خداناباوری یا خداباوری؛ کدام‌یک پدیده‌ها را بهتر تبیین می‌کند؟

کِوین وَلی‌یِر(Kevin Vallier)/ ترجمه‌ یاسر میردامادی: در بحث‌های فکری (در فضای مجازی، گپ‌های خصوصی، مناظره‌های رسمی یا نیمه‌رسمی و نیز در کلاس‌های درس) بارها با این دیدگاه مواجه شده‌ام که می‌گوید خداناباوری پدیده‌ها را ساده‌تر از خداباوری تبیین می‌کند پس خداناباوری اثبات می‌شود و خداباوری ابطال. این اکنون دیدگاه رایجی نه فقط در فضای فکری فارسی‌زبان که حتی تا حدودی فضای فکری بین المللی است. در این نوشتار کوتاه و نکته‌دار کِوین وَلی‌یِر، استاد فلسفه‌ی دانشگاه ایالتی باولینگ گرین،[1] به مصاف این دیدگاه می‌رود و توضیح می‌دهد که اولا به جای اثبات و ابطال، که بوی قطعیت ناسفته‌ی ریاضی‌وار می‌دهد، بهتر است از معقولیت بیشتر، کمتر یا مساوی سخن گفت. برای سخن گفتن از معقولیت بیشتر، کمتر یا مساوی نیز باید نگاه مقایسه‌ای (تطبیقی) داشت. اتخاذ نگاه مقایسه‌ای بهتر است بر اساس مدل‌سازی‌های رقیب صورت گیرد. خداباوری و خداناباوری دو نوع مدل‌سازی رقیب در کلان‌تبیین جهان اند. از این گذشته، سادگی یک تبیین لزوما درجه‌ی معقولیت یک دیدگاه را نسبت به رقیب‌اش‌ بالاتر نمی‌برد، زیرا جامعیت و عمق تبیینی نیز مهم اند، بلکه جامعیت و عمق تبیینی به مراتب مهم‌تر از سادگی است. او با مقایسه‌ی مدل‌های تبیینی خداباورانه و خداناباورانه نتیجه می‌گیرد که مدل تبیینی خداباورانه در مجموع به مراتب معقول‌تر از مدل تبیینی خداناباورانه است. با این حال از نظر او خداناباوری سراسر نامعقول نیست و ابطال نشده و باب بحث در این باب گشوده است. او نتیجه می‌گیرد که بهتر است خداناباوران نیز شمشیر چوبی اثبات و ابطال را وانهند و به نزاع خداباوری-خداناباوری به چشم مدل‌های تبیین‌گرانه‌ی رقیب بنگرند. فکر می‌کنم که فضای فکری فارسی‌زبان، چه‌بسا به مراتب بیش از فضای فکری انگلیسی‌زبان، به جدی گرفتن این توصیه‌ی معرفت‌شناختی نیاز مبرم دارد.[2]

یک راه برای تأمل در باب عقلانیت مقایسه‌ایِ خداناباوری و خداباوری این است که خداناباوری را پیش‌فرض عقلانی در نظر بگیریم. خداناباوری، در نهایت، هیچ خدایی را فرض نمی‌گیرد ولی خداباوری چنین می‌کند. بنابراین، بار اثبات به دوش خداباوری می‌افتد، به‌ویژه از آن رو که وجود خدا فرضیه‌ای غیرعادی[3] یا تصادفی[4] است.

 

اما راه اندیشیدن درست به عقلانیتِ خداباوری این نیست. به پیروی از کتاب مهم مایکل ری[5] با عنوان «جهان بدون طراحی: پیامدهای هستی‌شناختی طبیعی‌باوری»[6] (نشر دانشگاه آکسفورد، ۲۰۰۴) من خداناباوری و خداباوری را بیشتر مانند چارچوب‌ها یا طرح‌هایی پژوهشی برای داوری‌های فلسفی در نظر می‌گیرم. بسیاری از استدلال‌ها به سود هر دو موضع خداباوری و خداناباوری شامل ادعاهایی است که طرف دیگر بحث آنها را سراسر غیرقابل قبول[7] می‌داند؛ ادعاهایی که مقدمات آنها، سرآخر، خداباوری یا خداناباوری را پیش‌فرض می‌گیرد. وانگهی، این چارچوب‌ها تا آن حد متفاوت اند که حتی اصل وجود پدیده‌های تحت تبیین را هم قبول نمی‌کنند، مانند وجود اراده‌‌ی‌ کاملا آزاد[8] [که منکرانی در میان فیلسوفان دارد]. از این چشم‌انداز که بنگریم، ما حتی می‌توانیم خداناباوری و خداباوری را مانند الگوواره‌های [پارادایم‌های] فلسفی متمایز در نظر بگیریم و نه گزاره‌های رقیب خشک‌وخالی.

