فقهِ معاصر عیسوی(ع) و ابهاماتِ فقه معاصر ما
محمدتقی سهرابیفر: پرواضح است فقهی که در چند قرن گذشته عمدتاً در راستایِ رفع نیازهایِ فردی رشد یافته، جهت به روز شدن متوقف بر تعیین تکلیف بسیاری از مباحث در اصول و فلسفه فقه است و معاصرت تنها با طرح مسائلِ فقهیِ روز اتفاق نمیافتد.
عیسی (ع) با اینکه شریعت تازه نیاورده است، اما طبقِ گفته خودش در انجیل، آمده تا دین یهود را تکمیل کند.[1] همچنین طبق فرمایش قران، عیسی (ع) آمد تا برخی حرامهایِ بنی اسرائیل را حلال کند[2] علامه طباطبائی میفرماید عیسی (ع) احکام شاقّ و دشوار را نسخ کرد.[3] طبرسی در تفسیر آیه مزبور این قول را نقل میکند که عیسی (ع) همه حرامها را برداشت [4]
برخی از این حرامها نه حرام واقعی بلکه برداشتهایِ عالمان یهود بوده است که بدونِ اشراف و احاطه بر علت و حکمتِ حکم، با گذرِ زمان و با اتّکا بر ظواهر، فتوا به حرمت داده بودند و عیسی (ع) تلاش کرد تا ضمن تأکید بر اصلِ شریعت [5]، فتواهایِ برخاسته از آرایِ اشخاص را نقض کند. برای مثال، قانون سَبت (کار نکردن در روز شنبه) برای یهودیان از قوانینِ قطعی است که در فرمان چهارم از ده فرمان موسی (ع) بدان تصریح شده است. مخالفت با این قانون مجازات مرگ و سنگسار بهدنبال داشته است. اما عیسی (ع) از تطبیقهای نابجایِ این حکم پرده برمیدارد.
در انجیل آمده که روزِ شنبه شاگردانِ عیسی (ع) در میان زراعتها خوشه گندم را به دست مالیده و میخوردند. عالمان یهود به عیسی اعتراض میکنند که این کار حلال نیست و عیسی در پاسخِ آنها فرمود: «شنبه برای آدمی خلق شده و مخلوق نشده آدمی برای شنبه و فرزندِ انسان پروردگار شنبه است.»[6] خدا میداند بهخاطر درست فهم نشدنِ همین یک قانون (قانونِ شنبه) از سوی عالمان یهود، چقدر مجازاتِ سخت به نامِ دین یهود بر یهودیان در قرون متمادی اعمال شده است!
به هر حال عیسی(ع) جهت تکمیل دین یهود آمد و یکی از اقداماتِ عملیِ او برداشتنِ احکام سنگینِ یهود بود. عیسی(ع) اینچنین فقهِ موسوی(ع) با سابقه حدودِ نوزده قرن[7] را بروز و معاصر کرد. برداشتن احکام شاقّ، از عللِ مهمِ گسترشِ مسیحیت شمرده میشود.
