دعا و نیایش عارفان
محمدهادی زاهد غروی: مذهب شیعه اثنیعشری که به حق مذهب جعفری نیز نامیده میشود، نه تنها در فقه مدیون و وامدارحضرت امامصادق(ع) است که در تفسیر، کلام، اخلاق و عرفان نیز وامدار ایشان است.
از امامصادق(ع) روایات فراوانی در زمینه اخلاق و سیر و سلوک نقل شده است، چنانکه حدیث معروف به حدیث عنوان بصری از امامصادق(ع) روایت شده و آنگونه که نقل شده است آیتالحق مرحوم سیدعلی قاضی این حدیث را به عنوان یک دستورالعمل سلوکی به شاگردان خود توصیه میکرده است.
افزون بر این دست احادیث، مجموعه روایاتی نیز از امامصادق(ع) نقل شده که در کتابی با عنوان «مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه» جمعآوری شده است. ناگفته نماند در انتساب این کتاب به ایشان تردیدهایی نیز وجود دارد. البته برخی چون سیدبنطاووس، شهید ثانی و فیض کاشانی این انتساب را قطعی میدانند.
روایتی در مورد دعا از امامصادق(ع) در این کتاب نقل شده که مرحوم مجلسی نیز در بحارالانوار آن را نقل کرده است.
امامصادق(ع) میفرمایند: «لَقَدْ دَعَوْتُ اللَّهَ مَرَّهً فَاسْتَجَابَ وَ نَسِیتُ الْحَاجَهَ لِأَنَّ اسْتِجَابَتَهُ بِإِقْبَالِهِ عَلَی عَبْدِهِ عِنْدَ دَعْوَتِهِ أَعْظَمُ وَ أَجَلُّ مِمَّا یرِیدُ مِنْهُ الْعَبْدُ وَ لَوْ کانَتِ الْجَنَّهُ وَ نَعِیمُهَا الْأَبَدُ وَ لَکنْ لَا یعْقِلُ ذَلِک إِلَّا الْعَامِلُونَ الْمُحِبُّونَ الْعَابِدُونَ الْعَارِفُونَ صَفْوَهَ اللَّهِ وَ خَاصَّتَه». «یک بار پروردگار متعال را خواندم، و چون مرا جواب داد؛ حاجت خودم را فراموش کردم. آری جواب دادن پروردگار و اقبال او به بنده خود به هنگام دعوت بزرگتر و بالاتر است از بر آورده شدن آنچه درخواست میشود، اگر چه آن درخواست شده، بهشت و نعمتهای همیشگی بهشت باشد، و این معنی را نمیفهمند مگر اشخاصی که اهل عمل و محبت و معرفت بوده، و از برگزیدگان و خواص بندگان پروردگار باشند».(مصباح الشریعه، 134؛ بحارالانوار، 90/323)
اکنون این پرسش در ذهن جوانه میزند که دعا، در نظر عارفان و برگزیدگان الهی چیست و آنان چگونه دعا میکنند و در دعا از خداوند چه میخواهند که چون پاسخ الهی را میشنوند، حاجت خود را فراموش میکنند و اقبال الهی را برتر و بالاتر از تمام خواستههای خود میدانند و مییابند.
تفاوت دعا و سؤال
دعا، بهمعنای سوقدادن چیزی به سوی خود با صدا و گفتار است. همچنین بهمعنای مطلق خواستن، درخواست خیری که نزد خداوند است و استغاثهکردن بهکار میرود.
دعا جایگاه ویژهای در ادبیات دینی دارد و در قرآن به آن تأکید فراوان شده است. چنانکه در آیه 60 سوره غافر آمده است: «مرا بخوانید تا دعای شما را اجابت کنم. به یقین کسانی که از عبادت من تکبّر میورزند بهزودی با ذلّت وارد دوزخ میشوند». در روایات مراد از عبادت در این آیه، دعا دانسته شده و همچنین دعا، بالاترین عبادت، گوهر و مغز عبادت معرفی شده است.(کافی، 2/466)
با اینکه در قرآن دعاهای فراوانی از زبان انبیا و اولیا نقل شده و این دعاها تنها مختص به حوایج معنوی نیست بلکه نیازهای مادی را نیز در برمیگیرد، و از سوی دیگر دعا به معنای مطق خواستن از خداوند است و شامل درخواست معنوی و مادی میشود.
