رابطه مفهومی نبی و مَلک در قرآن؛ بازاندیشی نظریه حکومت‌اندیشی در آیات قرآن

محمد احمد خلف الله در کتاب «مفاهیم قرآنیه» خود به طرح نظریه می‌پردازد که در آن عنوان می‌دارد که در آیات قرآن، همان‌طور که خداوند فرستادگانی به نام نبی را برای هدایت مردم می‌فرستد و برای این پیامبران صفاتی قائل است؛ آیاتی در قرآن وجود دارد که دلالت بر حاکمان یا مَلک وجود دارد که از سوی خداوند برای حکمرانی و هدایت یک جامعه فرستاده شده‌اند.

خلف‌الله با استخراج ویژگی‌های نبی و مَلک به این نتیجه می‌رسد که در قرآن از سوی خداوند برای هدایت بشر فرستادگانی به صورت نبی و به صورت مَلک گسیل داشته شده‌اند. این ایده خلف‌الله، آغاز یک فکر و اندیشه‌ای بود که در ذهن من خطور کرد. طرح ویژگی‌های این همانی میان نبی و مَلک، پایان مسئله برای من نبود؛ بلکه نقطه عزیمتی بر طرح این سؤال بود که ایده حکمرانی فرستاده شده از سوی خداوند برای هدایت مردم یک جامعه، در بستر اجتماعی شبه‌جزیره حجاز و شهر مکه معنا و مفهومی نداشته است.

در محیط اجتماعی حجاز، حاکمان از مناسبات قبیله‌ای و با تکیه بر برتری خاندانی به این منصب می‌رسیدند. حاکم در ذهنیت عربی، مفهومی این‌جهانی و در بستر معادلات قدرت قبایلی برساخته می‌شده است. حال ایده حاکم تالی‌تلو خدا، در مناسبات فکری میان فرهنگی از سرزمین دیگر به حجاز وارد شده و پیامبر اسلام در این رابطه دیالکتیک فکری در آیات قرآن، آن را نمود بخشیده است.

تبارشناسی فکری حکمرانی الهی در بستر اجتماعی حجاز ریشه در کجا می‌تواند داشته باشد؟ در این رهیافت، با توجه به ساختار حکومتی دو تمدن یونانی – رومی که در شمال سرزمین حجاز قرار داشتند، و ایرانشهر که در شرق این سرزمین بودند، ایده حکمرانی الهی، در حکومت‌اندیشی ایرانی قابل پیگیری است. در حکمرانی یونانی و رومی، حکومت‌اندیشی بُعدی زمینی دارد؛ لذا در اندیشه مسیحی و در گفتار مسیح عبارت هر آن چه متعلق به قیصر را به او دهید و آن چه از آن کشیش به او بازگردانید را می‌توان یافت. تفکیک قدرت سیاسی از سلطه معنوی دینی در اندیشه دینی مسیحی امری نهادینه است.

این باور به امتداد مدیریت الهی در هستی مادی از طریق شخصی برگزیده با صفاتی مشخص و مبرهن در حکومت‌اندیشی ایرانی و ایده شاهی آرمانی متجلی می‌شود. در این مقاله ما ضمن بررسی تبارشناسانه ایده حکومت‌اندیشی در بستر اسلامی از طریق این مفاهیم، چگونگی امتداد ایده حکومت‌اندیشی ایرانی در مفاهیم قرآنی را مورد کندو کاو قرار می‌دهیم.

محمد احمد خلف الله

 بستر اجتماعی ظهور وحی و برانگیختگی پیامبری

قرآن، متنی بنیادین در عرصه دین اسلام است. این متن در مسیر حوادث تاریخی که پیامبر اسلام با آن روبرو شده، در قامت یک پشتیبان، راهنمای کنش پیامبری و حکمرانی بوده است. در دوران مکه که نقش هدایت‌گری پیامبر، نمود بیشتری داشته است؛ وحی با زبانی انتقادی مناسبات رفتاری و کنش اجتماعی مردم عرب را از یک‌سو و باورهای اعتقادی آنان را از سوی دیگر مورد خطاب قرار داده است. در این راستا، رویکردی هدایت‌گرایانه نیز در پیش می‌گیرد تا ضمن نقد به صورت ایجابی وضعیت نوی رفتاری متکی بر اعتقاد به خدای یکتا را برسازد.

این رابطه در تعارض با منافع قدرت حاکم در مکه به شرایط بن‌بست رسید. ساختار قدرت در مکه بر پایه اصول سه‌گانه استوار بود که پیامبر اسلام در نقدهای خود، این اصول برسازنده قدرت را مورد هجمه فکری قرار داده بود. اصل شیخوخیت یا بزرگی عرب که برآمده از روابط قبایلی، متکی به اصل ثروت و اصل ایدئولوژی بت‌پرستی بود. ثروت و کسب درآمد بیشتر در معادلات قبیله در کنار ریش‌سفیدی و رفتار حکیمانه، تأثیر بسیاری داشته تا فرد بر رأس طایفه و یا قبیله خود قرار گیرد. (جاکلین الشابی،109:2020) آیین بت‌پرستی به مثابه چارچوب توجیه کننده مناسبات ارتباطی طبقات، گروه‌ها و جایگاه‌ها در قبیله و شهر بود. این وضعیت در فرآیند تاریخی ناشی از ارتباط با ملل دیگر از طریق تجارت برساخته شده است.

مکه شهری بر پایه باورهای ابراهیمی و تجارت شکل گرفته بود. آیین ابراهیمی، طیف کوچکی از جامعه بدان اعتقاد داشتند؛ اما با این وجود، کعبه به صورت نماد و نشانه‌ای از خانه خدا، مورد پذیرش و احترام همگان بود. انسان بیابانی در شبه جزیره حجاز، تصور عینی از تمام باورهای متافیزیکی داشتند. زیست در صحرا، حقایق را چون سرابی در جلوی چشم انسان نشان می‌داد. از این‌رو برای تمام اعتقادهای متافیزیکی خود، ما به ازایی عینی و یا مدلول‌هایی در هستی مادی بر می‌شمردند. جن، شیطان و سحر و جادو، باوری بود که می‌توانست در زیست اجتماعی، اثر وضعی داشته باشد؛ یعنی بیماری یا کنش خاصی را به هر یک از این دال‌ها منسوب می‌کردند.

این درک از موجودات متافیزیکی تا درک از خدا را شامل می‌شد. (Patricia crone,2016:89) پرسش اساسی مردم عرب در مواجه با چیستی خداوند، این بوده است که ما چگونه خدایی را که نمی‌بینیم، بپرستیم. در مطالعه خداشناسی عرب در شبه‌جزیره حجاز، همواره متکی به نمود عینی خدا به صور گوناگون بوده‌اند. خدایی که در اجرام سماوی تا درختان تنومد و شاخص خود را نمایان می‌سازد، گواهی بر ذهنیت عنیت‌گرای انسان بدوی در صحرا است. این ذهنیت در بستر حیرانی از نادانسته‌ایی بنام خدا، در نهایت با اعتقادی به بت که داده‌ای وارداتی از ارتباطات تجاری از روم به حجاز بود، تکمیل می‌شود. بت، نمود عینی خداوند است و نه خود خداوند. بین خدا و تجسد خدا در باور عرب حجاز تفاوت وجود دارد. عرب حجازی به خدای متعالی و مافوق بشر ایمان داشتند؛ اما برای وجود خدا تصوری عینی در هستی مادی قائل بودند که بُت، آن را تجسد می‌بخشید.