ما نیز در جمهوری اسلامی میخواهیم بعد از چهاده قرن فقه اسلام با قرائتِ شیعی را هماهنگ با عصر خود بکنیم و حوزه علمیه قم و مؤسساتِ آموزشی و پژوهشیِ مربوطه در این زمینه تلاش وافر میکنند. از اینرو ضمن توجه به معاصرتِ رخ داده در مسیحیت، طرح پرسشهایی چند ضروری به نظر میرسد:
در سطور زیر برخی از پرسشها و ابهاماتِ اساسی در فقه امروز را عرض میکنم:
1. ادله ضعیف
میدانیم که بسیاری از ادله فقهی از اتقان لازم برخوردار نیستند از جمله شواهد بر این ادعا فرمایشِ علامه وحید بهبهانی (قرن 12) است. وی تصریح میکند که حتی یکصدمِ این احادیث، حدیث صحیح نیست و اندک احادیثِ صحیح هم اختلالاتِ سندی، متنی و دلالتی دارد.[8] عجیبتر اینکه ایشان در جایی دیگر میگوید: خبر ضعیفی که مورد عمل فقها قرار گرفته، بر حدیث صحیح مقدم میشود و اکثرِ فقه مبتنی بر اخبار ضعیف است.[9]
آیا فقه معاصر که در صددِ عرضه فقه شیعه در عرصه جهانی است شجاعتِ پالایشِ ادله ضعیف را دارد؟ نگارنده در مقاله قبلی[10] شواهدِ متعدد عرض کردم مبنی بر اینکه با احتسابِ آن احادیث ضعیف به عنوان دلیل، باز هم ادله جهت استنباطِ بخشی از موضوعات فقهی وافی و کافی نیست. حال با پالایش ادله ضعیف، ادله باقیمانده چگونه میتواند پاسخگویِ هزاران مسئله قدیم و جدید باشد؟
2. تحریف حداکثری
اندیشه توسعه فقه در همه موضوعات فردی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و … با احادیثی که حاکی از تحریف حداکثریِ دین است، متعارض مینماید در یکی از این احادیث امام صادق(ع) ضمن تمجید از یکی از اصحاب خود، میفرماید امروز همه تعالیمِ وحیانی دچار تحریف شده است صبر کنید تا قائمِ ما بیاید و دین را برای شما استیناف کند. عجیبتر اینکه میفرماید وقتی دینِ حقیقی توسطِ حضرت ارائه شد، حتی اهل بصیرت از شماها آن را شدیداً انکار میکنید.[11]
با توجه به چنین سخنی از امامِ معصوم در نیمه اول قرن دوم هجری، آیا ما مجازیم که در قرن پانزدهم فقه معاصری تدوین کنیم و مدعی باشیم که هزاران موضوعِ جدید و قدیم را از ناحیه دین خدا حلّ و فصل میکنیم؟
3. جایگاه عقل
در فقهِ ما «عقل» یکی از منابعِ چهارگانه استنباط معرفی میشود. کتابهای اصول در باره آن بحث میکنند. در عین حال میدانیم که این عنوان بیشتر کاربردِ تبلیغی دارد و از نقشِ عقل در استنباطهای فقهی خبری نیست تا جاییکه شهید صدر با اینکه خود دلیل عقل را میپذیرد اما اعتراف میکند که ما حتی یک حکم فقهی جزئی نداریم که منبع تولید آن، عقل بوده باشد و اثبات با عقل در مواردی است که همزمان دلیلی از کتاب و سنت داشته باشیم.[12]
آیا فقه معاصر جایگاه و نقشِ عقل را در تک تک مسائل فقهی نشان خواهد داد؟
4. تقدیم آرا بر منابع
همانطور که آیت الله جوادی از علامه طباطبائی نقل میکند در فقهِ موجودِ شیعه استناد به قرآن و عقل تقریباً تعطیل است و سنت نیز در برابر شهرت فتوایی کنار زده میشود و فقه بر مدارِ شهرت است تا جایی که طبق نظرِ برخی فقها اگر فهمِ مشهور را به عنوان قرینه کنار بگذاریم فقه جدیدی تأسیس میشود..[13]
آیا فقه معاصر به قران و حدیثِ معتبر بازمیگردد یا اینکه همچنان آرایِ شهرت یافته در قرون گذشته نقشِ اول را ایفا خواهد نمود؟
5. تبعیت از مصالح و مفاسد
تبعیت احکام از مصالح و مفاسد از باورهای مشهور در فقه شیعه است[14]. برای مثال علامه حلی احکام را تابع و موقوف به مصلحت میداند و معتقد است که گاه امری واجب، مصلحت خود را از دست داده و موجبِ مفسده میشود.[15]
علامه طباطبائی در تفسیر آیه «لیثبت الذین آمنوا و هدی و بشری للمسلمین» [16] باقی ماندن بر اعمالِ خالی شده از مصلحت را موجبِ تضعیف ایمان و نوشدنِ احکام با تغییرِ مصالح را سببِ تحکیم و تثبیتِ ایمان بیان میکند. این سخنِ علامه مسئولیتی سنگین بر عهده فقیه میگذارد؛ چرا که فقیه مدام باید احکام را از لحاظِ داشتنِ مصلحت رصد کند تا احکام خالی شده از مصلحت منجر به تضعیف ایمان نگردد.
