علوم اعصاب و دین؛ انسان بودن در عصر نقشهبرداری مغز و همبستگیهای عصبی به چه معناست؟
برخی تحقیقات از جمله در سال ۲۰۰۹ فهرست ۴۰ منطقه مختلف مغز مشغول عبادت و مدیتیشن را نشان دادهاند و اذعان میکند این فهرست همیشه در حال بهروزرسانی است. اما این سؤال همچنان وجود دارد که آیا آنچه ما پیش از این به عنوان تجربه رویارویی با خدا میدانستیم، اکنون صرفاً دستکاری و فعالسازی نقاط مختلف مغزی است؟
علوم اعصاب و دین: انسان بودن در عصر نقشه برداری مغز و همبستگیهای عصبی به چه معناست؟[1]
نویسنده: شادی رقابی
دکتر شارون دیرکس[2] سخنران و نویسندهای مستقل است که به عنوان مدرس کمکی در مرکز دفاعیات مسیحیت آکسفورد نیز فعالیت دارد. او مدرک دکترای خود را در رشتهٔ تصویربرداری مغز از دانشگاه کمبریج گرفتهاست و در بریتانیا و ایالات متحده سمتهای تحقیقاتی داشتهاست.
وی در زمینههای مختلف در سراسر بریتانیا، اروپا و آمریکای شمالی در مورد موضوعاتی مانند علم، الهیات، هویت انسانی، «ذهن و روح» و مشکل شر برای سخنرانیهای متعدد دعوت شدهاست.
اولین کتاب او در سال ۲۰۱۳ با عنوان «چرا؟: نگاه کردن به خدا، شر و رنج شخصی»، برندهٔ جایزهٔ بهترین کتاب مسیحی بریتانیا در سال ۲۰۱۴ شد. دومین کتاب دکتر دیرکس در سال ۲۰۱۹ با عنوان «آیا من فقط مغزم هستم؟» مسائل مربوط به هویت انسانی را از دیدگاه علوم اعصاب، فلسفه و الهیات بررسی میکند. آخرین کتاب او در سال ۲۰۲۳ با عنوان «سیاره شکسته» به این سؤال میپردازد که چرا خدا احتمالاً اجازهٔ بروز بلایای طبیعی ویرانگر مانند زلزله، سونامی، طوفان و… را میدهد.
دکتر دیرکس تابستان ۲۰۲۳ در موسسه فارادی دانشگاه کمبریج به ارائهٔ نقطه نظراتی پیرامون ارتباط علوم اعصاب و دین با تمرکز بر معنای انسان بودن در عصر نقشهبرداری، پرداخت.
سؤال اساسی که او مطرح کرد این بود که «منظور ما از تجربه دینی چیست؟» و بحث خود را با مقدمهای از کتاب ابله اثر فئودور داستایوفسکی[3] آغاز کرد که در آن شاهزاده میشکین به توصیف یک تجربهٔ خاص میپردازد که در آن موج فوقالعادهای همهٔ نیروهای حیاتی و به خصوص مغز او را دربرگرفته، حس زندگی و خودآگاهی در این لحظات ده برابر شده و ذهن و قلبش غرق در نور خارقالعادهای شدهاست. (گویی) همه عذابها، همه شکها، همه اضطرابها به یکباره برطرف شدند و در نوعی آرامش عالی، مملو از شادی و امید، آرام و هماهنگ، سرشار از درک و شناخت علت غایی چیزها بهسرمیبرد.
با ذکر این جملات دکتر دیرکس قصد دارد تا این تجربهٔ توصیفشده را با تجربه درک حضور خدا مقایسه کند و به این نتیجه برسد که آیا میتوان این تجربه را با انواع تجهیزات تصویربرداری از مغز به تصویر کشید.
