مهندس بازرگان و وفاق اجتماعی؛ تحلیلی بر مفهوم اتحاد ملی و همبستگی در اندیشه مهدی بازرگان (به مناسب ۳۰ دی سالگرد درگذشت وی)

محمدهادی زاهد غروی در این یادداشت به بررسی مفهوم وفاق اجتماعی در اندیشه و عملکرد مهندس بازرگان می‌پردازد. او نشان می‌دهد که چگونه مهندس بازرگان با تکیه بر آموزه‌های دینی و اخلاقی، وفاق را به‌عنوان راهکاری برای تقویت اتحاد ملی و مدیریت اختلافات اجتماعی به‌کار گرفته است. این مطلب به تحلیل مبانی نظری همچون آزادی، وحدت، و پرهیز از افتراق در اندیشه بازرگان می‌پردازد و عملکرد او در عرصه عمل سیاسی را بازتاب می‌دهد.

یادداشت «مهندس بازرگان و وفاق اجتماعی؛ تحلیلی بر مفهوم اتحاد ملی و همبستگی در اندیشه مهدی بازرگان» به قلم محمدهادی زاهد غروی به تحلیل مفهوم وفاق در اندیشه و عملکرد مهندس بازرگان، سیاست‌مدار و روشنفکر دینی، می‌پردازد. وفاق از اصول بنیادین اجتماعی، در اندیشه مهندس بازرگان از مبانی نظری مانند آزادی، وحدت، پرهیز از اختلاف و مشورت الهام می‌گیرد. او در عرصه عمل نیز به قانون‌گرایی و پرهیز از رفتارهای افراطی پایبند بود و تلاش کرد وفاق اجتماعی را حتی در شرایط دشوار حفظ کند. نگاه مهندس بازرگان به وفاق، مبتنی بر آموزه‌های دینی و اخلاقی، الگویی برای مدیریت اختلافات و تقویت همبستگی در جوامع معاصر ارائه می‌دهد.

 

محمدهادی زاهد غروی: از هنگامی که آدمیان به زندگی گروهی روی‌آوردند و نخستین اجتماعات بشری را تشکیل دادند، اختلاف میان آنان نیز متولد شد، از این‌رو اختلاف را می‌توان نخستین همزاد جوامع انسانی دانست.

خداوند نیز به این مطلب اشاره می‌کند که مردم نخست، امتی یگانه بودند و سپس دچار اختلاف شدند و هدف پیامبران داوری میان مردم بر سر اختلافات‌شان است.[1] نه از میان بردن و محو اختلافات؛ چرا که بسیاری از این اختلافات طبیعی و ضروری زندگی بشری است و خداوند نیز به ایجاد آنها تصریح کرده است.[2]

باری آدمیان نیز در امتداد پیامبران این اختلافات را به‌رسمیت شناختند و از سوی دیگر برای آن که دامنه این اختلافات به جنگ و خون‌ریزی کشیده نشود، قوانین و مقرراتی تدوین کردند.

قوانین به مرور زمان و پیچیده‌تر شدن مناسبات میان آدمیان و ایجاد دولت‌ها گسترده‌تر و جزیی‌تر شد و تمام شئون زندگی انسان را در برگرفت. این قوانین همانند لنگرگاهی، مانع گسیختگی و از هم‌پاشیدگی جوامع بودند، زیرا همه متعهد شدند بر طبق آن عمل کنند. از این‌رو قانون به عنوان میثاق ملی، مبنای وفاق و اتحاد و مانع افتراق و اختلاف جوامع قرار گرفته شد.

 

مفهوم و آسیب‌شناسی وفاق

وفاق به معنای سازگاری، سازواری، همراهی، یک‌دلی، یک جهتی، اتحاد و اتفاق است[3] و همچنین به معنای ملائمت، پیوند و جوش خوردن دوشی با یکدیگر است.[4] به طور خلاصه وفاق به معنای اتحاد و همبستگی است و واژه‌های جدایی، افتراق و اختلاف ضد آن می‌باشد.

با توجه به معنای وفاق، می‌توان قانون‌گرایی، آزادی، مدارا، وحدت، وفای به عهد و پیمان، برادری و مشارکت را علت، زمینه‌ساز و تقویت کننده وفاق در جامعه دانست و در برابر آن قانون‌گریزی، استبداد، تعصب، خودبینی، فرقه‌گرایی و انحصارطلبی را علت اختلاف، افتراق و زمینه‌ساز زوال وفاق بیان کرد.

وفاق همانند هر پدیده دیگری، می‌تواند دچار سوء فهم قرا گیرد، از این‌رو باید مراقب بود که منادیان وفاق دچار سوء تعبیر قرار نگیرند و در مرحله عمل به نام وفاق، مفهوم دیگری را در جامعه تطبیق و پیاده نکنند.

