در کشاکش رنج و معنا؛ ایستگاه تازهای در سلوک اگزیستانسیل
کتاب *در کشاکش رنج و معنا*، تازهترین اثر سروش دباغ، پس از سالها تأمل و تتبع در باب «سلوک اگزیستانسیل» منتشر شد. این کتاب که ایستگاه دیگری در مسیر پژوهشهای او درباره عرفان مدرن و معنای زندگی است، مفاهیم کلیدی چون «رنج»، «معنا» و «تنهایی» را در پیوند با اندیشههای تولستوی، داستایفسکی و دیگر متفکران واکاوی میکند. نویسنده در این اثر، نهتنها روایت خود را از این مفاهیم ارائه داده، بلکه خواننده را به تماشای احوال اگزیستانسیل خویش در آیینۀ این مفاهیم فرامیخواند.
در کشاکش رنج و معنا؛ سفری در سلوک اگزیستانسیل
کتاب در کشاکش رنج و معنا تازهترین اثر سروش دباغ، زمستان امسال منتشر شد. این کتاب، که پس از راه طی نشده به مخاطبان عرضه شده، ادامهای بر پروژه فکری نویسنده درباره «سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی» است و در کنار آثاری همچون از خیام تا یالوم و سرشاری خوشۀ زیست، تصویری جامعتر از اندیشههای او ارائه میدهد.
طرحی برای عرفان مدرن
دباغ بیش از سیزده سال است که بر روی «طرحوارهای از عرفان مدرن» کار میکند و در این مسیر، به بررسی جنبههای مختلف سلوک فردی در دوران معاصر پرداخته است. او در این اثر، به دو مفهوم بنیادین اگزیستانسیل، یعنی «رنج» و «معنای زندگی» میپردازد و در خلال آن، با تکیه بر متفکرانی چون تولستوی، داستایفسکی و هایدگر، این مقولات را واکاوی میکند.
خوانشهایی از رنج و معنا
بخشهایی از کتاب به بررسی روایتهای مختلف از معنای زندگی اختصاص دارد. در جستار زیر و زبر شدن اگزیستانسیل تولستوی، دباغ با تمرکز بر کتاب اعترافات تولستوی، دیدگاههای متفاوتی را درباره معنا و بیمعنایی زندگی بررسی میکند. در نوشتارهای دویدن در پی معنا و کودکیِ شورآبها، نویسنده برداشتهای خود را از معنای زندگی و تجربههای شخصیاش در این زمینه ارائه میدهد.
از سوی دیگر، در مقاله داستایفسکی؛ سالک مدرن رنجاندیش، میان «رنج امحاءپذیر» و «رنج امحاءناپذیر» تفکیک شده و این مسئله با نگاهی به شاهکار برادران کارامازوف صورتبندی میشود.
تحولات فکری و فلسفی نویسنده
این کتاب همچنین بازتابدهنده برخی تغییرات فکری نویسنده در سالهای اخیر است. دباغ در ساحت فلسفی، همانگونه که در سخنرانی صدق به روایت فرگه و ویتگنشتاین متأخر بیان کرده، از نظریه «صدق مطابقتی» به سوی «صدق اقناعی-روایی» گرایش پیدا کرده است. این تحول، پیوندی عمیق با مفاهیم هایدگری همچون «آشکارگی هستی» و «زبان، خانه وجود است» دارد و در مقاله سلوک اگزیستانسیل، آشکارگی هستی و صدق اقناعی-رواقی به تفصیل بررسی شده است.
گامی دیگر در مسیر سلوک اگزیستانسیل
در کشاکش رنج و معنا، پس از آثاری چون حریم علفهای قربت، آبی دریای بیکران و از خیام تا یالوم، ایستگاهی دیگر در مسیر تأملات دباغ در باب عرفان مدرن و اگزیستانسیالیسم است. این اثر، هم شرحی بر مفاهیم بنیادی رنج و معنا در ساحت وجودی است و هم دعوتی برای خوانندگان به بازنگری در تجربه زیسته خویش.
