
آیتالله بروجردی؛ نگهبانی از سنت در دوران طوفانهای انقلابهای ایدئولوژیک و اسلام سیاسی
به مناسبت دهم فروردین، سالگرد درگذشت آیتالله سید حسین طباطبایی بروجردی
محمد رستمی در این نوشتار به بررسی شخصیت و تأثیرات آیتالله سید حسین طباطبایی بروجردی میپردازد؛ مرجع بزرگی که با وجود دوری از سیاست، نقشی سرنوشتساز در تاریخ معاصر ایران ایفا کرد. او در دورانی که جهان میان کمونیسم و اسلام ایدئولوژیک دستوپا میزد، با درایت و مدیریت خود، هم از فروپاشی ایران جلوگیری کرد و هم تشیع را به جایگاهی بیسابقه رساند. اما میراث او چه بود؟ و چرا برخی معتقدند مسیر پس از او، روحانیت شیعه را به دو راهیِ انقلاب یا سنت کشاند؟
محمد رستمی: بیگمان، آیتالله بروجردی در کنار آیتالله خمینی و آیتالله سیستانی یکی از مهمترین و برجستهترین فقهای شیعه قرن چهاردهم هجری شمسی و شاید از برخی جهات مهمترین آنها باشد. این اهمیت بیشتر ناشی از نقش سیاسی ایشان در دو دهه بیست و سی خورشیدی است. فقیهی که از سیاست میگریخت اما از عجایب روزگار آنکه همین سیاست گریزی، او را به فقیهی تبدیل کرد که نقش سیاسی بسیار مهم و حساس و تأثیر گذاری در تاریخ معاصر ایران و به نظر من در تاریخ شیعه ایفا کرد.
در مورد آیتالله بروجردی سخن بسیار گفته شده است که من در اینجا قصد تکرار آنها را ندارم و فقط به چند ویژگی ایشان فهرست وار اشاره خواهم کرد. (لازم به توضیح است که برای تمام موارد اشاره شده در این جستار، شواهد و مدارک مستند و متقنی وجود دارد که اینجا برای جلوگیری از طولانی شدن مطلب، از ذکر این شواهد و مدارک خودداری میشود.)
1. مرجعیت عام و مقبولیت و محبوبیت استتنایی و بلکه شاید بی نظیردر بین شیعیان و مقلدان. به جرات میتوان گفت در تمام زمان حیات ایشان، بیش از 90 درصد مردم ایران و شیعیان بقیه کشورها مقلد ایشان بودند. مفبولیت و محبوبیتی که قبل از آن بسیار نادر و بعد از ایشان هم هیچ فقیه و مرجعی نتوانست این حد از مقبولیت و محبوبیت را تجربه کند.
2. تسلط فقهی کم نظیر و نو آوری های ایشان در تدریس و تبین اصول فقه و علوم دینی ازجمله توجه ویزه و بهره برداری ایشان از فقه اهل سنت. منقول است که ایشان همیشه در تدریس اشان نظرات مخالفان و فقیهان اهل سنت را ذکر و مورد بررسی قرار میدادند. به گفته شاگردان اشان روحیه علم جویی و علم طلبی و علم دوستی ایشان به حدی بود که هیچگاه تا آخر عمر هم از این طلب دانش دست نکشیدند..
3. زهد و اخلاص و ساده زیستی و پاکدستی و تقوا و خداترسی کم نظیر ایشان که از آن حکایتهای بسیار گفته و نوشته شده است. بگذریم از کراماتی که به ایشان نسبت داده شده و بر سر زبان مردم بوده و البته هیچگاه خود ایشان به کنایه و اشاره هم سخنی از آنها نگفتهاند.
4. قدرت مدیریت بسیار عالی به نحوی که حوزه علمیه قم بعد از حضور ایشان در این شهر، که به تقاضای محمد رضا شاه و البته خواست و نامه اکابر علما و فقها صورت گرفت و ایشان از بروجرد به قم مهاجرت کردند، رنگ و بویی نوین و انضباطی جدید پیدا کرد. به گفته بسیاری از علما و از جمله آیتالله سید مصطفی محقق داماد، دوران حضور ایشان دورانی بسیار پر رونق و بی تکرار بود که نه تنها از حوزههای علمیه مشهد و اصفهان و حوزهای داخل کشور بلکه شاید برای نخستین بار از حوزه بسیار پر قدرت نجف و حوزه علمیه کربلا به حوزه علمیه قم مهاجرت میشد. تربیت شاگردانی که خود بعدها به عالمانی برجسته تبدیل شدند گواه این شور و شوق علمی بود که بعد از حضور ایشان در این حوزه پیدا شد. بدون کمک یا دخالت دولت، امور معیشتی و تحصیلی طلبهها نظم و سامانی نوین یافت و توسعههای ساختمانی و عمرانی مهمی در حرم حضرت معصومه و حوزه علمیه انجام گرفت.
