
از رمضان در قم تا رمضان در نجف اشرف
در قلب کوچههای نجف اشرف، ماه رمضان نه یک رویداد تقویمی که موجی از نور و معنویت است که بر جان شهر مینشیند. میثم ایرانی در سفر خود به این شهر، با روایتی ژرف از رمضانی روبهرو میشود که در تاروپود زندگی روزمره تنیده شده؛ از پارچههای سفیدِ احترام بر سر در رستورانها تا نوای قرآن در فروشگاههای شلوغ. این گزارش، مقایسهای است میان رمضانی که در قم به سکوت میگذرد و رمضانی که در نجف با تمام وجود جاری است؛ جشنوارهای از ایمان و احترام که نه با دستور حکومت که از ژرفای فرهنگ مردمانش میجوشد.
میثم حاتم(ایرانی): ماه رمضان امسال توفیقی دست داد که میهمان شهر نور و معنویت، دیار امیر مؤمنان علی (ع)، باشم. در فضایی آکنده از عطر حضور آن سرور آسمانی، تجربه رمضان در نجف اشرف برایم طعمی دیگر داشت. نشستن در صحن مطهر و زمزمهٔ «بعلیٍ، بعلیٍ، بعلیٍ» در جوار گنبد طلایی، خود عاشقانهای سراسر نور بود؛ اما حال و هوای این ماه مبارک در نجف، تجربهای شیرین و متفاوت به همراه داشت که مرا به تأمل واداشت.
در این شهر، ماه رمضان همچون درخششی نورانی بر جان و دل همه نمایان بود. تأثیر آن نهتنها بر مردمان مؤمن و روزهدار مشهود بود، بلکه حتی افرادی که روزه نبودند نیز غرق در این حالوهوا شده بودند. اینجا رمضان، نه تنها در قلبها، بلکه در کوچهها، خیابانها و روح شهر، جاری و ساری بود.
پیش از عزیمت به نجف، در شهر قم، که مذهبیترین شهر ایران محسوب میشود، بارها با همسرم سخن گفتیم که چرا حال و هوای ماه رمضان را در شهر حس نمیکنیم. هر بار به این نتیجه میرسیدیم که هیچ نمود ویژهای از این ماه مبارک وجود ندارد. برعکسِ ماه محرم، که همه شهر غرق در عزا و ماتم است، یا تعطیلات نوروز، که شادی و جشن در هر گوشه شهر نمایان میشود، رمضان در قم تنها به چند بنر و نماد ساده محدود میشد.
اگر یک توریست یا فرد خارجی به قم قدم میگذاشت، از ظاهر شهر نه درمییافت که در ماه خاصی هستیم و نه میتوانست بفهمد که چه رویداد مذهبی بزرگی در حال جریان است؛ مگر اینکه خود پیشینهای درباره رمضان داشته باشد یا همان چند بنر ساده اندک توجهش را جلب کنند.
اما در نجف، گویی ماجرای دیگری رقم میخورد؛ قصهای از رمضان که از هر گوشهٔ شهر شنیده میشود. عطر ماه مبارک رمضان در نجف همهجا حضور دارد؛ نمادها و المانها، پرچمها و بنرهای رمضانی در جایجای شهر نمایاناند. یکی از دیدنیترین، اما سادهترین این نشانهها، پارچههای سفیدی است که ورودی رستورانها و دکههای غذاخوری را میپوشاند.
احترام به روزهداران: فرهنگی محسوس در رمضان نجف
داستان این پارچهها نیز حکایتی جالب و تأملبرانگیز دارد. ممکن است برخی افراد بنا بر دلایل موجه یا غیرموجه روزهدار نباشند و به دنبال غذا باشند. با وجود این، غذاخوریها با نصب این پارچهها، فضایی را فراهم میکنند که هم به حرمت روزهداران نظر داشته باشند و هم پاس روزهخواران را به شکل محترمانهای نگه دارند. این پردهها نشانگر احترامی دوسویه است: برای روزهداری که داخل را نمیبیند و برای روزهخواری که مجبور نیست در ملأعام خوراکش را صرف کند.