نویسنده در پایان مقدمه خود، مخاطب را به تأملی شخصی در باب رنج، معنا و تنهایی فرامیخواند و از او میخواهد که احوال اگزیستانسیل خود را در آینه این مفاهیم نظاره کند. او با یادآوری شعر شاملو مینویسد:
«دچار باید بود
وگرنه زمزمۀ حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد.»
یادداشت نویسنده
در کشاکش رنج و معنا متولد شد و پیش روی علاقهمندان قرار گرفت. خرسندم که تازهترین فرزند معنویام زمستان امسال سر برآورده، پس از «راه طینشده» که تابستان ۱۴۰۳ خورشیدی منتشر شد. به شرط حیات، «در بوستان بوسعید» پس از این در رسد و تابستان سال آینده منتشر گردد.
پیشنهاد من به خوانندگان محترم این است که سهگانۀ «از خیام تا یالوم»، «سرشاری خوشۀ زیست» و «در کشاکش رنج و معنا» را در کنار یکدیگر بخوانند؛ سهگانهای که از تأملات، تتبعات، دلمشغولیها و کارکهای فکریِ چند سال اخیرم گرده برمیگیرد. عزیزان علاقهمندِ خارج از کشور میتوانند از این پیوند تهیه کنند.
بخشهایی از مقدمۀ کتاب به قرار زیر است:
«بیش از سیزده سال است که مشغول به کارکِ «طرحوارهای از عرفان مدرن/ سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی» هستم و به قدر وسع، دربارۀ سویهها و ستونهای مختلف آن میاندیشم، میگویم و مینویسم و افتان و خیزان آن را پیش میبرم. جانِ جهان را شاکرم که هرچه پیشتر آمدهام، ابعاد این کار بر من بیشتر روشن گشته است.
سیزده سال پیش، روزی که مقالۀ نخست از سلسله جستارهای «طرحوارهای از عرفان مدرن» را به دست انتشار سپردم—مقالاتی دهگانه که طی هفت سال تحریر شده و در اثر «آبی دریای بیکران» به مهربانی کنار یکدیگر نشستهاند—تصور نمیکردم که پای در چه سفر فلسفی-ادبی-اگزیستانسیلی نهاده و سر از کجا در خواهم آورد. که:
«کس را وقوف نیست که انجام کار چیست»
«مرا سفر به کجا میبرد؟
کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند؟
و بند کفش به انگشتهای نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟»
از قضای روزگار، پیگیری این پروژه طی یک دهۀ اول با سپهریپژوهیهای درازدامنِ نگارنده همعنان گشته و همپوشانی محسوسی یافته بود. تو گویی، پا به پای بازخوانی انتقادیِ میراث عرفانی و برساختن و وام کردنِ مفاهیمی چون «سالک مدرن»، «متافیزیک نحیف»، «ایمان شورمندانه»، «ایمان آرزومندانه»، «تنهایی مخملین»، «تنهاییِ تلخ»، «سلوک افقی/ سلوک عمودی»، «کورمرگی»، «مرگهراسی»، «طنز الاهیاتی»، «نیایش حکیمانه»، «رنج رهزن»، «رنج رهگشا»…، مصادیق آنها را در اشعار و مکتوبات سپهری، سالک مدرن کاشانی، سراغ میگرفتم و برمیرسیدم.»
در ادامۀ این سفر پرفرازونشیب، چنانکه در مقدمۀ «از خیام تا یالوم» آوردهام، بنا دارم با محوریت آثار دیگر سالکان مدرن، نرمنرمک، چندوچون سلوک اگزیستانسیل و دیگر ستونهای برسازندۀ آن را در اینجا و اکنون پی بگیرم و روایت کنم.
کتاب پیشِ رو، «در کشاکش رنج و معنا»، پس از «حریم علفهای قربت»، «آبی دریای بیکران»، «از خیام تا یالوم» و «سرشاری خوشۀ زیست» درمیرسد و ایستگاه بعدیِ این سفر اگزیستانسیلِ دور و دراز است. دو مفهومِ مهیبِ اگزیستانسیل، «رنج» و «معنای زندگی»، صحنهگردانِ این دفترند.