البته فقها بهویژه آنان که بیشتر با امور اجتماعی مواجه میشوند هر از گاهی از مقتضیات زمان و مکان در فقه سخن گفتهاند اما در بخشِ چالشبرانگیز یعنی تعیینِ مصادیقِ آن در سرتاسر فقه و در هر زمان و مکان، کار بایسته دیده نمیشود.
ممکن است مخاطبِ فرهیخته، فقیه را قاصر از رصدِ همه احکام از لحاظِ مصلحت سنجی بداند. نتیجه این نظر آن است که از ادعایِ فقهِ حداکثری در همه شئونات دست بردایم. همه میدانیم که برخی قوانین در طول بیست و سه سال نبوتِ رسول خدا(ص) مصلحت خود را از دست داد و تغییر پیدا کرد و واضح است که در طول چهارده قرن بسیاری از قوانین، دچارِ تغییر مصلحت بشود.
6. سختتر شدن احکام در طول دوران غیبت
یکی از ویژگیهای دورانِ علم و تکنولوژی، افزایش رفاه مردم در زندگی عادی است. عادت به رفاه سبب شده که عمل به احکام برای انسان امروز سختتر از انسانِ قبل از دوران رفاه باشد. علاوه بر این سختیِ عارضی، خودِ قوانین فقه هم با گذر زمان پیچیدهتر و سختتر میشود. برای مثال کافی است در موسم حج حاضر شوید و ببینید که حجاج با چنان پیچیدگیهایی مواجه میشوند که معنویت حج کاملاً تحت الشعاعِ احکامِ آن قرار میگیرد. عدمِ حضورِ معصوم(ع)، فاصله دوازده قرنی از آخرین معصومِ حاضر، پدید آمدنِ روز افزونِ مسائلِ جدید، عدمِ امکان راهیابی به علم و …. مجتهد را به سوی احتیاط سوق میدهد و اینجاست که شریعتِ سهل و سمحِ [17] رسول خدا(ص) تبدیل به شریعتِ دشوار میشود.
البته گاه فقهای جوان راهکارهایی جهت استنباط در عصر حاضر ارائه میکنند. برای مثال فقهالمقاصد از لابهلایِ استنباطهای فقهیِ سلف استخراج و برجسته میشود. ضمن قدردانی از این نوع تلاشها باید توجه کنیم که این تلاشها با مانعی جدّی روبهروست. کشف مقاصدِ احکام در جایی که مانعی جدید ایجاد میکند در جامعه حوزوی و دینداران مقبول است اما آنجا که میخواهد مانعی را بردارد با چالش جدّی روبهرو میشود و شخصِ فقیه را وادار به تقیه میکند. برای مثال: اگر ما مقاصدِ احکام را لحاظ کردیم استفاده آر کلاه گیس به جایِ حجاب برای خانمِ بازیگر ممنوع خواهد بود، اما سؤال اینجاست که اگر معلوم شد که مقصود از حجاب آن است که «اسیر نشوی و اسیر نکنی» [18] آیا حاضر خواهیم بود که محدودیتهای خاصِ پوششی و کنشیِ معروف را در راستایِ همین مقصد تغییر دهیم؟ آیا میپذیریم که این مقصد از حجاب (اسیر نکردن و اسیر نشدن) محدودیّتِ پوششها و کنشهای بانوان را در فرهنگهای مختلف تغییر دهد؟
اینجاست که فقیه بخاطر ملاحظاتی خاص نمیتواند موانع اینچنین را بردارد و با گذر زمان تلاشها عمدتاً به سوی افزایش محدودیتها حرکت میکند.
