تبادل نظر/ آیا باور داشتن به چیزی بدون شواهد کافی اخلاقاً نارواست؟
باور داشتن بدون شواهد و دلایل اطمینانآور ممکن است در عمل و رفتار ما تأثیرگذار باشد. آیا اگر باور در عمل و رفتار ما تأثیرگذار باشد نباید پیچیده به قراین اطمینانآور و معقول باشد؟ برخی از متفکران و اندیشوران که یادداشتها و مقالات آنان در این رسانه و رسانههای دیگر منتشر میشود باورهایی رادامن میزنند که برخی معتقدند این باورها چندان شواهد کافی ندارد. از سویی طرح نشدن این باورها ممکن است به جمود فکری و بینشاطی حوزه اندیشه بینجامد. مخاطبان فرهیخته دینآنلاین در این تبادل نظر به این موضوع میپردازند که در چه شرایطی باور داشتن بدون شواهد کافی ممکن است از نظر اخلاقی ناروا باشد.
ویلیام کلیفورد (William Kingdon Clifford)، فیلسوف انگلیسی قرن نوزدهمی، در خصوص “اخلاق باور” که بیشترین ارتباط را با دوران ما، عصر دیجیتال و هوش مصنوعی دارد عقیده دارد “همیشه، در همه جا و برای همه کس از نظر اخلاقی خطاست که باوری را بدون شواهد کافی بپذیرد”. این نقلقولی است از کلیفورد که در نگاه اول اغراقآمیز به نظر میرسد؛ ولی وی در مقاله The Ethics of Belief با ذکر سه دلیل شرح میدهد که چرا باور داشتن به چیزی بدون شواهد و قرائن کافی اخلاقاً نارواست. چرا باور داشتن مسئولانه، وظیفه اخلاقی ماست، یعنی باور داشتن فقط و فقط به چیزهایی که برایشان شواهد و قرائن کافی در اختیار داریم؟
در ادامه ترجمه مطلب ویلیام کلیفورد در دینآنلاین پیوند میشود و سپس نظرات مخاطبان و صاحبنظراتی که در این تبادل نظر همراهی کردند نقل خواهد شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حامد قناتی:
اگر این باور در مورد تعامل با دیگران باشد باید ملاحظه کنیم که اخلاقی هست یا نه و قطعا باید اخلاقی باشد وگرنه در مورد ارتباط انسان با خدا یا ارتباط انسان با خودش مشکلی نباید باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بی نام:
بله، به نظر من، در باورها و اعتقادات نباید صرفا جوری عمل کرد که طبق خواسته هایمان باشد.
ممکنه حقیقت ورای خواسته ما باشد.
بنظر من باور به چیزی بدون وجود شواهد کافی توهم یا خرافات نام دارد؛ بهتر است منطق و علم را در اعتقاد خود در نظر بگیریم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سعید ناصحی:
به گمانم خطر جمود فکری و تاریک اندیشی بیشتر از باورمندی به مسائلی است که شواهد کافی ندارد. باورمندی به چیزهای بدون مدرک با باورمندی به نکته نظراتی که شواهد کافی ندارد متفاوت است. اینکه نظریهای مطرح میشود و افکار عمومی درگیر آن میشود حتما سهمی از واقعیت دارد که تاثیرگذار میشود.
_________________________
سیدهادی طباطبایی:
چون حجمِ نادانستههای انسان بسی بیش از دانستههاست، میتوان در بسیاری مواقع، باوری را که مقبولِ اهلِ فضل بوده را پذیرفت. بدون آنکه شخصا دلیلی در حجیّت آن وجود داشته باشد.
خصوصا در امورِ دینی، درک بسیاری امور در ظرفِ ذهنیِ آدمی در نمی آید. نمیتوان به بهانهی عقلگریز بودن، از آن باور پا پس کشید و خود را از آن محروم داشت.
_____________________
علی مهجور:
فی بادی النظر قطعا نارواست.
اما مسئلهی اصلی کاربست واژهی “شواهد” در معناهای متفاوت است.
______________________
سعید دهقانی:
باورمندی به چیزی بدون شواهد کافی لزوما هیچ بار اخلاقی در پی ندارد. آنچه باوری را اخلاقا ناروا میسازد، پیامدهای غیراخلاقی آن باور است. حال این پیامدها میتوانند از جنس احساسی مثل کینه یا خشم ناروا باشند یا از جنس عملی مثل خشونتگرایی.
در ادامه سه مثال آوردهام؛ مثال الف وضعیتی است که باوری بدون شواهد کافی وجود دارد اما از نظر اخلاقی هم قابل تایید است. حالت ب و ج نیز به ترتیب ناروا بودن باوری بدون شواهد کافی را در عرصه اعتقاد و عمل نشان میدهد:
الف. سعید معتقد است هرگاه دروغ میگوید، موجوداتی شبیه به خفاش در گلویش لانه میکنند. این موجودات را فقط خودش میبیند. او حتی بر این باور است که این موجودات در گلوی هر کسی که کذب بر زبان آورد آشیانه خواهند ساخت فقط بحث بر سر این است که هر کسی نمیتواند این مخلوقات را ببیند. از سوی دیگر، اعتراف به دروغ و طلب بخشش این موجودات را از گلوگاه آدمی میرماند.
چنین باوری هیچ شواهدی ندارد، اما چون در راستی تایید یک فضیلت اخلاقی که در اینجا صداقت بوده، است خودبهخود باوری اخلاقی میشود.
ب. سعید باور دارد کسانیکه گرایش به پوشیدن لباسهای سیاه دارند؛ در ضمیر ناخودآگاهشان به تاریکی و گناه میل دارند. او رفته رفته از سیهپوشان متنفر شده، تا جایی که شخصی را به خاطر داشتن پیراهن سیاه بر تن ناعادلانه در ذهنش قضاوت کرده است.
در اینجا باوری نادرست منجر به فکری غیراخلاقی شده است.
ج. سعید باور دارد برخیها ذاتا انرژی منفی دارند و در گفتوگوها این انرژی تاریک را به سمتش میپراکنند. او شواهدی کافی در دست ندارد. فقط احساسش چنین است. ذهنش چنین برداشتی به او القا کرده. این باور اما او را بر آن داشته تا هرگاه شخصی که به گمانش انرژی منفی دارد را میبیند، سرش را پایین انداخته و با سلامی مصنوعی و برنیامده از دل از کنارش میگذرد. کرامت انسانی در این حالت قربانی فرضیهای میشود که خیالی، بدون قرائن و شواهدی برای تایید است. این پیامدی عملی و غیراخلاقی است که یک باور بدون شواهد ممکن است بیافریند.
____________________
حمیدرضا خادمی:
خیر. باور داشتن به چیزی لزوما به معنای داشتن شواهد کافی نیست. اساسا باور از سنخ معرفت است و این معرفت ممکن است از منابعی مثل درون نگری بدست آید و لزوما از شواهد کافی در مقام تحلیل و تبیین برخوردار نباشد. نکته دوم اینکه نسبت بین باور داشتن به چیزی و اخلاقی دانستن یا ندانستن آن هم محل تردید است و اساسا چنین نسبتی لزوما برقرار نیست. اخلاق از سنخ بایدها و نبایدهاست و معرفت از سنخ هست ها و نیست ها و باور به هست ها و نیست ها. لذا ارتباط برقرار کردن بین این دو سنخ گزاره( گزاره های معرفتی و گزاره های اخلاقی) نه مطلوب است ونه نتیجه بخش.
_____________________
میلاد تدین:
تا “اخلاقا” را چه تعریف کنیم؛ بیایید موقتا بهجای “اخلاقا”، “عقلا” (عقلن) بگذاریم.
آیا باور داشتن به چیزی بدون شواهد کافی عقلا نارواست؟
آنگاه اگر قائل به استخراج اخلاقیت از دل عقلانیت باشیم-که رای کاملا قابل دفاعی است- آنچه خلاف عقلانیت باشد لاجرم خلاف اخلاقیت نیز خواهد بود.
بنابراین چون باور داشتن به چیزی بدون شواهد کافی عقلا نارواست، اخلاقا هم چنین است.
_____________________
مصطفی ملکی:
باور یا یقین، پذیرشی نفسانی است که باورکننده احتمالِ درستیِ سوی دیگرش را نمیدهد.
اولا به نظرم باور پیدا کردن یک رفتار ارادی نیست، بنابراین باور پیدا کردن اخلاقی یا غیر اخلاقی نیست چون اخلاق، ناظر به رفتار است و پیش فرضش اراده داشتن است.
و از آنجا که بیشتر باورهایمان استقرائیاند و با تراکم احتمالات و از راه جمعآوری شواهد به دست آمدهاند، و شواهد هیچگاه درستی را به گونهی صددرصدی تضمین نمیکنند، باید گفت این که به دنبال شواهد کافی باشیم خوب است، ولی حتی اگر بپذیریم باید شواهد کافی داشت، چه کسی مشخص میکند که چه شواهدی کافی است و چه شواهدی کافی نیست؟ آیا کسی که پرسش شما را مطرح کرده قرار است به ما یاد دهد که عیار و پارامتر شواهد در دست من است و بیایید و به من رجوع کنید تا به شما شواهد کافی را یاد بدهم؟!
بنابراین اینکه دیگران را ملزم کنیم برای باورهایشان شواهد کافی داشته باشند، خیلی وقتها مانند این است که به آنها بگوییم بیا و دلایل و نظرات من را بپذیر؟!
__________________
علی طالبلو:
این سوال در دو مقام قابل طرح است:
الف) در مقام ارزیابی:
به گمان من اخلاقی یا غیر اخلاقی بودن، تنها وصف باور است نه وصف دلیل باور. یعنی ما میتوانیم باور به برابری انسانها را اخلاقی و باور به نژاد پرستی را غیر اخلاقی بدانیم ولی نمیتوانیم دلیل این باورها را مورد ارزیابی اخلاقی قرار دهیم. این مطلب شهوداً قابل درک و ارزیابی است.
مثالی برای مدّعی مذکور که شهوداً آن را درک میکنیم: فردی بدون شاهد کافی باور دارد که نژاد پرستی بد است. ما شهوداً درک میکنیم که باور داشتن این فرد، غیر اخلاقی نیست چون صرفا به محتوای باور توجّه میکنیم و دلیل باور برای ما فاقد ملاک ارزیابی است.
البته پرواضح است که بحث بر سر صرف همین باور است؛ نه اتّفاقات دیگری که به این مسئله مرتبط است از جمله جمود یا اصرار بر باور بدون دلیل.
ب) در مقام ثمرهی عملی و تطبیقی این ارزیابی:
کافی بودن یا نبودن یک شاهد، محل ابهام است. همهی ما باورهایی داریم که از دریچهی شخصی خودمان، دارای شواهد کافی هستند درحالی که اگر یک ناظر آرمانی به این شواهد نگاه کند، آنها را ناکافی میداند. لذا حتّی اگر بتوانیم نتیجه و قضاوتی درمورد این موضوع داشته باشیم، نمیتوانیم آن را به صورت دقیق در مصادیق متعدّد تطبیق داده و به صورت ابژکتیو به این مسئله نگاه کنیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یاسر میردامادی:
پاسخ به این پرسش بستگی به این دارد که منظور از «شواهد» و «ناروایی اخلاقی» و نسبت میان این دو چه باشد. با فرض اینکه میدانیم «شواهد» چیست (به این فرض پایینتر بازمیگردم) اگر تمام این سه شرط برآورده شود انگاری پاسخ به این پرسش مثبت است. باور به گزارهای بی شواهد کافی اخلاقاً ناروا است اگر که: ۱. منظور از ناروایی اخلاقی امر ناسازگار با منافع جمعی باشد (پیامدگرایی اخلاقی)، و ۲. باور به گزاره در اختیار فرد باشد، یا دستکم مقدمات شکلگیری باور اختیاری باشد و ۳. باور به گزاره بدون شواهد کافی، مضر به حال منافع جمعی باشد. (متن کامل را اینجا بخوانید!)
تا زمانی که از دو مفهوم مبهم “شاهد” و “حد کفایت شواهد” ابهام زدایی نشود، پاسخ به پرسش فوق بی اعتبار است. بعد از این همه باید در خصوص چیستی درست و نادرست، اتفاق نظر وجود داشته باشد. حالا شاید بتوان به این پرسش تامل کرد.