اثرنگار ۴: آیا راه به ایمان از بی‌ایمانی می‌گذرد؟

ایمان و بی‌ایمانی همیشه در تضاد با هم نیستند، بلکه گاهی بی‌ایمانی می‌تواند مقدمه‌ای برای رسیدن به ایمانی عمیق‌تر و اصیل‌تر باشد.
یاسر میردامادی در این نوشته، تلقی رایج از رابطه‌ی ایمان و بی‌ایمانی را به چالش می‌کشد و نشان می‌دهد که بی‌ایمانی لزوماً نقطه‌ی مقابل ایمان نیست، بلکه می‌تواند گذرگاهی به سوی آن باشد. او این دیدگاه را بر اساس چند استدلال محوری مطرح می‌کند.
میردامادی معتقد است که ایمان دینی، صرفاً داشتن باور یا انجام مناسک مذهبی نیست، بلکه در گوهر خود، نوعی «امید» به صدق و رستگاری‌بخشی آموزه‌های دینی است. در مقابل، بی‌ایمانی در بنیاد خود، نوعی ناامیدی از این آموزه‌ها محسوب می‌شود. اما همین ناامیدی، در شرایطی خاص، می‌تواند زمینه‌ساز بازگشتی آگاهانه و خالصانه به ایمان باشد.

[نسخه‌ی تصویری این نوشته را می‌توانید این‌جا مشاهده کنید].

 

یاسر میردامادی: ایمان و بی‌‌ایمانی دو مفهوم تو-در-تو با رابطه‌ای پیچیده‌ اند. ایمان و بی‌ایمانی تقریبا همیشه در تضاد با یکدیگر تعریف می‌شوند. اما آیا بی‌ایمانی می‌تواند راهی به سوی ایمان باشد؟ آیا ممکن است که تجربهٔ بی‌ایمانی ضد ایمان از کار در نیاید بلکه زمینه‌ای برای بازگشت به ایمانی عمیق‌تر و اصیل‌تر باشد؟ اگر چنین است، آن‌گاه پیامد این امر برای نسبت‌سنجی ایمان و بی‌ایمانی چیست؟ من یاسر میردامادی هستم و این چهارمین شماره از اثرنگار است، گاه‌نامه‌ای تصویری که به بررسی ایده‌هایی در دین‌پژوهی و فلسفه می‌پردازد. در این شماره از اثرنگار، من تلقی رایج از نسبت ایمان و بی‌ایمانی را بازتعریف می‌کنم و از نوع خاصی از بی‌ایمانی به‌عنوان الگویی از گذار به ایمان دینی یاد خواهم کرد.

گوهر ایمان

گوهر ایمان دینی امید است، نه صرفاً داشتن باور دینی یا انجام اَعمال مذهبی. امید به چه؟ امید به صدق و رستگاری‌بخشی آموزه‌ها و سبک زندگی دینی. در مقابل، بی‌ایمانی در بن‌وبنیاد از جنس ناامیدی است. ناامیدی از صدق و رستگاری‌بخشی آموزه‌ها و سبک زندگی دینی.

بی‌ایمانی به منزله‌ی راهی به ایمان

با در نظرگرفتن گوهر ایمان دینی هم‌چون امیدواری، می‌توان استدلالی مطرح کرد به این صورت: گونه‌ی خاصی از بی‌ایمانی که به سرحد نومیدی برگشت‌ناپذیر نرسیده می‌تواند مقدمه‌ای برای گذار به ایمان دینی باشد. این گذار از چند طریق رخ می‌دهد:

۱. احساس فقدان معنا: بی‌ایمانی ممکن است معناباختگی را آشکار کند، معنایی که پیشتر در ایمان دینی وجود داشت و حالا فقدان آن در بی‌ایمانی حس می‌شود. این احساسِ فقدان می‌تواند انگیزه‌ای برای جست‌وجوی دوباره‌ی ایمانِ از کف‌رفته باشد.
۲. آزادی انتخاب: ترک ایمان، به‌عنوان کنشی آگاهانه، امکان بازگشتی خودخواسته و اصیل به ایمان را فراهم می‌کند. ایمان نخستین شاید اختیاری یا آگاهانه نبوده باشد اما بازگشت به ایمان می‌تواند اختیاری و آگاهانه باشد و این ایمانی اصیل‌تر است.
۳. پالایش ایمان: مواجهه با شک و بی‌ایمانی، ایمان بازیافته را از قالب‌های موروثی و سطحی گذشته جدا کرده و به آن عمق می‌بخشد.

 

مورد آلستون

یک نمونه از بی‌ایمانی به منزله‌ی راهی به ایمان را می‌توان در ویلیام آلستون، فیلسوف مشهور آمریکایی یافت. به روایت خودش، او پس از دوره‌ای ۱۵ ساله از بی‌ایمانی، به ایمان دینی بازمی‌گردد. آلستون که خودش نوازنده‌ی چند ساز است توضیح می‌دهد یک روز که در شهر آکسفورد از کنار کلیسایی رد می‌شده، مواجهه‌ی تصادفی‌اش با موسیقی کلیسا در تحول ژرف ایمانی او نقش ایفا می‌کند.