7. مواردِ مسکوت
احادیثی بر این معنا دلالت دارد که خداوند در کنارِ قوانینِ اعلام شده، بخشی از قوانین را مسکوت گذاشته است. علی(ع) میفرماید شما در این بخش خود را به تکلّف نیندازید.[19]
آیا فقه معاصر در مواردی که شارع سکوت کرده و نیز در مواردی که سخنِ شارع از مسیری اطمینان بخش به دست ما نرسیده، سکوت خواهد کرد یا اینکه میخواهد به هر نحوِ ممکن برای هر موضوع حکمی اعلان بکند؟
نگارنده ضمن ارج نهادن بر تلاشِ بیوقفه دوستان فاضل در حوزه علمیه در راستایِ معاصرسازیِ فقه، تأکید دارد:
الف) توسعه فقه در موضوعاتِ متنوعِ جدید و افتخار بر آن در صورتی منطقی خواهد بود که ظرفیتهای لازم در فقهِ موجود سنجیده شود و به پرسشهایی از جنسِ پرسشهایِ بالا پاسخ داده شود؛
ب) فقه به عنوان بخشی از دین، منتسب به خداوند متعال است و ما در تک تک گزارهها تا مطمئن به این انتساب نباشیم حق نداریم آن گزاره را در فقه وارد کنیم.
ج) همانطور که از علامه طباطبایی نقل کردم، تداومِ احکامِ مصلحت از دست داده، منجر به تضعیف دین خواهد بود.
- محمدتقی سهرابیفر استاد درس خارج و سطوح عالی حوزه علمیه قم
ارجاعات:
[1] از جمله رک به: انجیل متی، فصل هشتم / 18 – 20
[2] آل عمران/ 50
[3] المیزان، ج 3، ص 201
[4] مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص: 754
[5] انجیل متی، فصل هشتم / 18 – 20
[6] انجیل مرقس، فصل 8
[7] گفته شده فاصله میان موسی (ع) و عیسی (ع) نوزده قرن است.
[8] محمد باقر «وحید» بهبهانی، الاجتهاد و التقلید (الفوائد الحائریه)؛ ص ۴۸۸
[9] وحید بهبهانی، الفوائد الحائریه، ص ۴۸۷ و ۴۸۸
[10] مقاله «فقه معاصر فقه تشیع یا فقه فقیهان» در آدرس زیر:
[11] «…. عَلَیکمْ بِالتَّسْلِیمِ وَ الرَّدِّ إِلَینَا وَ انْتِظَارِ أَمْرِنَا وَ أَمْرِکمْ وَ فَرَجِنَا وَ فَرَجِکمْ، وَ لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا وَ تَکلَّمَ مُتَکلِّمُنَا ثُمَّ اسْتَأْنَفَ بِکمْ تَعْلِیمَ الْقُرْآنِ وَ شَرَائِعِ الدِّینِ وَ الْأَحْکامِ وَ الْفَرَائِضِ کمَا أَنْزَلَهُ اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ (ص) لَأَنْکرَ أَهْلُ الْبَصَائِرِ فِیکمْ ذَلِک الْیوْمَ إِنْکاراً شَدِیداً،….. فَمَا مِنْ شَیءٍ عَلَیهِ النَّاسُ الْیوْمَ إِلَّا وَ هُوَ مُنْحَرِفٌ عَمَّا نَزَلَ بِهِ الْوَحْی مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَأَجِبْ رَحِمَک اللَّهُ مِنْ حَیثُ تُدْعَی إِلَی حَیثُ تُدْعَی، حَتَّی یأْتِی مَنْ یسْتَأْنِفُ بِکمْ دِینَ اللَّهِ اسْتِئْنَافاً، …» (رجال کشی، ج 1، ص 139 و 140)
[12] سید محمدباقر صدر، الفتاوی الواضحه وفقاً لمذهب اهلالبیت، ص ۱۵
[13] علیپناه اشتهاردی، مدارک العروه، ج 5، ص 31
[14] از جمله رک به: شیخ طوسی، عده الاصول، ج 2، ص 731؛ خوئی، محاضرات فی اصول الفقه، ج 4، ص 205؛ شیخ انصاری، مکاسب، ج 1، ص 248؛ محقق اصفهانی، حاشیه کتاب المکاسب، ج 4، ص 20
[15] رک به: حلی، مبادئ الوصول الی علم الاصول، ص 183
[16] نحل / 102
[17] احادیث متعدد از فریقین بر آسان بودن دین و شریعت وارد شده است از جمله رک به: کافی، ج ۲، ص ۱۷.
[18] تعریف مرحوم علی صفایی از حجاب.
