نوبابانوئل
به مناسبت کریسمس در آستانه سال 2025 میلادی
مهدی فردوسی مشهدی: شلدون آلن سیلورستاین[1] شاعر، نویسنده، کاریکاتوریست و خواننده امریکایی سده بیستم که بیشتر با آثار کودکانهاش در زمینههای ادبیات و نقاشی شناخته میشود، کتابی به نام «بابانوئل نو» دارد (به ترجمه سینا آراد و به همت نشر پژوهه، 1381).
شلدون آلن سیلورستاین[1] شاعر، نویسنده، کاریکاتوریست و خواننده امریکایی سده بیستم که بیشتر با آثار کودکانهاش در زمینههای ادبیات و نقاشی شناخته میشود، کتابی به نام «بابانوئل نو» دارد (به ترجمه سینا آراد و به همت نشر پژوهه، 1381).
او در این کتاب که آن را «ناداستان» فکری برای مخاطب کودک و نوجوان میتوان برشمرد، به موضوع هویت و ماهیت میپردازد. به مناسبت کریسمس و در آستانه سال نو میلادی (2025)، به خاستگاه تاریخی دینی ـ مذهبی بابانوئل و پس از گزارش کوتاهی درباره محتوای کتاب، به تفاوت مفاهیم پیشگفته و دلالت نمادین آن اشاره میشود تا دستمایهای برای طرح بحث مربیان و پرسشگری آنان از کودکان و نوجوانان، فراهم آید.
گفتنی مترجم محترم کتاب، اطلاعات کتابشناختی متن مبدأ را در اثر خود نیاوردهاند و من نتوانستم متن مبدأ را به زبان اصلیاش بیابم؛ زیرا کتاب مستقلی با این عنوان در مجموعه آثار سیلورستاین نیست، بلکه شاید متن آن در مجموعههای شعری یا مجموعههای نقاشی او گنجانده شده باشد. من یکی را از این میان با عنوان «Playboy’s Silverstein around the world» کاویدم، اما «بابانوئل نو» را در آن نیافتم و بنابراین، نسبت دادن محتوای کتاب به سیلورستاین، با اعتماد به مترجم و ناشر گرامی صورت گرفته است.
الف) خاستگاه تاریخی
پاپانوئل؛ یعنی پدر جشن زادروز مسیح (Daddy Christmas) که همزمان با زادروز او میآید و انگلیسیزبانها او را «Santa Claus» میخوانند. نوئل (Noël) واژهای فرانسوی به معنای «Christmas»؛ یعنی زادروز مسیح و پاپا (Papa) به معنای پدر یا باباست.
افسانهپژوهان معتقدند سانتاکلوز از نام «St. Nicholas» (سِنت نیکولاس)؛ یعنی نیکولاس قدیس گرفته شده است. نیکولاس یا نیکولا در سده سوم میلادی در ترکیه میزیست؛ جایی که امروز «دمره» نام دارد و از شهرهای استان آنتالیاست و در آن زمان «مایرا» نام داشت.
ترکیه در آن هنگام، بخشی از امپراطوری رُوم بود. رومیان در آن زمان مسیحی نبودند، بلکه بر مسیحیان سخت میگرفتند و آنان را شکنجه میکردند. مؤمنان مسیحی در تنگدستی و فشار روزگار میگذراندند. نیکولا از روحانیان مسیحی آن دوره بود که به این تنگدستان کمک میکرد.
تانیا گولویچ در دانشنامه کریسمس و جشنهای سال نو[2] آورده است که بنابر افسانهها، پدر مسکینی از شدت مسکنَت در پی فروش دخترانش بود که نیکولا از این تصمیم آگاه شد و پنهانی از راه دودکِش خانه، کیسهای پر از زَر به آنها رساند. او این کار را سه شب تکرار کرد تا اینکه پدر دختران در کمین نشست و صاحب کیسهها (نیکولا) را شناخت. نیکولا از او خواست در اینباره با کسی سخن نگوید.
