نگاهی چند جانبه به قرآنسوزی؛ محکومیت کنشی روشنفکرانه است
یاسر میردامادی: من در این نوشتار، که صورت تنقیح و بسطیافتهٔ بحثی است که به تاریخ شنبه ۱۵ جولای ۲۰۲۳ میلادی در برنامهٔ «قرآنسوزی، زمینه و زمانه» از سوی حلقهٔ دیدگاه نو در کلابهاوس برگزار شد، میخواهم دو ادعا مطرح کنم و استدلالهای پشت آنها را بیان کنم:
۱. قرآنسوزی از نظر اخلاقی کاملاً محکوم است، اما در جامعه دموکراتیک اعمالی مانند سوزاندن کتابهای مقدس را از نظر قانونی منع نمیکنند.
۲. محکومیت اخلاقی قرآنسوزی کنشی روشنفکرانه است و متدینان بنیادگرا و سنتی نمیتوانند قرآنسوزی را اخلاقاً محکوم کنند و در عین حال به لوازم این محکومیت پایبند بمانند.
این نوشته ابتدا برای یکی از نشریات ایرانی معتبر خارج از کشور برای انتشار ارسال شد. پاسخ نشریه را عیناً نقل میکنم با حذف عنوان مجله: «مقالهای را که لطف کرده و فرستاده بودید، سه نفر از همکاران تحریریه بررسی کردند. ماحصل نظراتشان این است که نوشته مستدل و مستندیست، اما با انتشار آن در […] موافق نیستند، به این دلیل که فکر میکنند قرآنسوزی مسئله مردم ایران نیست، یا دستکم مسئله مخاطبانِ […] نیست».
به یک معنا این پاسخ درستی است. در ایران کسی قرآن نسوزانده است. قرآنسوزی عمدتاً مسئلهای غربی است که در دانمارک، نروژ، اخیراً در سوئد و پیشتر در آمریکا هم رخ داده بود. اما هدف اصلی من از نوشتن این متن چیزی بود که ابتدا از بیان صریح آن پرهیز داشتم و اکنون فکر میکنم بد نیست به آن اشارهای سربسته بکنم. بر این اساس، پس از رد شدن مقاله اکنون این بخش را میافزایم:
قرآنسوزی مسئلهٔ مای ایرانی هم میتواند باشد. علاوه بر همدلی نظری برخی از ایرانیان در فضای مجازی با قرآنسوزی همین حالا هم اندکی (گرچه نه بسیاری) از خداناباوران ایرانی خارج کشور قرآنسوزی را آغاز کردهاند. در آگوست ۲۰۲۲ میلادی همایش افراد سابقاً مسلمان (اکس مسلم) و خداناباور با حضور ریچارد داوکنیز در کلن آلمان برگزار شد.[1] از قرار مسموع، در حاشیهٔ این مراسم برخی خداناباوران ایرانی اقدام به قرآنسوزی کردند که با اعتراض دیگر خداناباوران مواجه شد و رسانهای هم نشد. بر این اساس، نه تنها بالقوه بلکه حتی تا حدودی بالفعل قرآنسوزی مسئلهٔ مای ایرانی است. اما حتی اگر فرضاً قرآنسوزی مسئلهٔ مای ایرانی هم نباشد، همچنان مسئلهای مهم از منظر اخلاقی، الهیاتی و جامعهشناختی است.
۱. قرآنسوزی از منظر اخلاقی و قانونی
قرآنسوزی از نظر اخلاقی کاملاً محکوم است زیرا رنجش به بار میآورد؛ آن هم رنجشی که هیچ هدف ضروری و محترمی را دنبال نمیکند. اصل بنیادی اخلاق این است که آدمی نباید به خود و دیگری درد و رنج غیر ضروری وارد کند. قرآنسوزی موجب رنجشِ بهحقِ مسلمانان و نیز رنجش بهحق غیر مسلمانانی میشود که احترام به عقاید دیگران را باور دارند. ضمناً قرآنسوزی مصداقی از کتابسوزی است که به لحاظ تاریخی یادآور رخدادهای تلخی مانند کتابسوزیهای فاتحانه یا مرتدخوانانهٔ قرون وسطی و نیز کتابسوزی منجر به آدمسوزی نازیها است.