5. مدارا و سعه صدر ایشان با تمامی مسلمانان و بلکه تمامی پیروان ادیان دیگر و حتی غیر دینداران به نحوی که تمامی مسلمانان و غیر مسلمانان را شیفته خود کرده و و نفوذ کلامی بی نظیری در بین تمامی اقشار مردم پیدا کردند. می گویند در زمان حضور ایشان در شهر بروجرد، عدهای از جاهلان و عوام به یهودیان ساکن این شهر یا جنازههای آنان که در حال تشییع یا خاکسپاری بودند سنگ زده و اهانت مینمودند که مرحوم آیت اله بروجردی برای جلوگیری از این امر زشت، شخصاً یک بار در تشییع یکی از یهودیان شرکت کرده و ادای احترام میکنند و از آن به بعد دیگر هیچکس جرات نمیکند نسبت به کلیمیان یا مردگان آنها اهانت یا بی احترامی کند. داستان برخورد ایشان با معمار و مهندس زرتشتی مسجد اعظم هم که بسیار معروف است.
6. مبارزه با بدعتها و عقاید نادرست که البته به خاطر ریشههای تاریخی و روانشناسانه این باورها و عقاید، چندان در این امر توفیقی نیافتند ازجمله مخالفت ایشان با بدعتهای مراسمها و آیینهای سوگواری محرم و یا نظر ایشان بر صحیحتر بودن 12 صفر به جای 28 صفر به عنوان روز درگذشت حضرت محمد (ص).
اما از بُعد سیاسی میتوان بسیار کوتاه به دو مورد مهم اشاره نمود:
1. مجموعه این ویزگی ها و خصائص و دیگر ویژگیها و خصائصی که که در اینجا فرصت اشاره به آنها نیست باعث شد که آیتالله بروجردی در دوران پر تلاطمی که دنیا از سویی با جنگ جهانی دوم و جنگ سرد و از سویی با گسترش کمونیسم و انقلابهای مارکسیستی درگیر بود و اسلام سیاسی ایدئولوزیک شده تحت تأثیر افکار چپ جهانی در خاورمیانه پا گرفته بود نقشی بی بدیل و هنرمندانه ایفا کند.
ایران در همسایگی شوروی و انقلاب بلشویکی قرار گرفته بود، انقلابی که جهان را تکان داده و هر روز به حوزه نفوذ آن افزوده میشد و فداییان اسلام به عنوان بارزترین نمونه این نوع اسلام چپ روانه و سلفی به فعالیتهای تندروانه و غیر مرسوم و ارهابی و آرمانگرایانه پرداخته و جولان میدادند.
آیتالله بروجردی با زیرکی و فراست ذاتی خود و بهره مندی از میراث گران بهای فقهای شیعه امامیه با سکوتها و بیانات و افعالشان به دفاع از حریم مرجعیت و شیعه پرداختند و مانع در غلتیدن کشور به دره کمونیسم از سویی و گرفتار شدن به به اسلام سیاسی چپ روانه سلفی از سویی دیگر شدند.
او که بزرگترین تکلیف و وظیفه خود را حفظ شیعه و تنها کشور شیعه و پاسداری از حوزه و مرجعیت شیعه میدانست در آن شرایط تضعیف نهاد سلطنت و پادشاهی را به صلاح ملت و مذهب نمیدانست و باور داشت از بین رفتن این نهاد نه تنها کشور را دچار هرج و مرجی بی انتها خواهد کرد بلکه بنیانهای مذهب شیعه امامیه را نیز متزلزل خواهد ساخت.
ایشان از سویی به شدت با فداییان اسلام و حزب توده به مخالفت برخاست و از سوی دیگر با کاریزمای بی نظیر خود بر دستگاه و تصمیمات سلطنت نظارت میکرد و مانع تصمیماتی میشدند که بر خلاف عزت و مصلحت کشور و دین میدانستند. دربار و نهاد سلطنت نیز مانند دیگر نهادهای اجتماعی دیگر بسیار حرمت او را نگه میداشتند.
