ناپایداری انسان مدرن
حمیدرضا خادمی: در اینجا قصد ندارم دیدگاه هایدگر را تحلیل کنم، بلکه از آن به عنوان مبنایی برای وصف انسان مدرن یعنی ناپایداری در همه عرصهها بهره میجویم.
هیچ چیزی ثابت و بر جای نیست جمله در تغییر و سیر سرمدی است
ویژگی اصلی انسانِ مدرن، وصفِ ناپایداری است. البته این واژه ریشه تاریخی دارد. معادل یونانی کلمه ناپایداری در فلسفه یونان با واژه “ἀστάθει” (astátheia) نمایان میشود. در ادبیات فلسفی یونان باستان به ویژه در اندیشههای هراکلیتوس و حتی افلاطون استفاده از این مفهوم در ارتباط با عدم ثبات یا ناپایداری هستی و هستنده ها به کار میرود.
هایدگر که ذات فلسفهاش بازگشت به خاستگاه تفکر یعنی یونان باستان است، از برجستهترین فیلسوفان قرن بیستم بود که به طور گستردهای به مباحث فلسفی درباره وجود و ذات واقعیت پرداخت. او نظریههای ژرفی درباره وجود و زمان ارائه داد و از طریق آثارش تأثیر زیادی در تاریخ فلسفه داشت. وی با تمرکز بر مفهوم «زمان» و «وجود» ناپایداری را باز تعریف کرد و مفهوم ناپایداری را با مفهوم «بودن در زمان» گره زد و به این نتیجه رهنمون شد که تجربه یک واقعیت ثابت و مطلق چه بسا محقق نشود.
در فنومنولوژی، تأکید بر تجربه ذهنی فرد به عنوان مبنای اصلی در ادراک واقعیت است. این واقعیت درک شده به شدت وابسته به زمان است و هرگونه تغییر در زمان به معنای تغییر در واقعیت است. لذا بر اساس آنچه هایدگر ترسیم میکند هرگونه تصوری که انسان از جهان و واقعیت داشته باشد از طریق «تجربه زمانی» رخ میدهد و این همان معنای ناپایداری و تغییر پیوسته در امر واقع است.
در اینجا قصد ندارم دیدگاه هایدگر را تحلیل کنم بلکه از آن به عنوان مبنایی برای وصف انسان مدرن یعنی ناپایداری در همه عرصهها بهره میجویم. سخن گفتن از «وضعیت ناپایدار» انسان مدرن به نحوی سخن گفتن از بحران معنا و معناداری زندگی است. واقعیت این است که در دنیای معاصر کنونی افراد با نوعی عدم پیوستگی و ناپایداری در زندگی روزمره مواجه هستند. این ناپایداری در ابعاد مختلفی همچون اجتماعی، اقتصادی، روابط فردی، محیط زیست و تکنولوژی مشاهده میشود.
ناپایداری در زندگی انسانِ مدرن یک موضوع چند جانبه است که به طور گستردهای بر همه ابعاد زندگی وی تأثیر دارد. از جمله اثرات آن بر فرهنگ، روابط اجتماعی، خانواده و حتی در زمینه ادبیات و فلسفه. در مفهوم ناپایداری شخصیتی، انسان مدرن معمولاً با چالشها و نوسانات مختلف روبرو میشود که این ناپایداری میتواند به شکل تغییرات در دیدگاهها، ارزشها و سبک زندگی نمودار شود.
در دنیای امروز با پیشرفت تکنولوژی تجربه انسان از ارتباطات و پیوندها به شدت دستخوش تغییرات روزانه و سریع شده است. فناوریهای ارتباطی و اینترنتی جدید هرچند میتوانند زندگی روزمره را تسهیل کنند، اما ارزش ارتباطات انسانی و اجتماعی بین افراد را به چالش میکشند که این میتواند منجر به احساس «رها شدن» و «انزوا» شود.
بر همین اساس اندازهگیری موفقیت و ارزش افراد بر اساس موقعیت اجتماعی یا اقتصادی میتواند به فاصلهسازی اجتماعی و احساس تنهایی منجر شود. اینجاست که در دوران پست مدرن وضع آشفتهتر میشود و پیامی که از انسان پست مدرن مخابره میشود، عدم قطعیت دانش و مفاهیم است. در اندیشه فیلسوفان پست مدرنی چون «دریدا» ساختارهای زبانی کشف معنا را با مشکل مواجه میسازند و چه بسا «معنا آنگونه که هست» هیچگاه درک نخواهد شد چرا که معانی همواره ناپایدارند.
در این نوشته بیشتر از همه چیز تأکیدم بر مفهوم هستیشناسانه ناپایداری است که ریشه در وضعیت وجودی پدیدهها دارد. میخواهم دوباره به هایدگر رجوع و از مفهوم «پرتاب شدگی» او استفاده کنم. مفهومی که در ارتباط «سوژه» با «پیرامونش» معنا مییابد. این پرتابشدگی حکایت از اضطراب وجودی میکند. اضطراب یعنی ناپایداری. پرتابشدگی یعنی حالت بالفعلی که نشان دهنده بودن ماست.
همه چیز در ساختار هستیشناختی معنا مییابد. «واقع شدگی دازاین» یک اتفاق «اگزیستانسیال» است یعنی «دازاین» کلیت هستی خودش را در جهانمندی اش متوجه میشود. مراد از «واقع بودگی یا واقع شدگی دازاین» آنگونه که هایدگر مراد میکند، این است که «دازاین» همواره خودش را در موقعیتی مییابد که در آنجا «بودن» دارد. ایستایی امری ناممکن برای دازاین است و این همان وجه ناپایدار انسان مدرن است که او را در حالتی نامتعین غوطهور میسازد: شاید غرق شود، شاید معلق بماند، شاید هم دستآویزی برای خروج از این حالت بیابد؛ دستآویزی از سنخ اندیشه و پرسش چرا که «دازاین» همواره میاندیشد و همواره میپرسد.
پدرم بارها این بیت سعدی شیراز را در گوشم زمزمه کرده است:
آنچه دیدی برقرار خود نماند
وآنچه بینی هم نماند برقرار