سپس وی ادامه میدهد که برخی تحقیقات از جمله در سال ۲۰۰۹ فهرست ۴۰ منطقه مختلف مغز مشغول عبادت و مدیتیشن را نشان دادهاند و اذعان میکند این فهرست همیشه در حال بهروزرسانی است. اما این سؤال همچنان وجود دارد که آیا آنچه ما پیش از این به عنوان تجربه رویارویی با خدا میدانستیم، اکنون صرفاً دستکاری و فعالسازی نقاط مختلف مغزی است؟
وی تصریح میکند که این موضوع حوزهای است که به عنوان عصب-الهیات در جهان شناختهمیشود و برای یافتن پاسخ باید به فهم مشترک و مورد قبولی برسیم تا بتوانیم نتایج را تعمیم دهیم. در ادامه دو نوع تعریف از مفهوم تجربه دینی ارائه میکند:
۱. «هر تجربهای که محتوای آن وجود چیزی الهی یا متعالی باشد.» فرهنگ لغت فلسفه آکسفورد
۲. «… احساسات، اعمال و تجربیات تکتک انسانها در خلوتشان، تا آنجا که خود را در برابر هر چیزی که ممکن است الهی تلقی کنند، میدانند.» ویلیام جیمز، تنوع تجربه دینی
اما باید دقت داشت که مفهوم کلیدی تجربه دینی بسیار گستردهاست و برای گروههای دینی مختلف معنای متفاوتی دارد. وی در ادامه به ارائهٔ گزارشاتی مختصر که بعد از انجام پژوهشهایی در این رابطه انجام شدهاست میپردازد که به برخی از آنها اشاره میکنیم.
- در طول تحریک لوب گیجگاهی[4] (برخی افراد) احساسات یا وجد یا گاهی حضور الهی را توصیف کردند.
- آیا این تحریک نوعی تجربه دینی را القا میکند؟ و اگر چنین است، آیا این بدان معناست که تجربه دینی را میتوان با فعالیت یا بیشفعالی در لوب گیجگاهی توضیح داد؟
دکتر دیرکس معتقد است که به طور کلی در جهان دو دیدگاه نسبت به وجود سیستم اختصاصی در مغز مانند یک نقطه / ماژول خدا برای فعالیتهای مذهبی وجود دارد؛ نظر گروه اول مثبت است با استدلال اینکه افزایش فعالیت لوب گیجگاهی برای اثبات یک تجربه دینی کافی است. مانند راما چاندران و همکاران (۱۹۹۷) «ماشینهای عصبی اختصاصی در لوبهای زمانی مربوط به دین»، چکیده انجمن علوم اعصاب.[5] گروه دوم نظر منفی دارند و استدلال میکنند که برخی از تشنجها مناطق مغز را در لوب گیجگاهی فعال میکنند که با اهمیت عاطفی عمیق مرتبط است. اما بسیاری از بیماران آن را با عبارات دینی توصیف نکردند. مانند سیور و رابین (۱۹۹۷)، «زیرلایههای عصبی تجربه دینی»، مجله عصب روانپزشکی.[6]
بر اساس اظهارات دکتر دیرکس، سال ۲۰۱۷ وارن براون[7] در انجمن بینالمللی علم و دین اعلام کرد که پدیدههای ذهنی و تجربی دینی یک ناحیه مغز را درگیر نمیکنند و گونههای منحصر به فردی از رویدادهای مغزی وجود ندارد، بلکه شامل الگوهای مغزی هستند و فعالسازی در اشکال دیگر شناخت و تجربه ذهنی انسان نیز یافت میشود.
وی همچنین بیان میکند که ذهن و مغز یکسان نیستند به نحوی که مغز دربردارندهٔ اتمها، اعصاب، مواد شیمیایی و فعالیتهای الکتریکی در کاسهٔ سر (مقولات فیزیکی) است و ذهن جایگاه آگاهی، افکار، تمایلات، احساسات و حافظه. پس آیا فعالیت مغز خود تجربه دینی را تضعیف میکند؟ و آیا وجود فعالیتهای مغز بدین معناست که خداوند یا موجودات الهی دیگر واقعی نیستند؟
پاسخ دکتر دیرکس در قبال این دو سؤال با ذکر مثالی روشن میشود که وقتی فردی عاشق است، شبکهای از مراکز لذت یا مراکز پاداش در مغز فعال میشود. البته این موضوع به این معنا نیست که تجربه عاشق بودن واقعی نیست. فعالیت مغز یک چیز است و این که محبتهای کسی را تجربه میکنیم یک چیز است و برای ما مفید است که با این دیدگاه در مورد عصبشناسی دین فکر کنیم. وجود فعالیت مغز تجربه دینی را تضعیف نمیکند بلکه این دو چیز به طور موازی اتفاق میافتند و آنها این دو چیزهای متمایزی هستند که وجود دارند. در وهله اول فقط به این دلیل که وقتی چیزی در مغز و از طریق مغز با واسطه تجربه شدهاست، لزوماً به این معنی نیست که از آنجا سرچشمه گرفتهاست.