باری وفاق چون راه باریکه‌ای می‌مانند که در دو سوی آن دو پرتگاه ژرف و سهمگین؛ نفاق و اختناق قرار دارد. از این‌رو سیاست‌مداران و کنش‌گرانی که دل‌داده و دل‌باخته وفاق هستند، باید بر حذر باشند که در نفاق در نغلتند و یا به نام وفاق، فرمان اختناق صادر نکنند.

مهندس بازرگان

مهندس بازرگان و وفاق نظری

مهندس مهدی بازرگان به عنوان، اندیشمند، مصلح اجتماعی، روشنفکر دینی و سیاست‌مدار از آغاز فعالیت و کنش اجتماعی تا هنگام مرگ در راستای وفاق اجتماعی و جلوگیری از اختلاف و افتراق تلاش کرد و از این مسیر خارج نشد.

وفاق در نزد بازرگان، تنها واژه‌ای زیبا و شیک نبود که هر از چند گاه به دلیل ضرورتی سیاسی یا به دست آوردن دل گروهی یا جماعتی، آن را بر زبان جاری سازد. بلکه وفاق یکی از مفاهیم بنیادین در اندیشه بازرگان است و وی چارچوب نظری آن را بر اساس مبانی انسان‌شناسی و دین‌شناسی مبتنی بر قرآن و روایات تدوین کرده بود. از این‌رو نه تنها در کنش سیاسی خود از آن تخطی نکرد بلکه به کج فهمی آن نیز واقف بود و در دام نفاق و اختناق در نغلتید، چه هنگامی که در قدرت و فرادست بود و چه آن گاه که بی قدرت و فرودست شد.

پرداختن به مبانی نظری و دینی وفاق در اندیشه بازرگان، مجال دیگری می‌طلبد که باید به طور مفصل به آن پرداخت. اما به طور خلاصه بازرگان با تسلطی که به منابع دینی دارد در جای جای نوشته‌ها و گفته‌های خود به مبانی ومؤلفه‌های وفاق استناده کرده است.

1 ـ آزادی

در اندیشه بازرگان احترام و رعایت آزادی‌های تصریح شده در قانون از مؤلفه‌های مهم وفاق و اتحاد جامعه به‌شمار می‌آید. در این‌باره بازرگان می‌گوید: «آزادی همان است که در لاَ إِلَهَ إِلا الله است. «لاَ إِلَهَ» یعنی هیچ حاکمی، هیچ معبودی، هیچ معشوقی، هیچ فرماندهی و هیچ موجودی، حالا موجود واقعی انسانی، حیوانی رودخانه نیل خورشید …. یا خیالی بر من انسان نباید حکومت کند. آزادی هم در منطق آزادی‌خواهان و در منطق انقلابیون ایران که شعار می‌دادند رهایی از استبداد بود؛ … به قول مرحوم نائینی – اعلی الله مقامه که کتاب «تنبیه الأُمَّه و تَنْزِیهُ الْمِلَّه» او را مرحوم طالقانی ترجمه کرده استبداد سلطنتی، استبداد دینی، استبداد مالی اینها نباید بر ما حاکمیت داشته باشد.»[5]

بازرگان در جای دیگری می‌گوید: «فرمان به مالک اشتر که هدف و برنامه حکومت و ولایت را مشخص می‌نماید با چنین عبارات شروع می‌شود: هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللهِ عَلِی أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ مَالِک بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فِی عَهْدِهِ إِلَیهِ حِینَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَایهَ خراج‌ها وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَهَ بِلَادِهَا «نهج‌البلاغه، نامه 53». چیزی که در اینجا وجود ندارد اجرای اجباری دین در جامعه و حتی اشاعه و ابلاغ آن است.»[6]

 

2 ـ وحدت و همکاری

اتحاد و وحدت از مؤلفه‌های وفاق شمرده می‌شود و بازرگان نسبت به آن توجه ویژه داشته، تا آنجا که دشمنی و تفرقه را مولد بسیاری از رذائل فردی و اجتماعی می‌داند و می‌گوید: «نهضت آزادی ایران همیشه منادی و مدافع وحدت و همکاری با گروه‌ها و شخصیت‌ها بر محور مشترکات مثبت بوده، مخالف تفرقه و تعارض و تخاصم است. انحصارگری و استعلا را که مافوق و مولد استبداد و استکبار و استثمار است، بزرگ‌ترین دشمن اسلام و استقلال و ترقی می‌دانیم.»[7]

همچنین بازرگان تک‌روی و خودخواهی را نوعی شرک می‌داند و می‌گوید: «قرآن و فرستاده خدا بر این دو نکته اصرار داشته؛ تجمع و تحزب و همکاری را تأکید می‌نمایند و تفرقه و تشتت و تک‌روی را شرک می‌شمارند. دست خدا با جماعت است یدُ اللهِ مَعَ الجماعه «نهج‌البلاغه، خطبه 127».

