
تحلیل نمادشناسانه داستان موسی در سوره کهف؛ مقایسه و بررسی تطبیقی دو دیدگاه مکاشفهای و نمادشناسی
حسام مشفق در این مقاله به بررسی داستان موسی و بنده خدا در سوره کهف (آیات 60-82)، یکی از روایتهای چالشبرانگیز قرآن پرداخته که تفاسیر گوناگون و نظریههای متفاوتی درباره آن ارائه شده است. این مقاله با رویکردی تحلیلی و تطبیقی، تلاش دارد علاوه بر بررسی تفاسیر اسلامی و مطالعه نسخههای یهودی و مسیحی و اساطیری داستان، آن را از دو منظر تحلیلی نیز بررسی کند: نخست، دیدگاهی که آن را بهعنوان مکاشفهای از حکمت غیبی برای موسی تفسیر میکند و دوم، دیدگاه نمادین که این داستان را با استفاده از شواهد متنی و پیشینههای فرهنگی دوره صدر اسلام بازخوانی میکند.
مقاله ضمن بررسی این داستان در بستر متون مقدس ادیان پیشین به رمزگشایی نمادهایی مانند ماهی، مجمع البحرین و اعمال سهگانه بنده خدا میپردازد و نشان میدهد چگونه این روایت از یک سو با رویدادهای تاریخی زندگی موسی و قوم بنیاسرائیل پیوند دارد و از سوی دیگر، از منظر معنوی و نمادین بازتابدهنده مراحل گذار از گناه به ایمان و از بردگی به آزادی است. و درکی عمیقتر از حکمت غیبی و اهداف بلندمدت در تاریخ مقدس را برجسته میسازد.
داستان موسی و بنده خدا در سوره کهف (آیات 60-82) یکی از پیچیدهترین و رازآلودترین روایتهای قرآن است که به دلیل ایجاز و ساختار متنی آن، ابهامات بسیاری را برانگیخته است. این داستان از دیرباز موضوعی مهم برای تفاسیر اسلامی و بعداً در دوران معاصر دستمایه پژوهشهای تحلیلی و تطبیقی بوده است. از یک سو، دیدگاههای سنتی اسلامی که بر پایه احادیث و منابع غیرقرآنی شکل گرفتهاند، درباره شخصیتهای داستان و رویدادهای داستان سخنان گوناگون و گاه متناقضی را روایت کردهاند.
از سوی دیگر، برخی رویکردهای معاصر تلاش کردهاند این روایت را با بهرهگیری از روشهای تاریخی، تطبیقی، و نمادین تحلیل کنند و آن را در بسترهای گستردهتری از متون اساطیری، یهودی، و مسیحی جای دهند. ابهامات اصلی این داستان شامل چندین پرسش محوری است: جوان همراه موسی و بنده خدا چه کسانی بودند؟ در آب افتادن ماهی چه ارتباطی با عناصر دیگر داستان دارد؟ ارتباط سه رفتار عجیب بنده خدا (سوراخ کردن کشتی، کشتن نوجوان، و تعمیر دیوار) با زندگی موسی و حکمت آنها چگونه تفسیر میشود؟ و چگونه این داستان، در کنار سایر منابع یهودی و مسیحی و اساطیری بازخوانی میشود؟ این پرسشها بستر مناسبی را برای پژوهش حاضر فراهم کرده است تا از رویکردهای گوناگون به تحلیل این روایت بپردازد.
این پژوهش، با بهرهگیری از روش توصیفی-تحلیلی و تطبیقی، به دنبال بررسی جنبههای مختلف این داستان است. در گام نخست، دیدگاه سنتی اسلامی بازخوانی میشود و در گام بعدی، پیشینه پژوهشهای تطبیقی که درباره این موضوع انجام گرفته مرور میشود. پژوهشهایی که خاستگاههای احتمالی داستان را در اسطورهها و متون دینی دیگر جستجو کردهاند مانند حماسه گیلگمش، روایت یهودی یوشع بن لوی و ایلیا، و داستان مسیحی راهب و فرشته و موارد دیگر. پس از آن، دیدگاه مکاشفهای که یک دیدگاه معاصر است، مورد بررسی قرار میگیرد و سپس مقاله دیدگاه نمادشناسانه را مطرح میکند و با طرح ابهامات، بررسی خاستگاهها، و ارائه رویکردهای تازه، سعی دارد تصویری جامع و بیطرفانه از بازخوانی داستان موسی در سوره کهف ارائه دهد و بهویژه نشان دهد چگونه دیدگاه نمادین میتواند درک عمیقتری از این روایت فراهم کند. همچنین به دنبال پاسخ به این پرسش است که آیا این بازخوانی، از منظر روششناختی، میتواند با متون دیگر تطبیق داده شود یا آنکه از ماهیتی کاملاً مستقل برخوردار است؟
هویت موسی در این داستان
نخستین پرسشی که در تفاسیر اسلامی مطرح شده این است که آیا موسی این داستان، همان موسی بن عمران پیامبر بزرگ بنی اسرائیل است یا قرآن داستان شخص دیگری را بیان میکند؟ برخی تفاسیر گفتهاند این موسی در سوره کهف با موسی بن عمران متفاوت است. در این دیدگاه که بین اکثر مفسران طرفدار چندانی نداشته ادعا شده این موسی یکی از نوادههای یوسف پیامبر بوده است و اسمش موسی بن میشا بن یوسف بوده است و از پیامبران بنی اسرائیل بوده است. این دیدگاه نادرست را بیشتر تفاسیر نپذیرفتهاند با این استدلال که در سراسر قرآن نام موسی حدود صد و سی و چند بار تکرار شده است. همه این موارد اشاره به یک شخص است و شاهد و قرینهای در متن قرآن وجود ندارد که خلاف آن درک شود. [1] همچنین، گاهی قرآن نام اشخاص را نمیآورد اما با توجه به پس زمینه و بافت داستانی و رویدادها میتوان آن شخصیت یا شخصیتهای شناخته شده را در قرآن بازشناخت.
هویت آن جوان و تعیین زمان داستان
آیا میتوان حدس زد این داستان موسی در سوره کهف در کدام دوره زندگی او رخ داده است؟ متن داستان اطلاعاتی را در اختیار ما قرار میدهد که میتوانیم تا حدودی این زمان را در دوران زندگی موسی حدس بزنیم. در اینجا برای پاسخ به این پرسش، باید ابتدا هویت آن جوان در منابع اسلامی و تورات را بازشناسی کنیم:
بررسی منابع اسلامی
نام یوشع در قرآن نیامده اما بر اساس تفاسیر اسلامی [2] دو مورد در قرآن وجود دارد که بدون آوردن نام به رویدادهایی مرتبط با یوشع اشاره شده است. مورد اول در سوره مائده آیات 12-13 و آیات 20 تا 26 است که در ماجرای سرپیچی بنی اسرائیل برای ورود به سرزمین مقدس به او اشاره شده است. مورد دوم در سوره کهف آیات 60-82 است که او در ابتدای ماجرای موسی و دیدار او با بندهای از بندگان خدا حضور دارد.
مورد نخست سوره مائده آیات 26-23 بیان میکند که دو مردِ خدا ترس که خدا به آن دو نعمت داده بود، به بنی اسرائیل سفارش کردند که از دروازهای وارد سرزمین مقدس شوند تا بر مردم آنجا چیره شوند. بنی اسرائیل، نیرومندی و تنومندی ساکنان آن شهر را بهانه آوردند و از فرمان خدا سرپیچی کردند و از موسی خواستند خود با خدایش به جنگ آنان برود. بر اساس این آیات، خدا بنی اسرائیل را به سزای این نافرمانی، چهل سال از ورود به آنجا محروم و در بیابان سرگردان کرد. (بقره 58) بیشتر مفسران اسلامی آن دو مردی که آیه 23 سوره مائده به آنها اشاره کرده را یوشع بن نون و کالب بن یوفنا میدانند. [3] قرآن یوشع را -هر چند خیلی کوتاه و بدون ذکرِ نام- به رویدادی پس از خروج بنی اسرائیل از مصر وارد میکند.
همچنین، آیات 60-65 سوره کهف به شخص دیگری به همراه موسی اشاره میکند و کلمه “فتی” به معنای جوان برای او استفاده میشود. این جوان تا یافتن محل برخورد دو دریا و تا زمان دیدار موسی با بندهای از بندگان خدا در داستان حضور دارد. موسی در داستان از او میخواهد تا چاشت را بیاورد و این نشان میدهد این جوان به موسی خدمت میکرده است. بیشتر تفاسیر اسلامی بر آنند آن جوانی که موسی را همراهی میکرد وصی او یوشع بن نون بوده و این موضوع را با استناد به روایات نیز تأیید میکنند. [4]
بررسی تطبیقی با تورات
در تورات نیز نام یوشع در زندگی موسی درست پس از اینکه بنی اسرائیل از مصر خارج شدند مطرح میشود. بر اساس کتاب مقدس، در این زمان بنی اسرائیل در جایی با عمالیق، وارد جنگ میشوند. موسی، یوشع را به همراه لشکری برای مقابله با آنها روانه میکند و او پیروز از این میدان باز میگردد. این نخستین باری است که نام یوشع بن نون در تورات آمده است. (خروج 9 و 17:8)
یوشع جوان به عنوان خادم موسی چند بار، در ماجراهای دیگر کتاب مقدس ظاهر شده است. (خروج 24:13، 33:11 و اعداد 11:28 و یوشع 1:1) وقتی موسی به کوه سینا رفت، یوشع او را همراهی کرد و در راه بازگشت او را پایین کوه سینا ملاقات کرد. آن زمان یوشع سر و صدای اردوگاه بنی اسرائیل را در حال پرستش گوساله طلایی شنید و گمان کرد صدای جنگ است. اما موسی گفت: “این صدا خروش پیروزی یا خروش شکست نیست، بلکه صدای آواز آوازخوانان است.” (خروج 18 و 32:17). به سبب گوساله پرستی اسرائیل، موسی خیمه خود را بیرون از اردوگاه برپا کرد و آن را خیمه اجتماع نامید. (خروج 33:7). موسی در آنجا با خدا سخن گفت، و هنگامی که او به اردوگاه بازمی گشت، خادمش یوشع بن نونِ جوان، از خیمه بیرون نیامد. (خروج 33:11) اینجا تورات از عبارت خادم جوان استفاده کرده که درست به آنچه در قرآن آمده شبیه است.
وقتی موسی دوازده نقیب را به کنعان فرستاد، هر یک از آنان به جز یوشع بن نون و کالیب بن یفنه گزارشهایی نا امید کننده به بنی اسرائیل دادند تا قوم وارد سرزمینی که خدا وعده داده بود، نشوند. (اعداد 32:12) بر اساس کتاب مقدس، خدا از روگردانی بنی اسرائیل از ورود به کنعان خشمگین شد و مقرر کرد که آنان چهل سال در بیابان آواره شوند تا همه آن گروهی که از فرمان خدا سرپیچی کرده بودند، هلاک شوند و نسل تازه به وجود آید. (اعداد 13-32:11 –اعداد 31-14:29–اعداد 39-14:36-تثنیه 15-2:14 –تثنیه 8-2:5–یوشع 5:6)
کتاب مقدس نقل میکند وقتی خدا به موسی خبر داد که مرگ او نزدیک است، او از خدا خواست کسی را پیشوای قوم کند. و خدا یوشع را انتخاب کرد. (اعداد 23-27:15 و تثنیه 23 و 31:14) و چنان که در کتاب یوشع آمده پس از مرگ موسی، یوشع به عنوان پیشوا و فرمانده لشکر، بنی اسرائیل را تا رسیدن به سرزمین موعود راهنمایی کرد.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که ورود یوشع در تورات و روایات اسلامی با رویدادهای پس از خروج بنی اسرائیل از مصر پیوند خورده است. تورات نشان میدهد یوشع به تدریج در رویدادهای گوناگون پس از خروج از مصر به عنوان خادم و شاگرد موسی به شخصیتی شایسته جانشینی او و رهبری بنی اسرائیل تبدیل شد. از سوی دیگر، اگر جوان همراه موسی در سوره کهف همان یوشع باشد، میتوان زمان داستان موسی در سوره کهف را در دوره پس از خروج از مصر گمانه زنی کرد. و احتمالاً یوشع در این آیات در حال شاگردی و خدمت به موسی در واپسین سالهای عمر او فرض گرفته شده است.
بازشناسی محل دیدار
همان طور که گذشت، آیه 26 سوره مائده بیان میکند که خدا مقرر کرد تا بنی اسرائیل در بیابان چهل سال سرگردان شوند. واژه “یَتیهون” از ریشه “تیه” به معنای سرگردانی است که در منابع اسلامی به اسم خاص “بیابان تیه” شناخته شده است. در واقع این همان “بیابان سینا” است. شبه جزیرهای که کرانه شمالی آن جنوب دریای مدیترانه است و سواحل جنوب غربی و جنوب شرقی آن به خلیج سوئز و خلیج عقبه منتهی میشود که هر دو خلیج به دریای سرخ راه دارند. این منطقه، از طریق تنگه سوئز به مصر نیز متصل است. [5] [نگاه کنید به تصویر پیوست]
مفسران درباره محل “برخورد دو دریا” (مجمع البحرین) که در داستان موسی در سوره کهف اشاره شده، دیدگاههای گوناگونی مطرح کردهاند که سه نظر اصلی آن عبارتند از:
دیدگاه نخست: آن محل را پیوستن دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس دانسته که تنگه جبل الطارق خوانده میشود این دیدگاه با توجه به فاصله بسیار زیاد بین محل زندگی موسی و جبل الطارق بعید به نظر میرسد، زیرا طی چنین مسیری در زمان موسی بسیار دشوار و طولانی بود.
دیدگاه دوم: بر آن است که آنجا محل تلاقی اقیانوس هند و دریای سرخ است که این تلاقی در تنگه بابالمندب قرار دارد. هرچند این فاصله نسبت به نظر نخست کمتر است، اما همچنان مسیری طولانی از شام تا جنوب یمن را شامل میشود.