این تلقی از دین‌مداری متکی به بُت، در فرآیند برسازی نظام شهری و شکل‌گیری ساختار قدرت شیخوخیت قبایلی، در رابطه تعاملی مستقیم بود. کعبه، خانه خدا در آیین ابراهیمی، مرکزیت تجمیع بُت‌های گوناگون بود. در روایت‌های تاریخی آمده که در زمانی فتح مکه توسط مسلمانان، پیامبر بیش از دویست و بیست بُت را در خانه خدا را شکسته است. این بُت‌ها که براساس تلقی دینی، طبقات اجتماعی گوناگون بر پایه منزلت اجتماعی که داشتند، بت‌واره خود را از طلا، نقره، آهن و چوب می‌تراشیدند و در کعبه جای می‌دادند.

به همین شیوه، برپایه منزلت اجتماعی، طوایف و قبایلی که موقعیت برتری داشتند بر گردد کعبه، حلقه سکونتی اول را بنا می‌کردند و پس از آن‌ها دیگر طبقات محلات و مسکن خود را بنا می‌کردند. این درک وجودی از انسان را آیین بُت‌پرستی در اختیار مردم عرب داده بود. حمایت این باور از ثروت و برخورداری مالی به مثابه شرافت و منزلت بالای انسان عرب، سبب شده بود تا هم برای خدا متجلی در بُت، گوی سبقت در اعطای نذورات را از هم بربایند و هم در کسب مال و ثروت، تلاش مضاعف صورت گیرد. این سه گانه بُت‌پرستی، قدرت و ثروت، اصول برسازنده ساختار حکومت‌اندیشی عرب در پیش از اسلام بود. حکومت‌اندیشی که در فرآیند تاریخی از شکل‌گیری نظام شهری تا برسازی قدرت بر پایه باور بُت‌پرستی به مثابه یک ایدئوولوژی مورد حمایت و تأیید قرار می‌گرفت. (ابن الکلبی،52:1924)

در این بافتار اجتماعی، قصی بن کلاب جد بزرگ پیامبر اسلام، توانست بر پایه ثروت ناشی از تجارت با اقوام و ملل پیرامون شبه جزیزه حجاز به شرافت و بزرگی عرب برسد. اخلاق نیک و دست‌گیری از طبقات مختلف جامعه و حمایت از تجار آسیب‌دیده، او را در میان مردمان مکه شهره ساخت. این منزلت اجتماعی، سبب شد تا طوایف مختلف قریش و دیگر قبایل ساکن در مکه، ریاست و بزرگی (شیخوخیت) را به او بدهند. از زمان قصی بن کلاب، زعامت و رهبری قبایل عرب مکه شیوه‌ای نو پیدا کرد. شیخ شیوخ عرب که رهبری تمام قبایل ساکن در مکه و همپیمانان صحرانشین، ضمن پذیرش شیخوخیت او بر همگان، ریاست او بر مهم‌ترین زیارتگاه مردم عرب که همانا کعبه را بر عهده او گذاشتند. کعبه نماد دین‌باوری و مرکزیت تجمیع بُت‌ها بود.

موسم حج که در آیین ابراهیمی بنا نهاده شده بود، از سوی همه مردمان عرب پذیرفته شده بود. در این ایام، مردم برای بُت‌های خود نذورات تقدیم می‌کردند. قصی بن کلاب این موسم عبادی را به جشنواره‌ای تجاری تبدیل کرد. بسیاری از تجار ملل و اقوام دیگر در داد و ستد اقتصادی به این جشنواره عبادی و تجاری دعوت می‌شدند. این جمع تاجران از روم و ایرانشهر و تجار عرب یمنی، قدرت مالی بزرگی را به قصی بن کلاب و تجار مکه داده بود.

قصی، سال به سال این جشنواره را به ساختاری اقتصادی بزرگی تبدیل کرد تا تجاری که از مسیر طولانی به مکه می‌آمدند، از رفاه برخوردار شوند. اسکان تا خورد و خوراک و آب همه مهمانان تأمین می‌شد. قریش به صورت انحصاری بسیاری از مشاغل خدماتی را در کعبه و رفاهیات مهمانان را بر عهده داشتند. این وضعیت، ساختار حکومتی منسجم و سازمان یافته‌ای را در مکه بوجود آورد. قصی بن کلاب، این قدرت بزرگ سیاسی و اقتصادی را برای بعد از خود، میان دو فرزندش هاشم و اُمیه به ارث گذاشت. هر یک از این نوادگان به ترتیب، یکبار از فرزندان هاشم و بار دیگر از فرزندان اُمیه بر کرسی و زعامت عرب در مکه می‌نشستند. (Nicolai Sinai,2017,112)

در این شهر تکثر اعتقادی حاکم بود. اگر چه اکثریت بُت پرست بودند؛ اما به باورهای اعتقادی دیگران دخالت نمی‌کردند. به طور مثال فرزندان هاشم، گروهی بر آیین حنیف و عده‌ای هم کیش بت‌پرستی داشتند. اما هیچ‌گاه این باورها عاملی بر عدم اختیار به رهبری نمی‌شد. آن چیزی که بستر اخراج از قوم و قبیله و در نهایت شهر می‌شد، بی‌احترامی به باورها عمومی و کیش اکثریت که بُت‌پرستی بود. لذا در گزارش‌های تاریخی و حتی شهادت‌نامه‌های سریانی که در عصر قدرت‌یابی فرزندان قصی بن کلاب گزارش کرده‌اند، حضور یهودیان و مسیحیان و گروه‌های کوچک زرتشتی و مانوی را در میان مردم عرب پیرامون مکه و مدینه را بیان کرده‌اند. این وضعیت اجتماعی مکثر از لحاظ اعتقادی، نتیجه داد و ستدهای تجاری و ارتباط با ملل دیگر بود. شبه جزیره حجاز محاط در میانه دو امپراطوری بزرگ ایرانشهر در بخش شرقی و روم در شمال آن قرار داشت. بخش غربی آن دریای سرخ بود که دو امپراطوری برای ارتباط با بخش‌های دیگر جهان به آن نیاز مبرم داشتند. لذا از سوی این دو قدرت، قبایل به استخدام در می‌آمدند تا با نقش ژاندارمی، امنیت حرکت قافله‌های تجاری را برای آنان تأمین سازند.