نوشتارِ «زیر و زبر شدنِ اگزیستانسیلِ تولستوی»، با مدنظر قرار دادنِ اثر خواندنیِ اعترافات تولستوی، چندوچون و تلقیهای مختلفِ معنای زندگی را میکاود. دو جستارِ «دویدن در پی معنا» و «کودکیِ شورآبها»، خواننده را با روایتِ نگارنده از «معنای زندگی» و تجربۀ زیستۀ او در این باب آشناتر میسازد.
«داستایفسکی؛ سالک مدرنِ رنجاندیش»، دیگر نوشتار این مجموعه است. تفکیک میان «رنج امحاءناپذیر» و «رنج امحاءپذیر»، همچنین انواعِ رنج امحاءناپذیر به روایتِ نگارنده، با پیش چشم داشتنِ شاهکارِ برادران کارامازوف داستایفسکی، در این جستار بلند صورتبندی شده است.
در سالیان اخیر، در سلوکِ سیاسیِ خویش، همانطور که در دو جستار «چگونه سوسیال دموکرات شدم؟» نگاشتهام، از اردوگاه لیبرال دموکراسی به منزلگاه سوسیال دموکراسی کوچ کردهام. همچنین در سلوکِ فلسفیِ خود، چنانکه در سخنرانیِ «صدق به روایت فرگه و ویتگنشتاین متأخر» آوردهام، از «صدق مطابقتی» به صدقِ «اقناعی-روایی» رسیدهام؛ ایستار فلسفیای که در سلوک اگزیستانسیلِ نگارنده در یک سال اخیر سخت ریزش کرده و همپوشانی روشنی با مفاهیمِ هایدگریِ «آشکارگی هستی»، «شبانی وجود» و «زبان خانۀ وجود است» دارد.
برگزاری درسگفتارِ «بایزید و بوالحسن» طی چند ماه اخیر، این پوستاندازی را بر نویسنده روشنتر ساخته؛ که اندیشیدن، زیر و زبر گشتن و شدن، و واکاویدنِ قلعه هزار توی زبان، از مقوماتِ گریزناپذیرِ «سلوک اگزیستانسیل» است. نوشتار «سلوک اگزیستانسیل، آشکارگی هستی و صدقِ اقناعی-رواقی»، روایتگر این تلاطمها و تحولات است.
پس از آن، نوبت به بخش ضمایم کتاب میرسد؛ ضمایمی که برای آشنایی جدیتر و روشمندتر با چندوچونِ «طرحواره عرفان مدرن/ سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی»، حقیقتاً رهگشا و آموزنده است.
امیدوارم خوانندۀ محترم، از لابهلای سطور و صفحاتِ جستارهای در کشاکش رنج و معنا، افزون بر آشنایی با روایت نگارنده از مفاهیم «رنج» و «معنا» و چندوچون و جایگاه آنها در «سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی»، حدیثِ پاشانیِ نویسنده را هم ببیند؛ نویسندهای که بسان پرِ کاهی در مصافِ تندباد، به این سو و آن سو میرود و بالا و پایین میشود. همچنین، احوالِ اگزیستانسیلِ خود را رصد کند و به تماشای آنها در آیینۀ مقولاتِ «رنج»، «معنا» و «تنهایی» بنشیند و با خود زمزمه کند:
«دلم گرفته
دلم عجیب گرفته
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخۀ نارنج میشود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوتِ میان دو برگِ این گلِ شببوست،
نه هیچ چیز مرا از هجومِ خالیِ اطراف نمیرهاند.
و فکر میکنم
که این ترنّمِ موزونِ حُزن تا به ابد
شنیده خواهد شد…
دچار باید بود
وگرنه زمزمۀ حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد.»
یادداشت زیر را هم بخوانید: