و إنی لمشتاق الی أرض غزه …
محسن الویری: مبارزه با غده چرکین سرطانی اسرائیل هیچگاه یک مسأله عربی و یک مسأله محدود منطقهای نبوده و از همان آغاز یک مسأله و چالش تمدنی به شمار میرفته است، ولی اکنون بیش از هر زمان دیگر مبارزات ملت مظلوم دربند فلسطین در یک سطح تمدنی ظاهر شده است.
سرزمین کوچک غزه تاریخی بزرگ دارد. این “مدینه طیبه بین الشام و مصر” (آثار البلاد و اخبار البلاد، زکریا بن محمد قزوینی، ص 227) یکی از کهنترین شهرهای جهان است. (المعالم الأثیره فی السنه والسیره، محمد محمدحسن شراب، ص 209) برخی منابع، غزه و عسقلان را دو عروس خطه فلسطین نامیدهاند (آثار البلاد و اخبار البلاد، ص 227). بر پایه برخی گزارشهای تاریخی، غزه زادگاه حضرت سلیمان نبی علی نبینا و آله و علیه الصلوه و السلام است. (الأنس الجلیل بتاریخ القدس و الخلیل، عبدالرحمن بن محمد ابوالیمن علیمی، ج 2، ص 136) این شهر یکی از مقاصد تجاری قریش پیش از اسلام بود که بازرگانان قریشی در رحله الشتاء خود (سوره ایلاف) بدان جا میرفتند. هاشم بن عبدمناف جد اعلای پیامبر خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله که سادات و شرفا (بنوهاشم) بدو منسوبند در یکی از سفرهای تجاری قریش، در سن بیست یا بیست و پنج سالگی در همین شهر بیمار شد و جان خود را از دست داد و همانجا به خاک سپرده شد. (معجم البلدان، ج 4، ص 202) به همین دلیل در متون عربی، غزه را، “غزه هاشم” هم مینامیدهاند. (قلائد الاجیاد فیما اتفق فی التسمیه من البقاع و البلاد، عبدالرحمن بن ابراهیم حسینی حنبلی، ص 219؛ مسالک الأبصار فی ممالک الأمصار، احمد بن یحیی بن فضل الله، ج 3، صص 554) غزه در دوره اسلامی در زمان خلافت خلیفه اول به دست عمرو بن عاص و به احتمال قویتر در زمان خلافت خلیفه دوم فتح شد. (آثار البلاد و اخبار البلاد، ص 227) مهمترین رویداد مربوط به دوره اسلامی در شهر غزه، ولادت محمد بن ادریس شافعی در سال 150 ق. در این شهر است. محل ولادت او دست کم تا قرن دهم مشخص و محل زیارت مردم بوده است. (الأنس الجلیل بتاریخ القدس و الخلیل، عبدالرحمن بن محمد ابوالیمن علیمی، ج 2، ص 136) شافعی در خردسالی از غزه به حجاز رفت و پس از بالیدن وارد بغداد شد ولی همواره دلتنگ زادگاه خود بود و این احساس فراق را در قالب این دو بیت به زیبایی به نظم کشیده است (معجم البلدان، یاقوت حموی، ج 4، ص 202):
و أنی لمشتاق الی أرض غزه و إن خاننی بعد التفرق کتمانی
سقی الله أرضا لو ظفرت بتربها کحلت به من شده الشوق أجفانی
یعنی:
همانا من شور و آرزوی غزه دارم
هر چند پس از جدایی، پوشاندن این شور و شوق با من همراهی نکرد و خود را نمایاند
خداوند این زمین را سیراب کند که اگر به خاک آن دست یابم
از شدت آرزومندی، با آن خاک، پلکهایم را سرمه میکشم
در دوران میانی تاریخ اسلام، غزه شاهد هجوم و غارت مغولان هم بود، مغولان مردان غزه را کشتند و زنان و کودکان را به اسارت بردند (تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، تحقیق سهیل زکار، ج 2، ص 921). غزه در زمان حکومت ملک ناصر محمد بن قلاوون مملوکی به عنوان یکی از مرکز حکومتی ممالیک برگزیده و همین امر موجب آبادانی ویژه شهر شد. ابنبطوطه که سفر شامات خود را پیش از رفتن به الخلیل از غزه آغاز کرد، آبادانی شهر و رونق بازارها و فراوانی مساجد و شکوه مسجد جامع آن را ستوده است (رحله ابن بطوطه، ج 1، ص 239)
غزه اکنون با این پیشینه بار دیگر از آن روی که تبدیل به گرانیگاه معارضه حماسی و از سوی دیگر غمبار تمدنی غرب و شرق شده، نظرها را به خود جلب کرده است. رویدادهای دو هفته اخیر غزه به ویژه حادثه بسیار تلخ وتکاندهنده بیمارستان المعمدانی صحنه نمایش تکراری سرشت اخلاقستیز ستممحور تمدن قسی القلب غرب است که ددمنشان نژادپرست بدسرشت ناپاک صیهونیسم بیش از هفت دهه است آن را نمایندگی میکنند.