قبایل عربی که از فرآیند پیمان‌های، اتحادی را شکل داده بودند، نظام شهری و برسازی قدرت‌های محلی را در دستور کار خود قرار دادند. شهرهای یثرب، طائف و تبوک، ینبُع و جده از این جمله شهرها بودند که در منطقه حجاز و در نزدیکی دریای سرخ، نظام اقتصادی متکی به تجارت را بنا کرده بودند. تجارت محاسن و معایبی همسو با هم برای مردمان عرب در این منطقه داشت که برای فهم تحولات فکری و فرهنگی این جامعه و تحولاتی که به پیدایش دین اسلام و تحولات آن، بسیار حائز اهمیت است. مهم‌ترین امتیازات نظام اقتصادی متکی به تجارت، ارتباطات با ملل دیگر بود. در این مناسبات ارتباطی، فقط مبادلات تجاری شکل نمی‌گرفت؛ بلکه در میان داد و ستد فکری و فرهنگی هم صورت می‌گرفت. از گزارش‌های عرب‌های مسیحی سریانی در شهر حیره، می‌توان بسیاری از این منسبات فکری و فرهنگی را دریافت. (Angelika Neuwirth,2010,220)

حیره شهری عربی و مسیحی در شمال شهر نجف و در کنار کوفه قرار داشت. مردمانی فرهنگی که به دانش و شعر شهره بودند. این شهر و حاشیه‌های آن، خود را تابع حکومت ساسانی می‌دانستند. شاهنشاه ایرانشهر نیز، همانند دیگر مناطق تحت فرمان خود، شاه محلی این منطقه عربی را منصوب می‌کرد. اهمیت این شهر در دوره شاپور اول و در جریان نهضت ترجمه‌ای که در آن دوره آغاز شد، مورد توجه قرار گرفت. عرب‌های سواد و آشنا به آموزه‌های فکری مسیحی که در جریان انتقال منطق ارسطویی و فلسفه نوافلاطونی از اسکندریه به ایرانشهر، نقش کلیدی داشتند. این اهمیت بعدها در جریان مناسبات ارتباطی با عرب‌های شبه جزیره حجاز، نقش دروازه ورودی دو طرفه ایرانشهر به جهان زیست عربی و بالعکس بود. این اهمیت در زمانی مضاعف شد که حاکمیت ساسانی برای رسیدن به حاکمیت یمن از ارتش و توان این مردمان بهره لازم را بردند. (Patricia Crone,2012,195)

تجار مکه در کاروان‌های تجاری زمستانه خود که به سمت جنوب شرقی و ایرانشهر می‌آمدند، با تجار و مردمان عرب حیره، در نقش حلقه واصل میان دو ملت در ارتباط بودند. در این رابطه تجاری، عرب مکی با آموزه‌های فکری و فرهنگی ایرانشهر، از این طریق آشنا شدند. ابوالفرج اصفهانی در کتاب الاغانی روایت‌های تاریخی بسیاری از این رابطه تجاری و فرهنگی نقل می‌کند. به طور مثال وی در گزارشی از خرابی دیواره‌های کعبه در سیلی سهمگین سخن می‌گوید که سران و بزرگان مکه در مشورت با هم بیان داشتند که باید فکری اساسی از تکرار خرابی دیواره‌های کعبه انجام داد.

بعضی از تجار مرتبط با ایرانشهر به معماران اصفهانی اشاره می‌کنند که در شهرهایی چون حیره ساختمان‌های مستحکم و زیبایی بنا کرده‌اند. نظر این تاجران در میان بزرگان مکه مورد قبول واقع می‌شود و در سفر تجاری از تعدادی معمار اصفهانی برای بازسازی و تجدید بنای کعبه دعوت می‌شود. این معماران بر سنت مهمانداری در شهر مکه، در روز به کار در کعبه می‌پرداختند و بعد از اتمام کار به حاشیه شهر و محل اقامت خود می‌رفتند.

در وقت استراحت این معماران به موسیقی می‌پرداختند. عرب مکی با شنیدن اصوات موسیقی بر آلاتی چون عود و رباب و… به حاشیه شهر و جمع معماران جذب شدند. این معماران تا زما اتمام کار خود به رسم هر روزه به خنیاگری می‌پرداختند. این مدت اقامت که چندین ماه طول کشیده، سبب شده تا بعضی از افراد مکه علاقمند به موسیقی برای آموزش در نزد این معماران به استخدام در آمدند. روزی که معماران عزم به بازگشت به ایرانشهر کردند، نواختن چندین آلت موسیقایی و سبک آوازی را به ارث در این دیار نهادند. این دستگاه‌های موسیقایی در میان مردمان عرب با همان نام‌های ایرانی در بستر عربی تا به امروز کاربرد دارد. (ابی الفرج الاصبهانی، بی‌تا، ج 4، 325)

در کنار این تأثیرپذیری فرهنگی باید به امر مهم کتابت هم اشاره کرد. عرب در طول تاریخ خود، آداب و رسوم و حوادث مهم تاریخی را به طور شفاهی و سینه به سینه نقل می‌کرده است. امری که باعث شده تا پویایی و قدرت زبانی در انتقال معنا و مفهوم را با دقت تمام صورت دهد. حتی در تصویرسازی و بیان در نوع خود بی‌نظیر بوده است. اهمیت شعر در میان عرب از این بستر بر می‌خیزد. ارتباط با ملل دیگر و رد و بدل داده‌های فکری و فرهنگی با رهیافت زبان شفاهی امکانپذیر نبود. از این‌رو نیاز به خط و نگارش به زبان عربی امری لازم و بایسته شده بود.

مردم عرب حیره به دلیل وجود زبان دینی سریانی، این نقص فرهنگی را با اتکاء به زبان سریانی حل کرده بودند. اما آنان ثبت رویدادهای را نه به زبان عربی که به زبان سریانی می‌نگاشتند. این امکان برای تمام عرب‌ها ممکن نبود؛ زیرا سریانی زبان دینی بود و غیریت‌های دینی، استفاده از این زبان را ممتنع می‌کرد. با این وجود در منابع سریانی، نقل می‌کنند که سه نفر از عرب‌های حجاز در همکاری ادیبانی از حیره با بهره‌گیری از رسم الخط سریانی و تطبیق آوا نگاری عربی بر این رسم الخط، برای اولین بار، امکان نگارش عربی به رسم‌الخط سریانی امکانپذیر شد. این شیوه ثبت رویدادها، به خصوص در امر تجارت، بسیار مورد استفاده واقع می‌شود.

البته پیش از این تلاش، در میان عرب حجازی، سبک نوشتاری مختصر نویسی شایع بوده است. خطی که به تیفینا مشهور است با فاصله‌های کوتاه میان مصوت‌ها، کلمه‌های یک کارکتری برای نوشتن حوادث تاریخی و شجره‌نامه‌ها از آن استفاده می‌شد. البته این نوشتار، قابلیت انتقال هویت فرهنگی متجلی در شعر و مناسبات فکری را نداشت. از این‌رو با رسم‌الخط سریانی این امکان مهیا شد. این دال تاریخی، مهم‌ترین مؤلفه برای درک عدم وجود جهالت فکری و فرهنگی در این بخش از جهان‌زیست عربی در دوران پیشا اسلامی است. اما این تقسیم‌بندی به عصر جاهلیت و دوره اسلامی بر بنیاد فکر دینی و ناشی از جاهلت عرب، نسبت به خداشناسی و بعضی از رفتارهای غیر مدنی، عرب صحرا نشین، چون زنده به گور کردن دختران بوده است. (روبرت. ج.هویلاند،108:2024)

برای درک موضوع جایگاه مباحث فکری و فرهنگی میان مردمان عرب و به خصوص مکه، می‌توان افرادی را نام بُرد که در بخش انتقال میراث فرهنگی ملل دیگر کار می‌کردند. به طور مثال از نضر بن حارث در میان عرب مکه می‌توان نام بُرد که به داستان‌های اسطوره‌ای ایرانشهری و داده‌های تاریخ دینی آشنا بود و به روایت این داستان‌ها در میان مردم مکه مشهور بود. این تلاش کسانی چون نضر بود که با داستان‌های هزار افسان ایرانشهری در میان عرب شایع شده بود. امری که بعدها به انتقال این میراث به جهان زیست عربی – اسلامی همت گماشته شد و مجموعه داستانی هزار و یک شب در دوره میانه تدوین و نگاشته شد. تمام این معلومات و بیشتر از آن که می‌توان در منابع سریانی یا گزارش‌های تاریخی دوره اسلامی پیدا کرد، نشان از دوره‌ای فکری و فرهنگی خاصی است که مردم عرب سرزمین حجاز در نتیجه ارتباط با ملل دیگر چون ایرانشهر و روم، به تحول در مناسبات فکری و رفتاری و حتی نوع زیست بدوی به شهر نشینی آن‌ها منجر شد[1]. (احمد الجمل، 241:2015)