آلستون در مقاله‌ای توضیح می‌دهد که سال‌های بی‌ایمانی‌اش زمینه‌ا‌ی برای درک عمیق‌تر رابطه او با خدا می‌شود. مشکل آلستون با ایمان صرفاً فقدان دلیل برای وجود خدا نبود، بلکه او ایمان به خدا را ناسازگار با شأن انسان بالغ و خودمختار می‌دانست.  به‌گفته او، خداوند از طریق همین تجربه‌های بالغانه و خودمختارانه‌ی زندگی‌اش پیام‌ خود را به او رساند و بدین سان آلستون ایمان خود را بازیافت. این روایت نشان می‌دهد که بی‌ایمانی می‌تواند مرحله‌ای خاص از سیر و سلوک دینی باشد و نه لزوماً پایان ایمان.

اصالت ایمان پس از بی‌ایمانی

ایمانی که پس از بی ایمانی شکل می‌گیرد، حتی می‌تواند اصیل‌تر از ایمان دینی رایج باشد، زیرا:

  • آگاهانه‌تر است: فرد با انتخاب آزاد و پس از تأمل به ایمان بازمی‌گردد،
  • پالوده‌تر است: این شیوه ایمان تقلیدی پیشین را نقد می‌کند و به جای تقلید، به درک و دریافتی شخصی رسیده است،
  • تاب‌آورتر است: این ایمان با چالش‌های جدی مواجه شده و از آنها عبور کرده و در نتیجه احتمال دوام آن بیشتر است، به تعبیر رایج ایمان پس از بی‌ایمانی انگاری پولاد آبدیده شده است.

 

پاسخ به یک اِشکال

بگذارید اکنون به یک اِشکال احتمالی پاسخ دهم. وقتی می‌گوییم که بی‌ایمانی ممکن است راهی به ایمان باشد ادعا این نیست که بی ایمان‌ها از آن رو شایسته‌ی احترام‌اند که بی ایمانی‌شان ممکن است راهی به سوی ایمان باشد. احترام انسان‌ها اساساً مستقل از سبک زیست و طرز فکر آن‌ها است؛ یعنی آدمیان صرف نظر از سبک زیست و نوع عقیده‌شان دارای حرمت و حقوق ذاتی‌اند. ادعا در این‌جا تنها این است که متدینان اگر بخواهند ایمان دینی (و نه حتی هیچ چیز دیگر) را جدی بگیرند، نمی‌توانند بی ایمانی را سراسر از نظر اخلاقی و الاهیاتی محکوم کنند. زیرا بی ایمانی چه بسا راهی به ایمان باشد.

 

پیامدهای بی‌ایمانیِ ایمان‌گشا

پیامدهای بی‌ایمانی به منزله‌ی راهی به ایمان این است که مؤمنان باید در قضاوت خود درباره‌ی بی‌‌ایمانی تجدیدنظر کنند. اگر بی‌‌ایمانی می‌تواند راهی به سوی ایمان باشد، آن‌گاه نمی‌توان بی‌ایمانی را همیشه و تحت هر شرایطی منفی ارزیابی کرد.

هدف از طرح این دیدگاه، البته دعوت به ترک ایمان نیست. ایمان و بی‌‌ایمانی تجربیاتی هستند که تا حد زیادی خارج از کنترل مستقیم فرد رخ می‌دهند. این دیدگاه، در عوض، به دنبال ارائه ارزیابی الهیاتی جدیدی از تجربه‌ی بی‌‌ایمانی است.

بی‌ایمانی لزوماً نشانهٔ ضعف اخلاقی یا حتی سست‌ایمانی نیست، بلکه می‌تواند بخشی از فرآیند حرکت به سمت ایمان باشد. زیرا مسیر ایمان همیشه مستقیم نیست و گاهی دوری از ایمان می‌تواند بخشی ضروری از مسیر رسیدن به ایمانی عمیق‌ و اصیل‌ باشد.

این دیدگاه ما را به تأمل درباره ماهیت ایمان و بی‌‌ایمانی و رابطه پیچیده میان آن‌ها دعوت می‌کند و می‌تواند به گفت‌وگوی سازنده‌ میان مؤمنان و بی‌‌ایمانان و درک عمیق‌تری از تجربیات معنوی انسان‌ها کمک کند. این نگاه، همزیستی مسالمت‌آمیز مؤمنان و بی‌ایمان‌ها را ممکن می‌کند و داوری‌های مطلق‌گرایانه دربارهٔ وضعیت ایمانی افراد را به‌چالش می‌کشد. پذیرش این ایده مستلزم کنارگذاشتن برتری‌جویی‌های دینی و اخلاقی است.

 

آن‌چه دیدید و شنیدید روایتی همه‌فهم و خلاصه بود از مقاله‌ای مفصلی که ۸ سال پیش (۱۳۹۶) منتشر شد. عنوان مقاله این است: آیا بی‌ایمانی ممکن است راهی به ایمان باشد؟ نوشته‌ی یاسر میردامادی که در تارنمای صدانت قابل دسترسی است.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.