توسل و تمسک به ریسمان الهی برای نجات و اداره دنیا و رسیدن به سعادت جاویدان باید دسته جمعی و دور از جدائی باشد وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا «آل عمران، 103»

در دین خدا که اداره دنیا و ولایت جزیی از آن است اگر گروه بندی کرده راه تفرقه و تفاخر و تعصب را گرفتید، شرک به خدا ورزیده‌اید: وَلَا تَکونُوا مِنَ الْمُشْرِکینَ مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکانُوا شِیعًا کلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیهِمْ فَرِحُونَ «روم، 32 ـ 31» …کسانی از سایر مردم جدا می‌شوند و تک‌روی و خودخواهی می‌نمایند که احساس برتری و دانایی برای خودشان و بدی و پستی برای دیگران نموده تحمل همزیستی با آنان را نداشته باشند،

ولایت متقابل و وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را که اصلاح متقابل است قبول نداشته باشند و بجای خواست خدا که وحدت و محبت و خدمت به خلق است از اراده و تشخیص دیگری پیروی نمایند که همان شرک به خدا است.»[8]

 

3 ـ پرهیز از اختلاف و افتراق

بازرگان، چنگ زدن به ریسمان الهی و پرهیز از اختلاف و افتراق را از دیگر مبانی وفاق می‌داند. بازرگان در این باره می‌گوید: «باید در داخله خود، به مردم خود اعلام آتش بس شود در مجلس و دولت به جای طعنه و تعرض یا به فرموده امام به جای «تخاصم»، توافق و تفاهم حاکم شود، دست از انحصارگرایی‌ها و طرد هر شخص یا دسته ناموافق برداشته شود و تا آنجا که اعتماد به گذشته و اشتراک در هدف اصلی هست، برادری و همکاری نمائیم. امروز بیش از هر روز دسته جمعی چنگ به ریسمان الهی بزنیم و تخاصم و تفرقه و تعدد را کنار بگذاریم. وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا (آل عمران، 103).»[9]

مهندس بازرگان در جای دیگری می‌گوید: «قرآن که متوجه تمایلات طبیعی آدمی در جهت تشعب و تجزیه و سلطه است، تمام تلاش و توجه آموزش‌های خود را بر این اصل استوار می‌کند که مؤمنان را از تخالف و تضاد با مسیحیان و یهودیان یا زردشتی‌ها باز دارد. …

در مورد برادری انسان‌ها و همکاری متقابل اهل ایمان، قرآن به آنان توصیه می‌کند که هرگز به ایجاد اختلاف نپردازند و بر مشاجرات و اختلافات تکیه نکرده رفع آن را به خداوند خالق و روز بازپسین واگذار کنند و به جای فخر و منازعه در اعمال خیر بر یکدیگر سبقت گیرند. فَاسْتَبِقُوا الخَیرَاتِ إِلَی الله مَرْجِعُکمْ جَمِیعًا فَینَبِّئُکم بِمَا کنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ «مائده، 48»

قرآن از این حد هم فراتر رفته با داعیه وحدت بشری و لغو هر نوع خصومت، آیینی اظهار می‌دارد که از دیدگاه خداوند سبحان علی‌رغم تفاوت‌های نژادی، ملی، عقیدتی، فرهنگی و مالی، انسان‌ها متعلق به یک امت هستند و کسانی که بعد از دریافت تعلیمات الهی می‌خواهند از اختلافات بهره‌برداری کنند افراد نادرست و غیر عادلی هستند.»[10]

 

4 ـ الفت و رأفت

از دیگر مبانی وفاق، دوستی و مهربانی با دیگر کنش‌گران و گروه‌های اجتماعی و سیاسی است. بازرگان در این زمینه بر این باور است که: «اولین گام برای آینده‌سازی و چاره‌جوئی پیوند الفت است و رأفت؛ یعنی ما باید عقیده داشته باشیم، تبلیغ کنیم و عمل کنیم که بین افراد ملت و مملکت الفت باشد، همه یکدیگر را دوست داشته باشیم. پیوند بین انسانها با اشتراک منافع هم نمی‌شود خیلی‌ها هستند اشتراک منافع دارند، ولی معذالک به همدیگر نارو می‌زنند با چماق و زور هم نمی‌شود. الفت و پیوند بین قلب‌ها را فقط خدا می‌تواند انجام بدهد، یعنی توجه به خدا…. وَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِهِمْ «انفال، 63» راه کمک خدا از راه تألیف قلوب است.»[11]

 

5 ـ مشورت

از دیگر مبانی مهم وفاق، مشورت با دیگران است، چرا که مشورت یعنی احترام به دیگران و توجه به نظر و اندیشه آنان و جلب مشارکت دیگران در امور سیاسی و اجتماعی جامعه. بازرگان نسبت به مشورت با دیگران اهمیت ویژه‌ای قائل بود و آن را زمینه‌ساز وحدت و همکاری ملی می‌دانست و در این باره بر این باور است که: «همین که گفته‌اند أَمْرُهُمْ شُورَی بَینَهُمْ «شوری، 38» خواسته‌اند جامعه مسلمین از استبداد و انحصار و استعلا برکنار بوده همگی با وجود اختلافات اعتقادی فرعی و اجتماعی، با مشورت یکدیگر کار کنند و همکاری ملی وجود داشته باشد.

