داعش تمام شد اما سلفیسم نه!

عظیم محمودآبادی: بی‌اعتنایی دولت‌های اسلامی به مسئله فلسطین و از آن مهم‌تر همراهی ایشان با اشغال‌گران و حامیان‌شان از مهم‌ترین عوامل رشد سلفی‌گری است.

اساسا ایده‌ها و ایدئولوژی‌ها از بین رفتنی نیستند هرچند نام‌ها و نشان‌های‌شان محو شود یا شمار زیادی از هواداران‌شان از بین روند. اما می‌توان امیدوار بود که اندیشه‌های باطل و ایدئولوژی‌های ضدبشری – هرچند رنگ و لعابی دینی داشته باشند – تضعیف شوند آنقدری که دیگر خطری از جانب‌شان بشریت و جهان انسانی را تهدید نکند. اما این مهم لوازمی دارد که تا فراهم نشود نمی‌توان به تحققش امیدی داشت.

لوازم آن هم مهیا نشود مگر ابتدا علل و عوامل به وجود آمدن چنین شجره‌ خبیثه‌ای بررسی و تشخیص داده شود. در واقع برای علاج سلفی‌گری در جهان اسلام ناگزیر از تشخیص علت اصلی این درد و بروز چنین آفتی هستیم.

به گمان نگارنده این پدیده شوم، دو علت اساسی دارد – که فارغ از سایر عوامل – احتمالا اصلی‌ترین عامل پدید آمدن آن را تشکیل می‌دهد. این دو علت اما یکی بیرونی و دیگری درونی است؛ منظور از بیرونی، بیرونِ جهان اسلام و جوامع و دولت‌های عموما غربی و منظور از درونی طبعا درون جهان اسلام و نقش دولت‌های اسلامی و علمای مذهبی است که هر یک را در ادامه توضیح می‌دهم؛

 

علت بیرونی؛ نخستین عامل به بیرون جهان اسلام مربوط است. از این منظر سلفیسم در واقع نتیجه منطقی سال‌های متمادی تحقیر و تضعیف جوامع اسلامی است. دولت‌های غربی در طول سال‌ها استعمار و استثمار ملت‌های مسلمان و چپاول سرمایه‌های ملی آنها و دخالت در امور مختلفِ ایشان، موجب به وجود آمدن گرایشی در میان برخی جوامع اسلامی شده‌اند که با شیوه ناصواب و ناروا به دنبال احقاق حق و اعاده حیثیت خود هستند. هرچند ممکن است در میان سران جریان‌های تکفیری انگیزه‌هایی گاه سراسر متفاوت با آنچه اشاره شد وجود داشته باشد اما بی‌تردید از اصلی‌ترین علل توفیق این جریان‌ها در جذب نیرو همین مساله است.

به بیان دیگر با وجود اینکه به نظر می‌رسد انگیزه اصلی رهبران سلفی‌ها و سران نحله‌های تکفیری دست‌یابی به منابع و مصادر قدرت و ثروت است اما آنچه موجب جذب افرادی می‌شود که گاه برای قربانی کردن جان خود در این راه نیزابایی ندارند، همان کینه و نفرتی است که در وجود آنان از رفتار دولت‌های غربی نشات گرفته است. جوانان مسلمانی که از سویی شاهد پیشرفت‌های اقتصادی جوامع غربی هستند و از سوی دیگر می‌دانند که بخش بسیار قابل توجهی از این پیشرفت، ریشه در چپاول منابع ملت‌های هم‌کیش ایشان دارد به اندازه کافی از انگیزه لازم برای اقدامی در جهت تشفی خاطر خویش و گرفتن انتقام برخوردار هستند. این مساله اما وقتی توام با اقدامات سازمان‌‌یافته در توهین به مقدسات اسلامی و اسائه ادب به مقام پیامبر اسلام(ص) یا قرآن می‌شود، به طریق اولی در افزایش خشم ایشان موثر است و در برابر این تضعیف‌ها و تحقیرهای مکرر و دفاع رسمی دولت‌های غربی از آن تحت عنوان «آزادی بیان»، هر اقدامی – ولو غیر شرعی – را در جهت جبران و اعاده حیثیت خویش مشروع می‌سازد.

 

دومین عامل اما به درون جهان اسلام و کشورهای مختلف آن باز می‌گردد که این عامل را البته باید به دو بخش تقسیم کرد؛

الف) نقش دولت‌های کشورهای اسلامی؛ از جمله مواردی که می‌تواند به ظهور سلفیسم یا تقویت آن منجر شود بی‌ارادگی دولت‌های اسلامی در مقابله با سیاست‌های ناعادلانه و تحقیرآمیز دولت‌های غربی است. بی‌ارادگی‌ای که گاه گویی از آن نوعی همراهی نیز به مشام می‌رسد. در واقع وقتی آحاد جوامع اسلامی شاهد آن هستند که دولت‌های‌شان هیچ اراده‌ای برای احقاق حقوق ملت‌های خویش و سرمایه‌های از کف رفته ایشان توسط دولت‌های استعمارگر وجود ندارد، از دولت‌های حاکم بر سرزمین‌های خویش سلب امید و بلکه اعتماد می‌کنند و ترجیح می‌دهند به روش‌های دیگری این ظلمی که بر آنها طی دهه‌ها و بلکه سده‌های متمادی رفته است را جبران کنند. از جمله مهم‌ترین حساسیت‌هایی که در این بخش وجود دارد که از قضا بسیار حساسیت زنده و پویایی محسوب می‌شود، مساله فلسطین اشغالی است که از قضا این روزها شاهد بحرانی‌تر شدن وضعیت آن نیز هستیم.