سرزمینهای اشغالی آخرین قطعه از سرزمینهای اسلامی است که عدهای خونریز وحشی نادان پست به نمایندگی از نظام استعماری آن را در دست دارند و حماسه خون و شهادت جبهه مقاومت در غزه در شمار آخرین و کارسازترین سیلیهایی است که بر چهره کریه چندشآور استعمار و نظام سلطه فرود میآید. همان گونه که استعمار با وجود همه فجایع و نسلکشیهای آشکار و نهان و غارتگریهای بیپایان سرانجام با پاهای شکسته از سرزمینهای اسلامی بیرون رانده شد، سرنوشت محتوم این نژادپرستان دونمایه تفاله نیز همین است.
مبارزه با غده چرکین سرطانی اسرائیل هیچگاه یک مسأله عربی و یک مسأله محدود منطقهای نبوده و از همان آغاز یک مسأله و چالش تمدنی به شمار میرفته است، ولی اکنون بیش از هر زمان دیگر مبارزات ملت مظلوم دربند فلسطین در یک سطح تمدنی ظاهر شده است و همان طور که شکست مفتضحانه اسرائیل در جنگ سی و سه روزه یک پیروزی تمدنی نه فقط برای جنبش حزب الله بلکه برای همه جهان اسلام بود، مقاومت کمنظیر غرورآفرین و پربهای مردم غزه نیز یک پیروزی بزرگ دیگر را رقم زده است. حماسه حماس و قوام مقاومت دیگر تنها یک حرکت و پیروزی نظامی گروهی اندک در گوشهای از جهان نیست، یک حرکت عمومی همهجانبه است که با وجود همه رخوت و خیانت حکمرانان کشورهای اسلامی وجدان بشر دهه سوم قرن بیستم میلادی را هدف گرفته و همگان را جز آنان که خود را به خواب زدهاند، بیدار کرده است و چه بسا بتوان گفت مردم جهان را به درک ضرورت هویتیابیهای جدید و بازنگری در فراگیری آموزه دولت ـ ملت نزدیک کرده است.
اکنون و در این شرایط، باید سرود: “و انا لنحن مشتاقون الی أرض غزه” را همخوانی کنیم. اکنون این وظیفه بر دوش همه کسانی که به وجدان انسانی خود پایبندند، همه کسانی که درکی از نبردهای تمدنی دارند، همه کسانی که از پیشینه ننگین و جوهره ناکارآمد تمدن غرب آگاهی دارند، همه کسانی که مراحل بیداری و خیز تمدنی امت اسلامی را درک میکنند، همه کسانی که به پاکی مهر میورزند و از ناپاکی دوری میجویند سنگینی میکند که به روشنگری بپردازند. اکنون شرایطی نیست که به بهانه سودجویی عدهای افراطی که افق نگاهشان دست یافتن به صندلیهای قدرت کوچک و بزرگ در این نظام است سکوت کرد، اکنون نباید آنها که همه چیز از مقدسات دینی گرفته تا خون شهیدان تا آرمانهای فلسطین برای آنها چیزی جز ابزار انتقامجویی و سکوی پرش به سکوی دنیایی بالاتری نیست، نخبگان دردمند و رهبران میانی اندیشمند جامعه را به دام سکوت بکشانند. اکنون باید به ندای فطرت انسانی لبیک گفت، آیههای جهاد خواند، سخنان حماسی مولی الموحدین را زیر لب زمزمه کرد و با روشنبینی و نیت راست ( فَانْفُذُوا عَلَی بَصَائِرِکمْ وَ لْتَصْدُقْ نِیاتُکمْ فِی جِهَادِ عَدُوِّکمْ، خطبه 197)، استوارتر از کوه ایستاد و دندانها را به هم فشرد و سرها را به خدا سپرد و گامهای خود را در زمین فرو برد و به دورترین نقطه دشمن نگریست و بر همه قدرت پوشالی او چشم بست و از یاد نبرد که یاری و پیروزی از آن خداست (تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ، عَضَّ عَلَی نَاجِذِک، أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَک، تِدْ فِی الْأَرْضِ قَدَمَک، ارْمِ بِبَصَرِک أَقْصَی الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَک، وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ (خطبه 11).
محسن الویری ـ دانشگاه باقر العلوم علیه السلام