وی با تاکید بر این که همبستگی لزوماً مساوی علیت نیست، معتقد است که این خطا همیشه در مطالعهٔ مغز، بدن و ذهن اتفاق میافتد و این یک بیانیهٔ فلسفی است که بر دادههای علمی تحمیل شدهاست. دادهها شما را به همبستگی میرساند به طوری که حالات مغز با حالات ذهنی همبستگی دارند. اما اینکه میگوییم مغز فکر میآفریند، از مرزهای دادههای علمی فراتر رفته و وارد فلسفه شدهاست. اما مشخص است که همبستگی چیست و اینها لزوماً برابر نیستند.
چارچوب یهودی-مسیحی و [اسلام] به ما این بینش را میدهد که انسانها موجودات فیزیکی و معنوی یکپارچه هستند. مثلاً در باب دوم سفر پیدایش آیه ۷ آمدهاست: «پس خداوند انسان را از خاک زمین تشکیل داد و در او نفس حیات دمید». بنابراین ما به نوعی یک ترکیب جامع و یکپارچهٔ همزمان جسمانی و معنوی هستیم.
وی خاطر نشان میکند که ما ارواح غیرمادی نیستیم، ما ماشینآلات نیستیم. ما موجودات فیزیکی و معنوی یکپارچه هستیم و اگر اینطور باشد، فعالیت مغز دقیقاً همان چیزی است که وقتی کسی با تجربه دینی مواجه میشود، باید انتظارش را داشتهباشیم و مخاطب قرار دادن انسانها نه تنها از طریق یک قوه مانند روح یا جان، بلکه از طریق تمام رشتههای وجودی، به ویژه بدنهایمان است.
در پایان دکتر دیرکس بدین گونه به جمعبندی نظریات خود پرداخت که ما موجوداتی جسمانی و معنوی هستیم و فضای خدا و فضای ما منفصل یا جدا تصور نمیشوند. بلکه همپوشانی دارند و به هم متصل میشوند. خدا همیشه در دنیا هست و همواره در کار و تدبیر و خطاب به انسانها است، نه تنها از طریق یک قوه مانند روح یا جان، بلکه از طریق تمام رشتههای وجودی ما، نه از بدن ما. به همین دلیل است که روزی فرامیرسد که دانشمندان علوم اعصاب گزارش کاملی از اینکه دقیقاً کدام نورونها تحت چه شرایطی واکنش نشان میدهند، ارائه میکنند؛ از جمله این که ممکن است نشان دهند که شخص در عبادت، دعا و پرستش به خدا و عشق او چه پاسخی (در مغز) میدهد.
و ما باید این سؤال را از خود بپرسیم که چرا آفریدگار نباید با مخلوق خود به هزار طریق ارتباط برقرار کند؟
بنابراین به این تشخیص میرسیم که علم تنها را نگریستن به حقیقت نیست و راههای دیگری نیز برای آن وجود دارد، به همین دلیل است که دین جایگاه خود را در جهان دارد و ادامه خواهدداشت.
ارجاعات:
[1] Neuroscience & Religion: What Does it Mean to be Human in an Age of Brain Mapping and Neural Correlates?
[2] Dr Sharon Dirckx
[3] The Idiot by Fyodor Dostoyevsky
[4] Temporal lobe
[5] Ramachandran et al (1997). “Dedicated neural machinery in the temporal lobes concerned with religion”, Society for Neuroscience abstract.
[6] Saver, J.L. and Robin, J. (1997). “The neural substrates of religious experience.” Journal of Neuropsychiatry, 9: 498-510.
[7] Warren S. Brown