بی‌اعتنایی دولت‌های اسلامی به مساله فلسطین و از آن مهم‌تر همراهی ایشان با اشغال‌گران و حامیان‌شان از مهم‌ترین عوامل رشد سلفی‌گری است. بر همین اساس به نظر می‌رسد مساله عادی‌سازی روابط برخی کشورهای عربی با رژیم اسراییل می‌توانست رشد بسیار کم‌نظیری را در توسعه گروه‌های تکفیری ایفا کند که فعلا با ابتکار نیروهای مقاومت به محاق رفت.

مساله بی‌ارادگی دولت‌های اسلامی به پدیده منحوس توهین به مقدسات اسلامی – به ویژه اهانت به ساحت مقدس پیامبر اسلام(ص) و قران کریم – نیز قابل تعمیم است و موجب تشدید گرایش به سلفی‌گری می‌شود. در واقع وقتی دولت‌های اسلامی به این مسائل بی‌اعتنا هستند – آن هم در شرایطی که حساسیت ویژه‌ای در میان جوامع‌شان وجود دارد – مطالبه این مسائل از بین نمی‌رود بلکه به سمت جریان‌های غیر رسمی هدایت می‌شود. لذا در سایه تفریط دولت‌های جوامع اسلامی، طبیعی است که افراط سلفی‌گری می‌تواند جاذبه موثری برای کسانی داشته باشد که سرخورده از تضعیف‌ها و تحقیرها به دنبال اعاده حیثیت خویش و از آن مهم‌تر گرفتن انتقام هستند.

ب) اما عامل دیگر در این بخش بی‌تفاوتی علمای مذهبی و گاه همراهی ایشان با دولت‌های‌شان است. در واقع علمای کشورهای اسلامی – که بر مذهب اهل سنت هستند – نیز نقشی که از ایشان انتظار می رود در این زمینه ایفا کنند را رها کرده‌اند و آنها نیز در سکوت به سر می‌برند و تنها نظاره‌گر عملکرد دولت‌های‌شان هستند و بس!

در حالی که اگر علمای جهان اسلام نسبت به مسائلی که برای توده‌ها و آحاد جوامع اسلامی از حساسیت‌های بالایی برخوردار است، بی‌تفاوت نبودند، سلفی‌گری یا اساسا به وجود نمی‌آمد و یا از کم‌ترین اقبالی برخوردار نبود.

اما بی‌اعتنایی دولت‌ها و علمای اسلامی به حساسیت‌های به حق امت اسلام، موجب آن شده که متاسفانه این دغدغه‌ها دستمایه جنایات و رذائل فرقه‌هایی شود که آسیبی مضاعف به حیثیت اسلام وارد ‌می‌کند.

نکته‌ای که اینجا لازم است به آن اشاره شود اینکه اگر می‌بینیم در کشور ما برخلاف سایر کشورهای اسلامی خبری از فِرَقِ ضاله سلفی نیست حساسیت ویژه و بلکه اهتمام تامی است که نظام حاکم بر ایران و علمای شیعه و مراجع معظم تقلید نسبت به این مسائل به ویژه مساله اشغال فلسطین دارند.

اما این نگرانی در مورد برادران اهل سنت ما در ایران وجود دارد که در خلاء حساسیت‌ورزی علمای مذهبی‌شان گروه‌های سلفی بتوانند از این فرصت، استفاده سوء و آنها را در دام عقاید غیر انسانی و غیر شرعی خود گرفتار کنند.

از این جهت سخنانی که اخیرا از برخی تریبون‌های نماز جمعه در استان‌هایی که اقلیت‌های مذهبی، اکثریت آن را تشکیل می‌دهند به گوش می‌رسد می‌تواند خطرناک باشد. اظهاراتی که ناظر به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی – مبنی بر تشکیل دو دولت اسراییل و فلسطین – است، مساله‌ای نیست که برآمده از متن و بدنه مردمی جوامع اسلامی باشد. لذا این اظهارات نسنجیده می‌تواند هما عواقبی را همراه داشته باشد که در سایر کشورهای اسلامی شاهدش هستیم. البته در ایران ما نیز گروه‌های سلفی و تکفیری همواره فعالیت‌هایی داشته‌اند اما واقعیت این است که در مقایسه با سایر کشورهای اسلامی، ایران به مراتب از وضعیت بهتری برخوردار است.

در پایان آنچه لازم است بار دیگر بر آن تاکید شود اینکه هرچند از داعش نعشی نمانده اما سلفی‌گری متاسفانه به حیات خود کمافی‌السابق ادامه می‌دهد. مادامی که دولت‌های اسلامی مطالبات به حق ملت‌های خود را در عرصه‌های جهانی نمایندگی نکنند و علمای جهان اسلام نیز با این پدیده شوم کنار آمده باشند و سکوت پیشه کنند و دولت‌های غربی نیز به ظلم و تحقیر خویش همچنان ادامه دهند، فرقه‌های تکفیری همچنان یکه‌تاز میدان خواهند ماند و بحران‌هایی شاید بیش از گذشته را رقم خواهند زد.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.