 

بنابراین، خداناباوری و خداباوری چارچوب‌هایی رقیب برای تبیین برخی «کلان»پدیده‌ها مانند هستی، نظم، اخلاق، آزادی و آگاهی اند. هر دو دیدگاه، بنیانی نهایی برای تمام اشیاء فرض می‌گیرند. خداناباوری عادتاً بنیان همه چیز را ذرات و میدان‌ها می‌گیرد. خداباوری عادتاً بنیان همه چیز را عاملی واحد، معمولاً عاملی کامل، می‌گیرد.

 

به دلایلی که مایک هیومر[9] شرح می‌دهد، سادگی موجب حل مسأله‌های فلسفی بنیادی نمی‌شود،[10] و من فکر می‌کنم این داوری شامل حال خداناباوری و خداباوری نیز می‌شود. کدام دیدگاه ساده‌تر است، خداباوری یا خداناباوری: فرض یک عامل واحد کامل که بنیان همه‌گونه پدیده‌ها می‌شود، یا ذرات و میدان‌ها؟ از یک طرف، خداناباوری معمولاً می‌گوید که یک نوع شیء (ماده/انرژی) وجود دارد، ولی خداباوری دو نوع شیء (ماده/انرژی و ذهن‌مندی[11]) در نظر می‌گیرد. از طرف دیگر، از دیدگاه خداباورانه بنیان‌گذار تنها یک چیز است، در حالی که از دیدگاه خداناباورانه اشیاء بنیان‌گذار متعددی وجود دارند. پس کدامیک ساده‌تر است: خداناباوری یا خداباوری؟ من فکر می‌کنم که خداباوری ساده‌تر است، اما این موضوع آشکار نیست.

 

پس عقلانیت خداباوری را چگونه می‌توان ارزیابی کرد؟ ما از استدلال مدل‌محور استفاده می‌کنیم. پدیده‌های مورد توافق همگان را لیست می‌کنیم و تعیین می‌کنیم که خداباوری آن‌ها را بهتر تبیین می‌کند یا خداناباوری. سپس پدیده‌های مورد اختلاف را لیست می‌کنیم، و ارزیابی می‌کنیم که وجود این پدیده‌ها را تأیید می‌کنیم یا رد، و سپس تعیین می‌کنیم که خداباوری آن‌ها را بهتر تبیین می‌کند یا خداناباوری.

 

از باب نمونه، این لیست برخی پدیده‌های مورد توافق است: امور ممکن الوجود، نظم در جهان، آگاهی، معرفت تجربی، رنج و تجربه‌ی دینی.

و این هم لیست برخی پدیده‌های (معمولاً) مورد اختلاف: واجب الوجود، اراده‌‌ی کاملا آزاد، حقایق اخلاقی عینی، معرفت پیشینی، کلیات و معنای عینی زندگی.

 

ارزیابی من از وزن‌کشیِ دلایل بدین شرح است:

پدیده‌های مورد توافق که به نفع خداباوری است: امور ممکن الوجود، نظم در جهان، آگاهی، معرفت تجربی.

پدیده‌های مورد توافق که به نفع خداناباوری است: رنج.

پدیده‌های مورد توافق که ممکن است وزن‌کشی آن‌ها برابر باشد: تجربه‌ی دینی (برخی با خداباوری سازگار است، اما مجموع آن ممکن است با خداباوری ناسازگار باشد).

پدیده‌های مورد اختلاف که به نفع خداباوری است: واجب الوجود، اراده‌‌ی کاملا آزاد، حقایق اخلاقی عینی، معرفت پیشینی، کلیات واقعی، معنای عینی زندگی.

پدیده‌های مورد اختلاف که به نفع خداناباوری است: ؟ (خداناباوران به چیزهای کمتری باور دارند، بنابراین شاید چندان مهم نباشد که این دسته خالی است، اما لطفاً جای خالی را با کلمات مناسب پر کنید).

