شریعت مجلسی
به مناسبت سیام مرداد، روز بزرگداشت علامه محمدباقر مجلسی (۱۰۳۷ – ۱۱۱۰ ق)
مهدی فردوسی مشهدی: اشارت آیت الله عبدالله جوادی آملی به بطلان آرای فلکی و نجومی علامه محمدباقر مجلسی، اذعان به نمونهای است که بر قبول و صحت نظریه «قبض و بسط تئوریک شریعت» نزد ایشان دلالت میکند.
قرآن تنها یک بار به آسمان دارای «حبک» سوگند خورده است [1]. چنانکه «سُفُن» (کشتیها) صورت جمع «سفینه» (کِشتی) است، «حبیکه» نیز در قالب جمع به «حُبُک» بدل میشود. حبیکه، به معنای راهی است که در شِنزارها نمایان میشود؛ همان راهی که از وزیدن باد بر شنزار، پدید میآید. اصل این ماده بر استواری و کشیدگی دلالت میکند؛ چنانکه راهها، هم استوار (مُحکَم) و هم کشیده (ممتَد)اَند. جامه راهراه (خطدار) را هم «مُحبَک» میخوانند. خطوط و راهها در فضای تهی بیابان، حُسن و زیبایی اِلقا میکنند و از این روی، حبیکه را زینت نیز دانستهاند، اما معنای نخست همان «طریقت» است نه «زینت». بنابراین، آیه هفتم سوره ذاریات میگوید: «به آسمان دارای راهها سوگند که …» .
مقصود خداوند از راههای آسمان چیست؟
مفسر قرآن برای فهم این مقصود ناگزیر است در معارف بشریاش بگردد تا مُراد خداوند را بیابَد. معارف بشری؛ یعنی دانشهای کیهانشناختی و اخترشناختی هر روزگار و زمانی. این معرفتها متغیرَند و از این دید، فهم مفسران نیز از این دست آیات، متغیر خواهد بود. لُب لُباب نظریه «قبض و بسط تئوریک شریعت» همین بود:
پارههای مختلف معرفت بشری در داد و ستد مستمرند و ربطی وثیق با یکدیگر دارند. اگر در علم نکته بدیعی روی نماید، معرفتشناسی یا فلسفه را متأثر میکند. تحول فهم فلسفی، فهم آدمی را درباره انسان و جهان عوض میکند. انسانِ جهان که چهره دیگری یافت، معرفت دینی هم معنای تازه به خود میگیرد. اگر معارف بشری دچار قبض و بسط شوند، فهم ما هم از شریعت دچار قبض و بسط خواهد شد.
این نظریه در آغاز مخالفتهای فراوانی برانگیخت، اما گویی پس از دو دهه، اکنون مقبول افتاده است. گواه این ادعا، فرمایش آیتالله عبدالله جوادی آملی در تفسیر «حُبُک» است :
وقتی فکری رایج بود، همه برابر آن فکرِ رایج سخن میگویند. آنهایی که رشته آنها نیست، برابرِ حرف کسی که رشته او هست سخن میگویند. الآن همه ما از جاذبه سخن میگوییم، اگر یک وقت زمینشناسان, سپهرشناسان و «ما بینهما»شناسان به این نتیجه رسیدند که مطلبی دقیقتر از جاذبه است، آن محور گفتوگوست. هم حکما و متکلمین در بین قدما نه اقدمین، افلاک را جسم میدانستند. محدثین و مفسّرین ما هم همینطور فکر میکردند. مرحوم مجلسی (رضوان الله علیه) … در بحث السماءُ و العالَمِ بحار الانوار … [دیدگاه گذشتگان را درباره فلک الافلاک] که «مسلّم البطلان» است، وسیله جمع روایات نفخ صور میکند و میگوید: فاصله بین نفخ اوّل و نفخ دوم چهارصد سال است. غرض این است که اگر فکری رایج شد، هم حکیم، هم متکلم، هم مفسّر و هم محدّث بر اساس آن فکر رایج سخن میگوید. اگر یک وقت اشکالی هست برای همه هست و اگر اشکالی نیست برای هیچ کس نیست [2].
پانوشتها
1. ذاریات، 7.
2. درس تفسیر، قم، سیزدهم دیماه 1395.