وعدهها و چالشهای ویرایش ژنوم انسان
آیا ما با تغییر محتوای ژنتیکی انسانها نقش خدا را ایفا نمیکنیم؟ که در این بخش دکتر فاکس در این مورد توضیحات بیشتری ارائه کردند.
وعدهها و چالشهای ویرایش ژنوم انسان[1]
نویسنده: ثمین علیزاده برهانی
سخنران این بخش دکتر کیث فاکس،[2] استاد بازنشسته بیوشیمی در دانشگاه ساوت همپتون[3] است. وی به صورت تخصصی در زمینه ساختار DNA و عملکرد آن مشغول بوده و به عنوان ویراستار اصلی مجله پژوهشهایی اسیدهای نوکلئیک[4] که یکی از بزرگترین و اصلیترین مجلات در زمینه ساختار DNA است فعالیت میکند. همچنین به مدت ۶ سال به عنوان معاون مدیر و مدیر در موسسه فارادی دانشگاه کمبریج انگلستان تا سال ۲۰۲۱ مشغول بود. همچنین در سال ۲۰۲۱ کتابی با عنوان اصلاح ژنهای ما: الهیات، علم و «نقش خدا را ایفا کردن»[5] با همکاری دکتر فاکس و الکساندر ماسمن[6] انتشار یافتهاست.
ایشان به عنوان یکی از برجستهترین افراد در زمینه شناسایی ساختار و تغییرات ژنتیکی فعالیت داشته و به عنوان یکی متخصصین این حوزه در همایش فارادی در مورد وعدهها و چالشهای ویرایش ژنوم انسان صحبت کردند.
این بحث با این عنوان شروع شد که زندگی منصفانه نیست چرا که برخی از انسانها با ویژگیهای خاص ماهیچهای و یا هوشی و یا ویژگیهای مطلوب ظاهری متولد میشوند در حالی که برخی دیگر با مشکلات و بیماریهای ژنتیکی متولد میشوند و چگونه میتوان یک زندگی منصفانه را پیشبینی کرد؟ یکی از نکاتی که ایشان به آن اشاره کردند صحبت آقای جیمز واتسون یکی از افراد مؤثر در اکتشاف DNA بود: «ما همیشه فکر میکردیم که باید سرنوشت خود را در ستارگان دنبال کنیم در حالی که اکنون در یک مقیاس بزرگتر میدانیم که سرنوشت ما در ژنهایمان است».
در بخش اول ارائه به مهمترین بیماریهای ژنتیکی اشاره شد. تاکنون بین ۴۰۰۰ تا ۶۰۰۰ اختلال ژنتیکی شناخته شده و از هر ۲۵ کودک متولد شده تقریباً یک نفر به یک اختلال ژنتیکی مبتلا است که این اختلالات میتوانند در بخشهای مختلف زندگی تاثیرگذار باشند.
ژنوم انسان حدود ۳ میلیارد مولکول نوکلئوتیدی دارد که هر اختلال و هر تغییر در حتی یکی از این ۳ میلیارد نوکلئوتید میتواند باعث اختلالات متعدد در عملکرد بدن شود. از مهمترین اختلالات ژنتیکی میتوان سندروم داون، سندروم ایکس شکننده، سیستیک فیبروزیس، هموفیلی و هانتینگتون را نام برد.
یکی از مهمترین بیماریهای معرفی شده در باب اهمیت تغییر نوکلئوتیدی و جهش، بیماری گلبولهای قرمز خونی داسی شکل است. علت این بیماری تنها تغییر و جهش در یک نقطه از DNA و تبدیل باز آلی تیمین به باز آلی آدنین است که همین تغییر جزئی میتواند در عملکرد گلبولهای قرمز و تبادل اکسیژن نقش بسزایی داشته باشد.
تغییر در محتوای ژنتیکی انسان میتواند به صورت طبیعی و یا با دخالت انسان صورت بگیرد. تغییرات طبیعی و بدون دخالت انسان با عنوان جهش معرفی میشوند، در حالی که جهت تغییر DNA توسط انسانها نیاز به ابزار و روشهای تخصصی است. در ادامه ایشان با معرفی روش CRISPER و TALENT به ابزارهایی اشاره کردند که با استفاده از آنها میتوان محتوای ژنتیکی انسانها را تغییر داد.
