رابطه متکامل اسلام و روانشناسی
در ایرانِ امروز، علیرغم اقبال قابل توجه به روانشناسی و مشاوره، همچنان نیاز مبرمی به برقراری گفتگو میان روانشناسی جریان اصلی با آموزههای اسلامی وجود دارد. در این رشتههای تحصیلی، حتی دروسی که رنگ و بوی اسلام به خود گرفتهاند نیز قادر به برقراری مکالمهای پویا بین روانشناسی غرب و اسلام نبودهاند. دکتر نساجی معتقد است که شکلگیری چنین گفتگویی _به خصوص برای روانشناسان و مشاورانی که مراجعین مسلمان دارند_ بسیار ضروری است.
رابطه متکامل اسلام و روانشناسی[1]
نویسنده: ریحانه سادات رضوی، دانشجوی کارشناسی روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی
دکتر مهدی نساجی، عضو هیئت علمی و پژوهشگر علم و دین دانشگاه کلیسای مسیح کانتربری و استاد مدعو دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه شهید بهشتی است.
وی دکترای خود را در فلسفه شناخت از دانشگاه هال انگلستان کسب کرد. ایشان همچنین فارغ التحصیل کارشناسی ارشد روانشناسی از دانشگاه شهید بهشتی تهران، و کارشناسی مهندسی کنترل و هوش مصنوعی از دانشگاه صنعتی امیرکبیر و همچنین دارای تحصیلات حوزوی هستند.
دکتر مهدی نساجی معتقد است که روانشناسی و اسلام نه تنها در مقابل یکدیگر قرار ندارند، بلکه هر یک نیز میتواند از دیگری بیاموزد و امروزه رابطهٔ دین و روانشناسی در حال تکامل است.
او سه موضعگیری متفاوت را در باب ارتباط میان اسلام و روانشناسی مطرح میکنند:
- دیدگاه ضد استعماری[2]:
بر اساس این دیدگاه، روانشناسی غرب با رویکردی اثباتگرایانه[3] سایر فرهنگها را استعمار کرده است و اسلام به عنوان یکی از این فرهنگها نمیتواند با این دیدگاه استعماری وارد گفتگو شود. محمد سیدات[4] از جمله افراد قائل به این دیدگاه است. وی معتقد است که برای دست یافتن به روانشناسی اسلامی نمیتوان روانشناسی نوین را بومیسازی کرد، چرا که روانشناسی نوین در مقابل اسلام قرار دارد. او راه دستیابی به روانشناسی اسلامی را ازسرگیری مطالعات راجع به انسان، بدون استفاده از دانش روانشناسی نوین میداند[5].
- دیدگاه پالایش[6]:
این دیدگاه، روانشناسی نوین را ترکیبی از دو بخش اصلی میداند. یک بخش که به آن علم خالص[7] اطلاق میشود و ناوابسته به فرهنگ است. و بخش دیگر که فلسفی بوده و وابسته به فرهنگ است. بر اساس این دیدگاه، بخشهایی از روانشناسی که علم محض است را میتوان در بافت روانشناسی اسلامی مورد استفاده قرار داد، چرا که عینی و جهانشمولاند. در مقابل، بخش دیگرِ روانشناسی نوین که به فرهنگ وابستگی دارد، برای مسلمانان مفید نیست.
این دیدگاه بر خلاف دیدگاه قبلی، به طور کامل در مقابل روانشناسی نوین قرار ندارد و بر آن است که بخشهایی از روانشناسی که علم محض هستند میتوانند با دین وارد گفتگو شوند.
- دیدگاه یکپارچهسازی[8]:
این دیدگاه که امروزه رایجترین دیدگاه بین روانشناسان و افراد آکادمیک مسلمان است، قائل به یکپارچهسازی اسلام و روانشناسی نوین است. لذا در اغلب حوزههای روانشناسی، میتوان بین اسلام و روانشناسی امروزی گفتگو و همکاری برقرار کرد.