به گفته گولویچ، معجزات فراوانی هم به نیکولا نسبت دادند، اما خیرخواهی و اعانتهای او به دیگران، زبانزد و معروف شد. کاتولیکهای مسیحی، ششم دسامبر (زادروز نیکولا) را به یاد آن قدیس مهربان جشن میگرفتند تا اینکه پروتستانهای مسیحی این آیین را خرافی خواندند و از برگزاریاش جلوگیری کردند، اما دلبستگی به نیکولای قدیس از میان نرفت، بلکه زادروز او با زادروز مسیح یکی شد. این آیین هم مانند همه آیینهای دینی ـ مذهبی در درازنای زمان، متطور و متغیر شده است.
دانشنامه بریتانیکا از نقاش و کاریکاتوریستی آلمانی به نام «توماس نَست[3]» نام برده است که در 1863 میلادی سانتاکلاوز (بابانوئل) را پیرمرد سرخپوش و خندان کوتولهای ترسیم کرد. این پیرمرد بعدها کنار بسیاری از نشانهای تجاری شرکتهای صنعتی نشست.
بنابراین و با توجه به ظواهر جسد مومیایی شده نیکولاس قدیس، این گفته که بابانوئل کنونی نماد موبدان زرتشتیِ جوینده منجی (مسیح / میشیا) است، نادرست مینماید.
ب) گزارش محتوایی
همسر بابانوئل روزی به او میگوید: از ریش پرپُشت او کلافه شده است و بنابراین، بابانوئل ریشش را میتراشد؛ سپس دکتر به او میگوید: قلبش بر اثر چاقی شکمش، ضعیف شده است. بنابراین، بابانوئل آن را لاغر میکند، اما مربی بدنسازی به او میگوید: مُردنی شده است و بنابراین، بابانوئل به تلاشهایی برای زیباسازی بدنش میپردازد؛ سپس نوبت به لباس قرمز بابانوئل میرسد؛ یعنی خیاط، شنل قرمز او به کُتی شیک و امروزی تبدیل میکند و استاد سَلمانی، کلاهگیسی زیبا بر سر بابانوئل میگذارد و جراح زیبایی، دماغ او را کوچک میکند و دلّال کَلَک نیز عینک و ماشینی سواری به او میاندازد و سرانجام روانشناس به او میگوید: چرا به بچهها هدیه میدهی؟ چرا وسائلت را برای خودت نگاه نمیداری؟ بنابراین، بابانوئل از راست به چپ، به شرح تصویر زیر، به تغییراتی دچار میشود.
باری، هنگامی که بابانوئل نزد کودکان میرود، «بچههای کوچک و بزرگ یکصدا به بابانوئل جدید» میگوید: «این چه ریخت و قیافهای است که برای خودت درست کردی؟ دستات هم که خالیه! پس شکلات و شیرینیات کو؟ برگرد و برو بابانوئل قدیم را بیار» (ص 28).
ج) دلالت مفهومی
سیلورستاین در این کتاب نیز همچون بسیاری از دیگر آثار کودکانهاش، زبان نمادینی دارد؛ یعنی محتوای آن را کنایه یا استعاره یا نماد یا نشانهای میتوان برشمرد که بر مفهومی دلالت میکند. محتوای این کتاب نیز بر دو مفهوم به شرح زیر دلالت میکند:
1. ماهیت / چیستی / Quiddity
اگر همه موجودات (هر چیزی که از هستی برخوردار است) تصور شوند، برای کشیدن مرز تمایز میان آنها و به اصطلاح مقولهبندی آنها، با توجه به ویژگیهای مشترکی میان شماری از آنها، آنها را از یکدیگر جدا میکنند. برای نمونه، موجوداتی را جدا میکنند و آنها را «سنگ» مینامند و موجوداتی را جدا میکنند و آنها را «درخت» مینامند و موجوداتی را جدا میکنند و آنها را «سگ» مینامند و موجوداتی را جدا میکنند و آنها را «انسان» مینامند. بنابراین، «وجود» با این نامگذاریها، به حدود و اندازههایی محدود میشود و از این پس، پارهای از ساکنان سرزمین وجود؛ یعنی موجودات، با آن نام خاص شناخته میشوند. این نامها را «ماهیت» مینامند. ماهیت به اصطلاح بر وجود عارض و به شاخص تمایز موجودات، بدَل میشود.
با توجه به اینکه این نامها در ذهن پدید میآیند و مقولهبندی از طریق ذهن میپذیرد و با توجه به اینکه هر یک از این نامها درباره تعداد پرشماری از موجودات به کار میروند، آنها را «مفهوم» میخوانند. مفهومها یا «مفاهیم» که کلیاند و بر مصداقهای پرشماری دلالت میکنند (آنها را نشان میدهند)، در منطق ارسطویی «کلیات خمسه» نامیده میشوند؛ یعنی «نوع»، «جنس»، «فصل»، «عرض عام»، «عرض خاص».
بنابراین، جمله «علی انسان است»، پاسخی به «چیستی» علی است. به تعبیر دیگر، اگر کسی بپرسد: علی در میان ساکنان سرزمین وجود چه چیزی است، پاسخ این است که او مصداقی از مصادیق پرشمار مفهومی کلی با عنوان انسان است که خود این انسان، به سبب ویژگی یا ویژگیهایی از دیگر موجودات متمایز میشود و بنابراین، «انسان بودن» نشاندهنده «ماهیت» علی است.
2. هویت / کیستی / Identity
هویت بیشتر درباره موجودی به نام انسان به کار میرود؛ زیرا او «شخص» شمرده میشود. بنابراین، کاربرد هویت درباره دیگر موجودات، مجازی است. برای نمونه، میگویند: سند پایانکار، هویت ساختمان را نشان میدهد. هویت در این تعبیر، مجازی است نه حقیقی. ویژگیهایی که موجب میشوند موجودی از موجودات به شخص (در برابر شیء) بدل گردد، هویتسازند. برای نمونه، زادگاه یا ملیت، زبان، قومیت، جنسیت، دین و مذهب و حتی سطح دانشها (معارف) و گرایشها (عواطف) و به تعبیر عامتر، هسته فرهنگی (باورها، آرمانها و هنجارها) و پوسته فرهنگی (نمادها، آیینها و ابزارها)، کیستی انسان را در سطحی جمعی تعیین میکنند.
البته ویژگیهایی نیز همچون نام و گروه خونی و نژاد و رنگ پوست در سطح فردی، به پرسش «کیستی» او پاسخ میدهند و به همین دلیل، تعبیر «احراز هویت» در این زمینه به کار میرود؛ یعنی هویت «افراد» را از طریق اسناد و اوراق ویژهای، میتوان «احراز» کرد.
با توجه به اینکه ویژگیهای مذکور اعتباری و قراردادیاند، هویت بهرغم ماهیت که مفهومی حقیقی است»، مفهومی اعتباری به شمار میرود؛ یعنی به چیستی ذات پاسخ نمیگوید، بلکه کیستی شخص را در نظام اعتبارات مدَنی تعیین میکند که گاهی آنها را ویژگیهای «جغرافیایی ـ اقلیمی»، «سیاسی ـ تاریخی»، «اقتصادی ـ معیشتی»، «فرهنگی ـ تربیتی»، مینامند.
3. معناشناسی
با توجه به اینکه نمادها از لایههای رویین و به اصطلاح پوسته فرهنگی به شمار میروند و با توجه به اینکه نوع آرایش سر و صورت و نوع و رنگ پوشش اندامهای بدن و نوع کنش و منش[4] افراد انسانی، مدلولهای نمادین دارند، داستان یا «ناداستان» سیلورستاین، به موضوع «هویت» در سنجش با «ماهیت» ناظر است.