این افق‌معنایی که در نتیجه ارتباط تجاری با ایرانشهر از طریق شهره حیره برای مردم عرب مکه، وضعیت اثربخشی را بوجود آورده بود. در این فضا مملوء از داده‌های اقتصادی و فرهنگی ناشی از ارتباط با ملل دیگر، حضرت محمد زاده شد. خاندان او که ریاست مکه و بخصوص کعبه را در اختیار داشتند، دال مرکزی تمام این مدلول‌های اقتصادی، فکری و فرهنگی بودند.

محمد در بستر چنین جامعه زیسته و در همان آغاز جوانی به شغل تجارت مشغول می‌شود. اگرچه منابع تاریخی از سفرهای همراه با عمو در دوران کودکی را گزارش کردند؛ اما مهم‌ترین مسئله مطرح در این گزارش‌ها، ذهن کنجکاو و جستجوگر محمد بوده است. ذهن ناآرام محمد که در جستجوی حقیقت در سرزمین متکثر از اعتقادات گوناگون از یک‌سو و ارتباط با ملل دیگر از سوی دیگر، آن هم در دوران مهم و حساس تاریخی، امکان دریافت بسیاری از مسائل را در مقابل خود مهیا می‌دید.

دوران بعد از حمله ابرهه، یمنی‌ها، زمینه حضور و نفوذ حاکمیت ساسانی را بر این سرزمین گستراند. شاهنشاه ساسانی خسرو انوشیروان، برای رسیدن به یمن و تأمین امنیت تجاری، بسیاری از قبایل عرب در مسیر تجاری از ایرانشهر تا مکه و از آن‌جا تا دریای سرخ را تحت فرمان و استخدام خود در آورد. دریای سرخ، امتداد نفوذ و قدرت حاکمیت ساسانی بود که بر تمام شاهراه آبی خلیج فارس، اقیانوس هند و تنگه باب المندب و دریای سرخ بود. این حاکمیت با کسب قدرت در یمن و فرستادن شاهی از ایرانشهر، موازنه قدرت را با رومیان را به نفع ساسانیان، برهم زده بود.

در کنار این مسئله، دوران طلایی علم‌گرایی و نهضت ترجمه در ایرانشهر که از دوران شاپور اول آغاز شده بود، در عصر انوشیروان، اوج و اعتلای آن پیموده می‌شد. این نهضت علمی با نقش آفرینی عرب‌های مسیحی سریانی زبان ساکن حیره همراه بود. بسیاری از منابع یونانی که به اسکندریه رفته و در آن‌جا توسط فلوطین بازخوانی شده و جریان نوافلاطونی را شکل داده بود؛ توسط اندیشمندان عرب اهل حیره در دو مرکز علمی نصبیین و ادسا (رها) به زبان سریانی ترجمه و به ایرانشهر انتقال یافت. با این تلاش ترجمه‌ای، به حاکمیت شاهنشاهی ساسانی، امکان مواجه فکری با دو جنبشمانی و مزدک داده شد. در بسیاری از داده‌های دینی زرتشتی، بازاندیشی و فرصت تفسیر نو یافت. قوانین مهم فردی و اجتماعی بایسته برای اداره یک جامعه با تکیه بر معارف دینی استتاج و اجتهاد صورت گرفت. (ادریس الطعان، 321:2007)

این عصر طلایی، محمد جستجوگر حقیقت را آشنا به این معارف و داده‌های نو فکری و فرهنگی کرد. اگر چه منابع تاریخی عصر اسلامی، تصویری از محمد عرضه می‌سازد که چندان با واقعیت‌های تاریخی آن دوران سازگاری ندارد. آنان محمد را شخصیتی بیسواد و ناآگاه به تحولات فکری و فرهنگی معرفی می‌کنند. تکیه بر واژه‌امی در قرآن، منشاء این تصور از محمد بوده است. نخبهِ فرهیخته عرب، کسی بود که به شعر و جلوه‌های بلاعی و ادبی آن آشنا باشد؛ در حالی که در تمام دوران چهل سال عمر محمد قبل از پیامبری، کسی شعری از او نشنیده و روایت نکرده است. اما توجه به متن قرآن، به مثابه مهم‌ترین آورده پیامبری محمد، چیزی خلاف آن چه منابع تاریخی و سیره‌نویسی ادعا می‌کنند را نشان می‌دهد.

در رویارویی با متن قرآن بر این باور باشیم که همه آن امری وحیانی است و محمد در مقام دریافت کننده، هیچ نقش مؤثری در تدوین آن نداشته؛ با دشواره‌های فکری و کلامی بسیاری روبرو می‌شویم. از جمله این دشواره‌ها، چگونگی امکان تکلم خداوند مافوق ماده و نمودهای بشری چون زبان امکانپذیر می‌شود؟ چرا خداوند باید تنها به زبان عربی سخن‌وری کرده باشد؟ و پرسش‌های بسیاری که دامان ادبیات قرآن و کاربرد اصطلاحات و واژه‌ها را هم می‌گیرد.

اما اگر این مسئله را بدین صورت فهم نمایم که شخصیت پیامبر اسلام در دریافت وحی دست بسته نبوده؛ بلکه آن‌چه به صورت مضامین ماهوی بر قلب و عقل پیامبر فرو فرستاده می‌شده، به زبان قوم و با اتکاء به داده‌ها و معلوماتی که در ذهن داشته به اصحاب روایت می‌شده، می‌توان جنبه‌های از این دشواره مواجه با امر متعالی را حل کرد. توجه به قرآن از این زاویه، می‌توان چارچوب فکری و فرهنگی که مضامین وحیانی در بستر آن در حال تکوین و تدوین به زبان قوم بوده را مشاهده کرد.

از جمله این موارد، تصوری است که از دو کلید واژه نبی و مَلک در قرآن است. میان این دو واژه این همانی‌هایی وجود دارد که همان‌طور که خداوند پیامبری را برای هدایت انسان‌ها می‌فرستد، پادشاهان و حکمرانانی هم که در متن قرآن با واژه مَلک آن را می‌شناسیم با همان ویژگی‌های برای هدایت و رهبری اقوام خاصی ارسال شده‌اند. این مَلک مبعوث، چونان پیامبران، نقش هدایت‌گری داشتند؛ اما با این تفاوت که در پیامبری، هیچ نقش سلطه‌گری وجود ندارد و تنها به یادآوردند و هدایت بشر مشغول بودند؛ اما در حکمرانی و مَلک، این نقش سلطه بر دیگر صفات افزوده می‌شود.

این ایده حکمرانی از جانب خداوند، ایده ناآشنا برای انسان‌های عصر پیامبر اسلام نبوده است. شاهنشاهی ایرانشهر متکی به ایده‌ای حکومت‌اندیشی بوده که شهریار آرمانی معروف شده است. اینبنیاد فکری در پشتوانه فکری پیامبر وجود داشته که در انتقال مضامین الهی در بستر نقش‌آفرینی که ایرانشهر در آن دوره داشته، از حضور و نمود آن فکر در قرآن می‌تواند نقش مؤثر داشته است. بازخوانی این ایده در بستر قرآن و مقایسه آن با ایده حکومت‌اندیشی ایرانشهری، می‌تواند راهگشای ما در فهم این رابطه این همانی نبی و مَلک باشد.

 

ویژگی‌های نبی و مَلک در قرآن

در قرآن آیات واضحی وجود دارد، دال بر همانندی در ارسال نبی و بعضی پادشاهان از سوی خداوند وجود دارد؛ یعنی به همان صورت که خداوند برای هدایت انسان‌ها، پیامبرانی را می‌فرستد و به ویژگی‌هایی خاص مورد تأییدشان قرار می‌دهد؛ رهبران و حکمرانی هم وجود دارند که خداوند برای تحقق بهزیستی بشریت آن‌ها را گسیل می‌دارد. این حکمرانان که با عبارت مَلک در قرآن از آن‌ها یاد می‌کند به ویژگی‌هایی خاص از جانب خداوند برای نقش و مأموریتی که ارسال شده‌اند، تأیید می‌شوند. این آیات و نشانه‌هایی که در قرآن برای این همانی نقش نبی و مَلک مطرح شده را می‌توان در سه دسته تقسیم‌بندی کرد.

الف: آیات 246 و 247 از سوره بقره که در آن‌ها بیان شده که خداوند طالوت را در نقش مَلک یا پادشاه و نه در قامت نبی یا رسول به سوی قوم خویش مبعوث کرده است. در این دو آیه اگرچه ذکر می‌شود که از جانب قومش، طالوت به عدم توانایی اخذ این پادشاهی و هدایت قوم خویش متهم می‌شود؛ اما با این وجود خداوند با تأیید او به نشانه‌هایی دال بر مأموریت الهی در انتصاب به مقام پادشاهی ذکر می‌شود.

با توجه به دو آیه ما دو اصطلاح روبرو می‌شویم که هریک نقش و غایتی از آن طرح می‌شود. اصطلاح نبی دلالت بر نقش هدایت‌گری معطوف به امر اخروی و آن جهانی توسط پیامبر مبعوث از جانب خداوند دارد. اما اصطلاح مَلک این هدایت‌گری نبوی را با رویکرد این جهانی و دنیوی از جانب خداوند دریافت می‌کند. دو نقش با دو کارویژه خاص برای این دو کلید واژه در قرآن در نظر گرفته شده است. (محمد احمد خلف‌الله، 14:1984)

ب: در آیات قرآن گاهی این نقش‌ها در تفکیک از هم برای افرادی در نظر گرفته شده ودر آیاتی دیگر این دو کارویژه در هم تنیده شده و در مأموریت ارسالی یک فرد در مقام پیامبری و حکمرانی در نظر گرفته شده است. به طور مثال در داستان سلیمان نبی، شاهد همسازی این دو نقش هستیم؛ با این تفاوت که به نقش مَلک اهمیت بیشتری داده شده است. در قرآن ذکر شده که سلیمان از خداوند می‌خواهد که به او پادشاهی اعطا کند که پیش از آن به کسی موهبت نشده است.

خداوند نیز با پذیرش این خواسته، حکمرانی را به او عطا می‌کند که در نوع خود در طول تاریخ بی‌نظیر بوده است. (همان) در آیات 16 و 17 از سوره نمل بیان می‌شود که خداوند موهبت دانایی به هر چیزی و حتی منطق الطیر، خرد پرندگان را به سلیمان می‌دهد. در این آیات از ارتشی برای سلیمان سخن گفته می‌شود که جنی‌ها در کنار انسان به نقش‌آفرینی مشغول هستند.

این مواهب را در آیات 10 تا 13 سوره سبأ، آیه 102 از سوره بقره رویارویی شیطان با سلیمان و توانمند سلمیان مَلک در فائق آمدن بر او سخن رفته است. تمام این آیات و بیشتر از آن در قرآن بر این امر تأکید می‌شود که خداوند در گسیل افرادی با نقش مَلک برای حکمرانی بر مردم، آنان را به نشانه‌هایی و توانمندی‌هایی در انجام نقش خود تأیید می‌کند. این امر سبب می‌شود تا منشأ حکمرانی‌هایی از جانب خداوند، همانند نبی مورد توجه قرار گیرد.

ج: در سوره نمل آیه 34 از رابطه پادشاهی سلیمان و ملکه سبأ سخن گفته می‌شود که آن آیه ذکر می‌شود که پادشاهان چون به شهری وارد شوند و در آن حاکم شوند، به فساد در آن دامن می‌زنند. به صورتی که نتیجه حکمرانی آنان، دانایان و خردمندان هر شهری را که در بالا باید نشیند و احترام ببینند، از جایگاه اجتماعی خود افول می‌کنند و جاهلان و نادانان بر صدر می‌نشیند. این آیه سعی در تمییز میان حکمرانی متکی به توجهات الهی و گسیل از جانب خداوند از حکمرانی با منشأ انسانی و افراد یک جامعه دارد. در این مجموعه آیات دو سلطه دینی و دنیوی را مشاهده می‌کنیم که در شخصیت یک فرد و آن هم سلیمان نبی جمع شده است. اگر در سلطه حکمرانی طالوت، تنها شاهد اعطای نقش مَلک به او هستیم در سلیمان نبی این دو نقش در یک شخص همساز می‌شود. (همان،18)

نتیجه‌ای که می‌توان از این آیات گرفت این است که قرآن در قالب داستان‌های دینی یا رویدادهای تاریخی از نوعی حکمرانی پرده‌برداری می‌کند که همانند ارسال نبی برای هدایت بشریت، از جانب خداوند و با کارویژه خاص به مقام مَلک مبعوث می‌شوند. این نوع ساختار حکومت‌اندیشی که قرآن سعی در بیان آن دارد، موضوعی نوین در تاریخ انسان عصر باستان و دوره پیامبر اسلام نبوده است. چرا که این آیان در قرآن به مثابه یک مقدمه در طرح یک ایده حکومت‌اندیشانه، در صدد تبین نقش نبی اسلام در میان مسلمانان است.

اگر به نقش پیامبر اسلام در مکه فقط توجه کنیم، با توجه به کارویژه مهم مأموریت الهی به ایشان، می‌توان او را در قامت نبی فقط مشاهده کرد. اما این نقش در مهاجرت ایشان به یثرب و کسب قدرت و برسازی حکومت، دیگر محصور در نقش نبی باقی نمی‌ماند؛ بلکه در کنار نقش نبی، ملک بدان اضافه می‌شود. اگرچه در آیاتی سخنانی دال بر عدم سلطه و حکمرانی و تنها در قامت مُذَکر، یادآورنده نام برده شده است. با این وجود او به مثابه مَلک در میان مردمان عرب نقش‌آفرینی کرده است. حال سؤال مطرح این است که بستر این ایده حکومت‌اندیشی در کجا است؟ و با تکیه بر این آیات، جایگاه پیامبر اسلام از این دو اصطلاح نبی و مَلک در کجا قرار می‌گیرد؟

 

مقایسه تطبیقی رابطه نبی و مَلک در قرآن با ایده حکومت‌اندیشی ایرانشهری

از مجموعه آیاتی که بررسی شد، نظام فکری منسجمی در باب امر حکومت را می‌توان در قرآن مشاهده کرد. این آیات با توجه به بستر اجتماعی حکومت‌اندیشی محاط در جغرافیای شبه جزیره حجاز، امری با پشتوانه تاریخی بوده است. پیامبر اسلام، در گذار از افق معنایی مکه که بنیادی ارشادی و تربیتی در آن نمود بیشتری داشته به دوره افق‌معنایی متکی به عقلانیت سیاسی در مدینه، تلاشی در شکل دهی به شیوه حکومت‌ورزی متفاوت از دوره پیشااسلامی بود.