وی در ادامه نمونههایی از گفتگوی بین اسلام و روانشناسی نوین را مطرح میکند.[9] برای مثال مراقبه در صوفیه _که چیزی شبیه به مدیتیشن است_ را میتوان با فنونی[10] از روانشناسی نوین ترکیب کرد.
امروزه نه تنها فضای آکادمیک اسلام گشودگی بیشتری نسبت به روانشناسی مدرن پیدا کرده، مرزهای روانشناسی نوین نیز گسترش یافته و آمادگی یادگیری و پذیرش از سایر فرهنگها را دارد. مک دنیل[11]، به عنوان یکی از چهرههای تأثیرگذار بر روانشناسی غرب در سال 2016، بعد از سفر به مصر و هند گشودگی خود را نسبت به یادگیری از این فرهنگها ابراز کرد. او در سفر خود دریافت که این دو کشور با فلسفههایی که کاملاً در راستای اصول روانشناسی غربی نیستند، دارای پیشرفتهترین تمدنها در تاریخ بشریت به شمار میروند. بنابراین روانشناسی نوین میتواند از آنها بیاموزد.[12] در راستای تأثیرگذاری روانشناسیهای بومی بر روانشناسی غرب، مسلمانان نیز باید تأثیر خود را بر روانشناسی امروز بگذارند و خود را در فضایی ایزوله و مجزا از جهان تصور نکنند.
در ایرانِ امروز، علیرغم اقبال قابل توجه به روانشناسی و مشاوره، همچنان نیاز مبرمی به برقراری گفتگو میان روانشناسی جریان اصلی با آموزههای اسلامی وجود دارد. در این رشتههای تحصیلی، حتی دروسی که رنگ و بوی اسلام به خود گرفتهاند نیز قادر به برقراری مکالمهای پویا بین روانشناسی غرب و اسلام نبودهاند. دکتر نساجی معتقد است که شکلگیری چنین گفتگویی _به خصوص برای روانشناسان و مشاورانی که مراجعین مسلمان دارند_ بسیار ضروری است.
با بررسی روابط بین اسلام و روانشناسی، اغلب به موضوعاتی برمیخوریم که محل اختلاف و تعارض شمرده میشوند. در این کنفرانس، دکتر مهدی نساجی چهار مورد از این حیطههای موضوعی را برشمرده و طی توضیحاتی مختصر، اظهار داشتند که در این چهار حیطه الزاماً تضادی بین دین اسلام و روانشناسی وجود ندارد.
- روانتحلیلگری[13]:
با وجود تأثیر شگرف روانتحلیلگری بر فرهنگ غرب، این تکنیک در جهان اسلام از ابتدا رد یا کنار گذاشته شدهاست. اگرچه فروید به عنوان پایهگذار روانتحلیلگری فردی دینستیز بودهاست، اما روانتحلیلگریِ امروز که مشتمل بر نظریات جدیدتری از جمله نظریات شیء-رابطه است، تضادی با اسلام ندارد. حتی بعضی از اصطلاحات روانتحلیلگری به مفاهیم اسلامی بسیار نزدیک هستند. برای نمونهاید[14] تقریباً مشابه نفس اماره، سوپرایگو[15] تا حدی شبیه به نفس لوامه، و ایگو[16] نیز حدوداً متناظر با عقل است.
- تصور دوگانه از روح:
باور به اینکه انسان دارای دو بخش مجزای جسم و روح بوده، و روح نیز موجودی فراطبیعی و مجرد از ماده است، با دانش روانشناسی امروزی همخوانی ندارد. نکته حائز اهمیت این است که چنین باوری از آیات قران یا سایر متون مقدس اسلامی ناشی نمیشود و صرفاً ادعایی فلسفی است که در طول تاریخ نیز دچار دگردیسی شدهاست.[17] همانطور که در آیهٔ 85 سوره اسراء[18] آمده است، قرآن اساساً درباره ماهیت روح دانشی در اختیار بشر قرار ندادهاست. تعریف قرآن از روح، یک تعریف کارکردگرایانه است، به این معنا که روح امکان برقراری ارتباط با خداوند را به انسان میدهد. این دیدگاه کارکردگرایانه راجع به روح، با هیچ یک از نظریات ذهن در روانشناسی نوین در تضاد نیست.