دیدگاه سوم: معتقد است آنجا همان خلیج عقبه و خلیج سوئز بوده است که هر دو به دریای سرخ میپیوندند و بیابان سینا در میانه این دو قرار گرفته است.
در نتیجه، نظر آخر منطقیتر و با شواهد قرآنی سازگارتر است، زیرا به نظر میرسد موسی برای رسیدن به مجمع البحرین مسیر زیادی را طی نکرده است، هرچند آماده بود برای رسیدن به مقصد، سفر طولانیتری را تحمل کند. [6]
هویت بنده خداوند
همواره روایات اسلامی بنده خدا که در سوره کهف با موسی دیدار کرد را “خضر” دانستهاند. دایره المعارف بزرگ اسلامی ذیل واژه “خضر” مینویسد: “برای نخستینبار، در حلقه تفسیری ابنعباس از سوی دو شاگرد او ــ عبیدالله بن عبدالله و سعید بن جبیر ــ این مطلب که راهبر موسی در آن آیات، خضر بوده است… مطرح میشود و ارجاع نهایی هر دو مورد به روایتی از ابی بن کعب میرسد. [7] به جز روایات یادشده، حدیثی از پیامبر اسلام در این باره در دست نیست و منقولات از پیامبر اسلام درباره خضر منحصر به مباحثی است، مانند دلیل نامگذاری او به خضر، بدون اشاره به شخصیت او [8]، و دیگر نوع ارتباط خضر و الیاس / الیسع [9].”
در ادامه دایره المعارف اسلامی زندگی روایی خضر را در سه دسته کلی شرح میدهد:
“دوره اول، در عصر پیامبران کهن که با این گروه روایات شروع میشود که وی را از نوادگان ابوالبشر دانستهاند [10]؛ حضور او در داستانهای الیاس، ذوالقرنین، و موسی در همین رده جای دارد. دوره دوم، مربوط به عصر پیامبر اسلام و صحابه ایشان است، که روایاتی مربوط به عصر نبوی و حضور او در زمان رحلت خاتمالنبیین در منابع آمده است [11]؛ در این دوره زمانی برخی صحابه هم خضر را دیدهاند [12]؛ مخصوصاً در منابع شیعی از ملاقاتهایی میان خضر و امامان شیعه سخن به میـان آمده است [13]. دوره سوم را باید به گستره تاریخی جهان اسلام پس از سدههای نخست اختصاص داد که دیدار وی با ابراهیم ادهم و بلال خواص و ابوزرعه رازی نمونههایی معروف از آنهاست [14]”
برای شناخت بهتر این شخصیت در تفاسیر، باید به خاستگاههایی که سبب پدید آمدنش مستقل از قرآن شده بپردازیم. دایره المعارف بزرگ اسلامی بر پایه دیدگاههای ونسینک و پژوهشگران دیگر، برای این داستان قرآنی چندین خاستگاه در نظر گرفته که خلاصهای از آنچه با شخصیت بنده خدا مرتبط است در ادامه میآید:
الف) حماسه سومری-بابلی گیلگمش
ونسینک شباهتهایی را بین داستان خضر و اسطوره گیلگمش بر میشمرد:
- جاودانگی اوتنهپیشتیم و خضر.
- سفر گیلگمش در جستجوی جاودانگی و سفر موسی.
- محل زندگی اوتنهپیشتیم در دهانه رودها و شبیه به مجمع البحرین.
- لقب خسیستره به معنای بسیار خردمند برای اوتنهپیشتیم که شباهت دارد به توصیف قرآن از خضر، بندهای از بندگان خدا که علم و رحمت الهی به او عطا شده.
- ارتباط نام خضر با خیسوثروس (شکل یونانی خسیستره)[15]
اما تمام این موارد که ونسینک بیان کرده ناظر بر تفاسیر اسلامی گفته شدهاند و قرآن درباره نام آن شخص دانشمند و جاودانگی او سخنی به میان نیاورده و “مجمع البحرین” را محل دیدار او با موسی عنوان کرده نه محل زندگی او. افزون بر این ونسینک شباهتهایی بین حماسه گیلگمش و اسکندرنامه یونانی ترسیم میکند. او بر آن است که هم در حماسه گیلگمش و هم در اسکندرنامه، قهرمان برای به دست آوردن جاودانگی تلاش میکند اما موسی در سوره کهف در جستجوی جاودانگی نیست.
ب) اسکندرنامه
از نظر ونسینک و اکثر محققان بعدی، یکی دیگر از خاستگاههای داستان موسی در سوره کهف، اسکندرنامه است. دلیل اول این است که “زنده شدن ماهی” در سوره کهف آیات 61 و 63 با رویدادی مشابه در اسکندرنامه شباهت دارد. در اسکندرنامههای یونانی که به پس از قرن ششم میلادی باز میگردد، داستان سفر اسکندر و لشکرش به سرزمینهای تاریکی برای یافتن چشمه آب زندگانی بیان میشود.
کسی که از آن میتواند بنوشد آشپز اسکندر است که ماهی نمک سود را در آب چشمه میشوید و ماهی ناگهان جان میگیرد و او برای گرفتن ماهی به درون آب میرود، از آن آب مینوشد و جاودانگی مییابد. در “اسکندرنامه منظوم” سریانی که یعقوب سروجی اسقف مسیحی سُروج، در نیمه اول قرن ششم میلادی سروده است و به “قصیده یا موعظه سریانی” معروف است، داستان سفر اسکندر به سرزمین تاریکی در جستوجوی چشمه آب حیات به راهنمایی پیری رازآگاه، به تفصیل آمدهاست. [16]
در “تلمود بابلی” (تامید) نیز داستانی درباره اسکندر آمده که در آن، به ماهی نمک سود اشاره شده است، اما سخنی از زنده شدن آن در میان نیست. در این داستان، اسکندر به سفارش فرزانگان به سرزمین ناشناخته تاریکی سفر میکند و جوی آبی با بوی خوش مییابد که میگویند از رودهای باغ عدن در بهشت جاری میشود. (گ a ۳۲b-۳۲)
به این ترتیب، قدیمترین اشاره به ماجرای ماهی نمکسود در تلمود بابلی، و در یکی از نسخههای یونانی “اسکندرنامه” یافت میشود که این دو منبع، خود مآخذی برای روایت یعقوب سروجی بودهاند؛ و همین موضوع ماهی نمکسود است که به نظر مفسران اسلامی، برای موسی نشانه رسیدن به مجمعالبحرین بوده است و برای محققانی چون ونسینک و فریدلندر، شاهدی بر تأیید نظریه اقتباس عناصری از داستان خضر قرآن از داستان اسکندر در نسخه سریانی یعقوب سروجی است. [17]
ونسینک ضمن اینکه داستان اسکندر را یکی از خاستگاههای داستان قرآنی میداند، اینهمانیِ خضر با آشپز اسکندر را نمیپذیرد و براین باور است که خدمتکار موسی و بنده خدا دو شخصیت متمایزند و نمیتوان برای هر دو به یک مأخذ قائل شد. از نظر او، تفاسیر قرآنی در بخش اول آیات مذکور برگرفته از داستان اسکندر و در بخش دوم برگرفته از داستان یوشع بن لوی در منابع یهودی است [18]. از سوی دیگر، ویلر آراء ونسینک و دیگر پژوهشگران غربی در این زمینه را به سبب عدم توجه کافی آنان به تفکیک آیات قرآن از تفاسیر مفسران، و نیز عدم توجه به گوناگونی گفتههای مفسران متقدم و متأخر نقد میکند. از نظر او، آنچه در آیات قرآن آمده، با اظهارات مفسران در همان زمینه متفاوت است و محققان باید این دو را به طور جداگانه بررسی کنند. بسیاری از عناصر داستانی، همچون آب حیات و زندهشدن ماهی در آب که در تفاسیر یافت میشوند، در قرآن نیامدهاند و در آنجا فرار ماهی، تنها در قالب یک معجزه نقل میشود.
ویلر بخشی از ارتباط بهوجودآمده میان آیات قرآن و داستان اسکندر را مرهون اینهمانیِ بعدیِ شخصیت ذوالقرنین با اسکندر میداند که داستان او در آیات بعدی ۸۳-۱۰۲ سوره کهف آمده است. [19]
ج) خاستگاه یهودی
این افسانه یهودی که ابنشاهین (اهل قیروان، سده ۵ ق / ۱۱ م) اصل عربی آن را در کتاب خود آوردهاست، از سفر ربی یوشع بن لوی، از ربیهای نامدار فلسطینی در قرن سوم میلادی، همراه با ایلیای نبی سخن میگوید. [20] در این سفر، ایلیا دست به اعمال عجیب و نامعقولی میزند و ربی یوشع دلیل آن را میپرسد، که داستان موسی و بنده خدا را به یاد میآورد. (در مجموعه گردآورده داستانهای تلمودی، از این ربی با عنوان ربی یوحنان بن لوی نام میبرد و ایلیای نبی را ایلیای فرشته میخواند.) بر اساس ادبیات کابالایی متأخر، الیاس یا همان ایلیا واقعاً فرشتهای به شکل انسان بود. به طوری که نه پدر و مادر داشت و نه فرزندان. [21] نام دیگر ایلیا “فرشته عهد” است. [22]
در دایره المعارف اسلامی آمده: “ونسینک به پیروی از جمعی از محققان مانند تسونتس، گایگر و فریدلندر، داستان موسی و خضر قرآنی را برگرفته از این داستان یهودی میداند، در حالیکه برخی دیگر، مانند ویلر این باور را ناشی از توجه نداشتن آنان به این امر میشمرند که اصل این داستان که ابنشاهین آن را نقل میکند، عربی بودهاست و متن عبری ترجمه بعدی از آن است و اساساً نشانی از وجود این داستان تا قبل از سده ۵ ق / ۱۱ م در متون یهودی در دست نیست.” و در ادامه مینویسد: “میتوان گفت که بیش از آنکه قرآن متکی بر داستان یوشع و ایلیای یهودی باشد، داستان یوشع و ایلیا برگرفته از داستان ابی بنکعب، راوی و صحابی پیامبر اسلام است. ویلر پس از اثبات این ادعا، به تبیین این نکته میپردازد که چرا ابنشاهین میباید از داستان قرآنی خضر و موسی الگوبرداری کرده باشد و در این زمینه به ذکر تناظرهای میان شخصیت ایلیای نبی و خضر میپردازد [23].”
نمونه دیگر در ادبیات یهودی، داستان دیدار موسی با ربی عقیوا به فرمان خدا است که در تلمود بابلی نقل شده است («مناحوت»، b29) در این داستان خدا به موسی در معراج نشان میدهد هر چند او دانش تورات را دارد اما نمیتواند معنای پاسخ رمزی ربی عقیوا را که صاحب معرفت باطنی است را درک کند. [24] این داستانهای تلمود با بخشی از احادیث اسلامی شباهت دارد که موسی پس از دریافت الواح به این اندیشید که کسی دانشمندتر از او نیست اما خدا او را به دیدار کسی دانشمندتر از او یعنی خضر فرمان داد. [25]
د) خاستگاه مسیحی
افزون بر اینها، برخی از پژوهشگران مانند شوارتزبام نیز خاستگاه داستان قرآنی موسی در سوره کهف را نزدیک به مضامین موجود در داستانی مسیحی و کهنتر از قرآن دانستهاند. [26] این داستان در یک نسخه یونانی آسیب دیده از قرن سیزدهم به نام “چمنزار روحانی” (the Leimōn Pneumatikos) است که به قلم جان موشوس، راهب بیزانسی نوشته شده است. داستان درباره راهبی است که فرشتهای را دیدار میکند و فرشته کارهای شگفت انگیزی انجام میدهد و در آخر دلایل حکمت آمیز آن را برای راهب توضیح میدهد. از نظر راجر پارت تاریخ نگار فرانسوی، این داستان مسیحی خیلی بیشتر از داستان یهودیِ یوشع بن لوی به این داستان قرآن شباهت دارد. به عنوان مثال فرشته در داستان نسخه یونانی و “بنده خدا” در قرآن هر دو ناشناس هستند و بر خلاف تفاسیر اسلامی و یهودی که آن شخص را خضر یا الیاس دانستهاند به صورت مبهم معرفی میشوند. [27] گابریل سعید رینولدز پژوهشگر الهیات اسلامی نیز داستان موشوس را خاستگاه احتمالی قرآن دانسته است. [28] اما دو داستان در عین شباهت، تفاوتهای کلی و جزئی آشکاری نیز دارند و نمیتوان به سادگی خاستگاه این داستان قرآن را به آن منبع نسبت داد مثلاً بخش آغازین داستان قرآن در این روایت مسیحی وجود ندارد. رویدادها به جز کشتن آن پسر با داستان قرآنی متفاوت است. همچنین راهب نسبت به دو کار عجیب فرشته، بر خلاف موسی در قرآن، اعتراضی نمیکند و فقط نسبت به سومین کار او لب به شکایت باز میکند.
با توجه به بررسی روایتهای موازی در متون میدراشی، افسانههای اسکندرنامه، تلمود بابلی و منابع مسیحی، روشن میشود که داستان دیدار موسی با بندهای از بندگان خدا در سوره کهف، در میان فرهنگی گسترده از اسطورهها و تمثیلهای شرقی و غربی قرار دارد. این روایات هرچند ممکن است از نظر تاریخی متأخر یا متأثر از فرهنگ اسلامی باشند، اما وجود ساختارهای مشابه در آنها، گویای حضور یک الگوی روایی فراگیر در فرهنگهای دینی است. با این حال، مقاله حاضر بر آن است که وجوهی از این روایتها در مسیر پژوهش تنها میتوانند نقش توضیحی یا مؤید داشته باشند، نه مبنای تفسیر. بنابراین مقاله کوشیده است از سطح صرفاً تطبیقی فراتر رود و نسبت میان این الگوها و متن قرآن را بهگونهای متفاوت تحلیل کند. بهجای فروکاستن آیات به بازتابی از منابع پیشین، سعی شده است از دل خود متن و در نسبت با سیر تاریخی زندگی موسی و قوم بنیاسرائیل، معنای نمادین جدیدی استخراج شود. در نتیجه، میتوان گفت که رویکرد تطبیقی و تحلیل متنی-نمادین در این مقاله نه در تضاد، بلکه در نسبتی مکمل و تبیینی بهکار رفتهاند: تطبیق، افق معنای تاریخی و فرهنگی روایت را میگشاید، و تفسیرِ متنمحور، آن را به پیام خاص قرآن در زمینه وحی اسلامی پیوند میزند.
