اسطورههای انسانمدار و اسطورههای قدرتمدار؛ نقدی بر یادداشت حسن محدثی
هادی حکیم شفایی: تازگی یادداشتی به قلم حسن محدثی با عنوان «پروژهٔ اسطورهزدایی از میراث اسلامی و ایرانی» منتشر شده است. این یادداشت، به تاریخ ۲۱ آبان ۱۴۰۲، متعاقبِ چندین یادداشت متوالیِ دیگر که در نقد اسطورههای باستانی بودند نوشته شده تا نویسنده محترم، مخاطبانِ ملیگرای دلآزردهٔ خویش را دلداری دهد و نشان دهد که مدتها پیش از نقدِ اسطورههای باستانی و ملی، اسطورهها و اسطورهسازان دینی را نقد میکرده است. نویسندهٔ یادداشت مورد بحث، همانطور که از متن نوشتهاش مشخص است، برای تسکین و دلداری خوانندگان رنجیدهخاطر از نقدهای او به شخصیتهای باستانی، از شریعتی مایه میگذارد و داوریهایی را در خصوص اندیشمند فقید ارائه میکند که لازم به نقد و اعتبارسنجی است. در این نوشتار، مفروضات یادداشتِ «پروژهٔ اسطورهزدایی از میراث اسلامی و ایرانی» را فهرست میکنیم و به ارزیابی آن میپردازیم.
مفروضات، گزارهها و مدعاهای یادداشت نویسنده محترم از این قرار است:
۱. علی شریعتی، از میراث اسلامی ما اسطورهسازی کرده است. او کوشیده است از چهرههای دینی، برای عصر جدید ما اسطوره بسازد.
- شریعتی، ابوذر را از دل یک فرهنگ قبیلهای بیرون کشیده و او را اولین سوسیالیست خداپرست معرفی میکند.
- اسطورهها خطرناک هستند.
- عدل علی، اسطورهای بوده است برای تهییح مردم تا سازندهٔ آن، به قدرت اجتماعی و سیاسی برسد و از نردبان قدرت، بالا رود. اسطورهسازان، ما را فریب دادهاند.
- بهجای اسطورهسازی از عدالت، باید راهکار عملی برای عدالت و اداره کشور ارائه داد.
۶. نویسنده یادداشت، اسطورهسازیهای منسوب به شریعتی را یکباره، بدون استدلال منطقی، به نظام سیاسی و مدیریتی امروز ایران مرتبط میسازد و به آن حمله میکند!
این شش گزاره، چکیده مفروضات و اظهارات نویسندهٔ یادداشت است که یک به یک، به نقد و ارزیابی آن میپردازیم. نویسنده محترم، از اسطوره سخن گفته است. برای تدقیق موضوع بحث، ابتدا لازم است معنای اسطوره را بدانیم. اسطوره یا افسانه، در برابرِ دو واژه انگلیسی myth و legend قرار میگیرند که هر دو، با کمی اختلاف در کاربرد و گسترهٔ معنایی، کم و بیش به همان پدیدهای اشاره میکنند که موضوع این نوشتار است. در مرجع Merriam Webster’s معانی myth از این قرار است:
- داستانی برگرفته از سنت با ظاهری از رویدادهای تاریخی که بخشی از جهان بینی مردمانی را آشکار میسازد یا باور و عمل آنها را توضیح میدهد.
- سنت یا باور رایجی که درباره شخصی یا چیزی شکل گرفته است؛ بخصوص سنت یا باوری که ایده آلهای یک جامعه یا بخشی از یک جامعه را به تصویر میکشد.
۳. یک تصور باطل و بی بنیاد.
۴. شخص یا چیزی که فقط وجودی خیالی یا غیرقابل راستی آزمایی دارد.
با در نظر گرفتن معانی فوق، میتوان چنین گفت که اسطوره، آن چیزی است که واقعیت تاریخی نداشته است؛ اعم از شخص، رویداد و یا وصف، اما کارکردهای اخلاقی و اجتماعی دارد. با این بیان، اگر منظور نویسندهٔ یادداشتِ «اسطورهزدایی از میراث اسلامی و ایرانی» همین بوده باشد، چند نکته مهم را در نقد اظهارات و مفروضات ایشان، شرح میدهیم. پیشتر باید گفت به نظر میرسد که نویسنده محترم وقتی از اسطورهسازی از سنت اسلامی سخن میگوید، از میان مؤلفههای ذکر شده (یعنی شخص تاریخی، رویداد تاریخی و وصف تاریخی)، رویداد و وصف را مد نظر دارد؛ به عبارتی، او احتمالاً بر این باور است که برخی رویدادها و برخی اوصافِ ذکر شده از شخصیتهای دینی در آثار شریعتی، اسطوره است و واقعیت ندارد.
چالشها و نقدها:
- نقد هر نویسنده و اندیشمند، بدون در نظر گرفتن پروژههای کلان او و مخاطبان خاص او فاقد ارزش معرفتی است. نقد حسن محدثی نسبت به علی شریعتی مبنی بر ادعای اسطورهسازی، نقدی است مکانیکی و ظاهرگرایانه چرا که بستر کلام، پروژههای کلان او و مخاطبان او را نادیده گرفته است. بدون تردید، یکی از پروژههای کلان شریعتی، مسلمان کردن جوانانی بود که تحت فضای روشنفکری-مارکسیستیِ زمان و ناتوانی روحانیون سنتی و منبری در جذب نسل جوان، هویت اسلامی خود را حقیر و تخدیرکننده مییافتند و به دنبال نظام اعتقادیِ جذابتر و پویاتری میگشتند. شریعتی در چنین بستری، یکی از پروژههای کلان خود را بازگرداندن جوانان به اسلام تعریف میکند و در این جهت، با زیرکی و ظرافت، از استعارههای زبانی برای رساندن پیام خویش به مخاطب بهره میگیرد. «سوسیالیست خداپرست» یکی از استعارههایی است که او بکار میبرد تا نشان دهد که اسلامِ محمد و علی و ابوذر- اسلام نخستین به زعم او- از اندیشهٔ «برابری» بیبهره نیست.
کیست که ادعا کند شریعتی از اختلاف زمانی میان ظهور اسلام و ظهور سوسیالیسم بی خبر بوده است؟! اما نویسنده محترم گویی این بدیهیات و ظرافتها را نادیده میگیرد و با نگاهی مکانیکی و تفکری بسته بندی شده و کلیشهای و با زبان خشک آکادمیک، شریعتی را به اسطورهسازی و جعل واقعیت متهم میسازد! ناقد محترم میتواند اساس پروژه شریعتی را که «استخراج و تصویه منابع فرهنگی» و «معرفی اسلام عقلانی» بوده است به چالش بکشد، نپسندد و یا با آن مخالفت کند اما اگر میخواهد گزارههای خُرد او را نقد کند نمیتواند به بستر کلام او، پروژههای کلان او و وضعیتِ مخاطبان او بی توجهی کند؛ نقد مکانیکی و ظاهرگرایانه، فاقد ارزش معرفتی است.
- نویسنده محترم، شریعتی را با لحنی منفی، اسطورهساز و جاعل واقعیت معرفی میکند اما او باید بتواند با ادله تاریخی و بطور روشمند، نشان دهد که رویدادهای تاریخی خاص یا توصیفات تاریخیِ خاص در آثار شریعتی، خلاف واقعیت بوده است. مثلاً نشان دهد که توصیفات شریعتی از علی، فاطمه، ابوذر و… خلاف منابع تاریخی است و فاقد مستندات بوده است. اکنون شریعتی در میان ما نیست تا از مستندات تاریخی خود دفاع کند اما ناقد باید مسئولیت ادعای خویش را گردن بگیرد و آن را مکتوب نماید. یعنی نشان دهد که محمد، علی، ابوذر، فاطمه و… طور دیگری بودهاند.
- ناقد محترم، عنوان میکند که شریعتی از میراث اسلامی برای عصر جدید اسطورهسازی کرده است. اما او توجه نمیکند که تمام منابع روایی، تاریخی و حدیثی ما مملو است از اغراقها و اسطورهسازیها و نسبتهای اعجاز و کرامت به پیامبر، صحابه و خاندان او. ناقد به گونهای از اسطورهسازی از منابع اسلامی سخن میگوید که گویی این منابع، همگی مالامال از واقعیتها و گزارههای کاشف از واقع بودهاند و شریعتی، این سنت اسلامی را وارونه و جعل نموده و به داستانپردازیهای تخیلی دست یازیده است! اصولاً همه تاریخها، مملو از اسطورهها و جعلیات هستند. آیا روایات و احادیث عجیب و غریبی که در سیرهها و منابع حدیثی ما در وصف اَعمال و قدرتهای اعجازآور پیامبر و امامان شیعه آمده است را شریعتی ساخته است؟! برخلاف ادعای ناقد، شریعتی، این منابع اسلامی را تصویه و عقلانی سازی کرد و خرافات را از آن زدود. آیا جمله معروف شریعتی که “علی مافوق انسان نیست بلکه انسانی مافوق است” را ناقد محترم نخوانده است؟! شریعتی، محمد و همه یاران و خاندان او را که در منابع شیعه و سنی، همچون قدیسها و فرازمینی ها به تصویر کشیده شدهاند به زمین بازمی گرداند و خوانشی عقلانی از آنها و عملکرد آنها عرضه میکند. منتها این خوانش عقلانی را میبایست در پرتوی پروژههای کلان شریعتی و ظرافتهای زبانی او فهمید.
- ناقد در یک داوری مطلق و جزماندیشانه، ادعا میکند که اسطورهها، خطرناک هستند! از ایشان انتظار میرود که به این پرسش پاسخ دهد که آیا اسطورهها، هیچ فواید و کارکرد مثبتی ندارند؟ تردیدی نیست که اسطورهها محدود به ایران نبوده و نیستند. کمتر ملتی را میتوان یافت که اسطوره نداشته باشد. بدون تردید، کمترین کارکرد و فایدهٔ اسطورهها این است که به یک ملت یا بخشی از جامعه، امید، خودباوری و انسجام میبخشند. مردمان با اسطورههایشان زندگی میکنند، از آنها قدرت و امید میگیرند و در سایه آنها به پیش میروند. چگونه ناقد محترم این بدیهیات و مسلمات را نادیده گرفته و در یک داوری حذفی و مطلق، اسطورهها و اسطورهسازی را خطرناک میپندارد؟ اسطورهها و اسطورهسازیها تنها زمانی ممکن است خطرناک شوند که ابزار و بازیچه قدرتمندان و سیاستبازان گردند و به نوعی ایدئولوژی برای توجیه قدرت موجود و یا به مدلی نامنقّح برای قدرت سیاسی آینده تبدیل شوند.
- شریعتی چه نسبتی با قدرت سیاسی زمان خود و قدرت سیاسی پس از خود دارد؟ شریعتی نه در زمان حیات فکری خود، وابسته به قدرت بود و نه اندیشهٔ او نسبتی با محتوا و ساختار و سیاستهای جمهوری اسلامی دارد. شریعتی یک روستازاده بود که به یک خانوادهٔ مذهبیِ اهل دانش تعلق داشت. خوانشی که او از اسلام عرضه کرد هیچ نسبت روشمندی با نظریه دولت اسلامی، ولایت فقیه و حتی دین به عنوان منبع قانونگذاری ندارد. خوانش او از اسلام، خوانشی رهاییبخش بود نه قدرتمدار. او باور داشت که اسلام با خوانشی عقلانی و پویا میتواند موجب رهایی جامعه از استبداد و استعمار و استثمار گردد اما آنطور که خود به صراحت گفته بود، حکومت مذهبی را فاقد اعتبار بلکه خطرناک میدانست. لذا توصیفاتی که او از شخصیتهای تاریخی اسلام کرده، به هیچ وجه نسبتی با کسب قدرت ندارد و بر خلاف تصور ناقد، برای بالا رفتن از نردبان قدرت نبوده است.
متأسفانه، ناقد محترم، با خروج از آداب نقد و بدون ارائه دلایل قابل دفاع، به ورطهٔ «انگیزه خوانی» و حتی انتساب اتهامات سیاسی میافتد و چنین مدعی میشود که عدل علی، اسطورهای بوده است برای تهییح مردم تا سازندهٔ آن (یعنی احتمالاً شریعتی) به قدرت اجتماعی و سیاسی برسد و از نردبان قدرت، بالا رود! این انگیزهخوانی و اتهامزنیِ بدون دلیل، خروج از اصول تفکر نقاد است و ارزش معرفتی ندارد.
۶. ناقد محترم، عدل علی را یک اسطوره میپندارد! ایشان باید بتواند بهطور روشمند نشان دهد که علی، عادل نبوده است یا ظلمهایی هم کرده است. عادل بودن علی، وصفی نیست که شریعتی و مانند او ساخته باشند. این، وصفِ مشهور در منابع تاریخی اهل سنت و تشیع است. حتی اندیشمندان مسیحیای مانند جرج جرداق نیز علی را چنین شناختهاند. ناقد باید بتواند با استدلال، نشان دهد که علی ابن ابیطالب در تاریخ، بهگونهای دیگر بوده است.
۷. ناقد محترم در یک حرکت بیقاعده، از وصف عدالت علی که وصفی است هرمنوتیکی و مرتبط با خوانش تاریخی، به دامن سیاست روز میغلتد و چنین میافزاید که بهجای اسطورهسازی از عدالت، باید راهکار عملی برای عدالت و مدیریت کشور داد! گویی شریعتی و اندیشمندان و نویسندگانی مانند او، همگی میبایست علاقهمندیها و رسالتها و دغدغههای فکریِ خود را رها میکردند و به سفارش ناقد، به فلسفهٔ سیاسی میپرداختند و راهکاری برای عدالت طرح میکردند یا گویی شریعتی و مانند او بر کرسیهای سیاست و مدیریت زمان نشسته بودند و میبایست سیاستگذاری مینمودند. ناقد محترم لازم است توجه بفرمایند که با سفارش و دستور، نمیتوان نقد منصفانه و واقع بینانه کرد.
۸. ناقد محترم توجه ننمودهاند که مفاهیمِ برساختهٔ اجتماعی همچون عدالت، ظلم، آزادی، و…. مفاهیمی زمانمند و وابسته به عقلانیت عصر هستند و لذا نمیتوان با عقلانیت پسامدرن، مفهوم عدالت یا بیعدالتی را برای شخصیتها و حوادثی بکار برد که متعلق به دوران پیشامدرن بودند. عدالت علی را باید با عینک عقلانیت پیشامدرن در ۱۴۰۰ سال پیش شبه جزیره عربستان فهم کرد. با این توضیح، ناقد محترم باید بتوانند توضیح دهند که با توجه به عقلانیت پیشامدرن و سنن و آیینهای شبه جزیره عربستان، آیا رفتار علی به عنوان یک حاکم و طبق عموم روایتهای تاریخیِ به جا مانده، عادلانه تلقی میشده است یا خیر. بعلاوه، به نظر میرسد حتی با عقلانیت پسامدرن نیز عملکرد کلی علی بن ابی طالب در مقام حاکم سیاسی، به طور حداکثری، همچنان عادلانه تلقی میگردد و این تلقی عادلانه بودن رفتار علی در مقام یک حاکم سیاسی، در آثار و نوشتههای بسیاری از شعرا و نویسندگان معاصر، بازتاب یافته است.
یادداشت «پروژهٔ اسطورهزدایی از میراث اسلامی و ایرانی» به قلم حسن محدثی، به زعم خود تلاش کرده است که اسطورهها و اسطورهسازان را نقد کند اما رویکرد مطلقاندیشانه و حذفی او نسبت به مفهوم و کارکرد اسطوره، نقش مثبت اسطورهها را که کمک به انسجام اجتماعی، امیدبخشی و انگیزهبخشی ملی است نادیده گرفته است. از سوی دیگر، بیتوجهی ناقد به این واقعیت که همه تواریخ، مملو از اساطیر و روایتهای خلاف واقعیت هستند از کاستیهای یادداشت ناقد است. از طرفی، این مسئولیت بر گردن شخص ناقد است که با ارائه دلایل و مستندات کافی، نشان دهد که شخصیتهای تاریخیِ مدنظر او، اسطورهسازی شدهاند و واقعیت تاریخی، طور دیگری بوده است. بهعلاوه، انگیزهخوانی و اتهامزنی به شریعتی مبنی بر داشتنِ سودای قدرتِ اجتماعی و سیاسی و بخصوص نسبت دادن اندیشهٔ او به وضعیتِ حاکمان کنونی، از وجوه کمارزش این یادداشت است و معرفتبخش و در راستای تفکر نقاد نیست.
این احتمال وجود دارد که در برخی توصیفات شریعتی- نه در کلیت آثار-همچون بسیاری از خوانشگران تاریخ، اسطورهسازیهایی هم صورت گرفته باشد اما نقد این اسطورهسازیهای احتمالی، بدون لحاظ کردنِ پروژههای کلان وی، بستر کلام، مخاطبان او و استعارههای کارکردی او، واقعبینانه و منصفانه نیست. خوانشی که شریعتی از شخصیتهای دینی ارائه کرده است، چه اسطورهای باشد چه واقعی، انسانساز است و در راستای تعالی اخلاقی و اجتماعی نوع انسان؛ اما خوانشی که حاکمان سیاسی کنونی از شخصیتهای دینی ارائه میدهند در جهت توجیه و تقویتِ قدرت سیاسیِ موجود بوده است؛ تفاوتی که ناقد محترم، آگاهانه یا ناآگاهانه، نادیده میگیرد.