«موانع وحی الهی» از دیدگاه فیلسوفی اسکاتلندی

اثرنگار ۱- الو! صدا میاد؟

یاسر میردامادی: این نخستین شماره از مجلهٔ تصویری «اثرنگار» است. [نسخهٔ تصویری مجله را می‌توانید از این‌جا دنبال کنید] در این گاهنامهٔ تصویری، که شما اکنون متن آن را می‌خوانید که پیشنهاد می‌کنم نسخهٔ تصویری آن را هم ببینید، می‌خواهم هر بار به معرفی یک اثر بپردازم. این آثار عمدتاً کتاب خواهند بود اما ممکن است شامل مقاله، مصاحبه، فیلم، مستند و حتی موسیقی هم بشوند. در مواردی نیز ممکن است تنها ایده‌ای را بررسی کنم بی ارجاع به اثر خاصی. «ایده» را در فارسی می‌توان به «فکرت» ترجمه کرد. اثرنگار، بر این اساس، فکرت‌نگار هم خواهد بود. همهٔ این آثار یا فکرت‌ها به دین‌پژوهی، فلسفه یا هر دو ربط خواهند داشت. اگر به دین‌پژوهی و فلسفه علاقه دارید، با «اثرنگار» همراه باشید.

در شمارهٔ نخست «اثرنگار» می‌خواهم سراغ ایده‌ای آشنا و هم‌هنگام غریب بروم: وحی الهی. این‌که خدا خودش را به بشر آشکار می‌کند ایده‌ای چند هزار ساله است. این ایده به ویژه در ادیان ابراهیمی در قالب فروفرستادن پیامبران، معجزات و کتاب‌های مقدس تجلی یافته است. اما آیا خدا در آشکار کردن خود به بشر با موانعی هم رو برو است؟ یا هر طور که دل‌اش خواست می‌تواند خود را به بشر نشان دهد؟

 

در شمارهٔ نخست اثرنگار می‌خواهم سراغ کتابی بروم که نه در مورد خود وحی الهی که در مورد موانع آن سخن می‌گوید. این کتاب استدلال می‌کند که دست خدا برای نشان دادن خویش به بشر کاملاً باز نیست. نام این کتاب «موانع وحی الهی» است با زیرعنوان «خدا و جهت‌گیری مجدد عقل بشر» (Obstacles to Divine Revelation: God and the Reorientation of Human Reason) اثر رولف کینگ، فیلسوف اسکاتلندی. کتاب را انتشارات بلومزبری سال ۱۳۸۷ خورشیدی (۲۰۰۸ میلادی) در لندن منتشر کرده است.

همانطور که از نام کتاب پیدا است این اثر، موانع وحی الهی را بررسی می‌کند. کتاب ادعا می‌کند که در وحی‌شناسی فلسفی تا کنون کمتر به موانع وحی پرداخته شده اما بدون شناخت موانعِ وحی، وحی‌شناسی ما انتقادی نخواهد بود. منظور نویسنده از «موانع» ویژگی‌هایی ساختاری از خلقت است که ممکن است جلوی آشکار شدن خداوند را بگیرد. به تعبیر ساده، خدا تماس می‌گیرد اما آن طرف خط، کسی گوشی را برنمی‌دارد، یا برمی‌دارد اما صدا نمی‌آید، یا می‌آید اما قطع و وصل می‌شود یا قطع و وصل هم نمی‌شود اما سخن، مفهوم نیست.

وحی یعنی چه؟

اما خود «وحی» اصلاً یعنی چه؟ منظور از وحی «خودآشکارسازی خداوند، به هر شکلی، است که منجر به نوعی آگاهی یا شناخت از او شود». به تعبیر ساده، خدا در می‌زند ما در را باز می‌کنیم شمایل الهی را می‌بینیم با او گپی می‌زنیم و درمی‌یابیم که خدا چه شکلی است و از ما چه می‌خواهد. این می‌شود وحی یا «آشکارگی الهی». در طول این بحث من «وحی» و «آشکارگی» را مترادف به کار می‌برم.

کتاب نه می‌خواهد اصل وحی را اثبات کند نه ابطال. حتی اصل وجود خدا را هم نمی‌خواهد اثبات کند یا ابطال. تنها می‌خواهد بگوید که خدای ادیان ابراهیمی، اگر وجود داشته باشد، نمی‌تواند خود را هر طور که خواست به بشر نشان دهد. یعنی تنها می‌خواهد ربط دو ایدهٔ «خدا» و «وحی» را از رهگذر موانع وحی با هم بررسی کند.

 

موانع بر سر وحی به ویژه وقتی مهم‌تر می‌شود که توجه کنیم از نظر تاریخی منکران وحی معمولاً استدلال می‌کردند که چرا خدا به تک‌تک آدم‌ها وحیِ آشکار و قاطع فرونمی‌فرستد و در عوض به عدهٔ اندکی وحی می‌فرستد؟ کینگ استدلال می‌کند که بر سر راه وحی به این معنا موانعی وجود دارد که عمدتاً معرفت‌شناختی است. این موانع به تردیدهایی مربوط می‌شوند که مخاطبان وحی ممکن است در سر یا دل داشته باشند.

 

مسأله شر مثلاً مانعی قابل توجه برای وحی، به ویژه برای اعتماد به خوبی خداوند و طراحی الهی است. نویسنده مفهوم «تئودیسه متواضعانه» را طرح می‌کند که به دنبال نشانه‌هایی از عشق و عدالت خداوند در میان واقعیت شر، بدون ادعای توضیح کامل شرور است.