رویکردهای معاصر به داستان
اگر داستانی که در سوره کهف آیات 60-82 را “مکاشفهای” برای موسی فرض کنیم، تمام عناصر داستان به ویژه اعمال بنده خدا را میتوان با برداشتی متفاوت بازخوانی کرد. چنین دیدگاهی توسط برخی پژوهشگران معاصر مطرح شده که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. از دل همین فرضِ مکاشفهای بودن داستان موسی و بنده خدا، یک رویکرد نمادشناسانه برداشت تازهای را ارائه میکند که در این مقاله برای نخستین بار بیان میشود. هر دو دیدگاه از این نظر که داستان را یک مکاشفه میدانند و بنده خدا را فرشته میانگارند، همصدا هستند اما روش تفسیر رویدادها و معنای آنها در هر یک متفاوت است. یکی بنده خدا را به عنوان یک فرشته و مأمور غیبی فرض میگیرد که در حال انجام اعمالی بر آمده از حکمت خدا است و دیدگاه دیگر که در این مقاله مطرح میشود، پای نمادها را به میان میکشد و اعمال بنده خدا را در برابر دیدگان موسی به شکل معناداری رمزگشایی میکند. لازم به یادآوری است که تأویل نمادها در دیدگاه دوم بر پایه پیوستهای متنی و فرضیههای تاریخی انجام شده و نه بهعنوان گزارهای قطعی. در ادامه، شرح هر دو دیدگاه را با جزئیات بیشتر میخوانید:
الف) مکاشفه حکمت خدا برای موسی
برخی از پژوهشگران معاصر، ذیل توضیح این آیات دیدگاه تازهای اظهار داشته اندکه به نظر میآید برای رسیدن به این دیدگاه در ترجمه و تفسیر این آیات، روند مطالعات تطبیقی را نیز در نظر داشتهاند. از این رو، همسفر موسی را “یک فرشته” و کل داستان را “یک مکاشفه” قلمداد کردهاند. برای بیان این دیدگاه، نخست لازم است واژه مکاشفه را تعریف کنیم. مکاشفه (Revelation) به فرآیندی گفته میشود که در آن حقایق غیبی یا الهی از طریق تجربهای روحانی (الهام یا وحی یا رؤیا) به فرد منتقل میشود. در ادبیات دینی، مکاشفه اغلب به عنوان روشی برای انتقال دانش الهی به پیامبران یا اولیای خدا مطرح میشود. به گفته میرچا الیاده، مکاشفه یکی از اشکال ارتباط با عالم قدسی است که در آن، انسان از طریق تجربههای معنوی به درک حقایق فراتر از جهان مادی نائل میشود. [29] بر اساس این دیدگاه، اگر داستان موسی در سوره کهف را یک مکاشفه فرض کنیم، او از طریق این تجربه با اعمالی به ظاهر غیرمنطقی رو به رو میشود تا به این درک برسد که برخی از رویدادهای جهان، حتی اگر در ظاهر ناعادلانه و غیر منطقی به نظر آیند، در واقع بخشی از طرح بزرگتر الهی و حکمت خدا هستند. مکاشفه در این داستان، به موسی نشان میدهد که حکمت الهی فراتر از درک انسانی است و انسانها باید به مشیت الهی اعتماد کنند و بر آن گردن نهند. امیرحسین ترکاشوند، پژوهشگر دینی در مطلبی با عنوان “اصلیترین کانال دریافت وحی” که در کانال تلگرام خود منتشر کرده، به این دیدگاه اشاره کرده و چنین نوشته است:
“در ادوار انبیای قدیم، اصلیترین کانال دریافت وحی عبارت از عالم خواب و رؤیا بود، و خدا پیامهای خود به پیامبران را در ظرف عالم خواب به آنان القاء میکرد و فرشتههای وحی خواست پروردگار و چارههای زندگی و آموزههای معرفتی را در وقت رؤیا و هنگام خواب دیدن نبی به وی ابلاغ میکردند. این کانال چنان برجسته، مهم و شناختهشده بود که پیش از بابشدن اصطلاحِ نبی، از عنوان “رائی” در مورد انبیا استفاده میشد. فرق انبیای کَذَبه با انبیای صادق در چگونگی خواب و رؤیاهایی بود که هر یک میدیدند.” ترکاشوند معتقد است که: “برخی آیات عجیب و علیالظاهر ناشدنیِ قرآن درباره انبیای گذشته، در اثر غفلت و بیتوجهی از وقوعشان در عالم خواب است که عجیب مینماید، و چنانچه آن وقایع و رویدادها را مربوط به وحی در عالم خوابِ نبی بدانیم از عجیب و غریب بودن درآمده و امری ملموس خواهد شد.” و در ادامه، فهرستی از داستانهای نقل شده در قرآن میآورد که یکی از آنها داستان موسوم به خضر و موسی در سوره کهف است.
عبدالرحیم سلیمانی اردستانی قرآن پژوه و پژوهشگر ادیان در جلسه دوازدهم سلسه درسگفتارهای دین داریِ قرآنی-برهانی، با عنوان “نگاهی به برخی از خرد ستیز نماهای قرآنی”، درباره شخصیت آن بنده خدا که با موسی دیدار کرد، علاوه بر نقد و بررسی تفسیر المیزان ذیل این آیات موارد مهم و چالش برانگیزی را نیز شرح میدهد:
“مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان این آیه را به ظاهر آن تفسیر کرده است، اما شواهد و قرائنی در همان تفسیر وجود دارد که میتوان داستان را به شکل دیگری فهمید. علامه معتقد است که خضر پیامبری بوده که موسی با او دیدار کرده است. وی همچنین نقل میکند که خضر غایب بوده و در روایتهایی نیز آورده که علم موسی بیش از علم خضر بوده است. از نظر عقلی اول، کشتن کودک به هر دلیلی خطاست. دوم، قصاص قبل از جنایت چه معنایی دارد؟ و سوم، گمراه کردن پدر و مادر را نمیتوان جرم دانست، زیرا آنها بالغ و مختار هستند. حتی اگر کودک بعدها باعث گمراهی والدین شود، این مسئله مجوزی برای قتل او نیست آنها میتوانند گمراه نشوند. اینجا یک پرسش کلامی هم مطرح میشود: طبق اعتقاد متکلمان مسلمان (شیعه)، پیامبران اولوالعزم پنج نفر هستند و همگی صاحب شریعتاند. اگر خضر پیامبری بوده که علمش از موسی بالاتر بوده است، چرا جزو پیامبران اولوالعزم به شمار نمیآید؟ این تناقض وجود دارد که موسی پیامبر اولوالعزم باشد، اما خضر با مقامی بالاتر در همان زمان حضور داشته باشد. اگر چنین باشد، باید خضر پیامبر اولوالعزم باشد و موسی پیرو او شود. اما این با مبانی اعتقادی شیعه سازگار نیست. مشکل دیگر این است که کشتن کودک نمیتواند عملی قابل قبول از سوی یک پیامبر باشد. پیامبری که مرتکب چنین جنایتی شود، عادل نیست، چه رسد به اینکه معصوم باشد. از سوی دیگر، علامه روایاتی نقل میکند که خضر پنج نسل بعد از نوح و پنج نسل قبل از ابراهیم میزیسته یعنی صدها سال قبل از موسی و شخصیتی غایب بوده است. این شواهد نشان میدهد که داستان موسی و خضر بیشتر به یک مکاشفه الهی شباهت دارد تا یک ماجرای واقعی. اگر خضر یک شخصیت حقیقی و حاضر در میان مردم بوده، بر موسی واجب بوده است که از کودک دفاع کند و مانع از کشته شدن او شود. اما اگر خضر یک شخصیت غیبی بوده، این داستان را باید بهعنوان نمایشی از حکمت الهی در پشت پرده عالم فهمید. چنین شخصیتی به دلیل غیبدانی خود از وقایعی آگاه بوده که موسی توان درک آنها را نداشته است. سؤال دیگر این است: اگر خضر علم غیب داشته، این با نص قرآن در تضاد نیست؟ قرآن به پیامبر اسلام میگوید که به مردم بگو غیب نمیدانی. (هود: 31) بنابراین، شواهد روایی، متنی و کلامی نشان میدهند خضر نمیتواند صرفاً یک انسان عادی باشد و میبایست شخصیتی غیبی باشد که اراده الهی را در جهان اجرا میکند و این داستان یک مکاشفه الهی برای موسی بوده است. برخی مترجمان معاصر قرآن نیز معتقدند که خضر نه پیامبر، بلکه یک فرشته بوده است.”
مترجمی که به او اشاره شده مهندس علی اکبر طاهری است که در ترجمه خود از قرآن، ” بنده خدا” را یک فرشته میداند. او در پاورقی ترجمه این قسمت از آیه 65 سوره کهف چنین مینویسد:
“نظایر اجرای برنامههای غیرعادی را توسط فرشتگان مجسم در داستان زندگی ابراهیم و لوط در آیات 69-77 سوره هود میبینیم که به ابراهیم در سنین پیری مژده فرزند دادند و نیز خبر عذاب قوم لوط را به اطلاع لوط رساندند و خود، مأمور اجرای آن عذاب بودند. حتی از آیه 78 هود استفاده میشود که قوم لوط نیز آنها را به همان صورت آراسته انسانی مشاهده کردند. همچنین در شرح حال مریم در آیات 17-19 سوره مریم از فرشته مجسم (یا به تعبیر قرآن متمثل) صحبت شده است که مأمور عالم تکوین بود و به صورت انسانی کامل با مریم گفتگو کرد. اینکه در آیه 65 سوره کهف گفته شده: عبدًا من عبادنا نظریه فرشته بودن او را نقض نمیکند؛ زیرا در مورد فرشتگان هم قرآن به روشنی فرموده است: بَل عِباد مُکَرَمون (انبیاء: 26)، در مورد فرشتگان رسول به آیه صریح و روشن 75 حج توجه فرمایید. ضمناً آیه 9 انعام نیز صراحت دارد که اگر فرشتهای قرار باشد نازل شود، ناگزیر بهصورت بشری خواهد بود.”
و در پاورقی دیگر برای توضیح آیات مینویسد: “جمله ما فعلته عن امری، و نیز ضمیر جمع متکلم در آیات 80 و 81، مؤید این نظر است که آن شخص به ابتکار خود اقدامی نمیکرده و ناگزیر مأموریتی از جانب نظام تکوین داشته است. آنچه در این مورد هر گونه شبهه را از میان میبرد، این جمله صریح است که “پروردگار تو خواست که آنها به نیرو و جوانی خود برسند و گنج خود را بازیابند و من آن را از پیش خود نکردم.”
در این داستان، وقتی موسی و بنده خدا از مردم شهری درخواست غذا میکنند، به آن دو بی اعتنایی میشود. در اینجا این پرسش پیش میآید که اگر بنده خدا فرشته بود، چرا درخواست غذا کرد؟ مگر نه اینکه از دید قرآن فرشتگان نیاز به خوردن غذا ندارند، همان طور که در داستان ملاقات ابراهیم با فرشتگان که بشارت تولد اسحاق و خبر عذاب قوم لوط را آورده بودند، فرشتگان از گوساله بریانی ابراهیم نخوردند و سبب ترس ابراهیم شدند. (هود 70، ذاریات 26-28). با فرض فرشته بودنِ بنده خدا در داستان موسی میتوان به این پرسش چنین پاسخ داد: هر چند موسی و بنده خدا از مردم شهر درخواست غذا کردند، اما در نهایت، هیچ غذایی نخوردند. پس، درخواست غذا صرفاً به منزله همراهی فرشته با موسی بوده است تا در مرحله بعد زمینهای فراهم شود و فرشته، حقایقی را بر موسی آشکار سازد.
