عرفانهای نوظهور ایرانی؛ تهدید یا ضرورت؟
هادی حکیم شفایی: عرفانهای نوظهور، جریانهای فکری و معنویای هستند که پس از طلوع مدرنیته، در جوامع صنعتی و سرمایهداری غربی ظهور کردند و به جذب مخاطب پرداختند. این دست گرایش به عرفان در سه دهه اخیر، به صورتهای بومی شده در ایران نیز اعلام موجودیت کردهاست.
عرفانهای نوظهور ایرانی، از یک سو، پیامدِ دینگریزی یا سرخوردگی معنوی مردم در شرایط اجتماعی و سیاسیِ بیمار هستند و از سوی دیگر، در قیاس با عرفانهای سنتی و کهن همچون عرفان ایرانی-اسلامی، به طور غیرعادی به بسط و گسترشِ حیطهٔ مداخله و مدعیاتِ خود میپردازند. عرفانهای نوظهور ایرانی را فارغ از تفاوتهایشان، با چند مشخصهٔ کلی میتوان شناخت. برخی از مشخصات کلی این عرفانها که البته ممکن است در همه آنها مشترک نباشند از این قرارند:
۱. عرفانهای نوظهور ایرانی، رهبر-محور هستند و تلاش میکنند به گونهای اغراق آمیز و خودستایانه، رهبر خود را فردی همزمان دانشمند، عارف و نابغه معرفی کنند.
۲. عرفانهای نوظهور ایرانی، معمولاً همانند یک فرقه عمل میکنند و بر گسترش سازمان و جذب نیرو از میان عامه مردم، تاکید میورزند.
۳. عرفانهای نوظهور ایرانی، تلاش میکنند نشان دهند که رهبران آنها چیزهایی را میدانند یا کشف کردهاند که تاکنون کسی آن را کشف نکرده است.
۴. رهبرانِ عرفانهای نوظهور ایرانی، تلاش میکنند با ادبیاتی ساده و بسیار عامهپسند و خودمانی سخن بگویند.
۵. رهبران عرفانهای نوظهور ایرانی، معمولاً دو ادعای بنیادین دارند: یکی این است که راه نجات بشریت را کشف کردهاند و همه ادیان، مکاتب و عرفانهای پیشین، یا معیوب و ناتمام بودهاند و یا از اساس، ناتوان در نجات بشر؛
احمد واعظی: انقطاع انسان از شریعت حاصل معنویتهای نوظهور است
ادعای دیگر، آن است که علم مدرن را زیرشاخهای از عرفان معرفی میکنند چون با این روش میتوانند نشان دهند که عرفان از علم تجربی بالاتر است و لذا بدین ترفند، هر نظریه علمی را میتوانند بدون نیاز به تبیین و تشریح علمی، رد کنند و هر فرض و تخیلی را میتوانند بدون نیاز به بیان روش تحقیق و مستندات، مطرح کرده و به عنوان نظریه علمی به مخاطبان خود بقبولانند.
۶. عرفانهای نوظهور ایرانی برخلاف عرفانهای کهن و سنتی، گرایش شدیدی به این دارند که نشان دهند تولیدات علمی دارند و صاحب یک مکتب علمی جدید هستند در حالی که عرفانهای کهن، اغلب به مفهومِ آغاز خلقت، خداوند، وحدت وجود، عشق، تسلیم، معنای زندگی و هدفمندی و پایان خلقت میپردازند.
۷. ارتباط مرید و مرادی که در عرفان ایرانی-اسلامی روشی برای تسهیل رهروی در مسیر عشق و رسیدن آسانتر به مقصودِ متعالی بود، در عرفانهای نوظهور ایرانی به تبعیت محض در همه حیطهها و امتناع از پرسش گری و نقد منجر شده است.
۸. در عرفانهای نوظهور ایرانی، معمولاً رهبران در تمام یا اغلب شاخههای علمی، صاحب نظر معرفی میشوند.
۹. عرفانهای نوظهور ایرانی، معمولاً ادعا میکنند که تنها راه نجات بشریت هستند و همگان را به خود فرا میخوانند.
۱۰. عرفانهای نوظهور معمولاً گرایش شدیدی به نظریهپردازی و حتی کنشگری سیاسی دارند و اگر بتوانند، قدرت مستقر را به چالش میگیرند و حتی مدعیِ برخورداری از نوعی آلترناتیو و طرح سیاسی برای اداره کشور هستند و به عبارتی، با اپوزیسیون مطرح کشور، در رقابتاند.
۱۱. در عرفانهای نوظهور ایرانی، اغلب، تئوریهای توطئه و توهمِ دشمنپنداری، در تحلیل رویدادهای اجتماعی بسیار به کار میرود.
۱۲. رهبران این عرفانها از تحصیلات و تخصصهای مرتبط با دین، عرفان، تاریخ و ادبیات، بیبهره هستند. اگرچه در عرفان عملی، سیر و سلوک عملی، مهم است نه تحصیلات اما عرفان عملی نیز صلاحیتها و شاخصهایی میطلبد که صادق را از کذاب و آگاه را از ناآگاه متمایز سازد.
از مجموع ویژگیهای فوق چنین بهدست میآید که عرفانهای نوظهور ایرانی، ماهیتی کاملاً تلفیقی دارند. به عبارتی، هویتِ چندپارهٔ خود را از چندپارگیِ هویت ایرانی میگیرند. خداباوری و معنویتگرایی ایرانی-اسلامی، علم گرایی غربی، رهبرمحوریِ کاریزماتیکِ ایرانی، و سیاستزدگی جامعه ایرانی، در یک تلفیق شگفتانگیز، هویت و ماهیت این فرقههای نوظهور را شکل دادهاند. اما از میان این چند مولفهٔ تشکیل دهندهٔ این عرفانها، مؤلفه خداباوری و معنویت آن، کمترین آسیب و تهدید را به همراه دارد، اما سه مؤلفه دیگر، محل نگرانی است.
علمگراییِ مورد ادعا در این عرفانها چیزی جز شبهعلم و آگاهی کاذب، نیست. این نوع شبهعلمگرایی، خود مولد جهل عمومی است. رهبرمحوریِ کاریزماتیک ایرانی، خطر رشد دیکتاتورهای جدید در آینده ایران را یادآور میشود و سیاستزدگی ناسنجیده در این عرفانها، میتواند به گسترش رادیکالیسم خام سیاسی یا انفعال سیاسی در میان جوانان، دامن بزند.
در هر حال، این عرفانهای نوظهور ایرانی، به عنوان پدیدههایی جامعهشناسانه و دینشناسانه میبایست مورد مطالعه و توجه قرار گیرند و نتیجه این مطالعات، به آگاهی عمومی برسد تا از آسیبهای روانی، اجتماعی و سیاسی احتمالی آینده، پیشگیری شود.
با سپاس از نگارنده ارجمند، با توجه به متن به نظر می رسد بجز یکی دو مورد، بقیه موارد در عرفان کلاسیک ایرانی هم دیده می شود و هیچ میز مایزی بین نحله های نوظهور با مکاتب سنتی عرفانی وجود ندارد