یک علامه روزگار که تمام علوم عالم را بداند و دیگر فهمیدن نداشته باشد یا یک آدمی که از صفر شروع کرده است و دارد میفهمد، یعنی فهمیدن دارد اما هنوز فهم ندارد؟ مسلماً آنکه تازه آغاز کرده مهمتر است. پرسش از فهمیدن میآید.
پرسش معمولاً در فرهنگهای دینی خیلی مطلوب نیست. مثلاً قرآن کریم از بعضی از پرسشها نهی میکند: «لایُسئَلُ عمّا تَفعَل وَ هُم یُسئَلُون». خدا مسئول نیست، مسئول یعنی کسی که از او سوال شود. اما همه مردم، پیر و جوان، سیاه و سفید مسئولاند. انسان باید پاسخگوی کارش باشد و از خود و دیگری بپرسد، چرا این کار را کردی، چرا این حرف را زدی یا خود من چرا این کار را کردم؟ در مرحله اول از خودتان بپرسید. گاهی مصلحت نیست از دیگران بپرسیم اما از خودمان مصلحت هست. باید از خودمان بپرسیم و صادقانه هم جواب بدهیم. گاهی وقتها آدمی از خودش میپرسد اما در جواب به خود ریاکاری میکند. آدم فکر میکند ریاکاری فقط در برابر دیگران است اما این طور نیست آدم بیشتر از هرکس به خودش دروغ میگوید. از خودش میپرسد اما برای اینکه خودش را سرگرم کند به خودش یک جواب دروغ میدهد. جدی و صادقانه جواب نمیدهد زیرا اگر بخواهد صادقانه جواب بدهد بسیاری از رفتارهایش را عوض میکند. خیلی از کارها را نمیکند و بالعکس. به پرسش از خود "مونولوگ" میگویند، وقتی از دیگران میپرسند به آن "دیالوگ" میگویند. دیالوگ گفتگوی انسان با دیگری است. فکر کردن یعنی گفتگوی با خود. وقتی انسان با خودش گفتگو میکند، خود را مخاطب فرض میکند. یعنی از یک حیث پرسنده است و از حیث دیگر پاسخ دهنده. اگر ما بتوانیم دیالوگ را بفهمیم و پرسش کنیم، آن هم پرسش اساسی مانند چیستی زندگی، حیات و مرگ، اینها هستند که پرسشهای مهم فلسفیاند. فلسفه یعنی پرسش. در فلسفه پرسش اهمیت دارد نه پاسخ و اگر هم پاسخ جایگاهی داشته باشد پاسخ نهایی وجود ندارد. کسی که در فلسفه ادعا میکند به پاسخ نهایی رسیده و دیگر پرسشی ندارد، جایگاهش دارالمجانین است! پرسش تمام نمی شود و همین خوب است که تمام نشود. اگر پرسش تمام شود فردا چه خواهید کرد؟ تکرار مکرات؟ پرسش و پاسخ کار فلسفه است و فیلسوفانی که پرسش و پاسخ ندارند فیلسوف نیستند و فقط اصطلاحات فلسفی میدانند. فیلسوف کسی است که ذهن پرسشگر داشته باشد، حتی اگر اصطلاحات فلسفی را هم نداند. بنابراین، نقش پرسش را باید خیلی جدی بگیریم. ممکن است از من بپرسید، پس معنی آن آیه که خواندی چه بود؟ در پاسخ شما میگویم مسائلی هست که نباید از آنها پرسید مانند پرسش از ماهیت خدا. زیرا ماهیت از حدود یک چیز سخن میگوید حال آنکه خدا حدود ندارد و غیرمتناهی است. خداوند بینهایت است و نمیتوان به بینهایت احاطه پیدا کرد. اما از هر چیز دیگری میتوان سوال کرد.
فلسفه از آغاز همیشه مخالف داشته است، به خصوص در ادیان. در مسیحیت فیلسوفان زیادی مانند گالیله و کپلر کشته شدهاند. در اسلام سهروردی و عین القضات کشته شدند. برخی مانند ابنسینا تبعید شدند. او پس از مرگش توسط غزالی تکفیر شد. ملاصدار نیز به کهک تبعید شد. کسانی اینها را میکشتند که میگفتند هر آنچه میدانیم کافیست و سوال دیگری باقی نمانده است. از فیلسوف کاری جز پرسیدن بر نمیآید اما با همه این حرفها و بیاعتناییهای جوامع بشری در طول تاریخ، اگر فلسفه در عالم نبود معلوم نبود چه اتفاقی میافتاد. هرچند سیاستمداران فکر میکنند آنها هستند که عالم را میگردانند اما اینگونه نیست، فلسفه است که هنوز به طور نامرئی عالم را میگرداند. فلسفه چنان چیزی است که طرفداران کم و مخالفان زیاد داشته است. به طور کلی فلسفه انسان ساز است.
در هر حال پرسش، پاسخ و فکر کردن بسیار مهم است و ایران کشوری است که هرگز چراغ فلسفه در آن خاموش نشده است چه قبل از اسلام و چه بعد از آن. خوشبختانه در کشور ما بعد از انقلاب علاقه به فلسفه زیاد شده و کتابهای فلسفی ترجمه و چاپ شدهاند اما هرچه فیلسوف در آن تربیت شود بهتر است.
درباره کتاب “خرد گفتگو” نوشته دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
گالیله و کپلر کشته شده اند؟!!