طرفداران این دیدگاه مانند عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، بر اساس این دیدگاه داستان را مکاشفهای برای موسی میدانند که هدفش نشان دادن حکمت پشت پرده جهان است. با این حال آنها درباره بخش آغازین داستان (همراهی جوان و در آب افتادن ماهی و محل برخورد دو دریا) سکوت کرده و اظهار نظری نمیکنند. همچنین با تمرکز بر شخصیت بنده خدا تلاش میکنند فقط با به کار گیری متن قرآن -و نه احادیث و تفاسیر- رویدادها را توضیحی منطقی دهند. این دیدگاه، بهطور خاص با نسخههای مسیحی و یهودی این داستان تطبیق بیشتری دارد، جایی که فرشته یا شخصیتی که بعداً فرشته شده است (ایلیا) به عنوان مأمور اجرای عدالت الهی عمل میکند. بنابراین موسی در این کشف و شهود نقش عاملیت او را میبیند و اعمال عجیب او (شامل: شکستن کشتی، کشتن نوجوان، تعمیر دیوار خرابه) به عنوان بازتاب حکمتی فراتر از درک انسانی توضیح داده میشود. توضیحی که احتمالاً میخواهد حکمت وجود “شر” در جهان را توجیه کند. [30]
آیا میتوان از ماهیت مکاشفهای این داستان با استفاده از خود متن سوره کهف دفاع کرد؟ یک قرینه این است که جوان (یوشع) درست پس از ورود بنده خدا به داستان ناگهان ناپدید میشود و در ادامه داستان، تمام فعلها با صیغه مثنی به کار میرود. دلیل آن شاید این باشد که از یک جای داستان به بعد مکاشفه موسی به عنوان یک تجربه شخصی در کنار فرشته آغاز میشود. ممکن است دلیل دیگر این باشد که بنده خدا در پایان داستان برای موسی از “تأویلِ” کارهایی که کرده سخن میگوید. با توجه به ادبیات قرآنی یکی از معانی تأویل، رمزگشایی رؤیا و مکاشفه است که در سوره یوسف فراوان به کار رفته است. همچنین، دلیل دیگر این است که در برخی تفاسیر با استناد به روایات، به آب افتادن ماهی زمانی رخ میدهد که موسی در پناه صخره به خواب رفته و یوشع میان خواب و بیداری است. [31]
در میان نظریههای نواندیشانه درباره چگونگی تجربه پیامبر اسلام از وحی، نظریه “رؤیاهای رسولانه” عبدالکریم سروش جایگاه ویژهای یافته است. او در مقاله ششم “رؤیای رسولانه” بر این باور است که تجربه نبوی، ماهیتی رؤیایی داشته و پیامبر در حالاتی از استغراق و بیخویشتنی، صحنههایی “سمعی-بصری” را تجربه میکرده که پس از بازگشت به حالت عادی، آنها را با یاران خود در میان میگذاشته است. سروش برای پرهیز از پیچیدگیهای متافیزیکی واژههایی چون “مکاشفه” و “خیال متصل” و “خیال منفصل” و “ملکوت اعلی و اسفل”، واژه “رؤیا” را به عنوان مفهومی شناخته شده برمیگزیند و معتقد است که زبان قرآن، زبان رؤیاهاست و از این رو نیازمند “خوابگزاری” است. وی در مقام تبیین، داستانهایی چون ماجرای خلقت ششروزه، قصه آدم و ابلیس و فرشتگان، و از جمله داستان موسی و خضر را دارای ساختاری رؤیاگون میداند و بر این اساس، این روایتها را نه گزارشهای تاریخی، بلکه تجربههایی بصیرتزا در قالب رؤیاهای صادقه تلقی میکند. [32]
با اینحال، مقاله حاضر با وجود آنکه در سطحی محدودتر با تحلیل نمادین، چنین ساختاری را برای داستان موسی و بنده خدا قابل تصور میداند، نظریه سروش را بهطور مستقیم تأیید یا نقد نمیکند؛ چراکه هدف این مقاله، نه تبیین ماهیت همه آیات قرآن، بلکه صرفاً واکاوی لایههای معنایی و نمادشناختی این روایت خاص (داستان موسی و بنده خدا) است. بهعلاوه، حتی اگر داستان موسی در سوره کهف یا برخی از داستانهای قرآن را یک تجربه مکاشفهای، نمادین و تمثیلی بدانیم، این امر لزوماً مستلزم پذیرش رویاگون بودن وحی یا رؤیابودگی تمامی گزارشهای قرآنی نیست. در نگاه مقاله، فهم نمادین از متون دینی میتواند مستقل از نظریه رؤیای رسولانه مطرح شود؛ چرا که نمادها لزوماً در رؤیا ظاهر نمیشوند، بلکه گاه در دل مکاشفه، الهام یا حتی ساختارهای اساطیری و ادبی نیز رخ مینمایند. از همین رو، گرچه هر دو دیدگاه (رؤیا و نمادگرایی) بر ساحت تأویلی متن تأکید دارند، اما در مبنا و دامنه تبیین، تفاوتهایی بنیادین با یکدیگر دارند؛ بهویژه آنکه دیدگاه مقاله حاضر، صرفاً درباره یک روایت قرآنی مصداق مییابد، نه درباره کل قرآن.
ب) تحلیل نمادشناسانه متنی-تاریخی
نمادشناسی (Symbolism) به مطالعه و تحلیل نمادها و نشانههایی اشاره دارد که در متون ادبی و مذهبی، اساطیر، هنر و فرهنگ وجود دارند. نمادها اغلب مفاهیم عمیقتر و پیچیدهتری را در خود جای دادهاند که فراتر از معنای ظاهری آنهاست. به گفته کارل گوستاو یونگ، نمادها بخشی از ناخودآگاه جمعیاند و میتوانند مفاهیمی را که در فرهنگهای مختلف جهان مشترکاند، بیان کنند. [33]
داستان ملاقات موسی و خضر در سوره کهف، از دیرباز زمینهساز تفاسیر نمادشناسانه متعددی بوده است که میتوان آنها را به دو دسته اصلی تقسیم کرد: 1. نمادشناسی عرفانی و 2. نمادشناسی روانشناختی.
در نمادشناسی عرفانی و صوفیانه، داستان موسی و خضر را تمثیلی از سیر و سلوک معنوی انسان به سوی معرفت الهی تفسیر کردهاند. برای نمونه، در کتاب بحرالمعانی، نوشته محمد حسینی هندی، مجمع البحرین بهعنوان دریای محبت و حقیقت، کشتی بهعنوان کشتی هدایت، و اعمال خضر بهعنوان آزمونهای الهی در مسیر قرب به خدا شناخته میشوند. این رویکرد، بیشتر بر جنبههای معنوی و سلوک عرفانی تأکید دارد. مقاله “نگاه دوسویه به جلوههای هنری و تفسیر انفسی داستان موسی و خضر” شرح میدهد که تفسیر هنری واقعیت را بیان میکند نه تخیل را؛ از سوی دیگر، مفسران انفسی این داستان را حکایتی رمزگونه دانستهاند و آیات این داستان را با تأویل به حالات نفس انسان رمزگشایی و حقایق آن را آشکار نمودهاند. آنان کوشیدهاند تا ارتباط میان ظاهر و باطن قرآن را کشف کنند؛ [34]
اما در نمادشناسی روانشناختی، نظریهپردازانی همچون کارل گوستاو یونگ، در کتاب چهار صورت مثالی این داستان را با تمرکز بر کهنالگوها و ناخودآگاه جمعی تحلیل کردهاند. از این منظر، خضر بهعنوان نمادی از “خویشتن” یا “عقل برتر” و سفر موسی بهمثابه “مسیری معنوی” و شخصیتی برای تحول و رشد درونی در نظر گرفته میشود. این دیدگاه، داستان را به عنوان تصویری از تحول روانی انسان در مواجهه با ناشناختهها و تضادهای زندگی تفسیر میکند و با تأکید بر لایههای عمیق روان انسان، به کشف مفاهیم عام و بینافرهنگی از داستان میپردازد. [35]
اما مقاله حاضر، در پی معرفی نوع سومی از نمادشناسی داستان موسی در سوره کهف است که نه بر تحلیل روانشناختی متمرکز است و نه در پی تفسیر عرفانی و صوفیانه داستان است. این رویکرد نمادشناسانه، تلاش میکند به متن قرآن نزدیک شود و از زمینههای فرهنگی، تاریخی و روایی برای تفسیر نمادها استفاده کند. همچنین این دیدگاه مکاشفهای بودن رویدادها برای موسی را میپذیرد، تا کلیدهای تفسیر نمادها را در ارتباط با زندگی موسی و تاریخ قوم بنیاسرائیل بازشناسی کند. [36] در این رویکرد، نمادهایی چون مجمع البحرین، بازگشت ماهی، و اعمال سهگانه خضر، در بستری تاریخی و مرتبط با تجربیات موسی و قوم بنیاسرائیل تحلیل میشوند.
ممکن است این انتقاد به رویکرد نمادشناسانه وارد شود که وقتی مخاطب قرآن، مردم عامی بودند چگونه میتوان تصور کرد آن مردم بدون دانش نمادشناسی، معنای واقعی داستانها را متوجه میشدند. در پاسخ میتوان گفت: مردم دوران باستان با ادبیات نمادین و تمثیلی به خوبی آشنا بودند و به همین دلیل متون مقدس از ادبیات نمادین و تمثیلی برای بیان موضوعات دینی استفاده میکردند. از سوی دیگر وقتی اسلام پدیدار شد، پیش زمینههای فرهنگی و تاریخی ادیان پیش از اسلام در شبه جزیره عربستان وجود داشت و مدارک و یافتههای باستان شناسی نشان میدهد که اعراب آن روزگار با داستانهای گذشتگان آشنا بودند. اگر امروز زبان نمادین متون مقدس به ویژه قرآن برای ما گاهی به سختی قابل فهم است به دلیل فاصله زمانی و تغییر ساختار فرهنگی و زبانی بشر و ناپدید شدن تدریجی زبان نمادین تا به امروز است. برای بازشناسی زبان نمادین متون کهن، کافی است محتوا در زمینه تاریخی آن بازخوانی شود تا درک درستی از متن به دست آید. [37]
این روش در بازخوانی این داستان، همخوانی بیشتری با هسته اصلی متن دارد و میتواند به درکی تازه و زمینهمحور از پیامهای داستان منجر شود، بدون آن که به عناصر بیرونی غیر مرتبط وابسته باشد یا به داستان سرایی بپردازد. بنابراین، این تحقیق از امکانات خود متن و زمینههای فرهنگی و ادبی هم عصر با متن بهره میگیرد تا نمادهای داستان را در بستر زندگی موسی و مأموریت او بازشناسی کند و به درک جامعتر و غنیتری از روایت قرآنی دست یابد.
رویکرد نمادشناسانه متنی-تاریخی به این آیات، همانند رویکرد نخست، مکاشفهای بودن داستان را میپذیرد اما شیوه تفسیر عناصر داستان را تمثیلی از زندگی موسی و مراحل تاریخی قوم بنیاسرائیل معنا میکند. با این روش دیدگاه مکاشفهای کنار نمیرود بلکه تصاویر جدیدی از معنا را از پشت حوادث داستان آشکار میسازد.
اگر بر پایه دیدگاه نخست بپذیریم هدف این داستان در قرآن بیان حکمت غیبی پشت پرده رویدادهای جهان است. این پرسش پیش میآید که چرا قرآن داستان را با چنین مقدمهای آغاز کرده است؟ در یک نگاه کلی شاید اگر همراهی جوان با موسی و ماجرای به آب افتادن ماهی و ذکر محل دیدار (مجمع البحرین) گفته نمیشد، هیچ خدشهای به اصل و هدف داستان وارد نمیشد. از آنجایی که قرآن همواره به جزئیات داستانها نمیپردازد، اینکه یک بخش زائد را به این داستان بیفزاید اصلاً منطقی به نظر نمیآید. بنابراین باید دید که هدف و اهمیت چنین مقدمهای چه بوده است؟
مقدمه داستان، نقش نمادین ماهی
همان طور که گفته شد شخصیت یوشع چه در تورات و چه در قرآن و منابع اسلامی با حوادث پس از خروج از مصر و اواخر عمر موسی پیوند خورده است. سراسر کتاب مقدس یوشع همیشه با عنوان “یوشع بن نون” توصیف میشود. در ابتدا نام او “هوشع” (اعداد 13: 8 و 16) به معنی”نجات دهنده” بود اما بعدها موسی نام او را به”یوشع” به معنی”خداوند نجات میدهد” (یا خداوند پیروزی میبخشد) تغییر داد. (خروج 33-17:32 و اعداد 13:16) نام پدرش بر اساس کتاب اول تواریخ 7:27 “نون” بوده است. نون در عبری به معنای “ماهی” است که سبب شده ربی آبراهام ویلنر (1765-1808) در یک میدراش آپوکریفایی ادعا کند که یوشع در کودکی به رودخانه انداخته شد و یک ماهی او را بلعید. بر اساس این افسانه خیالی، ماهی را گرفتند و نزد فرعون بردند. پس دلِ آن را گشودند و کودک را درون آن یافتند. در نهایت آن کودک-یوشع- در خانه فرعون بزرگ شد و به مقام مسئول اعدامها دست یافت. هر چند ربی اسحاق یشوعا در کتاب بنی براک خاستگاه این میدراش را رد کرده اما روایتی دیگر ادعا میکند یوشع “پسر نون” خوانده شد زیرا مقدر بود سی و یک شاه کنعانی را مانند یک “ماهی” ببلعد (میدراش حبیور به هافتارات شلاخ). این مورد آخر، نشان میدهد حتی نامگذاری یوشع در ادبیات یهودی نیز با فتح سرزمین مقدس پیوند خورده است.
پس احتمالاً بتوان ارتباط نام یوشع (خدا نجات میدهد) و نام پدرش نون (ماهی) را با هدایت قوم بنی اسرائیل پس از موسی در نمادپردازی قرآن در دو سطح درک کرد. در سطح داستانی ماهی عاملی است که مسیر را به شخصیتهای داستان (موسی و یوشع) نشان میدهد. در سطح نمادین نشانهای از بازگشت به سرچشمه و شروع دوباره برای نسلی جدید است. داستان قرآن از بازگشت ماهی به دریا در محل برخورد دو دریا (مجمع البحرین) سخن میگوید (کهف: 61). این ماهی میتواند نمادی از گذار به مرحلهای جدید باشد. به بیان دیگر، نسل جدید با ایمان از بیابانگردی پدران سرکش خود نجات مییابد و وارد سرزمین موعود میشود. همراهی یوشع با موسی در این سفر نشان میدهد که او در حال یادگیری حکمت و آمادگی برای رهبری آینده است. او مانند شاگردی است که باید از معلم خود برای مأموریت بزرگتر در آینده بیاموزد. فتح سرزمین کنعان به رهبری یوشع، به شکل بلعیدن سی و یک پادشاه کنعانی (اشاره به بلع ماهی در ادبیات میدراشی)، نمادسازی شده و اشارهای به قدرت و پیروزی یکتاپرستان بر قومی بتپرست است. این داستان نهتنها نشاندهنده انتقال رهبری از موسی به یوشع است، بلکه مراحل گذار از بردگی به آزادی و از گناه به ایمان را نشان میدهد. یوشع به عنوان جوانی که موسی را همراهی میکند، قادر خواهد بود بر پایه حکمت و ایمان، رسالت موسی را تکمیل کند و بنیاسرائیل را راهبری کند. بنابراین بازشناسی مقدمه قرآن برای دیدار موسی با بنده خدا کلید حل معماهای بعدی داستان است.
