در ستیز و سازش ایرانیان با قدرت و حکومت
محمدعلی عسگری: جمشید چوکسی پژوهشگر زرتشتی ایرانی مقیم خارج کتاب وزین و محققانهای دارد تحت عنوان «ستیز و سازش؛ زرتشتیان مغلوب و مسلمانان غالب در جامعه ایران نخستین سدههای اسلامی» که در آن به نحوه برخورد ایرانیان و به ویژه زرتشتیان با مهاجمان عرب مسلمان میپردازد؛ کسانی که در پی روند فتوحات به کشور ما سرازیر شدند و طی دو دهه به کار بستن قدرت تمام خاک ایران را به تصرف خود در آوردند.
جمشید چوکسی در کتاب «ستیز و سازش؛ زرتشتیان مغلوب و مسلمانان غالب در جامعه ایران نخستین سدههای اسلامی» توضیح میدهد که چگونه ایرانیان ر برابر قدرت و حکومت ابتدا روند ستیز را در پیش گرفتند و بعد به روند سازش روی آوردند.
طبق تحقیقات جمشید چوکسی این دو روند در ادامه همدیگر و به بیانی دیگر روند دوم به دلیل شکست و ناتوانی در روند نخست در پی گرفته شده است. با این حال او اذعان میکند که حاصل و برآیند این دو روند آن بود که با کاهش از سطح خشونتها و خطرات، ایرانیان طی چند قرن به تدریج مسلمان شدند و در ادامه توانستند استقلال سیاسی خود را نیز از قدرت و خلافت بغداد بهدست آورند.
من در تتبعاتی که در تاریخ ایران پس از اسلام، بهخصوص قرنهای نخست آن داشتم متوجه شدم که این دو روند همچنان و پا به پای هم برای سالها ادامه داشته است. بهگونهای که مثلاً در دوره امویان ایرانیان هم در دربار اموی نقش داشتند و در سپاه و جاهای دیگر به امپراتوری اموی خدمت میکردند و هم در بیشتر جنبشها و شورشهایی که علیه امویان برپا میشد حضور داشتند. چنانکه برای مثال اعراب به طعنه میگفتند در اردوگاه مختار ثقفی که علیه امویان و زبیریان قیام کرده بود جز به زبان پارسی سخن گفته نمیشود. از سوی دیگر زیاد بن ابی والی بصره و کوفه به فارسی سخن میگفت و برای مثال حجاج بن یوسف عید نوروز را برگزار میکرد. این مساله در دوره عباسیان برجستهتر شد. به گونهای که یکسری قیامها و شورشها به خونخواهی ابومسلم و بعد احیای کیان باستانی ایران بهوقوع پیوست و هم زمان ایرانیان در دربار عباسی نیز حضوری مؤثر و بسیار پررنگ داشتند که دو نمونه آن خاندانهای ایرانی برمکیان و آل سهل بود.
از آنجا که تاریخ ایران پیوسته شاهد حاکمانی بوده است که با زور شمشیر و تازیانه بر مردم ایران حکومت کرده و به ندرت میتوان حاکم یا حکومتی را یافت که به صورت مستقیم و با رأی و نظر مردم و یا به طور دلخواه آنان بر سر کار آمده باشد، این روند در روح و جان ایرانیان ریشه گرفته و به یکی از خصلتهای پایدار و مستدام آنها تبدیل شده است، به گونهای که هربار فردی یا افرادی به نمایندگی از قومی یا قبیلهای به ایران تهاجم آورده و حکومتی را برچیده و برجای آن حکومت و قدرت تازهای را مستقر کردهاند این داستان نیز از ابتدا تا انتها تکرار شده است.
این پدیده تنها منحصر به مثلاً دوران مغولها یا اعراب و یا یونانیان نمیشود بلکه ترکان را نیز در بر میگیرد که سالها و قرنها بر ایران حکم راندند. از این رو ایرانیان هرجا و هر زمان که فرصت مخالفت داشتهاند روند ستیز را در پیش گرفته و هرجا که قادر به مقابله و مخالفت نبوده و ناچار بودهاند فشار و زور حاکمان را تحمل کنند روند سازش را در پیش گرفتهاند.
برآیند این دو روند علاوه بر فرسوده شدن منابع انسانی و طبیعی ایران تداوم شکاف بین دولت و ملت بوده است. شکافی که تا دوران جدید تداوم پیدا کرده است و تا زمانی که حاکمیت با رأی مستقیم و اراده آزاد مردم ایران تعیین نشود همچنان استمرار خواهد داشت.