 

چرا وحی الهی قطع  شد و خدا از اختفا به درنمی‌آید؟

اما باز هم این سؤال مصرّانه مطرح است که: چرا خداوند بی هیچ بروبرگرد و یک‌به‌یک خود را به تمام آدمیان نشان نمی‌دهد تا جای هیچ تردیدی برای هیچ کس باقی نگذارد؟ کینگ نام این نوع وحی را «وحی کبیر» (major revelation) می‌گذارد. وحی کبیر مثل صاعقه می‌ماند که هیچ کس را به حال خود نمی‌گذارد و تمام حواس‌ها را به خود جمع می‌کند و اثر عمیق می‌گذارد.

کینگ می‌گوید بر سر راه «وحی کبیر» محدودیت‌هایی وجود دارد حتی برای خدا. چنین آشکارگی عظیمی ممکن است از ظرفیت هر فرد فراتر رود و فرد را گرفتار چندپارگی شناختی و عاطفی کند. اگر کسی آمادهٔ دریافت وحی نباشد آن‌گاه آشکارگی قاطع الهی می‌تواند او را آشفته، گیج و حتی دلزده کند. به تعبیر دیگر، این نوع آشکارگی می‌تواند ضد خود عمل کند و آدم‌ها را بیشتر از خدا دور کند.

 

از باب نمونه، فرض کنید که انتقادی به حکومت استبدادی‌ای کرده‌اید که از قضا آن انتقاد اصلاً وارد نیست. بازجوی با سواد اما مستبد، شما را دستگیر می‌کند و در اتاق بازجویی شواهد جامع و قاطعی پیش روی شما می‌گذارد که بی بر و برگرد ثابت می‌کند که انتقاد شما به حکومت وارد نیست.

اما شما در موقعیتی نیستید که این شواهد را بپذیرید. زیرا شواهد به شما هجوم آورده‌اند و شما اختیاری در بررسی شواهد نداشته‌اید، زیرا ظرفیت شما برای کشف در نظر گرفته نشده، آزادی اراده و اختیار شما برای پذیرش تدریجی شواهد به حساب نیامده است. موقعیت بازجویی شبیه وضعیت «وحی کبیر» است. در نتیجه، خدا اگر بخواهد در این دنیا وارد رابطهٔ عاشقانه و دوسویه با بشر شود، نظر به محدودیت‌های ذاتی بشر و اقتضای رابطهٔ عاشقانه، وارد «وحی کبیر» نخواهد شد.

 

اما «وحی صغیر» کمتر با این موانع روبرو است. وحی صغیر وحی تدریجی به افراد معدودی است که ظرفیت دریافت وحی را کسب کرده‌اند. آن افراد معدود آن‌گاه اندک‌اندک دیگران را به پیام خدا دعوت می‌کنند. این کاری است که با فروفرستادن پیامبران و کتاب‌های مقدس صورت پذیرفته و پس از پیامبران از سوی امامان و عارفان دنبال شده است. وحی صغیر به اختیار انسان‌ها احترام می‌گزارد و ظرفیت تدریجی بشر برای قبول پیام الهی را به رسمیت می‌شناسد.

 

کتاب پیشنهاد می‌کند که موانع پیش روی وحی کبیر و به ویژه نیاز انسان‌ها به وحی صغیر، همانا عامل مهمی در تبیین غیبت الهی یا همان ناآشکارگی خدا است. خدا قاطع و بی بروبرگرد بر همگان حاضر نیست، زیرا برای قدرت کشف و سیر فکری صادقانه و مجدّانهٔ ما احترام قائل است. پنهان بودن خدا، در نتیجه، همیشه بد نیست؛ گرچه روح‌های آماده و جان‌های مشتاق لازم است بر حجاب الهی غلبه کنند.

 

غلبه بر موانع وحی سرآخر نیازمند اعتماد به آشکارگی خداوند است. در نهایت، هیچ چیز دلیل خداوند نیست مگر خود خدا و البته همیشه احتمال خطا وجود دارد و در ایمان سراسر پای خطر کردن در میان است. نویسنده چارچوب معرفت‌شناختی سلوکی (journey epistemology) را برای درک وحی الهی پیشنهاد می‌کند. معرفت‌شناسی سلوکی بر ماهیت تدریجی وحی و نقش اعتماد در آغاز سلوک به سوی آشکارگی الهی تأکید دارد.

 

کینگ استدلال می‌کند که موانع وحی الهی نشان نمی‌دهد که قدرت خداوند محدود است، بلکه تنها نشان می‌دهد که توان معرفتی و عاطفی بشر محدود است و خدا اگر بخواهد عاشقانه با آدمیانِ کران‌مند ارتباط برقرار کند راهی ندارد مگر این‌که محدودیت‌های بشری را به رسمیت بشناسد و با اندک‌آشکارگی خود (یعنی همان «وحی صغیر») پیام خود را به بشر برساند.

 

سخن آخر این‌که خواندن این کتاب مرا یاد آیه الحق شیخ محمود امجد کرمانشاهی، عمرش دراز باد، انداخت که در منبرهای صمیمی‌اش این شعر عامیانه را با تفسیری عرفانی در وصف آشکارگی الهی، با صدایی بلند و آهنگین، می‌خواند:

 

اومدی بر لب بوم قالیچه تکوندی / قالیچه خاک نداشت خودتو نمودی.

 

یافتن ربط این شعر به بحث ما را به تخیل مخاطبان وامی‌نهم.

 

ممنون که در نخستین قسمت از مجلهٔ «اثرنگار» با من همراه بودید. تا «اثرنگار» ی دیگر بدرود.

 

 

 

برای مطالعه درباره وحی:

گفت‌وگو با غلامرضا ذکیانی: تفکیک وحی از فلسفه در بنیان‌های فکری مدرنیته

رویداد وحی و سخن خدا| مرضیه (نورا) نوری صفت

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.