[19] نهج البلاغه, صبحی صالح، جلد ۱, صفحه ۴۸۷
بسیار عالی و منطقی و مشکل گشا ، اگر صاحبان چنین دیدگاهها و ظرفیتها در بین بزرگان حوزه های علمیه قابل توجه بود ، قطعا وضعیت جامعه دینی ما بمراتب بهتر از این می بود ، اینجانب به عنوان خواننده ای پیگیر و تا حدودی اشنا به این نوع مباحث از طرز تفکر و استدلال های منطقی و مستند نویسنده محترم مقاله تشکر و قدردانی نموده و برای ایشان و امثال ایشان از خداوند متعال طلب پاداش و توفیقات روزافزون دارم.
ممنون از دقت نظر شما. إنشاءالله که همه در ایجادِ زیر ساختِ فکریِ محکم و متقن تلاش کنیم.
نگاهی به کتاب « سوسیوکاوی» اثر دکتر سید جواد میری/ بهرام انجم روز
نشر نقد فرهنگ- 1402
سید جواد میری حاصل ماجراجویی فکری خود را مقابل چشم همگان قرار داده و با این حال نمی داند که آیا رهایی از رنج هستی در عالم واقع امکان پذیر هست یا خیر. او پاسخ خود را درهمین کتاب داده است؛ آن جا که راه را در تکاپو و سلوک دائمی می بیند.
…………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………
اشاره:
«سوسیوکاوی» بر خلاف نام نامأنوسش،کتابی است رسا و خوشخوان و برآیندی است از پژوهش های فراگیر مؤلّف اثر به علاوه تجربه زیسته اش در داخل و خارج از کشور و در پی راه یابی به مفرّی برای تسکین آلام بشری و رهایی از رنج هستی است . دکترسیدجواد میری (استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) در کاری که خودش آن را نوعی «ماجراجویی فکری» می داند طی بیست جلسه مباحثی را مطرح و سپس به کوشش معصومه بوذری و ارسا مانی برروی کاغذ پیاده کرده و به همت نشر نقد فرهنگ به چاپ رسانده است.
سوسیوکاوی به دنبال چیست؟
مؤلّفِ کتاب بر این باور است که جامعه شناسان با تمرکز بر جمع و روانشناسان با محور قرار دادن فرد هر یک به نوعی سایر ابعاد را مغفول نهاده اند و نمی توان نگاه هر کدام را به تنهایی جامع الاطراف و همه جانبه دانست و لذا اصطلاح سوسیوکاوی را ابداع و برگزیده است تا بتوان با بهره گیری از هر دو حوزه جامعه شناسی و روان کاوی در تحلیل ها «بَر هَم کُنشِ دائمی فرد و اجتماع» را هم زمان لحاظ کرد.
سوسیو چیست؟
نویسنده برای این کلمه سه لایه معنی در نظر گرفته است:
1- «جامعه» به مثابه یک امر انتزاعی-انضمامی ( انتزاعی: چون نمی توان جایی را پیدا کرد و گفت که اینجا جامعه است اما همه جا هم هست. انضمامی : زیرا مخلوق انسان است و مجموعه نهاد ها و ساختارها را شکل داده است.) 2- حسی در انسان که دائم در حال نسبت برقرار کردن با دیگری است.3- «جامعه پذیر بودن» (1) انسان و آن حسّ لذتی که انسان ها باید از هم بودگی خودشان داشته باشند.
و در ادامه می گوید که هر گاه جامعه در هر سه لایه به اشکالاتی دچار شد باید برای ترمیم آن «مداخله گری»(2) کرد و درمان را نیز به واحدی به نام اختلال فردی تقلیل نمی دهد و بر این باور است که گر چه اختلال ممکن است در فرد رخ دهد ولی امری فردی نیست ، بلکه جمعی و فرهنگی است.
سوسیوکاوی چیست یا سوسیوکاو به دنبال چیست؟
1-«سوسیو کاوی» تلاش می کند تا مؤلّفه هایی را که باعث «رنج» مضاعفِ انسان ها می شود، بشناسد. (ص 34) علت های رنج آفرین در جامعه عبارتند از: تقلید (در مقابل اجتهاد)، تحمیق (در مقابل تحقیق) ، تشبیه (در مقابل تمایز) ، تَعوُد (3) ( در مقابل خلاقیت) ، تحدید (درمقابل کنجکاوی) و تهدید (در مقابل جسارت)
2-رنج های فردی را به ذهن و روان انفرادی تقلیل نمی دهد و دردِ فرد را دردِ جامعه هم می داند. معتقد است که درمان زمانی رخ می دهد که بتوان از سلول انفرادی بیرون آمده و پنجره ای به سمت جامعه باز کرد. (ص40) او علت العلل رنج انسان را جامعه می داند. (ص44) و مجموعه ای از مفاهیم را شکل می دهد تا شاید افقی را به دست دهد تا در رویارویی با رنج های انسانی بتوان به آن لنگرگاه تکیه کرد و نوعی خودآگاهی پیدا کرد و بر این امر واقف شد که درد و رنج هر کس صرفاً درد و رنج انفرادی او نیست.(ص78)
3- «سوسیوکاو» این خودآگاهی را دارد که امر ایده آل در عالم واقع محقق نمی شود (ص 40) و این جهان یعنی عالم ماده ظرفیت بلوغ یا ظرفیت ظهور ایده آل را در بستر امر واقع ندارد.(ص177)
4- بینش مرزی دارد ؛ یعنی وقتی به فرد نگاه می کند ، جامعه را می بیند و وقتی به جامعه نگاه می کند، فرد را می بیند .(ص68) او کسی نیست که صرفاً به ابعاد درونی توجه کند یا یک سری تست های شخصیت بدهد ، بلکه باید به صورت هولیستیک [همه جانبه] و جامع نقش های آن فرد را نقد و بررسی کند.(ص147)
5- «سوسیو کاوی» را نمی توان به مثابه یک شغل دید بلکه به مثابه یک رسالت است و هر کس که بخواهد در این وادی گام نهد باید ببیند که صلاحیت آن را دارد یا خیر.(ص 90) او باید بتواند در بین ساحتِ رسالتِ انبیاء ( به معنی داشتن مخاطب عام) و فلاسفه ( داشتن زبان برهان ولی با این شرط که زبانش زبان روایت گری باشد) ساحتِ جدیدی تعریف کند.(ص96)
6- اگر قرار است که داوری کنیم ، باید « موقعیت» داوری شود نه اینکه فرد را داوری کنیم؛ باید بتوانیم موقعیت را ارزیابی کنیم و بفهمیم که چگونه در موقعیتِ رنج آفرین نیفتیم یا چگونه در موقعیتِ بهجت آفرین قرار بگیریم.(ص96) و به دنبال این است تا ببیند چه عواملی موجب فاصله گرفتن جامعه از حیات معقول ( زندگی همراه با خِرَد و شفقت) می شود .(ص 42 )
7- شاید کار سوسیوکاو این باشد که اولاً ما را به خودآگاهی برساند تا ما این مفروض را بپذیریم که یک دنیای درونی هست یا به زبان فلسفی انسان تنها موجودی است که عالم درونی دارد و این عالم من با عالم هر فرد دیگر تفاوت دارد.(ص 151)قطع ارتباط ما با دنیای درون خودمان یکی از موانع بزرگی بر سر راه ما بوده است که نتوانیم رنج را به گنج تبدیل کنیم و مدام به غصه دچار می شویم.(ص 153)
8- استفاده از تئاتر درمانی در نهاد های آموزشی از پیشنهاد های مؤلّف است و می گوید تئاتر قدرت کاتارسیس( تطهیر و تزکیه) دارد و باید این مسأله را مطرح کنیم که چگونه می توان تئاتردرمانی را وارد نظام آموزش و پرورش کرد. (ص 197) تزکیه نفس به وسیله هنر ، یک فهم عمیق تری در باب خودِ فرد به او می دهد.(ص 203) نگارنده ، « قصه درمانی» را نیز به این نظر نویسنده می افزاید (4) و پیشنهاد می دهد که هر فصل از چاپ بعدی این کتاب و یا کتاب بعدی ( احتمالاً کتاب سوسیوتراپی )نیز با یک داستان یا خاطره مرتبط شروع شود. با توجه به سهولت و دسترسی آسان تر به داستان و خاطره به نظر می رسد که بهتر باشد « قصه درمانی» را مقدمِ بر نمایش درمانی قرارداد. در همین کتاب نیز بعضاً در مواردی شاهد روایت داستانی یا خاطره نیز هستیم که به ایضاح و کِشش بیشتر مطلب کمک کرده است.
