شواهد یا شواهد کافی؟ مسئله این است
علی مهجور: آیا باور به گزارهای بیشواهد کافی به سود آن گزاره، اخلاقاً ناروا است؟
پاسخ فیبادی النظر به چنین پرسشی مسلماً پاسخی مثبت است. به عبارت بهتر، هر کسی با دریافت متعارف از واژگان و مفاهیم این پرسش، باور به یک گزاره را بدون شواهد کافی اخلاقاً ناروا میشمرد. اما برای تدقیق در این مسئله بد نیست تا ببینیم افراد مختلف چه تصوری از آن خواهند داشت.
«شواهد کافی» برای یک قاضی تحقیق که حل و فصل چند پروندهٔ جنایی را در سابقهٔ کاری خود داشته، بیتردید تصور پزشکی قانونی و صحنهٔ جرم را تداعی خواهد کرد. او برای یافتن یک قاتل یا سارق در جستجوی سرنخهایی خواهد بود که آنها را «شواهد و قرائن» مینامد. همچنین برای یک متخصص هواشناسی پیشبینی هوای چند روز آینده باید مبتنی بر نقشههای دقیق هوایی از مسیر ابرها و بارشها باشد که او آنها را «شواهد و قرائن» مینامد. برای یک تحلیلگر سیاسی نیز سخن گفتن از میزان مشارکت مردم در انتخابات پیش رو نیازمند پدیدارهای سیاسی است؛ از رفتارها و سخنان سیاستمداران و چگونگی اوضاع و احوال اقتصادی مردم گرفته تا برآورده شدن مطالبات نهادهای اجتماعی و گروههای سیاسی در یکی دوسال اخیر و چند ماههٔ پیش از انتخابات. اینها از نظر آن تحلیلگر «شواهد و قرائنی» است که میتوان با استناد به آنها از میزان مشارکت مردم در انتخابات سخن گفت.
اما برای کسی که قدری کتابهای معرفتشناسی را تورق کرده باشد، «شواهد» ارتباط جداییناپذیری با موضوع «توجیه معرفتی» دارد. توجیه معرفتی به سادهترین بیان هر چیزی است که بر اساس آن یک فرد بتواند به نحو بین الاذهانی صدق یک گزاره را احراز کند و با تکیه بر آن، گزاره را بپذیرد. «بینالاذهانی بودنِ» یک توجیه نیز بدان معناست که هر عقل سلیمی در مواجهه با آن توجیه، صدق آن گزاره را تأیید کند. اما شواهد چه نقشی در این میان ایفا میکنند؟
«شواهد کافی» همان عناصر صدقساز در توجیه هستند. برای یک قاضی تحقیق وجود اثر انگشت یک فرد در صحنهٔ جرم، شاهدی قطعی دستِکم بر حضور آن فرد در آن صحنه است. قاضی صرفاً بر اساس این شاهد و قرینه نمیتواند ادعا کند که صاحب اثر انگشت حتماً در زمان وقوع جرم در صحنه حاضر بوده یا احیاناً خودش مجرم باشد. اما قاضی میتواند ادعا کند که صاحب اثر انگشت در زمانی نزدیک به زمان وقوع جرم، پیش از وقوع یا مقارن با آن یا پس از آن در آنجا حضور داشته و شیئی را لمس کرده است. اثر انگشت «شاهد و قرینهای» برای برساختن توجیه در باور به این گزارهٔ پیشگفتهاند. (البته به فرض بطلان احتمالهایی همچون توطعه برای صاحب اثر انگشت)
از مثالهای پیشگفته که بگذریم، توجیه معرفتی در هر دانشی متناسب با موضوع آن دانش از روش متفاوتی بهره میبرد. ارسطو به درستی در اخلاق نیکوماخوس مدعی شد که که اخلاق به اقتضای موضوعش هرگز نمیتواند از دقتی برخوردار باشد که دانشی مانند ریاضیات از آن دقت برخوردار است. به باور ارسطو «با توجه به اینکه تبیین کلیات اخلاقی به سبب ماهیت اخلاق دشوار است، به طریق اولی تبیین موارد خاص بسیار از دقت کمتری برخوردار است.» او سپس میگوید به سبب همین فقدان دقت و قطعیت که مقتضای اخلاقیات است، «فاعلهای اخلاقی خودشان در هر موردی به آنچه متناسب با موقعیت انجام عمل است باید توجه کنند…»[1]
این تفاوت بین موضوع ریاضیات و موضوع اخلاق تا جایی که به این نوشتار مربوط است، موجب تفاوت بین توجیه معرفتی در این دو حوزهٔ معرفتی میشود. در واقع، بسته به روشی که همبستهٔ موضوع او دو علم است، توجیههای متفاوتی برای گزارههای آنها وجود دارد. این نشان میدهد که آنچه در پرسش پیشگفته اهمیت فراوانی دارد، تنها مفهوم «شواهد» نیست؛ بلکه وصف «کافی» است که اهمیت فراوانی دارد. تحصیل شواهد «کافی» است که دشواری اخلاقی در اخلاق باور ایجاد میکند.