حتی دکههای کوچک فلافلفروشی در کنار خیابان نیز طبق همین قاعده عمل میکنند. یکی از همین دکهها، که فلافل میفروخت، داستان ساده اما آموزندهای برای من رقم زد: هنگامی که مشغول خوردن بودم، ناخواسته کمی از پشت پرده بیرون آمدم. ناگهان فروشنده محترمانه از من خواست به پشت پرده برگردم تا روزهداری مرا نبیند. پرسیدم: «اگر دیده شوم، شما بازخواست میشوید؟» و منتظر پاسخ بودم که بگوید: «آری، جریمه میشوم یا قانونی وجود دارد.» اما پاسخش چیزی فراتر از انتظارم بود. او گفت: «نه، تماماً به خاطر احترام به حال روزهداران است.»
رمضان در قلب فضای شهری: افطار، قرآن و روح جامعه
شبی برای افطار، به رستورانی بهنسبت بزرگ در نجف رفتیم که «الشراع» نام داشت. همانطور که وارد فضای رستوران شدیم، صدای دلنشین تلاوت قرآن و مناجات از بلندگوها پخش میشد؛ گویی در محراب نور بودیم و نه در مکانی برای صرف غذا. نزدیک اذان، فضای رستوران رنگوبوی معنویتری گرفت. درست همزمان با اذان، خرما و سوپ حاضر شده و بیهیچ تأخیری به روی میزها آورده شد. پس از اذان، حال و هوای رستوران با دعای روزهای رمضان و سرودهایی متناسب همراه بود.
این تفاوت میان افطار با یک وعدهٔ ناهار عادی، به وضوح در همهچیز حس میشد. گویی همهٔ اجزای محیط، از فضا تا موسیقی، از خوراک تا زبان فروشندگان، دستبهدست هم داده بودند تا رمضان را لمسپذیر کنند، حتی برای کسی که روزهدار نباشد.
در فروشگاههای بزرگ نجف نیز که بیشباهت به فروشگاههای زنجیرهای داخل ایران نیستند، اما از قرآن که دائماً پخش میشد، فضایی دلنشین آفریده بود. نمیدانم، شاید این تنها نوعی قضاوت باشد، ولی تصور میکنم اگر چنین رسم و برنامهای در قم یا دیگر شهرها اجرا میشد، با اعتراض برخی اقشار روبهرو بودیم؛ آن هم به بهانهٔ اینکه «قرآن باید با دقت گوش داده شود.» اما در اینجا، تلاوت قرآن جزئی از فضای رمضان بود و مردم با رضایت و آرامش از آن لذت میبردند.
فرهنگ رمضان در کوچههای عراق
یکی از زیباترین تجربههایم در مسیر سامرا به نجف رقم خورد. برای استفاده از برق به یکی از سوپرمارکتهای کنار جاده مراجعه کردم و هنگامی که اذان مغرب از رادیوی داخل فروشگاه پخش شد، صاحبمغازه دو بطری آب و دوغ به همراه آورد و مقابل من گذاشت. در ابتدا اندیشیدم او هزینهٔ برق مصرفیم را اینگونه از من خواهد گرفت؛ حتی دست به جیب شدم تا هزینه را بپردازم، ولی او از گرفتن پول امتناع کرد و گفت: «الان وقت افطار است و شما مهمان ما هستید. اگر چیزی نیاز داشتید، بردارید و نوش جان کنید، این رسم مهماننوازی ماست.»
گاه، جامعهشناسی فرهنگی در همین جزئیات کوچک نهفته است. هیچ قانون اجباری یا نیروی انتظامی بر بالای سر شهروندان نیست، ولی فضای فرهنگی عراق به احترام متقابل و قداست این ماه باورمند است. ماه رمضان در عراق، نه الزامی حکومتی که فرهنگی برخاسته از باور اجتماعی است؛ نشانهای عمیق از درک جامعه از قداست رمضان و معنای احترام به ارزشها.
این سفر، برای من نه فقط تجربهٔ رمضان، که چشماندازی به فرهنگ اجتماعی و دینی عراق بود. جامعهای که در سایهٔ مهر، ایمان و حرمت، روح رمضان را در هر گوشهای از زندگی جاری ساخته بود.