ممکن است در دفاع از سوزاندن کتابهای مقدس بگویند که گرچه قرآنسوزی رنجش به بار میآورد این رنجش بیفایده و غیر ضروری نیست؛ زیرا راهی رادیکال برای هشدار دادن نسبت به خطرهای بنیادگرایی دینی است. اما این رأی قابل دفاع نیست، زیرا در ماجرای قرآنسوزی اکثر مسلمانانْ تفسیر بنیادگرا از قرآن ندارند و اقلیت بنیادگرای مسلمان هم عملاً بیشتر تحت تأثیر جنبشهای مدرنی مثل فاشیسم و نازیسماند تا تحت تأثیر سنتهای متنوع دینی، یا دستکم تنها تحت تأثیر سنتهای دینی نیستند.[2]
وانگهی، حتی اگر از قرآن فرضاً تنها تفسیر بنیادگرا هم شده بود باز هم قرآنسوزی به هیچ عنوان راه مناسبی برای نقد بنیادگرایی نبود؛ زیرا چنین کاری نه تنها به تضعیف بنیادگرایی نمیانجامد بلکه گفتمان بنیادگرا را تقویت میکند؛ زیرا بنیادگرایان مایلاند جهان جدید و آزادیهای مندرج در حقوق بشر را امری صرفاً غربی و ضد دینی جلوه دهند. قرآنسوزی به این توهم بنیادگرایان دامن میزند و کارزار تبلیغگری تجددستیز آنها را رونق میبخشد. از باب نمونه، تحلیل گفتمان مجلهٔ «دابق» (ارگان تبلیغاتی داعش) نشان میدهد که تمام ۹ مضمون اصلی مورد تبلیغ در این مجله بر ایدهٔ تقابل اسلام و ارزشهای جهان جدید بنا شده است؛ مضمونهایی مانند ۱. عدالت، ۲. خیر، ۳. حس تعلق، ۴. خلافت، ۵. هجرت، ۶. رستگاری، ۷. گناه، ۸. قضاوت و ۹. جهاد.[3]
از این گذشته، قرآنسوزی به ویژه در جوامعی که مسلمانها در اقلیتاند کنشی مهاجرستیز و اسلامستیز است. بگذارید برای تقریب به ذهن مثالی بزنم. کلاه پَکول (یا چِترالی) را در نظر بگیرید. این کلاه سنتیِ بخشی از مردم افغانستان و پاکستان است (بنگرید به تصویر ۱) که مبدل به نماد مقاومت بخشی از افغانستان در مقابل اشغالگری شوروی و طالبان شد، به طوری که اکنون در ولایت نورستان افغانستان «روز ملی کلاه پکول» وجود دارد. این کلاه را احتمالاً در عکسها بر سر مرحوم احمد شاهمسعود دیدهاید. حال، فرض کنید در مشهد یا یزد (شهرهایی که مهاجرپذیر است) کسی کلاه پکول را آتش بزند آن هم در اعتراض به حضور مهاجران اهل افغانستان در ایران. چنین کاری مهاجرستیزانه و از این رو اخلاقاً محکوم است.
با این حال، گرچه سوزاندن کتاب مقدس و اعمال مشابه آن اخلاقاً ناروا است در بسیاری از کشورهای دموکراتیک، منع قانونی نشده است. با این حال، این بدان معنا نیست که حکومت باید نسبت به قرآنسوزی بی طرف باشد. بلکه حکومت نباید چنین کاری را تشویق کند و حتی باید رسماً اعلام کند که از این کار حمایت نمیکند و صرفاً از آن رو مجوز برگزاری این مراسم را صادر کرده که چنین کاری منع قانونی نشده است.
ممکن است گفته شود که سوزاندن کتاب مقدس مصداقی از کردار و گفتار نفرتزا (hate speech) است و هر جامعهای میتواند، برای حفظ انسجام اجتماعی، کردار و گفتار نفرتزا را ممنوع کند. اما در این باب بایستی احتیاط پیشه کرد. تنها گفتار و رفتار نفرتزایی بایستی منع قانونی شود که مستقیماً و صریحاً کشتار یا مجروح کردن آدمها را تشویق میکند. مثلاً در سال ۲۰۱۲ پس از اینکه دو افسر خانم پلیس نزدیک شهر منچستر در انگلستان کشته شدند فردی به نام بَرّی ثیو (Barry Thew) تیشرتی به تن کرد که جلوی آن نوشته شده بود «یک خوک کمتر، عدالت کاملتر» و پشت آن نوشته شده بود «پلیسها را برای سرگرمی بکشید». او به ۴ ماه زندان محکوم شد. این کار مصداقی از کردار و گفتار نفرتزایی بود که مستقیماً و صریحاً دستور به آسیب زدن جسمی به دیگران میداد.[4]
اگر از تفسیر مضیّق از کردار و گفتار نفرتزا فراتر رویم گرفتار شیب لغزندهای میشویم که نقطهٔ توقفی نخواهد داشت. در این شیب لغزنده کسی میتواند چاپ و نشر قرآن را هم مصداقی از گفتار نفرتزا بداند زیرا در ظاهرِ یکی از آیات قرآن (نساء: ۳۴) انگاری به شوهر، جواز کتک زدن همسرش تحت شرایطی داده شده است یا بردهداری منع نشده (گرچه تشویق هم نشده) است. از سوی دیگر، کسی ممکن است رژهٔ همجنسگرایان را هم مصداقی از گفتار و کردار نفرتزا نسبت به نهاد سنتی خانواده بداند و قس علیهذا.
همچنین، ممکن است گفته شود از آنجا که قرآنسوزی عملی غیر اخلاقی است باید منع قانونی هم بشود و الا گرفتار تناقض خواهیم شد. پاسخ این است که دایرهٔ اخلاق و قانون مساوی نیست تا تناقض پیش آید. قانون و اخلاق هر دو حیطههایی هنجارین (normative) اند اما در خوشبینانهترین حالت این دو حیطه همپوشانی موردی دارند نه یکسانی سراسری. یعنی علاوه بر مواردی که هم اخلاقی است و هم قانونی (مثل تعیین مجازات برای دزدی) مواردی وجود دارد که اخلاقی اما غیر قانونی است. مثلاً فرض کنید نیمهشبی حتی کاملاً خلوت و پرنور در خیابانی فرعی راننده، از نظر قانونی، موظف است که پشت چراغ قرمز بایستد. اما اگر مطمئن باشد که عابری رد نمیشود شاید رد شدن از چراغ قرمز در چنین حالتی غیر اخلاقی نباشد. همچنین مواردی وجود دارد که قانونی اما غیر اخلاقی است، مانند سیگار کشیدن (در صورتی که مضرّ به سلامت باشد)، و مراقبت نکردن از والدین کهنسال از روی سهلانگاری.[5]
بر این اساس، در جامعهای دموکراتیک راه بهتر را آن میدانند که سوزاندن کتاب مقدس را منع قانونی نکنند و آزادی گفتار و کردار را که در نهایت به سود همه است، علی الاصول، پاس بدارند. در حالت عادی، بعید است که سوزاندن کتاب مقدس در جامعهای چندفرهنگی و دموکراتیک نظری دراز مدت به خود جلب کند و فرهنگ انتقادی، دیگریپذیر و متکثر جامعه این کار را پس خواهد زد و به حاشیه خواهد راند.
۲. محکومیت قرآنسوزی، کنشی روشنفکرانه
اما اگر در جامعه دموکراتیک بهتر میدانند قرآنسوزی را منع قانونی نکنند، اخلاقاً که میتوانند محکوم کنند؟ من بالاتر استدلال کردم که سوزاندن کتاب مقدس اخلاقاً محکوم است. اما این داوری منطقاً بدان معنا نیست که هر گروهی میتواند، به شکل سازواری، قرآنسوزی را محکوم کند. دینناباوران طرفدار آزادی بیان برای همگان، میتوانند قرآنسوزی را محکوم کنند، به ویژه قرآنسوزی در جوامعی که مسلمانها در اقلیتاند، بی آنکه گرفتار تناقض شوند؛ زیرا آنها خواستار ممنوعیت قانونی قرآنسوزی نیستند بلکه تنها به استفادهٔ غیر اخلاقی از حق آزادی بیان معترضاند. روشنفکران دینی هم که جملگی مدافع آزادی بیاناند میتوانند، بدون درافتادن به تناقض، قرآنسوزی را محکوم کنند. اما دینباوران بنیادگرا و سنتی نمیتوانند، بدون درافتادن به تناقض، قرآنسوزی را محکوم کنند. به تعبیر دیگر، دینباوران بنیادگرا و سنتی یا باید در دستگاه مسلمانی خود تجدیدنظر اساسی کنند یا محکومیت اخلاقی قرآنسوزی را رها کنند.