- تکامل:
ناسازگاری مسلمانان با روانشناسی نوین ممکن است نتیجه نگاه تکاملی موجود در روانشناسی باشد. با این حال، دکتر نساجی معتقد است که بین آیات قرآن و نظریه تکامل الزاماً تضادی وجود ندارد، و خلقت[19] و تکامل[20] را میتوان در کنار هم قرار داد. «خلقت» یک اصطلاح الهیاتی است و وابستگی تمام موجودات را به خالق نشان میدهد. در حالی که «تکامل»، چگونگی به وجود آمدن تنوع زیستی را توضیح میدهد. بنابراین میتوان هر دوی این مفاهیم را در کنار هم پذیرفت. با توجه به اینکه در اسلام، آیات و روایات اندکی درباره خلقت انسان وجود دارد، حل مسئله تکامل چندان دشوار نیست. مسئله اصلی جهان اسلام، عدم فهم صحیح از نظریه تکامل است که خوشبختانه امروزه ارتباط بین اسلام و این نظریه سرعت گرفته و کتب مختلفی در این باب به چاپ رسیدهاند.[21]
- ژنتیک:
برقراری گفتگو بین اسلام و روانشناسی در صورتی که به جبرگرایی ژنتیک قائل باشیم و خود را بردهٔ ژنهایمان بدانیم بسیار دشوار خواهد بود. اما بر اساس علم ژنتیک، ما بردهٔ ژنهایمان نیستیم. همچنین ارادهٔ آزاد و آفرینش خداگونه انسان نفی نشدهاست. بنابراین در حیطهٔ ژنتیک نیز بین اسلام و روانشناسی تضادی وجود ندارد.
ارجاعات:
[1] The evolving interplay of Islam and psychology
[2] decolonization
[3] اثبات گرایی یا positivism هر گونه فلسفه علم بر اساس این دیدگاه است که در علوم طبیعی و اجتماعی، دادههای برگرفته شده از «تجربه حسّی» [و تلقی منطقی و ریاضی از این دادهها]، تنها منبع همه شناختهای معتبر است.
[4] Mohamed Seedat
[5] Seedat, M. (2021). Signifying Islamic psychology as a paradigm: A decolonial move. European Psychologist
[6] filtering
[7] Pure science
[8] integration
[9] نمونههایی از یکپارچه سازی دانش نوین روانشناسی و اسلام در کتاب Islamically integrated psychotherapy: Uniting Faith and Professional Practice (2018)، به قلم Carrie York Al-Karam آورده شده است. این کتاب مشتمل بر 15 مقاله است که هر یک به نحوی رواندرمانی مدرن را با اسلام ترکیب میکنند.
[10] Mindfulness-based stress reduction, mindfulness-based cognitive therapy, mind-body techniques
[11] Susan H. McDaniel
[12] https://www.apa.org/monitor/2016/04/pc
[13] Psychoanalysis
[14] Id
[15] Super-ego
[16] Ego
[17] پیش از قرن 17، روح به عنوان یک موجود مجرد از ماده در نظر گرفته نمیشد. باور به روح مجرد از ماده از قرن 17 آغاز شد.
[18] وَ یسْئَلُونَک عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلّا قَلِیلاً [85]
[19] Creation
[20] Evolution
[21] برای نمونه: کتاب Islam and evolution: Al-Ghazali and the modern evolutionary paradigm by Shoaib Ahmed Malik