حضرت امیر (ع) همکاری یا وحدت ملی را از حدود عقیدتی و اخلاقی نیز بالاتر برده به انسانیت تعمیم می‌دهد و در دستورالعمل مالک اشتر والی اعزامی به مصر می‌نویسد: پیوسته قلبت را از مهر رعیت آکنده و با لطف و محبت ورزیدن به آنان مالا مال کن مبادا که چون درنده شکارافکن به خونریزی آنان پردازی. چه آنان دو دسته‌اند یا برادر دینیت به‌شمار می‌آیند و یا اینکه در آفرینش به مانند تو هستند. باید که آنان را ببخشی و از گناهشان بگذری.»[12]

هشدار درباره نفاق و اختناق

نکته مهم در رابطه با وفاق اجتماعی و تلاش نظری و عملی در راستای آن این است که مخاطرات و آسیب‌های وفاق به خوبی شناخته شود. به‌گونه‌ای که منادیان وفاق آن گاه که در قدرت نیستند، به نام وفاق، جامه نفاق بر تن نکنند و گدایی قدرت و منصب ننمایند، و آن گاه که بر کرسی قدرت می‌نشینند، به نام وفاق، فرمان اختناق صادر نکنند و یک‌دستی و تک‌صدایی را عین وفاق نپندارند.

باری مهندس بازرگان منادی و موافق وفاق بود و مخالف نفاق و اختناق و با استناد به روایتی از پیامبر (ص) می‌گوید: «هرگز امتی و جامعه‌ای که در آن حق ضعیف بدون لکنت زبان (یعنی بدون ترس و اشکال و اختناق، از قوی گرفته نشود پاک و پسندیده نخواهد شد.»[13]

و به صراحت اعلام می‌کند که: «برگشتن از نفاق و اختناق و رفتن به سوی وحدت و اتحاد جز با کنار گذاشتن، جمع شدن سوءظن و تهمت و خصومت، میل به الفت و حسن نیت و همکاری اصرار نداشتن به رعایت دقایق و خصوصیات مکتب اتخاذی از ناحیه دیگران و بالاخره حول مشترکات اساسی ضروری امکان پذیر نمی‌باشد. باید از اتهام و افتراق دست برداشته و با نیروی التیام و ائتلاف به ترمیم جراحات و خسارات و تأمین آنچه رضای خالق و نیاز خلق است، پرداخت.»[14]

مهندس بازرگان در رابطه با پدیده نفاق بر این نظر است که: «هر زمان که افراد و افکار عمومی در یک جامعه صاحب ارزش و اثر گردیده و در جهتی سیر کنند که ایمان یا ارزش‌ها و قانون ناشی از آنها بر جامعه حاکم گردد پدیده نفاق و افراد منافق ظاهر می‌شوند.

منافقین کسانی هستند که پذیرای ارزش‌ها و عقاید مقبول نبوده و حاضر به تمکین و تعهد به قانون نیستند ولی می‌خواهند مانند گذشته به استثمار و تجاوز برای راحتی و تمتع ادامه دهند بنابراین زیر ماسک یا در پوشش ایمان و قانون و با افزار ریا و تزویر، خود را بر خاص و عام تحمیل می‌نمایند هر قدر سطح مراتب ایمانی و ارزش‌های اتخاذی جامعه و قدرت قوانین ناشی از آن متعالی‌تر و استوارتر باشد به همان نسبت زیرکی و ظرافت ترفندهای منافقانه شدیدتر می‌گردد و درگیری‌های فی مابین دامنه‌دارتر و عمیق‌تر می‌شود.»[15]

مهندس بازرگان و وفاق عملی

مهندس بازرگان در عرصه عمل و کنش اجتماعی و سیاسی، مبانی نظری خود را فراموش نکرد و به آنها پشت نکرد. و از آن جهت که عمل سیاسی او مبتنی بر مبانی نظری و مستند به باورها و آموزه‌های دینی بود، با شهامت و شجاعت وظیفه خود را انجام می‌داد و از سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای نمی‌هراسید.