در آیه 63 سوره کهف یوشع میگوید اینکه ماهی (که نشانه مهمی در سفر آنها بود) را فراموش کرده، بهسبب تأثیر شیطان بوده است. فراموشکاری در اینجا شاید نشانه نوعی آزمون است که نه تنها یوشع بلکه موسی و شاید بنی اسرائیل میبایست از آن میگذشتند.
شیطان در قرآن همواره بهعنوان نمادی از وسوسهگری و عامل فراموشکاری و دوری از مسیر حق معرفی شده است. (برای نمونه: انعام 68 و مجادله 19 و مائده 13 و حشر 19 و یوسف 42) پس میتوان فراموش کردن ماهی را بهطور نمادین به شک و تردیدهای اولیه بنیاسرائیل و از یاد بردن نعمتهای خدا (اعراف 165) مرتبط دانست که به سزای آن ناسپاسی بهمدت چهل سال در بیابان سرگردان شدند. فراموشکاری یوشع، با اینکه از سوی شیطان دانسته شده اما سبب شد موسی و یوشع را به محل برخورد دو دریا بازگرداند تا بنده خدا را ملاقات کنند. این عمل، به کشفی بزرگتر یعنی آگاهی از حکمت غیبی در پشت پرده دنیا منجر شد. شاید قرآن میخواهد بگوید حتی تأثیرات منفی شیطان (مانند پرستش گوساله طلایی و سرپیچی از ورود به سرزمین مقدس) نیز نمیتواند جلوی تحقق اهداف الهی را بگیرد و شاید میخواهد به موسی -و در واقع خطاب به پیامبر اسلام- یادآور شود که مجازات قوم تو حکمتی دارد که هرگز نمیتوانی آن را درک کنی و صبر بر موضوعاتی که علتش روشن نیست یک آزمون در مسیر پیامبری است.
عبدالله یوسف علی مترجم قرآن، ماهی را نشانه ثمره دانش دنیوی میداند که از رهگذر ذکاوت انسانی در معرفت الهی مستحیل میشود. [38] بنابراین، میتوان این ماهی را در تحلیل شخصیت موسی در مقام قهرمان، تئولوژیمی عمده در شمار آورد. ماهی چه آن را اصلاً پدیدهای فیزیکی محسوب کنیم و چه به شیوه یوسف علی آن را عرفانی و نمادین تعبیر کنیم، کلید مرموز آغازین طلبی عرفانی است که به ملاقات مستقیم با خضر (بنده خدا) منجر میشود: بنابراین، دست کم را که بگیریم، ماهی بر هدایت الهی دلالت دارد. [39]
بازگشت ماهی به دریا نشاندهنده انتقال از مرحلهای به مرحلهای دیگر (از کفر به ایمان یا از بردگی به آزادی) است. همانطور که ماهی به راه خود در دریا بازمیگردد، موسی و یوشع نیز بنی اسرائیل را به مسیر اصلی خود که ایمان و اطاعت الهی است، هدایت میکنند.
اعمال سه گانه بنده خدا
بر اساس آنچه گفتیم زمان این داستان را به دورانی پس از خروج بنی اسرائیل از مصر و سالهای پایانی عمر موسی گمانه زنی کردیم. از یک جایی به بعد یوشع ناپدید میشود و ما فقط موسی و بنده خدا را در داستان دنبال میکنیم. اینجا همان نقطهای است که مکاشفه موسی آغاز میشود و یوشع نمیتواند به آن وارد شود. مکاشفه موسی یک تجربه فردی است که شاگرد (یوشع) نمیتواند در آن سهیم باشد. یوشع شاگردی است که در سطح زمینی همراه موسی شده و نشانهای از آینده قوم بنیاسرائیل است. اما موسی فردی است که وارد سطح بالاتری از کشف و شهود میشود.
یکی از پژوهشهای پیشین درباره زمان و مکان این داستان چنین میگوید: “فضای تمثیل، مأخوذ از پایههای اسطورهای، با بیزمانکردن داستانی که روایت میکند، تأکید را از عناصر دیگر روایت به پیامی میبرد که داستان حامل آن است. از سوی دیگر، زمانِ اسطورهای، همواره خصلت دوری دارد؛ یعنی همواره در جستجوی اصلها و منشأهاست و این منشأها به میزانی که اصیلتر و پایهدارتر باشند، در گذشته بیزمانتری فرو رفتهاند و خصلت قدسی بیشتری به خود گرفتهاند.
در داستان موسی و خضر، بیزمانی را میتوان حتی عمیقتر از بیمکانی دید؛ زیرا به واسطه شخصیت انسانیِ موجود در داستان، خواهناخواه ما با دادههای گنگی از بُعد مکان روبهرو میشویم؛ زیرا بدون آن، امکان شکلگیری داستان نیز منتفی میشود. ولی درباره زمان اینگونه نیست.”[40]
اما آغاز داستان یعنی همراهی یوشع با موسی کلیدی به ما میدهد تا بهتر رویدادهای نمادین بعدی داستان را درک کنیم. سه عمل بنده خدا به صورت نمادین، سه مرحله مهم از زندگی موسی و بنیاسرائیل را منعکس میکند. در واقع، اینجا موسی آزمایش میشود و در موقعیتهایی قرار میگیرد که مانند قومش لب به شکایت بگشاید.
- سوراخ کردن کشتی: عبور از موانع و نجات از ظلم
موسی و بنده خدا سوار کشتی میشوند. ناگهان خضر کشتی را سوراخ میکند. موسی شکایت میکند، اما خضر در آخر توضیح میدهد که این کار برای جلوگیری از تصرف کشتی توسط پادشاهی ستمگر بوده است. این عمل نمادین میتواند نشان دهنده اقداماتی باشد که در ظاهر زیانبار به نظر میرسند، اما در باطن برای نجات و حفظ قوم ایماندار انجام میشود. در زندگی موسی، میتوان به ماجرای نجات بنیاسرائیل از ستم فرعون اشاره کرد؛ (اعراف ۱۳۶، انفال ۵۴، اسراء ۱۰۳، شعراء ۶۳ – ۶۶ و زخرف ۵۵) جایی که عبور از دریا به نظر خطرناک میآمد، اما راهی برای رهایی بود. اعتراض قوم بنی اسرائیل به موسی در لحظهای که پیش روی آنان دریا و پشت سرشان لشکر فرعون بود، یادآور اعتراض موسی به بنده خدا است وقتی که کشتی را سوراخ میکرد. (شعرا:61 و خروج 12 و 14:11)
- کشتن نوجوان: پاکسازی نسل گناهکار
آن بنده خدا نوجوانی را میکشد. موسی اعتراض میکند که چرا جان بیگناهی را بدون آنکه خونی ریخته باشد گرفتی. در آخر او توضیح میدهد که این نوجوان در آینده، پدر و مادر مؤمن خود را به طغیان و کفر میکشاند؛ بنابراین، کشتن او برای حفظ ایمان آنها بود.
همنشینی دو واژه “طغیان و کفر” دو بار دیگر در قرآن در سوره مائده آیات 64 و 68 آمده که هر دو درباره اهل کتاب و به ویژه یهودیان است:
“و یهود گفتند: دست خدا بسته است، دستهای خودشان بسته باد و برای آنچه گفتند از رحمت خدا دور شوند بلکه هر دو دست او گشاده است. هر گونه بخواهد میبخشد و قطعاً آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو فرود آمده بر “طغیان و کفر” بسیاری از ایشان خواهد افزود و تا روز قیامت میانشان دشمنی و کینه افکندیم هر بار که آتشی برای پیکار برافروختند خدا آن را خاموش ساخت و در زمین برای فساد میکوشند و خدا مفسدان را دوست نمیدارد.”
“بگو ای اهل کتاب تا زمانی که به تورات و انجیل و آنچه از سوی پروردگارتان بر شما نازل شده است، عمل نکردهاید، حقی به دست ندارید، و آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل میشود بر “طغیان و کفر” بسیاری از آنان میافزاید، پس بر قوم کافر دریغ مخور.”
اگر آن نوجوان را نمادی از نابالغی قوم بنی اسرائیل در بر خورد با سختیها فرض کنیم این مکاشفه در ارتباط با موسی و قومش ما را به یاد دو رویداد میاندازد: یکی زمانی که بنی اسرائیل در غیبت چهل روزه موسی گوساله طلایی ساختند و پرستیدند و چون او بازگشت خشمگین شد و خدا خواست آنان را نابود کند و از موسی قومی دیگر بسازد. (خروج 32:10) اما سرانجام فرمان داد که یکدیگر را به قتل برسانند تا بخشیده شوند. (نوعی پاکسازی نسل گناهکار) (بقره 54 و خروج 32:27)
رویداد دیگر زمانی است که بنی اسرائیل از ورود به سرزمین مقدس سرپیچی میکنند و خدا به سزای این نافرمانی آنان را چهل سال آواره میکند تا آن نسل بمیرد و نسل تازه متولد شود. (مائده 26 و اعداد 14:23 و 13-32:11 و یوشع 5:6) به جایگزینی نسل جدید در قرآن اشارهای نشده است اما در سوره مائده 165 درستکاران قوم بنی اسرائیل نجات مییابند و ستمکاران قوم به عذاب دچار میشوند. اما اگر جایگزینی نسل جدید را فرض بگیریم، قابل توجه است که آن بنده خدا در سوره کهف آیه 81 میگوید: “پس خواستیم به جای او پروردگارشان یکی پاکتر و مهربانتر به آنان دهد.” شاید این آیه مانند آنچه تورات گفته به همان نسل جدید بنی اسرائیل اشاره میکند که به جای نسل نافرمان جایگزین شدند. اما این تهدید همچنین یادآور برخی آیات قرآن است که نه خطاب به یهودیان بلکه خطاب به مسلمانان بیان شده که اگر سرپیچی کنند خدا میتواند قومی دیگر را جایگزین آنان کند. (محمد 38 و مائده 54 و توبه 39 و نساء 133)
- تعمیر دیوار: آمادهسازی نسل جدید برای آینده
در شهری که برای غذا دادن به آنها، خساست ورزیدند، بنده خدا دیواری که در حال فروریختن بود را بدون دریافت مزد تعمیر کرد. موسی از این کار تعجب کرد. در آخر بنده خدا برای موسی دلیل این کار را چنین توضیح داد که زیر دیوار گنجی متعلق به دو یتیم وجود داشت و تعمیر دیوار برای حفظ آن گنج بود تا زمانی که دو یتیم به سن بلوغ برسند. خساست مردم آن شهر و تأکید بر نابالغ بودن دو یتیم شاید اشارهای به ناسپاسی بنی اسرائیل نسبت به نعمتهای خدا در بیابان سینا و خطاهایی از سر ناآگاهی و عدم بلوغ فکری آنان باشد. (بقره 211 و 61 و اعراف 146 و یونس 93) همچنین، پنهان کردن گنج میتواند نماد ذخیره کردن نعمتی برای نسل آینده باشد که پاکتر و مهربانتر هستند. (اعراف 137) این در واقع همان وعدهای است که خدا به موسی داد و موسی در پایان عمر خود یوشع را انتخاب کرد تا بنی اسرائیل را به آن سرزمین برساند. “موسی یوشع را فراخواند و در برابر تمام بنیاسرائیل به او گفت: شجاع و قویدل باش، زیرا تو این قوم را به سرزمینی که خدا به پدرانشان سوگند داده بود، خواهی برد.” (تثنیه 8-31:7)
بر اساس تفسیر المیزان ذیل آیه 21 مائده، خدا سکونت بنیاسرائیل در سرزمین مقدس را مقدر کرده بود، اما این وعده به دلیل نافرمانی آنان مشروط به تحقق شرایطی خاص شد. در آیه 26 مائده آمده است که به دلیل سرپیچی بنیاسرائیل از فرمان الهی، ورود آنان به سرزمین مقدس برای چهل سال به تأخیر افتاد. طی این مدت، نسل نافرمان در بیابان از دنیا رفتند و نسل جدیدی به همراه یوشع بن نون، وصی موسی، وارد سرزمین مقدس شدند (قصص: 5-6). این تحقق وعده الهی در گرو صبر و ایمان نسل تازه بود. قرآن به اهمیت صبر و یاری جستن از خدا در این ماجرا تأکید دارد. آنجا که موسی به بنیاسرائیل سفارش میکند که “از خدا یاری بجویید و صبر کنید که زمین ملک خداست، آن را به هر کس بخواهد میراث دهد” (اعراف: 128). صبر در اینجا به سه دسته تقسیم میشود: صبر در برابر مشکلات و سختیها، اطاعت از اوامر الهی، و ترک معصیت. عزت بنیاسرائیل در دوران موسی نتیجه رعایت این اصول بود، اما هرگاه در انجام آنها کوتاهی میکردند، به تکالیف دشواری مبتلا میشدند. نمونهای از این مسئله، سرگردانی آنان در بیابان به دلیل نافرمانی از فرمان الهی است (مائده: 26). آیات دیگری مانند “قومی را که تضعیف میشدند ارث دادیم”(اعراف: 137) نیز نشان میدهد که استیلا بر سرزمین مقدس وعدهای مشروط به صبر و تقوا بود. این وعده تنها زمانی محقق شد که نسل جدید بنیاسرائیل، با شکرگزاری و پایبندی به ایمان، برای ورود به سرزمین مقدس آماده شدند. [41] بنابراین، تعمیر دیوار آن مخروبه برای حفظ کردن گنج، نمادی از تأخیر در ورود به سرزمین مقدس است و بخشی از حکمت الهی برای آمادهسازی نسل آینده و حذف اثرات گناه و به بلوغ فکری رسیدن نسل پیشین را نشان میدهد.