ناسازگاری محکومیت اخلاقی قرآنسوزی با بنیادگرایی دینی آشکارتر است. بنیادگرایان دینی گرچه با محدودسازی دیگری موافقاند با محدودسازی خود مخالفاند. آنها نمیگویند هیچ کس حق توهین به مقدسات دیگران را ندارد. آنها میگویند هیچ کس حق توهین به مقدسات ما را ندارد اما ما حق توهین به مقدسات دیگران را داریم. بر این اساس، بنیادگرایان استثناانگارند یعنی خودشان را از شمول حکم محکومیت توهین به مقدسات استثنا میکنند. این در حالی است که بنیان اخلاق بر قاعدهٔ زرین بنا شده است که میگوید آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران هم مپسند. اما بنیادگرایان میگویند گرچه دیگران ملزم به رعایت پسند ما هستند ما ملزم به رعایت پسند دیگران نیستیم. این استثنا بر هیچ دلیل بین الاذهانیای بنا نشده است. بلکه تنها برخاسته از خشونت حاصل از قبضهٔ غیر دموکراتیک قدرت است. پس بنیادگرایان دینی نمیتوانند به شکل سازواری قرآنسوزی را محکوم کنند.
به خلاف ناسازگاری بنیادی دینداری بنیادگرا با محکومیت اخلاقی قرآنسوزی، ناسازگاری دینداری سنتی با محکومیت اخلاقی قرآنسوزی ناسازگاری بنیادی نیست. سنتیها حتی میتوانند با زیستن در جامعهٔ دموکراتیک اصولاً مشکلی نداشته باشند. در عین حال، در فقه اسلامیِ سنتی، احکامی داریم که سوزاندن کتابهای مقدس ادیان دیگر را نه تنها جایز بلکه واجب میداند.
از باب تنها یک نمونه، آیتالله سید ابوالقاسم خویی بحث از این میکند که در میان فقیهان شیعه اجماعی وجود دارد مبنی بر این که «حفظ کتب ضلال» (نگهداری کتابهای گمراهکننده) حرام است (بنگرید به تصویر ۲).[6] آقای خویی از کتاب «المبسوط فی فقه الامامیه» اثر شیخ طوسی نقل قول میآورد که شیخ طوسی حکم به پاره کردن (تمزیق) و نابودن کردن (اتلاف) کتب ضلال کرده است. آقای خویی، در ادامه، همدلانه نقل میکند که منظور شیخ طوسی از «کتب ضلال» تنها کتابهایی نیست که (به تعبیر من) میگویند خدا نیست و پیامبری نیامده بلکه «شیخ طوسی حکم میکند که تورات و انجیل هم در زمرهٔ کتب ضلال است زیرا تحریف شدهاند».[7]
سپس آقای خویی در حاشیهای که به سخن شیخ طوسی میزند از این هم فراتر میرود و میگوید هر چیزی که به نیت گمراهی نوشته شود مصداق کتب ضلال است، مثل کتابهای فکاهی و نیز مجلات الحادی و نیز حتی برخی کتابهای عرفانی و فلسفی. بر این اساس، فقیهانی که قائل به کفر وحدت وجود و تکفیر قائلان به آناند میتوانند کتابهای ابن عربی (به ویژه فصوص و فتوحات مکیه) را هم آتش بزنند.
بر این اساس، دیندار سنتیای که مطابق فقهاش سوزاندن تورات و انجیل هم واجب است چطور میتواند قرآنسوزی را اخلاقاً محکوم کند بی آنکه گرفتار تناقض شود؟ ممکن است گفته شود که دیندار سنتی معتقد است دین خود حق است و دین دیگری باطل. دیندار راستین میتواند کتاب مقدس دین باطل را بسوزاند اما دیندار باطل نمیتواند کتاب مقدس دین راستین را بسوزاند. اما این داوری الهیاتی است و بحث ما در محکومیت اخلاقی قرآنسوزی بود. اخلاق، بین الاذهانیتر از الهیات است و اگر بپذیریم که بنیانهای اخلاق مستقل از دین (هر دینی) است، آنگاه در محکومیت اخلاقیِ قرآنسوزی نمیتوان استدلال الهیاتی آورد.
بر این اساس، اگر دیندار سنتی در محکومیت اخلاقی قرآنسوزی جدی است باید در فقه و الهیات دیگریستیز خود تجدید نظر اساسی کند.
۳. حاصل کلام
من در این بحث دو ادعا مطرح کردم و به سود آنها استدلال آوردم: ادعای اول این بود که قرآنسوزی اخلاقاً محکوم است زیرا کاری اخلاقاً ناروا است و از آن رو ناروا است که رنج (غیر ضروری و بدون هدف محترم) بر آدمیان بار میکند. اما در جامعه دموکراتیک سوزاندن کتاب مقدس را منع قانونی نمیکنند و این رفتارها را مصداقی از کردار و گفتار نفرتزا، که منع قانونی دارد، نمیدانند.
ادعای دوم این بود که محکومیت اخلاقی قرآنسوزی کاری روشنفکرانه است و بنیادگرایان دینی و دینداران سنتی نمیتوانند، بدون درافتادن به تناقض، قرآنسوزی را اخلاقاً محکوم کنند. پاشنهٔ آشیل این تناقض آن است که بنیادگرایان دینی خود را، بی هیچ دلیل بین الاذهانیای، از شمول قاعدهٔ «هیچ کس نباید به مقدسات دیگران توهین کند» استثنا میکنند. فقه دینداران سنتی نیز احکامی دارد که توراتسوزی و انجیلسوزی را نه تنها جایز بلکه واجب میشمارد. بر این اساس، دینداران سنتی باید در فقه دیگریستیز خود تجدیدنظر کنند وگرنه نخواهند توانست به شکل سازواری قرآنسوزی را اخلاقاً محکوم کنند.
*یاسر میردامادی (دکترای مطالعات اسلام از دانشگاه ادینبرا، اسکاتلند، مدرس و پژوهشگر اخلاق زیستی-پزشکی در مؤسسهٔ مطالعات اسماعیلی، لندن)
ارجاعات:
[1] برای گزارشی از این همایش بنگرید به اینجا:
https://www.counterview.net/2022/09/ex-muslims-atheists-freethinkers.html
[2] از جمله کسانی که چنین رأیی دارد اولیویه روآ (متولد ۱۹۴۹) متخصص فرانسوی علوم سیاسی است. بنگرید به:
Olivier Roy, Secularism Confronts Islam (New York: Columbia University Press, 2007).
[3] Greg Barton, “Understanding Key Themes in the ISIS Narrative: An Examination of Dabiq Magazine,” in Contesting the Theological Foundations of Islamism and Violent Extremism, ed. Fethi Mansouri and Zuleyha Keskin (Cham: Palgrave Macmillan, 2019), 139–61.
[4] David van Mill, “Freedom of Speech,” in The Stanford Encyclopedia of Philosophy, ed. Edward N. Zalta, 2021st ed. (Metaphysics Research Lab, Stanford University), https://plato.stanford.edu/entries/freedom-speech/#MilHarPriHatSpe.
[5] این تازه موقعی است که حکم اخلاقی روشن باشد. اما در برخی ــــ اگر نگوییم بسیاری ــــ از اوقات چنین نیست. در چنین حالتی، رابطهٔ اخلاق و حقوق حتی از این هم پیچیدهتر میشود. در این باب، بنگرید به:
- Bradley Wendel, Ethics and Law: An Introduction (Cambridge: Cambridge University Press, 2014), 11–17.
[6] مصباح الفقاهه فی المعاملات، تقریر بحثهای آیتالله سید ابوالقاسم خویی، به قلم میرزا محمدعلی توحیدی تبریزی، قم: انصاریان، ۱۴۱۷ ه. ق، ج. ۱، ص ۲۵۴.
[7] منبع پیشین.