1. قانون

قانون به عنوان میثاق ملی جامعه، مهم‌ترین مبنای وفاق است. با تمسک به قانون و التزام به آن می‌توان جامعه را به وفاق خواند و از شقاق جلوگیری کرد.

مهندس بازرگان از نخستین روزی که وارد فعالیت سیاسی شد نسبت به قانون و اجرای بی‌کم و کاست آن از طرف حاکمیت تآکید بسیاری داشت. و تا هنگامی که احتمال اصلاح حکمرانی را می‌دید همچون مصدق بر این باور بود که: «شاه باید سلطنت کند و نه حکومت، تا مانند ملکه انگلستان و پادشاه اسپانیا شآن و جایگاهش حفظ شود». و در دادگاه نظامی دلسوزانه اتمام حجت کرد و گفت: «ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما صحبت می‌کنیم، این پیام را به شخص اول برسانید».

هنگامی که روشن شد حاکمیت، قصد و نیتی برای اصلاح ندارد در ۶ شهریور ۵۷ در بیانیه‌ای با عنوان راه نجات ایران از بن‌بست حاضر، پیشنهاد کرد که «شاه برود و چه بسا مملکت از بن‌بست بیرون آمده و با فروکش‌کردن ناامیدی و طوفان خشم ملت، فرصتی بدست بیاید که جانشینان با عبرت از گذشته، به قانون اساسی و حقوق و حیثیت مردم تمکین نمایند.»[16]

بسیاری از موضع‌گیری‌های مهندس بازرگان چه پیش و پس از انقلاب در بستر فهم قانون، قابل تبیین و توجیه است. وی قانون را کامل و بی‌نقص نمی‌دانست[17] اما برای اصلاح جامعه و نظام حکمرانی حرکت‌های انقلابی را نیز نمی‌پسندید و سیاست سنگر به سنگر را پیشنهاد می‌کرد و در این باره اظهار می‌داشت:

«اما سیاست سنگر به سنگر برای واژگونی رژیم که از طرف ما کنار گذارده شد، معنی ندارد که مورد طعنه و مؤاخذه قرار گیرد یا به عنوان جرم و سوءنیت تلقی شود. دو نظریه یا دو رویه در آن زمان وجود داشت که مقصد هر دو اخراج شاه، انقراض نظام شاهنشاهی و استخلاف حکومت اسلامی بود یکی رویه مرحله به مرحله با استحکام مواضع به دست آمده و ساختن مواضع آینده در حداقل خرابی و خون‌ریزی، و دیگری رویه تهییج و تخریب انقلابی. از جهت اینکه شاه باید برود و دست خارجیان از دخالت و حاکمیت در ایران قطع شود هیچ اختلافی وجود نداشت.»[18]

مهندس بازرگان خط مشی سیاسی خود را از یک سو شنا کردن بر خلاف مسیر آب نمی‌داند و از سوی دیگر همراهی با احساسات و اشتباهات مردم را نیز نادرست می‌داند و بیان می‌کند:

«سیاست دولت موقت و بنده سیاست به اصطلاح شنا کردن در خلاف مسیر نبود، بلکه چه در زمان مأموریت و اشتغال چه حالا، اکثریت مردم علاقه و احساسات خیلی صمیمانه و دوستانه دارند.

بنابراین مـا بـه هـیـچ وجه بر خلاف نظر عموم حرکت نمی‌کردیم. منتهی مطلبی که هست عقیده دوستان و بنده این بود که مسئولیت و مدیریت و رهبری این نیست که انسان از آنچه مردم و عوام می‌خواهند پیروی و تقلید نماید، بلکه در برابر خدا و وجدان و خـود مـلـت و تاریخ، شخص رهبـر یـا شخص مدیر یا شخص وزیر مسئولیت دارند که اگر می‌بینند در مردم احساسات و اشتباهات یا دستپاچگی‌هایی غلبه دارد، ارشاد بکنند و آنها را برگردانند،

اگرچه به نظرشان تلخ بیاید این شکیبایی و عدم خشونت که در مورد من فرمودید – رویه همیشگی من در زندگی بوده و فکر می‌کنم همان چیزی است که دستور قرآن می‌باشد، آنجایی که می‌گوید صبر، جدال به احسن، جزای بدی به نیکی، همکاری در مشترکات نیز کاری است که ما همیشه می‌کردیم.»[19]

 

2. استعفای دولت موقت

یکی از رویدادهای مهم و بحث‌برانگیز تاریخ معاصر، جریان، علل و عوامل استعفای دولت موقت است. برخی علت مهم استعفای دولت موقت را جریان تسخیر سفارت آمریکا می‌دانند، اما با قاطیت می‌توان گفت علل و عوامل دیگری در این استعفا دخیل بودند.

استعفای دولت موقت یکی از آزمون‌های مهمی بود که شخص مهندس بازرگان و دولت وی با موفقیت و سرافرازی از آن بیرون آمد. این استعفا نشان داد که بازرگان مردی فرصت‌طلب و سودجو نیست و برای ماندن در قدرت، وفاق را قربانی نمی‌کند و به سوی نفاق یا اختناق در نمی‌غلتد. بازرگان هنگامی که دریافت دولت وی باکارشکنی مواجه است و نمی‌تواند مسئولیت‌های قانونی خود را پیاده کند، در راستای وفاق اجتماعی و جلوگیری از افتراق و اختلاف استعفا می‌دهد.

مهندس بازرگان در این باره می‌گوید: «چیزی را که در داخل و خارج همه می‌دانستند و به خاطر آن هیأت دولت در ماه‌های اول بعد از پیروزی انقلاب به خدمت امام در قم رفت و در بعضی پیام‌های تلویزیونی مسئله تعدد مراکز تصمیم‌گیری یعنی انواع دخالت‌ها و خودسری‌ها را که همان بی نظمی است – با ملت در میان می‌گذاشتم و بالاخره به همان دلیل بود که پس از نه ماه استعفا کردیم.»[20]

مهندس بازرگان در پاسخ به پرسش علل شکست و استعفای کابینه می‌گوید:

«البته من خودم معتقد نیستم که کابینه شکست خورد. دولت موقت برای ادای یک وظیفه از سوی امام معین شده بود و مورد پشتیبانی مردم هم بود و شروع به انجام آن برنامه کرد و حدود سه چهارم برنامه را هم اجرا کرد.

و بعد هم به موازات آن برنامه که احیای مملکت، سازندگی و تدوین قانون اساسی و رسیدن به انتخابات مجلس خبرگان بود تا حدودی جلو رفت و مقدار زیادی از خواسته‌های انقلابی مردم یعنی اصلاحات مملکت را انجام داد که این به نوبه خودش بارها گفته شده است.

ولی وقتی دولت در نتیجه اختلاف نظرها و دخالت‌ها و احیاناً کارشکنی‌ها به بن بست رسید و دید که وجودش بی‌خاصیت، بلکه مضر هم هست، به میل خودش کنار رفت و اختیار را به دست امام داد تا امام این مسئولیت را به دست کسانی بدهد که هماهنگی بیشتر و داعیه خدمت با هم دارند؛ و بعد هم دیدید که اعضای این دولت از همکاری با دولت بعدی دریغ نکردند. اما اتهاماتی که وارد شد به دلایل مختلف خیلی بی‌جا و غلط بود یعنی خلاف حقیقت بود.»[21]

مهندس بازرگان به صراحت بیان می‌کند علت استعفای کابینه ارتباطی با تسخیر سفارت آمریکا ندارد و همکاری همه گروه‌های سیاسی را پیش‌شرط نجات کشور می‌داند:

«اتهاماتی از قبیل سازش‌کار لیبرال، جاسوسی به همکاران و کارمندانی که من آورده بودم و خیانت و اتهام خیلی گفته شده بود. اما ایــن ســیـل اتهامات و تبلیغات که شدت زیادی پیدا کرد بعد از استعفای دولت بود، و اینها در استعفای دولت اثر نداشت و برخلاف تصور و اظهار بعضی‌ها، و خبرگزاری‌های داخلی و خارجی استعفای دولت موقت کوچک‌ترین ارتباطی با مسئله گروگان‌ها و ملاقات ما سه نفر؛ دکتر یزدی دکتر چمران و من با آقای برژینسکی در الجزایر نداشت.

۱۵ روز قبل از اعلام استعفاء در افکار عمومی، من این را در شورای انقلاب مطرح کرده بودم و هشدار داده بودم که پیشرفت انقلاب و نجات مملکت مستلزم نه تنها مخالفت نداشتن، کارشکنی نکردن، بلکه همکاری شدید و همه جانبه تمام طرفداران و دست‌اندرکاران این انقلاب است و اگر چنین همکاری صمیمانه‌ای نباشد موفقیت نخواهد بود تازه اگر هم باشد باز موفقیت حتمی نخواهد بود.»[22]

 

3. مخالفت با برخی برخوردهای انقلابی

مهندس بازرگان پس از انقلاب با بسیاری از رفتارها و برخوردها از جمله مصادره اموال، پاکسازی‌ها و تصفیه‌های گسترده، افشاگری‌ها مخالفت می‌کرد، چرا که این نوع رفتارها را موجب اختلاف و انشقاق می‌دانست و خواستار اعلام عفو عمومی بود.