چرا باید موسی چنین مکاشفهای را میدید؟
موسی، در طول زندگی خود، بارها شاهد ناسپاسی و نافرمانی قوم بنیاسرائیل بود، مانند ماجرای پرستش گوساله طلایی (خروج 13-32:9) یا سرپیچی قوم از ورود به سرزمین مقدس (اعداد 14-14:13). او بارها بر اعمال قوم خود خشم گرفت و سپس خودش برای اینکه خدا آنان را ببخشد، میانجی شد. پس احتمالاً این مکاشفه به موسی میآموزد که بر قومش سخت نگیرد زیرا خود او هم ممکن است در موقعیتی مانند آنان قرار گیرد و در برابر حکمت خدا تاب نیاورد و شکیبایی نداشته باشد. از سوی دیگر، به موسی نشان میدهد که اندوه او برای قوم خطاکار نادرست است، درست مانند آنچه در آیه 26 سوره مائده اشاره شده، آنجا که به موسی میگوید:”پس تو بر گروه نافرمانان اندوه مخور.” در واقع، مکاشفه به موسی میآموزد که حکمت الهی ورای درک انسانی است و مجازاتهایی که بر قوم اعمال میشود، بخشی از فرآیند تربیت و پالایش آنان است. پس به او سفارش میشود آن را برای قومش سودمند ببیند و برای آنان اندوهگین نشود. جالب این که شبیه این عبارت خطاب به پیامبر اسلام نیز در آیه 68 همین سوره (مائده) درباره اهل کتاب آمده است. “پس تو بر گروه کافران اندوه مخور.”
ارتباط آیات 51-59 کهف با دیدگاه نمادشناسانه
آیات 51 تا 59 سوره کهف زمینهای تفسیری و معنایی برای ورود به داستان موسی (با رویکردی که گفته شد) فراهم میکند. این آیات بر توحید، حکمت الهی، و هشدار به انسانها درباره پیامدهای گناه و ناسپاسی تأکید دارد. این آیات بیان میکند که خدا بر عدم نیازش به شاهدی از میان فرشتگان یا انسانها در خلق آسمانها و زمین (آیه 51) و بر هشدار درباره سرانجام گناهکارانی که برای خدا شریک قرار دادند (آیات 52-53) تأکید میکند. همچنین، در آیات 54-55، قرآن به آوردن مثلهای گوناگون برای انسانی که بیش از هر چیز “سر جدال دارد” اشاره میکند و عدم پذیرش پندها و جدال برای پایمالی حق و ریشخند کردن آیات از سوی انسانها را نشاندهنده کفر و ستمکاری میداند. آیه 58 خدا را صاحب رحمتی میداند که در عذاب کردن مجرمان شتاب نمیکند بلکه سر رسیدی وجود دارد که از آن راه گریزی نخواهند داشت. و آیه 59 با اشاره به سرنوشت اقوام گذشته، بر این نکته تأکید دارد که خدا به آنان مهلت میدهد، اما سرانجام به خاطر بیدادگری، برای هلاکتشان زمانی را مقرر داشته است.
این پیشزمینه معنایی، بهشدت با دیدگاه نمادشناسانه داستان موسی که پس از این آیات بیان شده همخوانی دارد. داستان موسی و بنده خدا در سوره کهف، در چارچوب حکایتی نمادین، نشان میدهد چگونه اقدامات و مشیت الهی که در ظاهر ناعادلانه به نظر میرسند، در واقع تجلی حکمت و عدالت بالاتری هستند. اشاره آیه 59 به “اقوام پیشین” ذهن را بیشتر به دیدگاه نمادین داستان که با تاریخ بنی اسرائیل پیوند دارد، متمایل میکند. آیات پیشین داستان موسی در سوره کهف، خواننده را برای پذیرش چنین روایتی آماده میکند و مفهوم صبر، تسلیم در برابر مشیت الهی، و درسگیری از خطاهای اقوام پیشین را برجسته میسازند.
المیزان ذیل آیه 56 سوره کهف مینویسد: “این آیه، پیامبر اسلام را تسلیت میدهد که از انکار منکرین ناراحت نشود، و از اعراض آنان از ذکر خدا تنگ حوصله نگردد، زیرا وظیفه رسولان به جز بشارت و انذار نیست، و غیر از این مسئولیتی ندارند، بنابراین در این آیه، انعطافی به مطلب ابتدای سوره است که”شاید اگر به این سخن ایمان نیاورند، خویشتن را به خاطرشان از اندوه هلاک کنی.” و نیز نوعی تهدید کفار است در برابر استهزایشان.”[42] این شباهت زیادی با میانجیگری موسی در آیه 26 سوره مائده دارد که با بخشهایی از تورات (خروج 14-32:11) نیز همخوانی دارد و نشان میدهد که احتمالاً با داستان موسی در سوره کهف میبایست مرتبط باشد.
از سوی دیگر، شأن نزول سوره کهف به پرسشهای یهودیان از پیامبر اسلام بازمیگردد. از جمله این پرسشها، پرسش درباره شخصیتهای اسرارآمیز و رویدادهایی بود که در متون یهودی و مسیحی وجود داشتند. (اصحاب کهف و ذوالقرنین) این داستانها بهویژه برای تأکید بر پیامبری محمد و دانش وحیانی او مطرح شدند. بنابراین، داستان نمادین دیدار موسی و بنده خدا، پاسخی است به تلاش یهودیان برای آزمودن پیامبر اسلام و نشان دادن ارتباط پیامبری او با داستانهای آشنای یهودی و مسیحی. [43]
نتیجه
داستان موسی و بنده خدا در سوره کهف با ساختار موجز و رمزآلود خود همواره میدان تفسیرهای گوناگون بوده است. مقاله حاضر با طرح رویکردی “نمادشناسانه-متنی” کوشیده است خوانشی بدیل و علمی از این روایت ارائه دهد که مستقل از تفسیرهای سنتی اسلامی و تفسیرهای عرفانی یا روانشناختی رایج باشد. در این دیدگاه نو، به جای تکیه بر تأویلهای صرفاً باطنی یا افسانهای، عناصر متن قرآنی بر اساس شواهد درونمتنی و مستندات تاریخی بازخوانی میشوند تا تصویری منسجمتر از پیام داستان به دست آید. نتیجه این رویکرد، تبیینی است که ضمن حفظ لحن آکادمیک و بیطرفانه، موضع مقاله را بهروشنی بیان میکند: برداشتی نمادین و متنمحور از داستان کهف که از چارچوب عرفانی صرف فراتر میرود و با زمینههای تاریخی پیوند مییابد. در این پژوهش هر یک از عناصر کلیدی داستان موسی در سوره کهف معنایی نمادین و مرتبط با زندگی تاریخی او مییابد. شخصیت جوان همراه (یوشع بننون) به منزله شاگردی که پیشوای آینده خواهد شد، تصویر شده که حضورش نمادی از پرورش نسل جدید بنیاسرائیل است. بازگشت ماهی به زندگی در مجمعالبحرین (محل تلاقی دو دریا) به صورت نمادین به “بازگشت به سرچشمه” یا نقطه آغازین دانش و حیات تعبیر شده است؛ گویی قرآن با این رمزپردازی، به بازگشت به اصل وحی و حکمت خدا اشاره دارد. همچنین اعمال سهگانه بنده خدا –سوراخ کردن کشتی، کشتن نوجوان، و برپا داشتن دیوار– در چارچوب این رویکرد به صورت رمزهایی از چالشها و آزمونهای تاریخی بازخوانی شدهاند. هر یک از این افعال ظاهراً شگفت، بازتابی از رویدادها یا ابتلائات واقعی در سیر تاریخ بنیاسرائیل دانسته شده است که در نگاه نخست، زیانبار مینمایند اما در بطن خود حکمتی الهی برای نجات، پالایش یا آیندهنگری در بر دارند. به همین ترتیب، واکنشها و پرسشهای مکرر موسی در برابر آن اعمال، نماد محدودیت ادراک بشری و به طور خاص بازتابدهنده وضعیت روحی قوم او تلقی میشود؛ بدین معنا که ناتوانی موسی در صبر پیشه کردن، نماینده ضعفها و بیصبریهای بنیاسرائیل در مواجهه با اراده الهی است. چنین تحلیل درونمتنی دقیقی نشان میدهد که رویکرد نمادین پیشنهادی، چگونه میتواند روایتی بههمپیوسته و معنادار ارائه کند که هم در ساختار متن قرآنی و هم در بستر تاریخ قابل درک باشد.
نسبت این رویکرد با دیدگاههای تفسیری پیشین به صورت تکمیلی و تبیینی است، نه در تعارض مستقیم با آنها. هر چند در تلاش است که از داستان سراییهای تفاسیر فاصله بگیرد و به متن قرآن نزدیک شود. تفاسیر سنتی اسلامی غالباً برای روشن کردن رازهای داستان خضر و موسی به احادیث و روایات غیربنیادی (اسرائیلیات و افسانههای اسکندر) متوسل شدهاند و جنبههای عرفانی یا معجزهآسای روایت را برجسته ساختهاند. این تلاشها با وجود ارائه نکاتی ارزشمند، در توضیح پارهای عناصر (مانند ماهی و مجمعالبحرین یا نقش یوشع) ناکافی بوده و گاه با افزودن جزئیات غیرقرآنی، فهم یکپارچه متن را پیچیده و نامنظم کردهاند. رویکرد تطبیقی محض –که بیشتر میان شرق شناسان طرفدارانی دارد- نیز داستان را صرفاً بازتابی از اساطیر یهودی-مسیحی دانسته و از پیام مستقل قرآن غفلت کرده است. دیدگاه مکاشفهای که در میان برخی پژوهشگران و مفسران معاصر اسلامی نیز پشتیبانانی دارد، این روایت را تجلی شهودی حکمت غیبی برای موسی میداند. در این نگاه، شخصیت بنده خدا –که در قالب فرشته یا موجودی غیبی تفسیر میشود– تجسم اراده الهی است که مأمور به انجام اعمالی است که در ظاهر ناپسند، اما در باطن حکیمانهاند. این دیدگاه کوشیده است مسئله عدل الهی و وجود “شر” در جهان را با ارجاع به حکمت نادیدنی خدا تبیین کند. اما تمرکز اصلی آن بر بُعد معنوی و معرفت شهودی، موجب شده که برخی عناصر کلیدی داستان مانند نقش جوان همراه موسی، به آب افتادن ماهی، و محل مجمع البحرین به حاشیه بروند و توضیحی نظاممند درباره ساختار کلان روایت ارائه نگردد.
در مقابل، رویکرد “نمادشناسانه-متنی” مقاله حاضر با بهرهگیری از مطالعات تطبیقی اما با تمرکز بر متن قرآن توانسته است پیوندهای پنهان میان این روایت قرآنی و زمینه تاریخی-فرهنگی آن را آشکار سازد. به بیان دیگر، این روش خوانش، بدون فرو کاستن داستان به اقتباسی صرف از روایات پیشین یا صرفاً تمثیلی عرفانی، افق معنایی تازهای میگشاید که در آن حکمت ویژه قرآن در ارتباط با تاریخ وحی یکتاپرستی تبیین میشود. حتی تفسیرهای عرفانی یا روانشناختی که داستان را تمثیلی از سیر و سلوک باطنی موسی قلمداد میکنند، از منظر این تحقیق با دیدگاه نمادین منافاتی ندارند بلکه از جنبه معنوی مکمل آن بهشمار میآیند؛ زیرا تأکید آن دیدگاهها بر تجربه شخصی و حکمت باطنی، با تفسیر نمادین تاریخی این مقاله تکمیل شده و به درکی چندسویه از متن منجر میگردد. جایگاه نوآورانه این مقاله در مطالعات دینی و قرآنی را میتوان در ارائه چنین چارچوب تفسیر تازهای دانست که همزمان از تحلیل درونمتنی دقیق و دانش تاریخی بهره میگیرد. این رویکرد، برای نخستین بار در این پژوهش معرفی شده و به عنوان یک روش مستقل توانسته است خوانشی نظاممند و منسجم از داستان موسی و خضر عرضه کند. دستاورد آن، ترکیب موفق بین دانش تطبیقی ادیان و وفاداری به متن قرآن است که باعث شده تفسیر حاصل، هم از نظر تاریخی مستند و هم از لحاظ معنوی عمیق باشد. بدین ترتیب، مقاله نشان میدهد که داستان سوره کهف چیزی فراتر از یک حکایت رازآلود است؛ بلکه بازنمایی نمادین از سفر تاریخی و معنوی بنیاسرائیل و نیز دربردارنده پیامی جهانشمول برای نسلهای بعدی است. ایمان، صبر و حرکت به سوی اصلاح و رهایی، کلیدهایی هستند که این روایت برای مواجهه با دشواریها پیشنهاد میکند. چنین خوانش همهجانبه و نمادینی تبیین میکند که چرا این قصه قرآنی تا امروز برای مخاطبان معاصر با اهمیت باقی مانده است و چگونه میتوان با روشهای نوین تحلیلی به فهمی غنیتر از متون دینی دست یافت.
ارجاعات::
- تفسیر مجمع البیان طبرسی (ترجمه)، فضل بن حسن، جلد ۱۵، صفحه ۹۱ و تفسیر المیزان (ترجمه)، طباطبایی، محمد حسین، جلد ۱۳، صفحه ۴۶۸
- تفسیر المیزان، همان و تفسیر طبری (ترجمه) طبری، محمد بن جریر، جلد ۴، صفحه ۹۴۶
- التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب) فخر رازی، محمد بن عمر، جلد 11، صفحه 333 و الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، جلد 2، صفحه 270 و الکشف والبیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الثعلبی) ثعلبی، احمد بن محمد، جلد 4، صفحه 43 و تفسیر العیاشی عیاشی، محمد بن مسعود، جلد 1، صفحه 303 و جامع البیان عن تأویل آی القرآن (تفسیر الطبری) طبری، محمد بن جریر، جلد 8، صفحه 293 و المیزان فی تفسیر القرآن طباطبایی، محمد حسین، جلد 5، صفحه 291 و أنوار التنزیل و أسرار التأویل بیضاوی، عبدالله بن عمر، جلد 2، صفحه 122
- التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب) فخر رازی، محمد بن عمر، جلد 21، صفحه 477 و الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، جلد 4، صفحه 229 و الکشف والبیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الثعلبی) ثعلبی، احمد بن محمد، جلد 6، صفحه 179 و المیزان فی تفسیر القرآن طباطبایی، محمد حسین، جلد 13، صفحه 337 و 338 و مجمع البیان طبرسی، فضل بن حسن، جلد 6، صفحه 741 و تفسیر العیاشی عیاشی، محمد بن مسعود، جلد 2، صفحه 330
- Homberg, Catherine and Martina Bachmann, Evolution of the Levant Margin and Western Arabia Platform Since the Mesozoic, The Geological Society of London, 2010, p 65 ISBN 978-1-86239-306-6
- التفسیر الوسیط للقرآن الکریم (طنطاوی) طنطاوی، محمد سید، جلد 8، صفحه 545 و الجامع لأحکام القرآن قرطبی، محمد بن احمد، جلد 11، صفحه 8 و تفسیر نمونه مکارم شیرازی، ناصر، جلد 12، صفحه 478
- حمیدی، ۱۸۳؛ بخاری، ۴ / ۱۷۵۳.