 

از نظر من، مدل خداباورانه تبیین بهتری از پدیده‌هایی به دست می‌دهد که خداباوران و خداناباوران بر سر آنها توافق دارند. من می‌پذیرم که رنج به نفع خداناباوری است، اما نه تا آن حد که بر قدرت تبیین‌گرانه‌ی عوامل دیگر، به‌ویژه نظم در جهان، غلبه کند. من فکر می‌کنم احتمال رنج بر اساس خداناباوری ۹۹.۹۹ درصد است، و بر اساس خداباوری، کمتر از ۵۰ درصد است. البته در حاشیه بگویم که پاسخ خداباوری شکاکانه[12] مرا متقاعد می‌کند که رنج بر اساس خداباوری چندان نامحتمل نیست، زیرا ما دلایل خدا را نمی‌دانیم. علاوه بر این، اگر همه به بهشت بروند، هر زندگی‌ای ارزش بی‌نهایت دارد، بنابراین رنج همیشه بخش بی‌نهایت کوچکی از زندگی فرد است. اما من فکر می‌کنم احتمال نظم بر اساس خداباوری ۹۹ درصد است، و احتمال نظم بر اساس خداناباوری چیزی در حدود ۱۰ به توان منفی ۱۰ است (این احتمالی است که استدلال تنظیم ظریف کیهانی[13] به ما می‌دهد، و این عدد تازه تخفیف زیادی به خداناباوری داده است).

 

من فکر می‌کنم استدلال‌های خوبی دارم که پدیده‌های مورد اختلاف واقعی هستند، و فکر می‌کنم کاملاً روشن است که این پدیده‌ها بر اساس خداباوری معنادارتر هستند، اما درک می‌کنم که خداناباوران چندان تحت تأثیر این استدلال‌ها قرار نمی‌گیرند. بنابراین از دیدگاه معرفتی من، خداباوری به عنوان یک انتخاب مدل‌سازی بسیار عقلانی است. خداباوری جهان‌نگری‌ای است که بسیاری از پدیده‌ها را طبیعی و منسجم می‌کند و در قیاس با بدیل اصلی فکری‌اش، یعنی خداناباوری، پدیده‌ها محیر العقول نمی‌شوند.

 

من فکر می‌کنم استدلال‌های خداباورانه به قدری قوی است که خداناباوران به دشواری می‌توانند احتمال بسیار پایینی به خداباوری بدهند. با این حال، من فکر نمی‌کنم که خداناباوری دیدگاه نامعقولی باشد. اختلاف بر سر اثبات نیست، بر سر انتخاب مدل‌سازی است. و من درک می‌کنم که چرا مردم مدل خداناباوری را انتخاب می‌کنند. اما خداناباوران هم بایستی خداباوری را به عنوان یک انتخاب مدل‌سازی ببینند، و خداباوری را به این دلیل که اثبات‌پذیر نیست، غیرعقلانی تلقی نکنند.

 

نشر نخست در تارنمای آسو، ۰۷/۰۴/۱۴۰۳

 

* یاسر میردامادی(مدرّس و پژوهشگر اخلاق زیستی-پزشکی در مؤسسه‌ی مطالعات اسماعیلی، لندن)

 

ارجاعات:

[1] Bowling Green State University

[2] این نوشتار با عنوان اصلی «خداناباوری و خداباوری چونان انتخاب‌ مدل» در تارنمای شخصی نویسنده به تاریخ ۲۷ نوامبر ۲۰۱۹ منتشر شده است:

https://www.kevinvallier.com/reconciled/atheism-and-theism-as-model-choices/

[3] Extraordinary

[4] Random

[5] Michael Rea

استاد فلسفه در دانشگاه نوتردام.

[6] World without Design: The Ontological Consequences of Naturalism

[7] Non-starter

[8] Libertarian free will

[9] Mike Huemer

استاد فلسفه‌ی دانشگاه کلورادو.

[10] Michael Huemer. ‘When Is Parsimony a Virtue’. Philosophical Quarterly 59, no. 235 (2009): 216–36.

[11] Mentality

[12] Skeptical theism

[13] The cosmic fine-tuning argument

 

پیشنهاد سردبیر:

مجامع مذهبی چگونه می‌توانند تعامل بهتری با دانشمندان خداناباور داشته باشند؟

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.