در این شرایط، وحی در مقام پشتوانه فکری و راهنمای پیامبر در دشواره‌ها بوده که در این ایده، با ارائه نمونه‌های از تاریخ دینی، ذهنیتی نسبت به ساختار حکومت‌اندیشی بدهد. حکومت‌اندیشی عربی در پیش از اسلام، متناسب با شرایط قبایلی و اجتماع منسجم عربی بود؛ یعنی بر پایه عربیت این جوامع برساخته شده بودند. اما اکنون در مدینه، جامعه نوبنیادی در حال برسازی است که برپایه مؤلفه دین بوده است. دین، اجتماعی از باورمندانی می‌سازد که در آن توجه به هویت‌های قومی و قبیله‌ای در آن جایی ندارد. از این‌رو از همان ابتدا تابوهای قبایلی و شرایط زیست متکی بر اشرافیت و شخوخیت در اسلام نفی شد. از این‌جهت برای تحکیم ساختار حکومت‌اندیشی نوین که در رهیافتی متفاوت از آن چیزی که عرب با آن خو کرده بود از وحی و جایگاه مقدس آن در ذهن مؤمنان استفاده می‌شود.

در آیات قرآن از دو نوع حکومت با منشأ الهی سخن به میان می‌آید؛ ابتدا نمونه طالوت است که تنها در مقام مَلک یا پادشاه و بدون مقام نبی برای حکمرانی بر اُمت خود فرستاده می‌شود. نوع دوم حکومت متکی به خداوند در نمونه سلیمان نبی است. در این حکمرانی هم مقام مَلک و هم نبی به سلیمان اعطا می‌شود. از مجموع آیات دریافت می‌شود که توضیح زاویای حکومت‌اندیشی نوع دوم بیشتر از نوع اول بوده است. در آیات طرح حکمرانی سلیمان هم موهب تأییدی و هم شیوه حکمرانی در مواجه با فرمانروایان روزگار او مطرح می‌شود. این خود دلیلی بر گرایش قرآن به توضیح بیشتر این ساختار دارد. چرا که از بُن‌مایه آیات مربوط به جایگاه پیامبر اسلام با گرایش به این نوع از حکومت‌اندیشی توضیح داده می‌شود.

این دریافت از آیات قرآن با رویکردی که منابع تاریخی اسلام و سیره‌نگاری در تلاش توضیح آن هستند، متفاوت است. آنان با استناد به رویداد تاریخی که در آغاز نبوت در مکه پیامبر با آن روبرو شده که جمعی از سران و بزرگان مکه با رجوع به عموی پیامبر، ابوطالب، پشنهاداتی دال بر اعطای حکومت می‌دهند و پیامبر از پذیرش امتناع می‌ورزد. این رویداد تاریخی، نوعی معامله با پیامبر بوده که حکمرانی به شرط دست برداشتن از نقش نبوت بوده است. در آن دوره محمد نبی با نقد رفتارهای اجتماعی و باورهای غلط معطوف به درک از خداوند و رابطه انسان با خدا، آیین بُت‌پرستی را که پشتوانه معادله قدرت و تجارت بوده را مورد هجمه خود قرار داده بود. لذا به طور طبیعی، پذیرش حکومت، موجب دست کشیدن از رسالت نبوت بوده است و محمد (ص) از آن استنکاف می‌کند. حتی آیاتی که دال بر نقش یادآوری کننده و عدم داشتن سلطه بر مردم و بسیاری دیگر در این چارچوب نقش رسالت نبوت بوده که در دوران مکه مأموریت اول پیامبر بوده است. (جاکلین شابی، همان،165)

اما وضعیت مدینه متفاوت از مکه بوده است. در مدینه به خواست عمومی مردمان یک شهر با اهداف سیاسی و با اولویت دهی به نقش مَلک از ایشان دعوت می‌شود. نزاع دو گروه بزرگ از مردم مدینه اوس و خزرج، سالیان متمادی، خون‌های زیادی از دو سو ریخته شده. هیچ یک از دو طرف هم نتوانسته بودند در این درگیری بر هم فائق آیند. بهترین راه حل، اختیار حکمرانی خارج از محدوده جغرافیایی و قبایلی یثرب بوده است. هرچند که محمد نبی از سوی مادر پدری به طایفه بنی‌نجار از مدینه بوده و ارتباط نسبی با طوایف مدینه داشت؛ اما او بر نسب پدری از اشراف قریش و از نوادگان قصی بن کلاب، مؤسس ساختار نوین مکه بوده است. لذا با توجه به رسالت جدیدی که اعلام داشته و ویژگی‌هایی که میان عرب بدان مشهور بوده، مورد توجه قبایل مدینه می‌شود. محمد نیز با بُن‌بست در ابلاغ رسالت در مکه روبرو شده بود؛ تغییر تاکتیک رویارویی با قدرت حاکم در مکه از طریق برسازی یک قدرت و هجوم بر آن، به یثرب مهاجرت می‌کند.

ورود به یثرب و تأسیس حکومت نوین بر پایه دین، نیاز به ایده حکومت‌ورزی داشت. در آیات قرآن، اندیشه خاص و منسجمی در باب نوع حکومت و مناسبات آن چیزی بیان نشده است؛ بلکه با آیاتی در مقام راهنما و پشتیبان، کیفیت سیاست‌ورزی و یا دستورالعمل‌هایی در باب مسئله‌ای مطرح شده است. در باب ساختار حکومت هم با طرح داستان‌های تاریخی چون طالوت یا سلیمان نبی، تلاش شده شمایی از یک حکومت‌اندیشی را به تازه مسلمانان مجتمع در مدینه ارائه شود. حال سؤال مهم این است که این ساختار حکومت‌اندیشی و کیفیت سیاست‌ورزی از نگارش صحیفه‌النبی تا عقد اخوت و برسازی قانون و…چگونه و از کدام تجربه بر پیامبر اسلام متجلی شده است. این پرسش ما را به تجارب محمد از سفرهای تجاری به ایرانشهر و روم معطوف می‌سازد.

حکومت‌اندیشی، امری متداول وبا سابقه‌ای میان دو تمدن بزرگ محاط به شبه جزیره حجاز بوده است. اگر در ایرانشهر از دوره عیلامی‌ها و اوج آن در عصر هخامنشی و ساسانی بوده که بنیاد حکومت‌اندیشی معطوف به همسازی سیاست و دین بوده است؛ روم در این عصر پساباستان با گذار به حکومتی با زمینه دین‌گرایی مسیحی، ساخت جدیدی در سیاست‌ورزی را تجربه می‌کند. حال محمد از همان دوران جوانی و آغاز سفرهای تجاری با دو ساخت حکومت‌اندیشی بزرگ معطوف به دین را مشاهده می‌کرده است. در این سفرهای محمد با روحیه جستجوگری که داشته، گرایش به حکومت‌اندیشی متمایل به همسازی سیاست و دین بوده است؛ زیرا بستر اجتماعی شبه جزیره حجاز عادت‌وارهای دینی تمام مناسبات اجتماعی آن را دربر گرفته است. حال محمد که منتقد وضعیت اجتماعی مکه و ساخت اجتماعی نابرابر و روحیه متکی به ثروت‌اندوزی و کسب شرافت از طریق مال‌اندوزی بوده؛ در نتیجه رویارویی با اجتماع حیره، این غیریت بیشتر در ذهن او نمایان می‌شده است. (Crone,2016,224)

حیره شهری با هویت دینی یکتا پرستی و اجتماعی متعالی در مناسبات اجتماعی، علم و ادب بوده است. این شکوفایی و بهزیستی در دروازه ورودی به ایرانشهر قرار داشت؛ لذا ورود به ایرانشهر از طریق این شهر، امپراطوری ایرانشهری و حاکمیت ساسانی را در ذهن انسان، مکانتی رفیع ایجاد می‌کند. از این زاویه است که این ایده حکمرانی همساز کننده حکومت و دین برای شخص پیامبر اهمیت می‌یابد. در قیاس میان دو نوع پادشاهی که در قرآن آمده این شیوه حکمرانی سلیمان نبی که دو مؤلفه حکومت و دین در آن همساز می‌شود، اهمیت ویژه می‌یابد. اگر نماد حکومت‌اندیشی طالوتی را با توجه به آثار یونانی و شیوه حکمرانی رومی مسیحی که بر تفکیک حکومت از دین و اعطای هرچه از آن قصیر است به او و اعطای نقش دین‌مداری به کشیش است؛ در حکومت‌اندیشی شهریار آرمانی ایرانی، چون شاهنشاه، نقش اهورامزدا را در هستی مادی ایفا می‌کند؛ دو رکن برسازنده حکومت، سیاست و دین در نقش حقوقی شاهنشاه تجمیع می‌شود. امتداد قدرت شاهنشاه به اهورامزدا با کسب تأیید از جانب اهورامزدا که همان فره ایزدی است، نمایان می‌شود. این نگرش به قدرت را در آیات توضیح دهنده حکمرانی سلیمان نبی می‌توان دید. از بیان خواست سلیمان دال بر اعطای قدرتی که پیش از او و بعد از او کسی را هماورد او نباشد تا تأیید او به نشانه‌هایی از امور متعالی گواه بر امتداد قدرت او خداوند را نشان می‌دهد. سلیمان در غیریت‌سازی شیوه حکمرانی خود از دیگر حکومت‌ها با این محاجه با ملکه سبأ که پادشاهان چون به شهری وارد شوند، در آن فساد می‌کنند و بزرگان و نخبگان را ذلیل و جاهلان را بر صدر و بزرگی می‌نشانند؛ نشان می‌دهد. این تلقی در حکومت‌اندیشی ایرانی وجود دارد که شهریار نماد و نمود تمام خوبی‌ها، خیر و سعادت است که تمام این مؤلفه‌ها در راستی و درستی معنا می‌شود. شاهنشاه چون ملتزم به راستگویی و درستی شود، اشه یا عدالت را جامعه خواهد گستراند. آن چه شاهنشاه را به ناراستی می‌کشاند، دروگ یا دروغ است که با اولین دروغ، نشان افره ایزدی از او خارج و مشروعیت از او زدوده می‌شود. (هویلاند، همان،235)

پیامبر اسلام با اتکائ به این بنیاد حکومت‌اندیشی که در آیات قرآن از آن سخن رفته، حکمرانی همساز کننده حکومت و دین را در مدینه آغاز می‌کند. این ساختار حکومت‌ورزی را از بند اول صحیفه النبی که به مثابه قرارداد اجتماعی یا قانون اساسی مدینه می‌توان آن را خواند، می‌توان فهمید. در بند اول آمده: «این، نوشته و پیمان نامه‌ای است از محمد “پیامبر رسول خدا” تا در میان مؤمنان و مسلمانان قبیله قریش و مردم یثرب و کسانی که پیرو مسلمانان شوند و به آنان بپیوندند و با ایشان در راه خدا پیکار کنند، به اجرا در می‌آید.»

در این بند به وضوح بر نقش پیامبری و فرستادگی از جانب خدا تأکید می‌شود؛ یعنی از دو رکن شکل دهند این حکومت که سیاست و دین است و در شخصیت مَلک جمع و نمایان می‌شود، سخن می‌رود. سپس در بند مؤلفه به وجود آوردن یک جامعه را مطرح می‌سازد؛ در آن بند چنین آمده: «آنان در برابر دیگر مردمان یک اُمت‌اند.»(طبری، ج 2، 8)

اُمت واحدی از اجتماع باورمندان به یک دین شکل می‌گیرد. برخلاف اجتماع مکه یا دیگر شهرهای شبه جزیره که بر مؤلفه عربیت در برسازی جامعه تکیه می‌شود و شهروند در این شهرها بر پایه عرب بودن مطرح می‌شود؛ در مدینه واحد برسازند جامعه از اصالت قومی به ایمان و باور تغییر ماهیت می‌دهد. شما می‌توانید هر دین و باوری داشته باشید؛ اما دال مرکزی، پذیرش حکومت مسلمانان و مَلک آن است.

در منابع سریانی هم عصر حکومت پیامبر در مدینه، که در شهرهای مهمی چون حیره و شام گزارش‌هایی ارائه داده‌اند از ظهور اولین شاه سارکین و طیایی‌ها[2] (عرب) سخن گفته‌اند. کاربرد عبارت شاه برای شخص پیامبر اسلامی به صورت اتفاقی یا براساس عادت نبوده است؛ بلکه شیوه حکمرانی و ساختار حکومت سبب شده تا اصطلاح شاه را برای حضرت محمد (ص) به کار ببرند. این امر با توجه به مهم‌ترین منبع دین اسلام قرآن هم بر این اصطلاح دلالت می‌کند. جایگاه حضرت محمد در رأس حکومت مدینه که جامع میان حکومت و دین بوده در مقامی تداعی کننده منصب شاه بوده است. اگرچه همواره حضرت محمد خود را تنها با نقش رسول الله معرفی می‌کرده است؛ اما با این وجود موقعیت او در رأس حکومت مسلمانان و با توجه به آیات قرآن، می‌تواند منصب شاه باشد.

 

نتیجه

در جمع‌بندی کلی می‌توان گفت که آیات قرآن با توجه به بستر اجتماعی شبه جزیره حجاز و مناسبات ارتباطی که با دو امپراطوری محاط ایرانشهر و روم داشتند از دو شیوه حکمرانی با منشأ الهی سخن می‌گوید. درک حکومت‌اندیشی مبتنی بر منشأ الهی، شیوه متداول در میان این دو امپراطوری بوده است. اما در امپراطوری روم، حکمرانی متکی به امپراطور مورد تآیید پاپ، نماینده خداوند در بینش مسیحی است. در مقابل این امپراطوری ساسانی است که بر بنیاد حکومت‌اندیشی ایرانی، شاهنشاه هم دارای فره‌ایزدی و هم نقش اهورامزدا را در هستی مادی در هدایت بشر را توجه به بینش زرتشتی انجام می‌دهد. این ایده حکومت‌اندیشی در بستر اجتماعی شبه جزیره حجاز امر ناآشنایی نبوده است و توجه به آیات قرآن که در تلاش توضیح حکمرانی با منشأ الهی است، قابل درک است. حضرت محمد این ایده حکمرانی را با توجه به نمود عینی آن در ایرانشهر و آشنایی با آن از طریق شهر حیره، امری مورد توجه ایشان بوده است و در آیات قرآن برای تحکیم ساختار حکومتی مدنظر خویش انعکاس یافته است.