- همام بن منبه، ۴۰؛ طیالسی، ۳۳۲.
- هیثمی، ۲۸۱؛ سیوطی، ۵ / ۲۸۶.
- ابنبابویه،کمال…، ۳۹۱؛ ابنکثیر، ۱ / ۳۸۰؛ ابنحجر، الزهر …، ۵۶ بب
- ابنسعد، ۲ / ۲۶۰؛ بلاذری، ۱ / ۵۶۴؛ کلینی، ۳ / ۲۲۲؛ فتال، ۷۲
- برای نمونه، نک: طبرانی، ۸ / ۱۱۰؛ ابنعساکر، ۵۱ / ۱۱
- مثلاً نک: عیاشی، ۱ / ۳۰؛ ابنبابویه، همان، ۳۸۶
- سلمی، ۳۰-۳۱؛ ابنحجر،الاصابه…، ۲ / ۲۸۰؛ ابنعساکر، ۵ / ۳۳۸، ۱۶ / ۴۲۹؛ سقاف، ۲۰
- ونسینک، “خضر”،904-902؛حماسه …، ۹۰؛ گایارد، 344-345
- هونیوس، 169-209؛ ویلر، «خاستگاهها …[۲۱]»، 162، «موسی»، 193-194؛ سرکاراتی، ۲۹۲-۲۹۳
- نک: ویلر، خاستگاهها، ۱۹۳, ۲۰۲؛ فخرالدین، ۲۱ / ۱۲۵
- نک: ونسینک، “خضر”، 902؛ ویلر، “موسی”، ۱۹۵
- ویلر، “موسی”، ۲۱۴, ۱۹۹-۲۰۴؛
- ص ۱۰-۱۳؛ نیز نک: اُبرمان، ۱۰، حاشیه ۱-۲؛ ویلر، “خاستگاهها”، ۱۵۵؛ فریدلندر، ۶۹۴
- Smith, William Robertson; Cook, Stanley Arthur (1911). “Elijah”. In Chisholm, Hugh (ed.). Encyclopædia Britannica. Vol. 9 (11th ed.). Cambridge University Press. pp. 273–274. And Yalḳuṭ Reubeni, Bereshit, 9a, ed. Amsterdam
- Schwartz, Howard. Tree of Souls: The Mythology of Judaism. Oxford: Oxford University Press, 2004. p. 201.
- خاستگاهها، ۱۶۲-۱۶۴, ۱۶۵
- ویلر، همان، ۱۵۸؛ برای نمونههای دیگر در تلمود، نک: پولانو، ۳۱۰-۳۱۲؛ هسلاک، II / ۵۴۷-۵۴۸
- بحارالأنوار، ج ۱۳، ص ۲۷۸/ القمی، ج ۲، ص ۳۷
- Schwarzbaum, Haim (1960). “The Jewish and Moslem Versions of Some Theodicy Legends. (Aa-Th. 759)”. Fabula. 3 (1): 119–169. doi:10.1515/fabl.1960.3.1.119. S2CID 163130890. 1960, pp. 134–36.
- Paret, Roger (1968). “Un parallèle byzantin à Coran, XVIII, 59–81”. Revue des études byzantines (in French). 26: 137–159.
- Reynolds, Gabriel Said (2018). The Qurʾān and the Bible: Text and Commentary. Yale University Press. ISBN 978-0-300-18132-6. 2018, p. 465.
- میرچا الیاده، مقدس و نامقدس، ترجمه نصرالله زنگویی، تهران: سروش، ۱۳۷۵، ص. ۲۵.
- شیخپور، اکرم.، و قبادی، حسینعلی و بزرگ بیگدلی، سعید. (۱۴۰۱). بازکاوی یک مسئله، در دو مکتب ادبی، هنری و فکری: تحلیل شرّ از دیدگاه مولوی و شکسپیر (مطالعه موردی: داستان موسی و خضر و نمایشنامه مکبث). مجله پژوهشنامه مکتبهای ادبی، ۱۷ (۶)، ۱۶۵-۱۹۳، DOI: 10.22080/RJLS.2022.23498.1295
- فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان طبرسی، جلد ۱۵، صفحه ۹۱
- عبدالکریم سروش، زهی مراتب خوابی که به ز بیداری است (رؤیای رسولانه ۶)، بیجا، بیتا، صص ۳–۶. نسخه PDF در دسترس در وبسایت رسمی نویسنده
- کارل گوستاو یونگ، انسان و سمبولهایش، ترجمه محمود سلطانیه، تهران: انتشارات جامی، 1377، ص. 157.
- محمد بن نصیرالدین جعفر مکّی حسینی، بحر المعانی (مجموعه نامههای عرفانی)، 1397 و خلیلیان، زهرا، سعادت نیا، رضا، «نگاه دوسویه به جلوههای هنری و تفسیر انفسی داستان موسی و خضر»، قرآن، فرهنگ، تمدن،، شماره 4، 1402، ص 80-110
- یونگ، گوستاو. چهار صورت مثالی. ترجمه پروین فرامرزی، مشهد: انتشارات آستان قدس، صفحه ۹۵.
- عبدالله جوادی آملی در جلسه 54 درس تفسیر خود از این آیات سوره کهف با توجه به اینکه بنده خدا نگفت من یادت میدهم که راز این کار چیست گفت من یادت میآورم (أُحْدِثَ لَک مِنْهُ ذِکراً) معتقد است، اعمال بنده خدا نوعی یادآوری گذشته موسی است: سوراخ کردن کشتی را با افکندن موسی نوزاد در آب و نجات او (طه 39) و کشتن نوجوان را با ارتکاب موسی به قتل یک مصری (قصص 15) و مرمت دیوار خرابه را با کار بی مزد موسی برای پدر همسرش در مدیان (قصص 27) مرتبط میکند. هرچند این ارتباط هم ممکن است از این داستان شناختی به دست دهد اما همه اجزای داستان را روشن نمیسازد و حتی پرسشهایی را به میان میآورد مثلاً چرا باید موسی با جوانش به سفری تا مجمع البحرین برود و ماهی میانه راه به آب بیفتد؟ چرا باید کسی کشته شود تا موسی به یاد قتلی که مرتکب شده بیفتد؟ و مانند اینها. اما این نوع نگاه نشان میدهد که رویکرد مقاله حاضر در فضای خالی و بدون هیچ وجهی پدید نیامده است. هر چند این مقاله با پیش فرض مکاشفهای و نمادین بودن حوادث داستان جزئیات را به روشنی با دلایلی محکم شرح میدهد و با آن تفسیر، تفاوت آشکاری دارد.
- Hoyland, R. G. Arabia and the Arabs: From the Bronze Age to the Coming of Islam. Routledge, 2001, p. 223.
- عبدالله یوسف علی، معنای قرآن کریم، ص 726
- نک: ایان ریچارد نتون، به سوی تفسیر مدرن سوره کهف؛ ساختار و نشانه شناسی، نشریه دین، شماره 187
- شیخپور، اکرم.، و قبادی، حسینعلی و بزرگ بیگدلی، سعید. (۱۴۰۱). بازکاوی یک مسئله، در دو مکتب ادبی، هنری و فکری: تحلیل شر از دیدگاه مولوی و شکسپیر (مطالعه موردی: داستان موسی و خضر و نمایشنامه مکبث). مجله پژوهشنامه مکتبهای ادبی، ۱۷ (۶)، ۱۶۵-۱۹۳
- تفسیر المیزان (ترجمه) طباطبایی، محمد حسین، جلد ۵، صفحه ۴۶۸
- تفسیر المیزان (ترجمه) طباطبایی، محمد حسین، جلد ۱۳، صفحه ۴۶۲ و جلد ۵، صفحه ۴۷۹
- تفسیر المیزان (ترجمه) طباطبایی، محمد حسین، جلد 13، صفحه 386
پیوستها:
متن داستان در قرآن
ترجمه آیات 60-82 سوره کهف
و چون موسی به جوانش گفت: دست بردار نیستم تا به محل برخورد دو دریا برسم یا سالها راه بپیمایم.* و چون به برخورد دو دریا رسیدند ماهی را از یاد بردند و ماهی راه خود را در دریا در پیش گرفت و رفت.* از آنجا گذشتند. به جوان گفت: چاشت را بیاورد که در این سفرمان بسیار خسته شدهایم.* گفت: وقتی در پناه صخره بودیم ماهی را فراموش کردم. و جز شیطان آن را از یادم نبرد که آن را بازگو کنم. و شگفت آور اینکه راهش را در دریا در پیش گرفت.* گفت این است آنچه میجستیم.* پس در پی جای پاهایشان برگشتند. تا بندهای از بندگان خدا را یافتند که از جانب خدا به او رحمتی داده شده و به او دانشی آموخته شده بود.* موسی به او گفت: آیا از پی تو بیایم تا از آنچه به تو آموخته شده بینشی به من بیاموزی؟* گفت هرگز نمیتوانی همراه من شکیبایی کنی.* و چگونه بر چیزی شکیبایی کنی که از آن آگاهی نداری؟* گفت به خواست خدا من را شکیبا خواهی یافت و از هیچ کاری از تو سرپیچی نخواهم کرد.* گفت اگر از پی من میآیی از هیچ چیز از من مپرس تا که درباره آن با تو سخن گویم.* رهسپار شدند تا به کشتی نشستند و او آن را شکست. گفت آن را شکستی تا سرنشینانش غرق شوند؟ چه کار ناروایی کردی.* گفت نگفتم هرگز نمیتوانی همراه من شکیبایی کنی؟ گفت بر آنچه از یاد بردم باز خواستم نکن و برای این کار به من سخت نگیر.* رهسپار شدند تا به نوجوانی بر خوردند و او را کُشت. گفت شخص بی گناهی را بی آنکه کسی را کُشته باشد کُشتی؟ راستی که کارزشتی کردی.* گفت نگفتم هرگز نمیتوانی همراه من شکیبایی کنی؟* گفت اگر از این پس از چیزی پرسیدم با من همراهی نکن که آنگاه عذری داری.* رهسپار شدند تا به مردم شهری بر خوردند، خوراک خواستند و آنان از میزبانی آن دو سر باز زدند. پس آنجا دیواری را یافتند که میخواست فرو ریزد. پس او آن را استوار داشت. گفت اگر میخواستی برای این کار از آنها مزدی میگرفتی.* گفت این جدایی میان من و تو است. اینک تو را از معنای آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی کنی آگاه میکنم.* اما آن کشتی برای تهیدستانی بود که در دریا کار میکردند، خواستم آن را خراب کنم که پادشاهی پیش روی آنان همه کشتیها را به ستم میگرفت.* و اما آن نوجوان پدر و مادرش با ایمان بودند، ترسیدیم آن دو را به سرکشی و کفر بکشد.* پس خواستیم به جای او پروردگارشان یکی پاکتر و مهربانتر به آنان دهد.* اما آن دیوار برای دو یتیم آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن این دو بود و پدرشان درستکار بود پس پروردگارت خواست که آن دو بزرگ شوند و گنجشان را که مهری از پروردگارت بود بیرون آورند. و من هر چه کردم از پیش خود نکردم. این معنی چیزهایی بود که نتوانستی بر آنها شکیبایی کنی.*
متن داستان در ادبیات یهودی
ترجمه میدراش سِفِر ماسیوت تألیف ربی نیسیم گائون (در قرن یازدهم)
ربی یوشع بن لوی، روزه گرفت و از پروردگار تمنا نمود تا به او اذن داده شود آن فرشته ایلیا، آنکه زنده به آسمان برگرفته شد، را ببیند. خداوند درخواست او را اجابت فرمود، و ایلیا به هیأت مردی مقابل او ظاهر شد. ربی از ایلیا درخواست کرد: “مرا اذن بده با تو در جهان سفر کنم. مرا اذن بده تا اعمال تو را پیروی کنم و درک و حکمت به دست آورم.” ایلیا پاسخ گفت: “خیر، کارهای مرا تو درک نمیکنی؛ اعمالم تو را آشفته خواهند ساخت.” لکن ربی همچنان اصرار ورزید: “نه آشفته خواهم شد و نه تو را سؤالی خواهم پرسید. تنها مرا اذن بده تا در این راه با تو همراه شوم.” ایلیا گفت: “بیا، لکن زبان تو خاموش باشد. که با اولین پرسش و ابراز شگفتیات، میبایست که از هم جدا شویم.”