پژواک این شکاف را شاید بشود در این سخن دکتر سیدجواد طباطبایی نیز یافت که میگوید: «در تاریخ ایران دوره اسلامی، نوعی شکاف و جدایی میان هویت “ملی” ایرانی و حکومتهایی که به نام اقوام ایرانی در آن سرزمین فرمانروایی میکردند، وجود داشت و در گذر تاریخ نیز ژرفای بیشتری پیدا کرد. بدین سان، نه هویت “ملی” ایرانی توانست دولت “ملی” خود را ایجاد کند و نه حکومتها توانستند با ایجاد پیوندی با هویت “ملی” به دولتِ ملت ایران تبدیل شوند»(دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران ص 156)
درواقع هرحکومت و قدرتی میآمده ابتدا وظیفهاش سرکوب مدعیان سلطنت بوده و بعد فروخواندن شورشها و توطئههایی بوده است که از خارج تا داخل – حتی درون حرمسرا – او را احاطه میکردند. تردیدی وجود ندارد تا زمانی که این شکاف باقی است ما و جامعه ما به تعبیری امروزی وارد دوران مدرن نخواهیم شد.
برای پشت سر گذاشتن این چرخه معیوب و تقدیر تاریخی راهی جز مراجعه مستقیم به آرای مردم وجود ندارد. به بیان سادهتر تنها با حاکم کردن صندوقهای رأی میتوان از این تقدیر تاریخی رهایی یافت و عبورکرد. اینکه در هرکجا و هر کاری حکَمیت به صندوقهای رأی شهروندان سپرده شود. تا آنها خود و به دور از هرگونه فشار یا اعمال نظر کسانی را برگزینند که صلاحیت و شایستگی لازم را دارند تا مسئولیتی را عهده دار شوند.
طبیعی است که این کار در ابتدا ریسکهای خود را خواهد داشت و میتواند احتمالاً حاوی اشتباهات سهمگینی نیز باشد اما در دراز مدت جامعه را از آن حالت خوف و رجاء بیرون آورده و به ساحل امنیت و آرامش میرساند. جایی که هم حکومت نسبت به بقا و دوام خود اطمینان پیدا میکند و هم ملت نسبت به آینده و سرنوشت خود و فرزندانش خاطری آسوده میتواند داشته باشد. در غیر این صورت ما شاهد تداوم همان تقدیر تاریخی خواهیم بود و ملت از هر فرصتی برای ستیز استفاده میکند یا از سر ناچاری و اجبار تن به سازش میدهد؛ سازشی که در بطن آن یک نوع ستیز نهفته است و این را میشود حتی از چهره کسانی مشاهده کرد که ابراز اطاعت و فرمانبرداری محض و خالصانه میکنند.
هر حاکمی در این وضعیت میتواند به وضوح مشاهده کند که ممکن است به گفته فهمی جدعان در کتاب المحنه؛ سیرجدالی دینداری و سیاستمداری به طرفه العینی «ترس» از گوشهای بیرون جهد و صحنه را پریشان کند. تنها حکومتی میتواند خود را از کابوس انتقام مبرا بداند که به گفته جدعان «از عشق پدید آمده باشد، مانند یک قدرت پدرانه. برای اینکه بین انسان و قدرت این رابطه دوگانه ناشی از ترس متقابل وجود نداشته باشد، باید قدرت به رسمیت شناخته شود و با آزادی کامل و از روی احترام و عشق مورد اطاعت قرار گیرد. به محض اینکه تهدیدها یا مرزها اعلام شد، ترس بیرون میجهد. افراد رعیت به این دلیل میترسند که قدرت میتواند به آنها دست درازی کند و قدرت به این دلیل میترسد که رعیت میتواند شورش کند». (المحنه ص 421)
بدیهی است که امروزه دیگر نمیتوان مانند گذشته چنین قدرتی را از طریق عناوینی چون «خلیفه اللهی» یا «ظل اللهی» بدست آورد یا بیمه کرد و فقط این صندوقهای رأی هستند که میتوانند به مردم اطمینان بخشیده و آنها را برانگیزانند تا با «آزادی کامل و از روی احترام» قدرت را بپذیرند و نسبت به آن احساس مسئولیت کنند. برای همین است که رجب طیب اردوغان به رغم همه القاب و عناوین پر طمطراقی که برای خود میتراشید و خود را صاحب کرامات و معجزات معرفی میکرد در نهایت تسلیم صندوقهای رأی شد تا حقانیت و درستی کار خود را از طریق آن به اثبات برساند و مشروعیت لازم را از مردم کسب کند.