 

ارجاعات:

1. در این نوشتار اگر بر مثال‌های تاریخی ایرانشهری تأکید می‌شود، دال بر اهمیت بیشتر ایرانشهر بر روم و سایر فرهنگ‌ها نیست. بی‌شک مناسبات ارتباطی میان مردم عرب و تمدن رومی، خود بحثی دامنه‌دار و مؤثری است. در این مقاله تلاش شده در دوره باستان متأخر، تحولاتی فکری و فرهنگی که از طریق شهره حیره به مثابه حلقه وصل ایرانشهر و بخش عربی را نشان دهد. در باب این مباحث ارتباط فکری و فرهنگی به صورت کوتاه و گذرا پژوهش شده است. در حالی که در تحقیقات غربی و حتی محققان مسلمان و شرقی با اهمیت دادن به مناسبات ارتباطی با روم، آن بخش را پُررنگ کرده‌اند. نویسنده از طریق بازخوانی منابع سریانی و توجه به مناسبات عربی با مسیحیت شرقی، در پای فکری و فرهنگی ایرانشهر در بنیان‌های فکر و فرهنگ عربی را کمتر از روم نمی‌بیند. در این باب نویسنده در مقاله‌ای به تأثیرات فکری و فرهنگی متکی به حیره را به طور کامل توضیح داده است.

2. در منابع یونانی و رومی و حتی بعضی از تواریخ سریانی، ساراسن یا سارکین، اصطلاحی معادل مردم عرب است. البته در بیشتر منابع سریانی از اصطلاح طی یا طیایی برای مردم عرب بکار می‌رود.

 

منابع:

  • احمد خلف‌الله، محمد، (1984)، مفاهیم قرآنیه، الکویت، المجلس الوطنی للثقافه و الفنون و آلاداب.
  • ……………………………..، (1950)، الفن القصصی فی القرآن الکریم، بیروت، المزرعه.
  • ادریس الطعان، احمد، (2007)، العلمانیون و القرآن الکریم، الریاض، مکتبه و دار ابن حزم للنشر و التوزیع.
  • الجمل، احمد، (2015)، القرآن و لغه السریان، بیروت، الانتشار العربی.
  • اصبهانی، ابی الفرج، (بی‌تا)، الاغانی، تصحیح احمد التنقیطی، قاهره، مطبعه التقدم.
  • شابی، جاکلین، (2020)، رب القبایل، ترجمه ناصر بن رجب، بغداد، منشورات الجمل.
  • طبری، الامام ابی جعفر محمد بن جریر، (2010)، تاریخ الامم و الملوک، تاریخ الطبری، ج 2، بیروت، الامسیره للطباعه و النشر.

هویلاند، روبرت ج، (2024)، الاسلام کما رآه الاخرون، ترجمه و تقدیم هلال محمد الجهاد، بغداد، مرکز الاکادیمی للابحاث.

  • Rippin, Andrew, (2006), The Blackwell Companion to the Quran,Australia, Blackwell publishing.
  • ………………………, (2001), The Quran: style and contents, London and New York, Routledge.
  • Crone, Patricia, (2016), The Quran pagans and related matters, Leiden and Boston, Brill.
  • ……………………., (2012), The Nativist Prophets of Early Islamic Iran, Rural Revolt and Local Zoroastrianism, Cambridge, New York, Cambridge university press.
  • Neuwirth, Angelika and …(2010), The Quran in context, Historical and literary investigation into the Quranic milieu, Leiden, Boston, Brill.
  • Sinai, Nicolai, (2017), The Quran A historical-critical introduction, Edinburgh, Edinburgh University Press.
مطالب مرتبط
منتشرشده: 2
  1. مرادی

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ﴿۱﴾ مَلِکِ النَّاسِ ﴿۲﴾ إِلَهِ النَّاسِ ﴿۳﴾

    از ابتدای خلقت و ارسال انبیاء و رسل ، هدف ، اعتقاد به خدا و قیامت و پیام های ارسالی از جانب او و تنظیم مناسبات اجتماعی (حکومت) بر اساس آن پیام ها و اجرای اولیه توسط انبیاء ورسل و پیروان آنها (بعنوان شاهد و گواه برای نسل های بعدی) بوده است…
    پس از رحلت آن انبیاء و رسل ، خود مومنین باید متحدا راه آنها را ادامه میدادند … اختلافات را طبق اتصال در پیام الهی مرتفع می نمودند…
    در مقابل ، بجای پیامهای خدا ، تعلیمات انسانی و نیات شیطانی و اهداف قدرتمندان یا نسخه انحرافی از پیام الهی ، مبنای حکومت و تنظیم مناسبات اجتماعی قرار داده شده اند یا داده میشوند…

    یعنی رسالات الله در مقابل افکار خود انسانها…افکار نا تمام انسانهاست که میتواند مرجعی غیر از خدا ایجاد کند… و توسط حاکمان اجرا شود…

    در اینجا مشکل از عدم رعایت اتصال در آیات سوره بقره از کتاب خدا آغاز شده است…

    در سوره بقره درباره طالوت و نبی همزمان با او ، با اشاره آیات قبل و بعد ، خروج از سرزمین لازم بوده ولی آن نبی مکرم توان جسمی لازم نداشته است…خود نبی نمی توانسته شخصی را انتخاب (مبعوث) کند که هم علم لازم داشته باشد و هم توان خروج و نبرد…. و احتمالا نمیتوانسته الواح تورات در نسخه های متعدد تهیه و همراه خواص قرار گرفته باشد… لذا خداوند طالوت را مبعوث نموده است …:

    وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۴۷﴾

    … وبرای اثبات اینکه این فرمانده ازجانب خداست میفرماید :

    وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَهَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَبَقِیَّهٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِکَهُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿۲۴۸﴾

    از اظهار نظر ملکه سباء نیز سوء برداشت شده است … او رفتارعمومی پادشاهان را بیان میکند و میترسد سلیمان نیز چنان رفتاری داشته باشد…او خودش در این مرحله از داستان ، هنوز ایمان نیاورده و سخنانش درباره عزت و ذلت ، حجت الهی نیست…

    سایت : میزان در میزان

  2. مرادی

    بطور خلاصه رعایت اتصال آیات بیشتر از سوره بقره نشان میدهد دو نوع ملکیت وجود دارد…

    نوع اول از عالم بالا تقدیر شده و در زمین فساد ایجاد نمیکرد و در جهت گسترش پیام الهی بکار میرفت و به بعضی رسل الهی نیز داده شد :

    وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۴۷﴾ بقره

    نوع دوم بر روی زمین و دراثر تلاش و انباشت توسط بعضی انسانها ایجاد میشود و مهلتی دارد تا خود را اصلاح کند والا در زمین فساد رخ میدهد:

    أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿۲۵۸﴾ بقره

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.