به صورت کلی سلولهای بدن انسان به دو دسته سلولهای سوماتیکی و سلولهای جنسی تقسیم میشوند که با تغییر محتوای ژنتیکی هر کدام از این سلولها میتوان تغییراتی در عملکرد سلول ایجاد کرد.
یکی از اخبار بسیار با اهمیت در دنیای ژنتیک زمانی بود که دانشمندان ادعا کردند اولین تغییرات ژنتیکی پایدار در نوزادان در سال ۲۰۱۸ انجام گرفت. در این آزمایش با تغییر محتوای ژنتیکی و ساختارهای آنتی ژنهای سطح سلولی دوقلوهایی به نام لولا و نانا، توانستند سلولهای گلبولهای سفید این کودکان را نسبت به ویروس HIV مقاوم کنند.
با وجودی که این خبر میتواند خوشایند به نظر برسد اما از نظر جامعه علمی دستکاری محتوای ژنتیکی انسانها بسیار پرخطر است. چرا که ممکن است باعث ایجاد جهشهایی شوند که مورد نظر و هدف ما نباشند. این تغییرات و دستکاریها در بسیاری از موارد غیرضروری است و همچنین از نظر اخلاقی تاییدی برای تغییر محتوای ژنتیکی انسان انجام نگرفتهاست.
چالشبرانگیزترین سؤال در این زمینه این است که آیا ما با تغییر محتوای ژنتیکی انسانها نقش خدا را ایفا نمیکنیم؟ که در این بخش دکتر فاکس در این مورد توضیحات بیشتری ارائه کردند.
از آنجایی که ایجاد جهش و تغییر در محتوای ژنتیکی میتواند آثار بسیار گستردهای حتی در نسلهای آینده داشتهباشد این موضوع از نظر اخلاق علمی تأیید نمیشود. بر اساس نظر دکتر فرانسیس کالینز[7] این تغییرات ژنتیکی در نوزادان میتواند در نسلهای آینده به صورت یک اختلال ژنتیکی بروز کند در حالی که نسل آینده هیچ انتخاب و نقشی در به وجود آوردن آن نداشتند و این کار از نظر اخلاقی پسندیده نیست. همچنین این عمل میتواند باعث ایجاد اختلالات گسترده در سطح ژنوم بدون هدف شود.
در ادامه ایشان با توضیح کارکرد تغییرات ژنتیکی در سلولهای جنسی انسان در سطح سلولی و در سطح جنینی به این توضیح پرداختند که تغییرات ژنتیکی در سطح انسانها هیچ تشابهی با عمل پیوند ندارد. چرا که برخی از موافقین دستکاری ژنتیکی انسانی بر این باورند که تغییرات ژنتیکی در انسانها مانند همان عمل پیوند عضو و به معنای ایجاد پیوند DNA است. در حالی که این مقایسه از نظر علمی تأییدشده نیست و با تغییرات ژنتیکی یک سلول جنسی نسلهای آیندهٔ آن سلول نیز مورد تغییر قرار میگیرند در حالی که در پیوند عضو تنها بدن همان فرد دریافتکنندهٔ پیوند دستخوش تغییر میشود.
یکی دیگر از ایرادات وارده در اصلاح ژنتیکی انسانها این است که جنینی که مورد اصلاح ژنتیکی قرار گرفته هیچ نقشی در انتخاب سرنوشت خود نداشته و ما قدرت انتخاب را از او میگیریم. همانطور که در یکی از مصاحبههای انجام شده با افراد دارای نقص ژنتیکی، درصد قابل توجهی از آنها معتقد بودند که اگر قدرت انتخاب تغییر و اصلاح ژنتیکی در زمان جنینی به آنها دادهمیشد ترجیح میدادند که این اتفاق نیفتاده و با همان نقص ژنتیکی خود متولد شوند. چرا که معتقد بودند با تغییر محتوای ژنتیکی تمام خصوصیات فرد تغییر کرده و ممکن است حتی به فرد دیگری تبدیل شود و دیگر نمیتواند به سبک مشابه ابتلا به اختلال ژنتیکی، زندگی خود را تجربه کند.