به تعبیر دیگر، بابانوئل در درازنای تاریخ، آرایش و پوشش و کنش و منش ویژهای داشته است و اکنون این ویژگیها در قصه سیلورستاین، یکی یکی دگرگون میشوند و این دگرگونی (تغییر) به اندازهای شدت میگیرد که به دیگرسانی (تحول) میانجامد؛ چنانکه انتظار کودکان را برنمیآورد و از دید آنان، بابانوئلی که آن آرایش و آن پوشش و آن کنش و آن منش (شخصیت) را نداشته باشد، «بابانوئل» نیست، اما آیا او به واقع، بابانوئل نیست؟
فرض کنید از گِل کوزهگری، بشقابی بسازیم، اما اندک اندک بر ارتفاع و عمقش بیافزاییم. هنگامی که این افزایش به حد خاصی میرسد، دیگر آن سازه را بشقاب نمینامند، بلکه برای نمونه، میگویند: «لیوان» است، اما آیا آن سازه به واقع همان «بشقاب» نیست؟
برای پاسخ به این پرسش، دو نظریه فلسفی با عنوانهای «نامباوری[5]» و «ذاتباوری[6]» از دیرباز در تقابل با یکدیگر بودهاند. به گفته نامگرایان موجودات ماهیت یا ذات یا جوهر ندارند، بلکه همه حرفهای منطقیان درباره ویژگیهای ماهوی (کلیات خمسه)، اعتباری و قراردادی و برآمده از تخیل بشر و زبان اوست. باری، ذاتباوران در برابر نامگرایان میگوید: همه پدیدههای موجود، ذات و سرشت و جوهر و گوهر ویژهای دارند.
با توجه به این نکات که گزیده و گذرا گزارش شدند، پرسش محوری کتاب این است: «آیا بابانوئل بدون ریش و شِنل قرمز و بدون کالسکهای که آن را گوزنها میکشَند و بدون هدیههای کودکانهاش، تغییری هویتی دارد یا تحولی ماهوی؟»
پرسش دیگری که از پس این پرسش فرامیرسد، به کاهش فرضی تغییرات ناظر است؛ یعنی فرض کنید بابانوئل داستانی مذکور، در آرایش و پوشش تغییر میکرد، اما همچون بابانوئل فرهنگی معروف، دستِ گشوده و شخصیت کودکدوست میداشت، آیا باز هم کودکان او را طرد میکردند؟
با فرض پذیرش ذاتباوری، آیا آرایشها و پوششهای انسانها، ذات آنان را متحول میکنند؟ آیا کنشها و منشها، ذات آنان را متحول میکنند؟
آیا شخصیت انسان (که در اصطلاح، معادل personality به کار میرود و من پیشتر از کلمه منش دربارهاش استفاده کردم)، در پدید آوردن هویت او مؤثر است؟
آیا دوگانه «بود» انسان؛ یعنی چنانکه «میباشد» و «نمود» انسان؛ یعنی چنانکه «مینُماید»، موهوم است؟
درنگ درباره این پرسشها ناظر به پدیدههای طبیعی و مصنوعی و انسانی، بسیار روشنگر است. گویی مخالفان پیامبر اسلام نیز بر پایه نوعی کلیشههای هویتی درباره «نبی»، درباره او چنین میگفتند: «این چه پیغمبرى است که چون مردم عادى غذا مىخورد و در بازارها گام مىزند؟ چرا فرشتهاى به او نازل نشده که با وى بیمرسان باشد؟»[7]
کلیشههای هویتمحور اعتباری موجب مغفول ماندن ویژگیهای ماهیتمحور حقیقی میشوند. بنابراین، از دید من، با این پیشفرض که مربیان و تسهیلگران فکری کودکان و نوجوانان به شکل مطلق نامگرا نباشند، میتوان با درباره تمایز «بود و نمود» و «واقعیت و حقیقت» و «هویت و ماهیت» و «اعتباری و حقیقی» ناظر به پدیدههای طبیعی، مصنوعی و انسانی با آنان سخن گفت و به پرسشگری و کندوکاو پرداخت.
پانوشتها
[1]. Sheldon Allan Silverstein (1930-1999).
[2]. Tanya Gulevich, Encyclopedia of Christmas and New Year’s Celebrations, P681.
[3]. Thomas Nast.
[4]. منش را به معنای «شخصیت»؛ یعنی «personality» به کار بردهام نه «character».
[5]. نومینالیزم (Nominalism) یا نامانگاری یا اصالت تسمیه.
[6]. اسنشیالیزم (Essentialism) یا ذاتگرایی یا جوهرگرایی.
[7] . فرقان، ۷.