اگر به شک دستوری دکارت توجه کنیم، به چشمانداز دقیقتری از اصل اخلاق باور ویلیام کلیفورد میرسیم. کلیفورد نوشته بود: «صاحب یک کشتی درصدد فرستادن یک کشتی مهاجرتی به دریا بود. میدانست که کشتی قدیمی است و از همان اول هم خیلی خوب ساخته نشده بود و نیز میدانست که این کشتی بسیاری از دریاها و سرزمینها را دیده و بارها نیاز به تعمیر پیدا کرده بود. تردیدهایی به ذهناش خطور کرد که نکند این کشتی برای رفتن به دریا مناسب نباشد. تردیدها ذهن او را به خود مشغول کرد و موجب ناراحتی او شد. با خود فکر کرد که شاید میبایست کشتی را کاملاً سرویس و تعمیر کند، حتی اگر خرج زیادی روی دستش بگذارد. به هر حال قبل از آنکه کشتی حرکت کند، او موفق شد بر این تفکرات آزاردهنده غلبه کند. با خود گفت که این کشتی بدون هیچ خطری بسیاری از سفرهای دریایی را تجربه کرده و از بسیاری از طوفانها جان سالم به در برده است؛ لذا بیدلیل است که گمان کنم کشتی از این سفر نیز سالم باز نگردد. او بر خدا توکل کرد … و با خاطری آسوده و آرزوهایی نیکخواهانه برای موفقیت مسافران… حرکت کشتی را نگریست. بعدها زمانی که کشتی در وسط اقیانوس غرق شد و دیگر سخنی از آن در میان نبود، خسارتاش را از بیمه گرفت»[2]
روشن است وقتی دکارت از شک دستوری سخن میگوید، منظور او تکیه بر شواهد و قرائن «کافی» است. به باور دکارت ما برای تحصیل معرفت چارهای جز تردید در تمامی آنچه به عنوان معرفت تحصیل کردهایم نداریم؛ چرا که بسیاری از آنچه معرفت میدانیم، معرفتنما هستند و در واقع، فاقد شواهد و قرائن «کافی» اند. این البته منحصر به ساختار باورهایی که دکارت در کتاب تأملات خود به رشتهٔ تحریر درآورده، نیست. هر آنچه که در زندگی بر اساس آن تصمیم میگیریم، در خور تأمل، تردید، بازنگری، راستیآزمایی، بازاندیشی و بازاندیشی است تا ببینیم آیا از دهلیزهای سختگیرانهٔ منطقی و روشی متناسب با دانشی که برای آن تصمیم لازم است، به سلامت عبور خواهد کرد یا نه.
ترجمان دقیقتر اصل کلیفورد که «همیشه، همه جا، و برای هرکس خطاست که بر اساس قرائن ناکافی به چیزی معتقد شود» این است که «کفایت شواهد» در هر حکمی و بر اساس حکم، در هر تصمیمی حرف اول را میزند. این بدان معناست که ما در اخلاق باور باید به باورهای خود همیشه با دیدهٔ تردید بنگریم و سختگیرانه آنها را بررسی کنیم. این سختگیری هم باید سختگیری روشمندانه، منطبق با روشی باشد که باور به حوزهٔ معرفتی یک علم مربوط است و هم باید با بررسی شرایط و موقعیت خاصی باشد که متعلق باور یعنی گزاره، به آن شرایط وابسته است.