آیتالله، اما حد دخالت خود را در امور میدانست و به خوبی مرز ظریف سلطنت و مرجعیت را حفظ میکرد. با قدرت و نفوذی که ایشان داشتند میتوانستند در مشروب فروشیها و کابارهها و مراکزی این گونه را ببندند و با بی حجابی مقابله کنند اما ایشان هوشیارانه خود را وارد این ورطه بی سرانجام نکردند و به درستی تشخیص دادند که این گونه مسائل را نمیتوان و نباید با قوه قهریه تغییر داد و مردم خود باید نوع زندگی خود را آزادانه انتخاب کنند.
آیتالله زیرکانه در موافقت یا مخالفت با آیتالله کاشانی و دکتر مصدق سخنی نگفتند تا موجبات اختلاف و ستیز و شقاق نشوند. همان گونه که نامهربانیها و تندخوییهای روحانیون انقلابی را تحمل کرده و به ملاء عام نکشاندند.. برای او نگسستن رشتههای همبستگی اجتماعی بسیار مهمتر از اعمال نظرات شخصی خودشان بود چرا که میدانستند هر گونه سخن یا حرکت نا به جا ممکن است کشور را یا به جهنم کمونیسم و یا به آشوبی خانمان برانداز بکشاند.
گفته میشود بعد از کودتای 1332 شاه قصد اجرای اصلاحات ارضی را داشتهاند که با مخالفت آیتالله بروجردی از انجام آن منصرف شده و تا زمان حیات آیتالله این کار را انجام ندادند. من نمیدانم این مسئله تا چه اندازه صحت دارد اما در صورت صحت نشانه دیگری از درایت و فراست ایشان در شناخت شرایط کشور و البته میزان نفوذ معنوی و کلام ایشان در عمق جامعه دارد.
2. درایت آیتالله، نه تنها ایران را از پرتاب شدن به سرنوشتی نامعلوم و احتمالاً تجزیه، نجات داد بلکه به شیعه جعفری اثنی عشری، حرمت و احترامی بخشید که در طول تاریخ شیعه تا آن زمان بی نظیر بود. برای نخستین بار دنیای اهل سنت و به صورت مشخص الازهر شیعه امامیه را به عنوان مذهبی مورد تأیید در دورن اسلام به رسمیت شناخت و دنیای دیگر ادیان و سازمانهای جهانی نیز دیدگاهی نو و همدلانه با شیعه و شیعیان و علما آن پیدا کردند.
اگر روزهای تاسوعا و عاشورا شما در بروجرد باشید و به خانه آیتالله بروجردی بروید سیل عزاداران و مردمی را میبینید که در این خانه برای امام حسین (ع) و یارانش سوگواری میکنند. در آنجا بر روی بخشی از دیوار حیاط خانه، بخشی از پرده کعبه قاب شدهای را میتوانید ببینید که پادشاه عربستان همراه با هدایای دیگر تقدیم آیتالله میکند و البته ایشان با تشکر از پادشاه عربستان، فقط پرده کعبه را میپذیرند.
این مسئله خود به تنهایی گویای بساری از حقایق است به خصوص اگر به زمان این اتفاق توجه نماییم که اوج وهابی گری در کشور عربستان بوده است اما شخصیت بی نظیر آیتالله، پادشاه وهابی عربستان را نیز به خضوع واداشته است. شخصیتی که در مرگش نه تنها مومنان و مسلمانان بلکه پیروان ادیان دیگر و غیر دینداران سوگوار شدند و کابارهها و میخانهها به اختیار و نه به اجبار تا چند روز کابارهها و میخانهها رابستند. سوگواران او نه فقط عوام بلکه تحصیل کردگان و دانشگاهیان و نه فقط مقامات دولتهای اسلامی بلکه صاحب منصبان جهانی نیز بودند.
بعد از او حوزه و روحانیت شیعه به راههای مختلف رفتند گروهی راه اسلام انقلابی را پیشه کردند و از قضا حاکمان کشور شدند و سر ستیز با آنچه که استکبارش میخوانند گذاشتند و گروهی دیگر کما بیش راه و حکمت و منش او را دنبال کردند که منش و روشی هزار ساله و ریشه داربود که به خصوص آیتالله سیستانی نماینده برجسته این منش و روش دیرین روحانیت سنتی محسوب میشوند. منش و روشی مبنی بر احتیاط، و پرهیز از دخالت مستقیم در سیاست در زمان غیبت. تجربه 46 ساله برقراری حکومت اسلامی در ایران، شاید به ما نشان داده باشد که کدامین راه به صواب نزدیکتر بوده است.
پیشنهاد سردبیر: