کتابخوانان؛ قدرتمندانِ زمانهٔ ما (به بهانهٔ نمایشگاه کتاب تهران)
سید هادی طباطبایی در این یادداشت به بهانه نمایشگاه کتاب، با توجه به تغییرات و تحولات سبک زندگی، کتاب خواندن را گونهای مراقبت و تمرین سکوت برمیشمارد.
نمایشگاه کتاب چند روزی میگذرد که برقرار است و اگر نیک بنگرید اخبار و حواشی آن همچنان در لابهلای دیگر امواجی که بیشتر از فضای مجازی برخاسته دیده نمیشود. سیدهادی طباطبایی در یادداشت زیر تغییر سبک زندگی در فاصله گرفتن از کتاب را انفعال میشمارد و مخاطبان را به مراقبه کتاب خواندن دعوت میکند:
کتاب و مشغله
هنگامهٔ پر آشوبی است. مشغلهها فراوان است. فعالیتی به پایان نرسیده، نوبت به دیگری میرسد. یکی پس از دیگری در میرسد. تمامی هم ندارد. و این وردِ زبانِ همگان که: «هر چه میدوی نمیرسی».
اگر سابقاً هم اینچنین بود، اما در زمانهٔ حاضر افزون شده است. فضای مجازی بر شدتِ آن افزوده است. حال باید در دو فضا به فعالیت پرداخت. فضایی رقیب هم به میدان آمده است. دنیایی مجازی که گاه بیش از واقعیت، فرصت و مجالی میطلبد.
مشغلههای جسمی به کنار، دغدغههای فکری شدت یافته است. مگر میتوانی از آشوبِ ذهنی مانع شوی؟ مگر میتوانی پَرشهای فکری را در حصاری آوری؟ تمامِ توانت را به خود مشغول میکند. چونان «شیرِ نرِ خونخواره ای» بر تو تسلط مییابد و «غیر تسلیم و رضا» چارهای در مقابل نیست. باید که او را راهی دهی و ذهن و ضمیر را به آن مشغول داری. این متاعِ رایجِ زمانه است.
حال دیگر «وقت نداشتن»، خود یک ارزش محسوب میشود. اگر پاسخِ دوستی را ندهی، اگر از خویشان احوالی نگیری، نشان از مشغلههای افزونِ توست. و تو به این طریق، کسبِ وجهه میکنی. گویی هر چه مجالِ اندکی داشته باشی، سنگی بر بنای اعتبارِ خود افزودهای.
در این میانه در گوشهای نشستن، ذهن را متمرکز کردن، کتابی به دست گرفتن، تورق و تأملی کردن، نشان از بی خیالی است. نشان از انفعال است. مورد طعن و کنایه قرار میگیری. گاهی به تخفیف بر احوالِ تو مینگرند. گاهی به طنزی حوالهات میدهند.
این اما یک سوی ماجراست. سوی دیگر، احوالِ توست. احوالِ آن کسی است که مجالی یافته، کتابی به دست گرفته، ذهن را متمرکز کرده و عبارات را از نظر میگذراند. چنین کسی آیا منفعل است؟ آیا او بی خیالی پیشه کرده است؟
آنکه در این دنیا، دل به بادهای هر جایی نمیدهد، آنکه اسیرِ آشوبِ زمانه نمیشود، ذهن و جسم و دغدغههای خود را به قربانگاه نمیفرستد، نمیتواند منفعل لقب گیرد. او چونان کوهی است در میانه نشسته و به هیچ باد و طوفانی سر خم نمیکند. به سمتِ بازیهای زمانه مایل نمیشود. اوست که فعال است. اوست که از انفعال خارج شده و فعالانه با زمانه مواجه میشود. اگر بادی بوزد و تو را به سمتی مایل کند، این تویی که منفعلانه اثر پذیرفتهای. اما آنکه به طوفانی هم کمر خم نکند، آنکه هر لحظه به سمتی مایل نشود، اوست که مقتدر است. اوست که فعال است.
مراقبه کتاب
کتاب خواندن، خود یک مراقبه است. تمرین سکوت است. هر کتابی لاجرم اطلاعاتی به مخاطبش عرضه میکند. اما فارغ از این، لحظهٔ نشستن در سکوت، لحظهٔ تمرکز کردن، خود فی نفسه اثربخش است. آدمی پس از این سکوتِ چند دقیقهای و یا چند ساعته، سکینهای به همراه میآورد. قدرتِ روحش افزون میشود. و شاید سکوت، تمامِ عرفان باشد. «مایستر اکهارت» میگفت: «شبیهترین چیز به خداوند سکوت است». و چه نیکو میگفت. و «کی یرکگور» به این نتیجت رسیده بود که هر چه نیایشهای درونیاش بیشتر میشد، میدانست چیز کمتری برای گفتن دارد. تا جایی که گفت سکوت را آغاز میکنم. در فرهنگِ خودمان هم از این سکوت سخن بسیار رفته است. آن ابیاتِ مولانا را به خاطر آورید که:
«من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو….». هیچ مگو. دعوت به سکوت. در جایی میگوید:
«ای نشسته تو در این خانهٔ پر نقش و خیال خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو».
این «خانهٔ پر نقش و خیال» اینک زمانهٔ ماست. دغدغههای هر روزهٔ ماست. اگر در این خانه توانِ سکوت را بیابی، آنگاه است که گوهرِ مقصود را نصیب بردهای. تمرکز کردن در این آشوب، کار سادهای نیست. قدرتی فراوان میخواهد. در میدانِ پر از جنجال نشستن و دم بر نیاوردن، مگر کار آسانی است؟ نیلوفری است در مرداب. اقتدارِ تام و تمام میطلبد. این اقتدار به راحتی به دست نمیآید. ممارستهای مکرر میطلبد. از پسِ این تمرینها اما رفته رفته اقتداری نصیب میشود.
هر آنکه مقتدر است، اسیر آشوبِ روزگار نمیشود. قدرتمندانه با آن مواجه میگردد. آنکه در خلوتی مینشیند، کتابی را تورق میکند، تمرکزی کرده و تأملی میکند، میتواند به قدرتی نائل آید. اوست که به هر بادی خود را به آشوب نمیافکند. کتابخوانان مقتدرانه و فعالانه با پریشان احوالیِ روزگار مواجه میشوند. سکوت را تمرین میکنند. آنان قدرتمندانِ زمانهٔ پر آشوبند.