در خصوص مثال کلیفورد توکل به خدا و اینکه کشتی از طوفانهای بسیار جان به سلامت برده است، شواهدی است در جهت آرام ساختن ذهن صاحب کشتی و شانه خالی کردن از تعمیر آن. اما موضوع اصلی این است که برای احراز مقاومت کشتی در برابر امواج دریاها، توکل به خدا کافی نیست؛ جان به سلامت بردن کشتی در سفرهای گذشته نیز شاهد خوبی نیست، چرا که این کشتی آن کشتی سفرهای گذشته نیست و آن سفرها سبب شدهاند تا اتصالات کشتی سست شوند. کشتی در چنین شرایط تازهای نیازمند بررسی و تعمیر اتصالات سست و چوبهای فرسوده است نه صرفاً توکل برخدا. این نکته را مولانا جلالالدین بلخی به خوبی در دفتر نخست مثنوی یادآوری کرده است که:
«گفت آری گر توکل رهبرست/ این سبب هم سنت پیغمبرست
گفت پیغامبر به آواز بلند/ با توکل زانوی اشتر ببند»
ماجرای این دو بیت به حدیثی از پیامبر اکرم (ص) باز میگردد. روزی شتر پیامبر (ص) گم شد. پس از آنکه شتر پیدا شد، پیامبر (ص) از شتربان پرسید: «آیا هنگام توقف و استراحت شتر، زانوهایش را بسته بودی؟» شتربان گفت: «آنکه به خدا توکل کند، از بستن زانوی شتر بینیاز است!» پیامبر (ص) فرمود: «اِعْقَلْ و تَوکل»؛ یعنی «زانوی شتر را ببند و توکل کن.»[3] در خصوص امور دنیوی همچون نگریختن شتر و غرق نشدن کشتی، لازم به بازرسی و دقت است. در این قبیل امور، باوری که برآمده از شواهد کافی یا به عبارت دقیقتر شواهدی سختگیرانه باشد، لازم است. توکل بر خدا موضوعی الاهیاتی است که باید در جای خود مورد بحث قرار گیرد. اما همین قدر میتوان گفت که ماهیت اموری همچون سستی و استحکام کشتی در شمار علومی است که نیازمند ادراک حسی، دانش تجربی و فنون کشتی سازی است.
این نکته را به شکل دیگری نیز میتوان مد نظر قرار داد. معرفتشناسان منابع توجیه معرفتی را عمدتاً در پنج منبع منحصر میدانند و هر منبع دیگری را به گونهای به یکی از این منابع بازمیگردانند. این پنج منبع عبارتند از 1. عقل 2. ادراک حسی 3. دروننگری 4. حافظه 5. گواهی. اما روشن است که برای هر علمی نمیتوان به دلخواه یکی از این منابع را به عنوان منبع توجیه معرفتی برگزید. بلکه مقتضای آن علم و روشِ علم است که ایجاب میکند از کدام منابع در توجیه گزارههای آن علم استفاده شود. اگر ما در علوم آزمایشگاهی یا در فنون و صنایع صرفاً به منبع عقل اکتفا کنیم و از ادراک حسی و تجربه صرف نظر کنیم، هرگز موفق به تحصیل شواهد کافی نخواهیم شد. بنابراین شواهد کافی مستلزم این مطلب نیز هست که ما ناچاریم در توجیه معرفتی از همان منبعی استفاده کنیم که مقتضای روش و ماهیت یک علم ایجاب میکند. در خصوص «کفایت شواهد» بیشتر میتوان سخن گفت، اما کوشیدم تا با کاستن از دقایق فلسفی، چنان بنگارم که محور مسئله – البته از نظرگاه خودم – پررنگ و آشکارتر برای همگان باشد.
ارجاعات:
[1]. Aristotle, (1966), (1104a16).
[2] دابلیو. کی. کلیفورد، ترجمه زینب صالحی، اخلاق باور، ماهنامه پژوهشی اطلاعات حکمت و معرفت، شماره 8، آبان 1378، ص 66
[3] دیلمی، حسن بن محمد، إرشاد القلوب، ج 1، نشر شریف رضی، قم، 1371، ص ۱۲۱.