مهندس بازرگان در رابطه با رفتارهای تند و افراطی روزهای نخست انقلاب هشدار می‌دهد و بیان می‌کند: «ملت انقلاب کرده و مخصوصاً جوانان پرشور با عشق و عجله فراوان تشنه اقدام بودند. احزاب چپ و دشمنان ما و همچنین دست‌پاچگان انقلاب و محرومین و منتظرین نیز فشار می‌آوردند که طاغوتی‌ها را بیرون ریخته و اموالشان مصادره و کسانشان کشته شوند. زمین‌ها از چنگ مالکین بیرون آورده شود، سرمایه‌داران و مدیران سابق به کارخانه‌ها راه داده نشوند.

ادارات دولتی و مؤسسات به وسیله شوراهای اسماً اسلامی کارکنان اداره شود. مقصر و مشکوک و مخالف به صرف اتهام فوراً به زندان انداخته و احیاناً اعدام گردد. هر بی‌خانه‌ای در هر خانه خالی یا در حال ساختمان جا داده شود. ادارات زیر و رو، مقررات زیر پا و رؤسا زیر دست شوند هر غیر انقلابی یا ناموافقین سیاسی و مذهبی ولو آنکه مرتکب اخلال و کشتار نشده باشند، از آزادی بیان و قلم و اجتماع و بلکه حیات ممنوع و مضروب گردد. انقلاب اسلامی ما با اسلام به راه افتاد ولی از اسلام به دور افتاد.»[23]

مهندس بازرگان برای جلوگیری از اختلاف و افتراق، جوانان مجاهدین خلق و مکتبی را از اختلاف برحذر می‌دارد و آنان را فرزندان عزیز خود می‌نامد و البته به خاطر همین تعبیر نیز مورد شماتت قرار می‌گیرد. بازرگان خطاب به آنان می‌گوید: «به هردوی شما سازمان مجاهدین خلق و به گروه‌ها و نهادهایی که عنوان مکتبی اختیار کرده‌اید فرزند می‌گویم و هر دو را برادر همدیگر می‌دانم. برادرانی که با هم قهر هستید و سخت در نزاع و باعث مسائل بحرانی حاد برای مملکت و انقلاب. مجاهدین خلق شما فرزندان نهضت آزادی هستید در سال ۱۳۴۳ که در زندان بودیم به دنیا آمدید و راه خود را پیش گرفتید بدون آنکه از خانه فرار کرده یا اخراج شده باشید.

مبانی فکری و تعلیمات اولیه را کتاب‌ها و بحث و تحلیل‌ها و تجربیاتی که از نهضت گرفتید تشکیل می‌داد. اگر بعداً به لحاظ ایدئولوژی و تاکتیک فاصله‌ها و اختلاف‌هایی پیش آمد و از خود شما کسانی جدا و مخالف شدند اینها مانع و منکر رابطه پدر فرزندی نمی‌تواند بشود.

مکتبی‌ها نیز با همه تندی و تلخی و بدخلقی که دارید از ما هستید … خلاصه آنکه هر دوی شما مجاهد و مکتبی اگر مرا پدر خود ندانید و پشت کنید من شما را فرزندان خود می‌دانم گوشتان را می‌کشم و رویتان را می‌بوسم؛ هر دو، فرزندان این آب و خاک و این انقلاب هستید در افتادنتان با یکدیگر خانه‌مان را خراب می‌کند و می‌سوزاند خودتان را بیچاره و آواره می‌کند و بیگانگان را همه کاره.»[24]

مهندس بازرگان به خبرنگاری که می‌گوید: «چرا شما افشاگری نمی‌کنید؟ چرا دولت و حکومت این قدر دست و پا چلفتی است و شورای انقلاب چرا باید این طور دست و پایش بلرزد؟ حکومت دارد افشاگری را انحصاری می‌کند تهمت را انحصاری می‌کند. پاسخ می‌دهد: حمله‌های جاهلانه یا ناجوانمردانه و افشاگری و اشاعه فحشا و تفرقه اندازی اینها را دوستان و بنده بد می‌دانستیم؛ حالا چه طور شما می‌خواهید که خودمان هم همان کار را بکنیم؟»[25]

مهندس بازرگان در رابطه با درخواست اعلام عفو عمومی می‌گوید: «بنده و بسیاری از همکاران در همان ماه‌های اول تصدی نخست‌وزیری متوجه ضرورت توسعه لشگر ملی و پذیرش و پردازش اکثریت افراد و قشرهای مملکت، خصوصاً مأمورین و مسولین امور یا به عبارت دیگر اعلام عفو عمومی منهای عناصر جنایت کار معدود معلوم که خبث طینت و کثافت ذات و سابقه سیاه و سرخ داشته‌اند شدم و طبیعی است که با امام در میان گذاشته باشم. ایشان نیز توجه و تصدیق داشتند و در جریان نوروز ۱۳۵۸ فرمودند زمینه را فراهم کن تا با آمادگی بیشتر و فروکش کردن بغض‌ها و خاطره‌های تلخ گذشته اقدام نمایید.»[26]

 

نتیجه

وفاق به معنای اتحاد و همدلی و مخالف با افتراق و اختلاف است. مؤلفه‌هایی چون قانون‌گرایی، آزادی، مدارا، برادری و مشارکت، زمینه‌ساز و تقویت کننده وفاق در جامعه است و در برابر آن قانون‌گریزی، استبداد، تعصب، خودبینی و انحصارطلبی علت اختلاف و افتراق است.

بازرگان بر اساس مبانی و مستندات دینی به وفاق و مؤلفه‌های آن باوری عمیق داشت و نفاق و اختناق را شرک می‌دانست و در میدان عمل نیز به مبانی نظری خود ملتزم بود، از این‌رو با تحلیل و تأمل در اظهار نظرها و موضع‌گیری‌های بازرگان در پیش و پس از انقلاب، روشن می‌شود که خط مشی بازرگان در جهت وفاق و پرهیز از اختلاف و افتراق بود. موضع‌گیری‌هایی که در همان زمان برای بسیاری از سیاست‌مداران قابل فهم و درک نبود، اکنون و براساس منطق وفاق نه تنها قابل فهم و باور است، بلکه مهر درستی و صحت بر آن ضرب شده است.

 

______________________________________________________________________________________

* توضیح دین‌آنلاین: مهندس مهدی بازرگان استاد دانشگاه و پژوهشگر قرآن بود که نخست وزیری دولت موقت را برعهده گرفت و از ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۳ نمایندهٔ مجلس شورای اسلامی بود. وی سی دی ماه 1373 درگذشت و در قم به خاک سپرده شد. رهبر انقلاب درگذشت مهندس مهدى بازرگان را به یدالله سحابی تسلیت گفت و مهندس بازرگان را از مبارزان دیرین با رژیم ستمشاهى و نیز از جمله‌ پیشروان ترویج و تبیین اندیشه‌هاى ناب اسلامى با زبان و منطق و شیوه‌ى نوین خواند.

 

 

منابع

[1] ـ کانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکتَابَ بِالْحَقِّ لِیحْکمَ بَینَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ «بقره، 213» (مردم [در آغاز] جامعه‌ای یگانه بودند [و کشمکش نداشتند]. پس [آن‌گاه که دستخوش کشمکش شدند] خدا پیامبران را نویدرسان و بیم‌دهنده برانگیخت، و کتاب را با آنان به حق فروفرستاد تا میان مردم بر سر آنچه در آن کشمکش داشتند داوری کند).

[2] ـ یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکمْ مِنْ ذَکرٍ وَأُنْثَی وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا «حجرات، 13» (ای مردم! بی‌گمان ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را تیره‌ها و جامعه‌هایی [رنگارنگ] گردانیدیم، تا یکدیگر را بشناسید،)

وَمِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکمْ وَأَلْوَانِکمْ إِنَّ فِی ذَٰلِک لَآیاتٍ لِلْعَالِمِینَ «روم، 22» (و از نشانه‌های [قدرت] او آفرینش آسمانها و زمین و گوناگونی زبانها و رنگ‌های شماست. به یقین در این [تنوّع زبان‌ها و چهره‌ها] برای دانشوران نشانه‌هایی [از قدرت او] است)»

[3] ـ لغت‌نامه دهخدا، 49/224؛ فرهنگ معین 4/5042.

[4] ـ لسان العرب،10/382؛ مجمع البحرین، 5/247.

[5] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 24/166.

[6] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 25/409.

[7] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 23/214.

[8] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 26/ 241 ـ 240.

[9] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 23/136.

[10] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 35/227.

[11] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 24/23.

[12] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 25/268 ـ 267

[13]ـ بازرگان، مجموعه آثار، 26/352.

[14] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 23/215.

[15] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 26/28 ـ 27.

[16] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 34/82؛ اسناد نهضت آزادی جلد 11.

[17] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 34/77.

[18] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 22/213.

[19] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 23/51.

[20] ـ بازرگان، مجموعه آثار،22/215.

[21] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 22/232.

[22] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 23/240.

[23] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 16/268.

[24] ـ بازرگان، مجموعه آثار،22/478 ـ 477.

[25] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 23/63 ـ 62.

[26] ـ بازرگان، مجموعه آثار، 23/68 ـ 67.

 

برخی از مطالب که پیش‌تر درباره مهندس بازرگان منتشر شده است:

بازرگان با حضور زنان در مجلس اول مخالف بود

حکومت دینی، محل اختلاف موافقان و مخالفان بازرگان

مهندس بازرگان نمی تواند الگوی اعتدال باشد| عبدالرحیم اباذری

مواجهه روحانیان با مهدی بازرگان| سیدهادی طباطبایی
مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.