در یک پژوهش همراستا با این پژوهشها به نام پروژه فضیلت انسانی، ادعا شد که از آنجایی که بسیاری از صفات شخصیتی وراثتپذیری متوسطی را در جامعه نشان میدهند میتوان به صورت خاص، ژنهای در ارتباط با رفتارهای مطلوب اجتماعی را شناسایی کرده و با اصلاح ژنتیکی به افراد رستگارتری در جامعه دست یافت.
با توجه به این نظریه یکی از مهمترین نکاتی که باید به آن توجه داشت این است که به صورت کلی ممکن است یک ژن مسئول یک ویژگی خاص در انسان نباشد. چرا که در بسیاری از صفات انسانی فیزیولوژیکی یا رفتاری، ژنها به صورت گروهی و با درصد بیان متفاوت درگیر هستند. همچنین ژنها به صورت کلی پتانسیل بروز یک رفتار را در انسان ایجاد میکنند و داشتن یک ژن خاص لزوماً به معنای داشتن یک ویژگی خاص نیست.
همچنین بر اساس نظر دکتر دنیس الکساندر[8] در کتاب «آیا ما برده ژنهایمان هستیم؟»، ژنها میتوانند محدودیتهای انسانها را مشخص کنند اما فاکتورهای بسیاری وجود دارند که میتوانند باعث پرورش خصوصیات فیزیکی و شخصیتی در انسانها شوند.
یکی دیگر از نظریههایی که در این گزارش مطرح شد این است که آیا ما با اصلاح ژنتیکی انسانها و ارتقای خصوصیات شخصیتی آنها به رستگاری مورد نظر خداوند و جلوهای از خداوند که طبق آیات انجیل در انسان نشان دادهشده نزدیک میشویم؟
طبق گفتههای دکتر فاکس این که محتوای ژنتیکی انسانها به چه صورت باشد جلوهٔ خداوند نیست. چرا که به طور مثال انسان و شامپانزه ۹۸ درصد شباهت ژنتیکی دارند، اما طبق آیات انجیل شامپانزه ۹۸ درصد جلوه خداوند را نشان نمیدهد.
نکته دیگر این که در بسیاری از ادیان و آیات انجیل رستگاری این گونه مطرح شده که رستگاری زمانی معنا دارد که انسان با قدرت انتخاب خود رفتار درست را برگزیند و انسان رستگار کسی است که با وجود داشتن انتخاب درست و غلط، خود رفتار درست را انتخاب کند. پس این که با تغییر محتوای ژنتیکی احتمال رستگار شدن افراد را بالا ببریم طبق آموزههای دینی لزوماً به معنای رستگاری افراد نیست.
از طرف دیگر اگر افراد به صورت ژنتیکی اصلاح شوند آیا ما با آنها به عنوان افراد رستگار جامعه برخورد میکنیم؟ آیا آنها نیز به عنوان جلوه خداوند با تمام مسئولیتها و امتیازات و روابط معمول انسانی شناخته میشوند؟ آیا آنها نیز طبق باور مسیحیت افراد هبوطکردهای مانند تمامی انسانها خواهند بود که نیاز به نجات و رستگاری دارند؟ یا این که آن افراد مانند مجسمههایی در موزه به عنوان جلوه خداوند دیدهمیشوند؟
با نظر به این که مفهوم رستگاری صرفاً به معنای رفتارهای درست از دیدگاه برخی افراد نبوده و در تلاشهای
فردی در جهت اصلاح رفتار برای رشد و تعالی شخصیت و روح خود معنا پیدا میکند، در نهایت این تغییرات ژنتیکی و اصلاح ژنتیکی در جهت رستگار کردن انسانها کاربردی نخواهدبود و لزوماً افرادی که مورد اصلاح ژنتیکی قرار گرفتهاند، افراد رستگارتری نخواهند شد.
ارجاعات:
[1] Promises and Challenges of Human Genome Editing
[2] Keith Fox
[3] Southampton University
[4] Nucleic Acids Research
[5] Modifying Our Genes: Theology, Science and “Playing God”
[6] Alexander Massman
[7] Francis colins
[8] Dr Denis Alexander