برگزیده عباراتی از کتاب
1-فاصله بین امر ایده آل و امر واقع تعریفِ هبوطِ انسان است. هبوط یعنی انسان بداند که در این عالم واقع نمی توان همه ظرفیت های ایده آل را به منصه ظهور رساند. این نوع فهم و دانایی برای انسان دو پیامد دارد ؛ یکی اینکه به سمت پوچ گرایی بلغزد و یا دائم در تلاطم و تکاپو باشد. (ص52)
2-وضع انسان در موقعیت هبوط وضعی رنج آفرین است؛ زیرا دائم برزخ را حس می کنی و دائم این احساس را داری که ایده آل مأوای تو و امر واقع جهنم توست، ولی نمی توانی به امر ایده آل دست یابی.(ص 67)
3- برای رسیدن به مقام انسانیت مؤلفه هایی لازم است که یکی از مؤلفه های بنیادین آن عشق است. (ص 122)وقتی سوسیو کاو با یک مراجعه کننده روبرو می شود، باید پس از شنیدن روایت او ببیند که این روایت با بنیادی ترین ساحت زندگی یعنی عشق چه نسبتی دارد.(ص 125) عشق است که انسان پراکنده و متشتت را متمرکز می کند (5) و نگاهی جامع نگر به او می دهد.(ص 142)
4- وقتی شما به جای تقلید اهل اجتهاد، به جای تحمیق اهل تحقیق،به جای تشبیه اهل تمایز،به جای تَعوُد اهل خلاقیت، به جای تحدید اهل کنجکاوی و در مجموع اگر در مقابل تهدید اهل جسارت باشید،آن جامعه جامعه آرمانی است. متأسفانه آن جامعه اکنون نیست و در تاریخ نبوده است….سوسیو کاو باید این تذکار را بدهد که این یک آرمان است و در آینده دوری ممکن است که شکل بگیرد، یا کلاً شکل نگیرد.(ص176 و 177)
و آخر اینکه
زمانی از محمد حسن لطفی تبریزی (مترجم آثار افلاطون) پرسیده بودند که شما که مدت ها با آثار افلاطون سروکارداشته اید تا آن را به فارسی برگردانید خودتان چه چیزی از اندیشه ها و افکار افلاطون یادگرفته اید. لطفی در جواب، به گفتن یک جمله کفایت می کند و می گوید من از افلاطون این را یاد گرفتم که « همیشه در راه باشید» و اکنون سید جواد میری حاصل ماجراجویی فکری خود را مقابل چشم همگان قرار داده و با این که در حال آماده سازی دوره دوم آن( سوسیو تراپی) است نمی داند « که آیا چنین چیزی در عالم واقع امکان پذیر هست یا خیر» (ص 73 ). او پاسخ این سوالش را درهمین کتاب داده است؛ آن جا که جستاری را در باب آرمان و واقعیت (وضعیت هبوط و فاصله بین امر ایده آل و امر واقع) می گشاید و راه را در تکاپو و سلوک دائمی می بیند:
« منازل السلوک از بی نهایت تا بی نهایت است. وقتی می گویند خدا یا هستی بی نهایت است، یعنی دائم باید در حال سلوک باشید.»( ص 177)
ارجاعات:
Sociability1-
Intervention2-
3-عادت
4-از علل موفقیت و جهانی شدن آثار اِروین یالوم ( روان درمان گر آمریکایی معاصر) به استفاده از داستان و قصه در امر درمان گری و نیز دوره های آموزشی اش اشاره شده و اینکه وی هر کلاس را با یک داستان مرتبط شروع می کرده است.
5-از خلاف آمدِ عادت بطلب کام که من / کسبِ جمعیت از آن زلفِ پریشان کردم