میان دعا و سؤال تفاوتی وجود دارد. زیرا سؤال دقیقاً به معنای درخواست امری مادی یا معنوی از خداوند است، اما دعا معنای عامتری دارد و افزون بر درخواست نیازهای مادی و معنوی، شامل گفتگو با خداوند است که بیشتر در قالب، تهلیل، تقدیس، تسبیح و تحمید حقتعالی ابراز میشود.
همین جاست که باید میان دعای عارفان و دعا / سؤال دیگران تفاوتی قائل شد. با تأمل در دعاهای که از ائمه(ع) نقل شده است درمییابیم که اساس و پایه دعاهای آنان، مناجات و گفتگو با خداست نه درخواست برآورده شدن نیازهای مادی و معنوی.
دعاهایی چون دعای کمیل، مناجات شعبانیه، یستشیر، سمات، دعای معروف سحرهای ماه رمضان «اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک مِنْ بَهائِک بِأَبْهاهُ وَکلُّ بَهائِک بَهِی» و دعای عرفه حضرت سیدالشهدا(ع)، بیشتر نیایش با حضرت حقتعالی است، تا درخواست برآورده شدن نیازهای مادی و معنوی.
از اینرو است که اهل معرفت میان دعای عامه و دعای خاصه تفاوت قائلاند و دعای عامه را دعای از روی «استعجال» میدانند؛ چون عامه به دنبال مقاصد نفسانی هستند و همین امر سبب میشود در دعا شتاب کنند؛ زیرا در این فکرند که مبادا مقاصد دنیوی از آنان فوت شود؛ اما دعای خاصه را دعای از روی «امتثال» میدانند زیرا این گروه اسیر نفس نیستند و برای آرزوهای نفسانی دعا نمیکنند، بلکه برای امتثال امر خدا دست به دعا برمیدارند؛ زیرا دعا خلوت با حق است و در سایه دعا میتوانند با محبوب خود مناجات کنند.
دعا و مقام توکل
با این مقدمه، اکنون سخن حضرت ابراهیم(ع) که فرمود: «حَسبی مِن سُؤالی عِلمُهُ بِحالِی»(بحارالانوار، 68/155) در روایت ذیل روشن میگردد؛ نمرود دستور داد در اطراف کوفه، هیزم جمع کردند و آتش افروخت. اما مأموران او نتوانستند ابراهیم را در آتش بیندازند. ابلیس برای آنان منجنیق ساخت و به وسیله آن ابراهیم به طرف آتش پرتاب شد. جبرئیل خود را به ابراهیم، که در میان هوا بود، رساند و گفت: آیا حاجتی داری؟ ابراهیم فرمود: به تو نه! خداوند مرا بس است و او نیکو حمایتگری است. جبرئیل گفت: پس، از خدا بخواه. ابراهیم گفت: او خود حال مرا میداند و نیازی به سؤال نیست.
ملااحمد نراقی در مورد این گفته حضرت ابراهیم(ع) بیان میکند؛ حضرت ابراهیم(ع) صاحب مقام توکل بود، از اینرو حتی در آستانه سوختن نیز درخواستی نداشت.(معراج السعاده، 786)
فیض کاشانی نیز مقام توکل را اینگونه تبیین میکند: «و هذا المقام فی التوکل یثمر ترک الدّعاء و السؤال منه ثقه بکرمه و عنایته و أنّه یعطی ابتداء أفضل و أکثر ممّا یسأل، فکم من نعمه ابتدأها قبل الدّعاء و قبل الاستحقاق» «این مقام توکل ثمرهاش ترک دعا و سؤال از خداوند است، زیرا دارنده آن به کرم و عنایت خداوند وثوق دارد، و او آنچه ابتدائا میدهد بهتر و بیشتر از آن چیزی است که از او خواسته میشود، و چه نعمتهای بسیاری که پیش از دعا و قبل از استحقاق ابتدا به دادن آنها کرده است».(المحجه البیضاء، 7/409)
دعا و مقام رضا
اما بالاتر از مقام توکل، مقام رضا است و از اینرو حضرت سیدالشهدا(ع) در کربلا و در آستانه شهادت فرمودند: «إلهِی رِضًی بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ». «ای خدای من، من راضی به قضاء و حکم تو هستم و تسلیم امر و اراده تو میباشم. هیچ معبودی جز تو نمیباشد ای پناه هر پناه جوئی».
امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه دعایی دارند، که بیانگر دعا در مقام رضا میباشد. در این دعا ایشان میفرمایند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رِضًی بِحُکمِ اللَّهِ، شَهِدْتُ أَنَّ اللَّهَ قَسَمَ مَعَایشَ عِبَادِهِ بِالْعَدْلِ، وَ أَخَذَ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِهِ بِالْفَضْلِ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَفْتِنِّی بِمَا أَعْطَیتَهُمْ، وَ لَا تَفْتِنْهُمْ بِمَا مَنَعْتَنِی فَأَحْسُدَ خَلْقَک، وَ أَغْمَطَ حُکمَک، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ طَیبْ بِقَضَائِک نَفْسِی، وَ وَسِّعْ بِمَوَاقِعِ حُکمِک صَدْرِی، وَ هَبْ لِی الثِّقَهَ لِأُقِرَّ مَعَهَا بِأَنَّ قَضَاءَک لَمْ یجْرِ إِلَّا بِالْخِیرَهِ، وَ اجْعَلْ شُکرِی لَک عَلَی مَا زَوَیتَ عَنِّی أَوْفَرَ مِنْ شُکرِی إِیاک عَلَی مَا خَوَّلْتَنِی». «ستایش و سپاس از آن خدائی است که راضی به قضای او هستم. گواهی میدهم که خداوند روزی بندگان خویش را بر اساس عدالت تقسیم کرده است و نسبت به جمیع مخلوقاتش فضل و بخشش دارد، پروردگارا بر محمد و آل او درود فرست و مرا به آنچه به دیگران دادهای مفتون و شیفته مساز و آنان را به آنچه از من منع کردهای مبتلا مکن که در نتیجه من به خلق تو حسد برم و نسبت به حکم تو خشمگین گردم، خداوندا بر محمد(ص) و آل او درود فرست و اندرون مرا نسبت به حکم خویش پاک گردان و سینه مرا در موارد احکام خود فراخ ساز و به من اطمینانی عطا کن که اقرار کنم قضای تو جز بر نیکیها جاری نمیشود. و شکرم را در آنچه از من منع کردهای بیشتر کن از سپاسم در آنچه به من عطا فرمودهای».(صحیفه سجادیه، دعای 35)
با تفاوت میان دعا بهمعنای نیایش و سؤال بهمعنای درخواست و تفاوت میان دعا از روی امتثال و از روی استعجال، اخلاق و ادب عارفان در دعا روشن میشود؛ زیرا آنان اهل نیایش هستند تا اهل سؤال و دعای آنان از باب اطاعت و امتثال امر خدا میباشد و همچنین روشن میشود که میان دعا و مقام رضا و راضی بودن به قضای الهی تناقضی وجود ندارد.
فیض کاشانی در این باره میگوید: بدان که دعا نقیض رضا نیست و دعا کردن چیزی است که ما مأمور به آن شدهایم و انبیا و ائمّه(ع) با آنکه در اعلی مقامات رضا بودند بسیار دعا میکردند. و خدا در قرآن بعضی از بندگان را به این مدح کرده که: «یدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً» «میخوانند ما را از راه رغبت به ثواب و ترس از عقاب» و نیز فرموده: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ» «بخوانید مرا تا اجابت دعای شما بکنم».(الحقائق، 151)
همچنین قشیری میگوید: و گروهی گفتهاند بنده باید که به زبان، صاحب سؤال بود و به دل، صاحب رضا تا هر دو بجای آورده باشد.(رساله قشیریه، 429)
بنابراین عارفان مناجات میکنند و تسلیم و راضی به قضای الهی هستند و هیچ چشمداشتی از دعا / سؤال کردن ندارند جز همان امتثال امر مولی. اما دیگران سؤال میکنند و هدفشان تحقق خواسته و نیازشان میباشد و اگر درخواستشان به اجابت نرسد چه بسا ناراحت و خشمگین شوند.
مولانا در مثنوی نخست دعا را بهعنوان وظیفه بنده برشمرده و میگوید:
ای اخی دست از دعا کردن مدار با اجابت یا رد اویت چه کار
و سپس از زبان اولیا و صاحبان مقام رضا میگوید:
بشنو اکنون قصه آن رهروان که ندارند اعتراضی در جهان
ز اولیا اهل دعا خود دیگرند که همیدوزند و گاهی میدرند
قوم دیگر میشناسم ز اولیا که دهانشان بسته باشد از دعا
از رضا که هست رام آن کرام جستن دفع قضاشان شد حرام
در قضا ذوقی همیبینند خاص کفرشان آید طلب کردن خلاص
حسن ظنی بر دل ایشان گشود که نپوشند از عمی جامه کبود
حافظ نیز نخست دعا کردن را یک وظیفه بیان میکند:
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس در بَندِ آن مباش که نشنید یا شنید
و سپس اظهار میدارد:
اربابِ حاجتیم و زبان سؤال نیست در حضرت کریم، تمنا چه حاجت است
جامِ جهان نماست ضمیرِ منیرِ دوست اظهار احتیاج، خود آنجا چه حاجت است
ای عاشقِ گدا چو لبِ روح بخش یار میداندت وظیفه، تقاضا چه حاجت است
همچنین میگوید:
خدا داند که حافظ را غرض چیست و علم الله حسبی من سؤالی
و همچنین میگوید:
عرض حاجت در حریم حضرتت محتاج نیست راز کس مخفی نماند با فروغ رأی تو
خلاصه سخن آنکه عموم مردم به هنگام گرفتاری دعا میکنند و به تعبیر مولانا:
آن زمان زاری کنند و افتقار همچو دزد و راهزن در زیر دار
و همچنین:
وقت درد و مرگ از آن سو مینمی چونکه دردت رفت، چو نی اعجمی؟
وقت محنت گشتهیی الله گو چونکه محنت رفت، گویی: راه کو؟
دعا و ادب مع الله
روشن است که جایگاه دعایی که به قول مولانا در زمان درد و مرگ، فرد را الله گو میکند، همان خواستن و سؤال کردن است؛ حال خواسته بهشت و آمرزش گناه باشد یا خواستهای دنیوی و مادی. این دعا، دعای کاسبان و تاجران است، و چه بسا در صورت تأخیر در اجابت یا عدم اجابت، سؤالکننده ترشرویی نیز کند و دست از دعا کردن بردار، همچنانکه در صورت اجابت و رفع محنت نیز دست از دعا خواهد برداشت تا مشکل و گرفتاری جدیدی روی دهد و دوباره به درگاه حق دست دعا بلند کند. میتوان چنین افرادی را چون گدایان پرتوقعی دانست که دعای آنان نه تنها هیچ بهرهای از نیایش و عشقبازی با حضرت حق ندارد بلکه فاقد ادب مع الله و اخلاق و ادب نیایش است.
اما عارفان و اولیای الهی در تمام حالات و رفتار خود ادب مع الله را رعایت میکنند. البته اگر عارف در حال بیخودی و سُکر باشد همچون فرد بیهوشی است که تکلیفی ندارد. اما اگر هشیار باشد چه در مقام پیش از فنا یا پس از فنا و در مقام پس از فنا چه در مقام قرب نوافل و چه در مقام قرب فرایض ادب مع الله را رعایت میکند.
زیرا عارف، در مقام قرب نوافل، فانی به فنای صفاتی است و خداوند؛ زبان عارف میشود که با او دعا میکند، و در مقام قرب فرایض، عارف، فانی به فنای ذاتی است و در حقیقت این خداست که دعا میکند. از اینرو عارف، خداوند را عالم و بصیر و دلسوزتر از خود به خود میداند و همه امور را به خداوند واگذار کرده و تنها خواستهاش این است که هیچ نخواهد «ارید ان لا ارید»، به تعبیر مولانا:
آن دعای بیخودان، خود دیگراست آن دعا زو نیست، گفت داور است
آن دعا حق میکند، چون او فناست آن دعا و آن اجابت از خداست
واسطهٔ مخلوق، نی اندر میان بیخبر زآن لابه کردن جسم و جان