پس آن دو با هم در عالم سفر کردند. به خانه مردی فقیر که تنها ثروت و دارایی سرمایهاش گاوی ماده بود نزدیک شدند. آنگاه که نزدیک شدند آن مرد و همسرش برای دیدارآن دو شتافتند. از آنان تمنا کردند که به کلبه ایشان داخل شوند، و از آن بهترین چیزی که در توانشان هست بخورند و بنوشند، و آن شب را زیر سقف ایشان بگذرانند. آنان چنین کردند و مرد و زن میزبانبا آنکه تهیدست بودند با مهمان نوازی پذیرایی شدند. صبحگاه ایلیا زود برخواست و خداوند را عبادت نمود و آنگاه که عبادت وی پایان یافت به گاو آن دو فقیر که مرده افتاد نگریست. سپس آن دو مسافر سفرشان را در پیش گرفتند. ربی یوشع بسی شگفت زده شد. و ایلیا را گفت:”نه تنها میهمان نوازی و خدمت سخاوتمندانه آنان را جبران نکردیم بلکه گاو ایشان را به قتل رساندیم. چرا گاو این مرد شایسته، را به قتل رساندی؟ کسی را که…” ایلیا سخن وی را گسیخت:”آرام بگیر، ببین، بشنو، و خاموش باش! اگر پرسشهای تو را پاسخ گویم میبایست که از هم جدا شویم.” و آن دو با هم راه خویش را در پیش گرفتند. نزدیک به شامگاه وارد عمارتی بزرگ و با شکوه شدند که خانه مردی مغرور و ثروتمند بود. آنان به سردی پذیرایی شدند؛ تکهای نان و جامی آب مقابلشان نهادند. لکن ارباب آن خانه آنان را خوش آمدگویی نکرد یا با آنان سخنی نگفت. و تمام آن شب را آنجا با بی توجهی اقامت گزیدند. صبحگاه، ایلیا اظهار داشت که دیواری از خانه، نیازمند مرمت است و او یک بنّا را فرا خواند، و خود پرداخت کارمزد مرمت را به عهده گرفت، گفت برای مهمان نوازی آنان این را پذیرفته است. بار دگر ربی یوشع مملو از شگفتی شد، لکن هیچ نگفت و آنان سفر خود را در پیش گرفتند. چون تاریکی شب فرارسید، داخل در شهری شدند که کنیسهای بزرگ و با ابهت داشت. آنان زمانی وارد شدند که وقت نماز عصرگاه بود و از تزئینات باشکوه، بالشهای مخمل، و پیکرههای زراندود داخلی بسیار خشنود شدند. بعد از اتمام نماز ایلیا برخاست و بلند فریاد کرد: “اینجا کسی مایل است امشب دو مرد بی نوا را خوراک و سرپناه دهد؟” هیچ کس پاسخ نگفت و هیچ کس آن مسافران غریبه را محترم نشمرد. صبحگاه ایلیا از کنیسه بیرون آمد و با اعضای کنیسه دست داده، و گفت: “باشد که همه شما رئیس شوید.” شب بعد، آن دو به شهری دیگر وارد شدند. شماس کنیسه برای جلسهای آمد و جمع عبادت کنندگان از آمدن آن دو غریبه خبر دادند و بهترین مکان مهمانخانه را برای آنان مهیا ساختند و بر سر ابراز توجه و احترام به آن دو رقابت کردند. صبحگاه، روز جدایی از آنان، ایلیا گفت:”باشد که پروردگار جز یک رئیس بر شما منصوب ندارد.” یوشع نتوانست بیش از این کنجکاوی خود را مانع شود. به ایلیا گفت:” به من بگو؛ معنای همه آن اعمالی را که شاهدش بودم را بگو. آنهایی که به سردی با ما رفتار کردند آنان را آرزوی کامیابی کردی؛ آنانی را که با ما بخشنده بودند شایسته پاسخ ندادی. اگرچه ما بایستی جدا شویم، (اما) از تو تمنا دارم که معنای آن اعمال را بر من شرح دهی.”
ایلیا گفت: “گوش کن. و اعتماد به خداوند را بیاموز اگرچه که طرق او را درک نکنی. ما نخست به خانه آن مرد فقیر درآمدیم که ما را با مهربانی بسیار میزبانی کرد. بدان که درست همان روز حکم شده بود که بایستی همسرش بمیرد. من از پروردگار تمنا نمودم تا آن گاو ماده بتواند رهایی بخش او گردد؛ خداوند تمنای مرا اجابت فرمود، و آن زن برای شوهرش حفظ شد. آن مرد ثروتمند، شخص دیگری بود که او را خواندیم و به سردی با ما رفتار کرد و من دیوار وی را مرمت کردم. من بدون شالودهای تازه، بدون کندن آن (دیوار) قدیمی مرمتش کردم. اگر آن را او خود مرمت کرده بود، (آنجا را) میکند و این گونه گنجی را که آنجا مدفون شده بود را مییافت. اما حالا تا همیشه آن برای وی ناپیدا شده است. به اعضای آن کنیسه که بخیل بودند گفتم: “باشد که همه شما رئیس شوید.” و چه بسیار حکم که سلامتی ندارد. اما آنجا که به دیگران گفتم: “باشد که جز یک رئیس بر شما منصوب نشود.” با یک رهبر امکان ندارد هیچ اختلافی واقع شود. اینک اگر آن شریر را در کامیابی دیدی، غبطه مخور؛ اگر آن عادل را در فلاکت و زحمت دیدی، خشمگین مشو یا که در عدالت خداوند تردید مکن. پروردگار عادل است، داوری او به تمامی، حق است؛ چشم او همه آدمیان را در نظر دارد و هرگز نمیتوان گفت که: “(به واقع) حقیقت چیست؟” با این سخنان ایلیا ناپدید شد و یوشع بن لوی تنها ماند.
متن داستان در ادبیات مسیحی
ترجمه حکایتی از “چمنزار روحانی” به قلم جان موشوس
راهبی پرهیزگار بود که از خدا درخواست میکرد و میگفت: «پروردگارا، داوری خود را به من آشکار کن.» او برای پشتیبانی از این دعا، اعمال متعددی از ریاضتپیشگی را نشان میداد، اما خدا به او فهماند که برای انسانها، چنین چیزی امکانپذیر نیست. با این وجود، او همچنان به درخواست از خدا از طریق یک شیوه زندگی زاهدانه ادامه داد. چون خدا میخواست این موضوع را به آن پیرمرد بفهماند، اجازه داد تا ایدهای به ذهن او خطور کند؛ به دیدار یک راهب برود که در فاصله چند مایلی زندگی میکرد. او پالتوی پوست گوسفندش را آماده کرد و راهی شد.
خداوند فرشتهای را که به شکل یک راهب درآمده بود، فرستاد تا با آن پیرمرد ملاقات کند. فرشته به پیرمرد گفت: «ای پیرمرد خوب، کجا میروی؟» پیرمرد پاسخ داد: «به دیدار فلان راهب میروم.» فرشته که به عنوان یک راهب ظاهر شده بود، گفت: «من هم میخواهم او را ببینم؛ بیایید با هم سفر کنیم.» وقتی روز اول سفر را طی کردند، به مکانی رسیدند که مردی در آنجا زندگی میکرد و دوست دار مسیح بود. آن مرد آنها را به عنوان مهمان پذیرفت و از آنها پذیرایی کرد. در حین غذا خوردن، مرد یک بشقاب نقرهای بیرون آورد، و وقتی غذا خوردند، فرشته آن بشقاب را برداشت و آن را ناپدید کرد. پیرمرد از دیدن این صحنه ناراحت شد. سپس، وقتی با هم از آن مکان خارج شدند، روز بعد به سفر خود ادامه دادند و به مرد دیگری برخوردند که دوستدار مسیح و راهبان بود. محل زندگی او جایی بود که آنها را بهعنوان مهمان پذیرفت، پاهایشان را شست و آنان را در آغوش گرفت. صبح روز بعد، پسرش را که تنها فرزند او بود، آورد تا توسط آنها برکت داده شود. فرشته او را از گلو گرفت و خفه کرد. مرد سالخورده حیرتزده بود، اما حرفی نزد. روز سوم، با وجود اینکه مسافت زیادی سفر کردند، کسی را نیافتند که از آنها پذیرایی کند. سپس به خانهای متروکه رسیدند که برای مدت طولانی خالی مانده بود. زیر سایه دیوار آن خانه نشستند و از تکه نانهای خشکیدهای که مرد سالخورده داشت، خوردند. و همانطور که در حال خوردن بودند، فرشته دید که دیوار خانه در حال فروریختن است. او به طرف ایمنی پرید و شروع به برداشتن سنگها و بازسازی دیوار کرد. مرد سالخورده دیگر نتوانست تحمل کند و با عصبانیت گفت: «تو فرشتهای یا شیطان؟ به من بگو که تو کیستی؛ کارهایی که انجام میدهی، شبیه به کارهای انسانی نیست.» فرشته گفت: «من چه کردم؟» مرد سالخورده پاسخ داد: «دیروز و پریروز، آن دوستان مسیح را به این حال انداختند. تو نه تنها بشقاب مرد اول را ناپدید کردی، بلکه پسر مرد دوم را هم خفه کردی. و حالا اینجا، جایی که هیچ جای استراحتی پیدا نکردهایم، تو در حال انجام کار یک کارگر هستی.» فرشته به او گفت: «گوش کن، و من برایت توضیح خواهم داد. مرد اولی که ما را پذیرفت، کسی است که خدا را دوست دارد و داراییهایش را به شیوهای خداپسندانه مدیریت میکند. آن بشقاب بهعنوان ارث به او رسیده بود، اما از سوی یک فرد ناعادل. من آن بشقاب را ناپدید کردم، میدانی چرا؟ تا او به خاطر آن، پاداش کارهای نیک دیگرش را از دست ندهد، و اکنون، کارنامه او پاک است. اما مرد دیگری که ما را مهمان خود کرد، فردی شایسته و نیکوکار بود. اگر آن کودک کوچک زنده میماند، او به ابزاری برای شیطان تبدیل میشد و اعمال خوب پدرش به فراموشی سپرده میشد. بنابراین، من او را وقتی که هنوز خردسال بود خفه کردم، تا نجات پدر تضمین شود و کارنامه او در پیشگاه خدا بینقص باقی بماند.» مرد سالخورده پرسید: «و اینجا چه؟» فرشته پاسخ داد: «صاحب این خانه یک بلا برای مردم است و به دیگران آسیب زیادی میرساند؛ او از اینکه نمیتواند در این کار موفق شود ناراحت است. وقتی پدربزرگش این خانه را ساخت، پول خود را در دیوارهای آن قرار داد. من این دیوار را بازسازی کردم تا او نمیتواند به کسانی که قصد آسیب رساندن به آنها را داشت، به وسیله پولی که با فروریختن ساختمان پیدا میکرد، آسیبی برساند؛ من او را از این طریق محروم کردم. اکنون به اتاق خود برو، زیرا همانطور که روحالقدس میگوید: «عدالت تو مثل کوههای خداست و احکام تو لجه عظیم» (مزمور ۳۵: ۶). پس چون این سخنان را به او گفت، فرشته خدا ناپدید شد. سپس پیرمرد به خود آمد و به اتاق خود بازگشت و خدا را جلال داد.
جدول مقایسهای داستان در سه دین ابراهیمی
مقدمه داستان | رویداد اول | رویداد دوم | رویداد سوم | رویداد چهارم | علت کارها | |
قرآن |
موسی به جوانش میگوید دست بردار نیستم تا به محل برخورد دو دریا برسم هر چند سالها طول بکشد.
ماجرای به آب افتادن ماهی وقتی در پناه یک صخره بودند. بنده خدا به موسی میگوید با من نیا زیرا نمیتوانی شکیبایی کنی. |
وقتی که سوار کشتی شدند او آن را سوراخ کرد [موسی] گفت آیا کشتی را سوراخ کردی تا سرنشینانش را غرق کنی. | پس رفتند تا به نوجوانی برخوردند. او را کشت [موسی] گفت آیا شخص بی گناهی را بدون اینکه کسی را به قتل رسانده باشد کشتی واقعاً کار ناپسندی مرتکب شدی | رفتند تا به اهل قریهای رسیدند از مردم آنجا خوراکی خواستند و از مهمان نمودن آن دو خودداری کردند پس در آنجا دیواری یافتند که میخواست فرو ریزد و او آن را استوار کرد [موسی] گفت اگر میخواستی برای آن مزدی بگیری |
*** |
رویداد اول: کشتی از آن بینوایانی بود که در دریا کار میکردند خواستم آن را معیوب کنم که پیشاپیش آنان پادشاهی بود که هر کشتی را به زور میگرفت
رویداد دوم: نوجوان پدر و مادرش مؤمن بودند پس ترسیدیم آن دو را به طغیان و کفر بکشد رویداد سوم: دیوار از آن دو پسر یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی متعلق به آن دو بود و پدرشان نیکوکار بود پس پروردگار تو خواست آن دو به حد رشد برسند و گنجینه خود را که رحمتی از جانب پروردگارت بود بیرون آورند |
منبع یهودی
|
یوشع بن لوی روزه گرفت و از خدا خواست تا فرشته را به او نشان دهد. سرانجام ایلیا را ملاقات میکند.
ایلیا گفت کارهای مرا تو درک نمیکنی؛ اعمالم تو را آشفته خواهند ساخت.” |
مرد فقیر و همسرش میزبان آن دو میشوند. آن دو شب را در خانه مرد خوابیدند و فردا صبح زود ایلیا بیدار شد و پس از عبادت تنها دارایی مرد که یک گاو بود را با نگاهی تلف کرد و آنجا را ترک کردند. یوشع لب به اعتراض میگشاید. | مردی مغرور و ثروتمند میزبان آن دو میشود. به سردی از آنها پذیرایی میکند با تکه نانی و جامی آب. تمام شب میزبان به آنها خوش آمد نگفت. فردا صبح ایلیا به یوشع گفت دیواری از این عمارت نیاز به تعمیر دارد. یک بنا را آورد و مزد تمیر را داد و گفت بابت میزبانی شما این کار را میکنم. یوشع متعجب شد اما سکوت کرد. | شب وارد یک کنیسه بزرگ شدند که در حال برگزاری نماز عصر بودند. بعد از نماز ایلیا گفت کسی هست میزبان ما شود؟ هیچ کس پاسخ نداد و مجبور شدند در کنیسه بخوابند. صبح ایلیا به اعضای کنیسه گفت باشد که همه شما رئیس شوید. | شب بعد به یک کنیسه رفتند و افراد آن برای مهمان نوازی از آن دو از هم سبقت میگرفتند. فردا صبح وقتی آنجا را ترک میکردند ایلیا گفت: باشد که خدا یک رئیس برای شما منصوب کند. | رویداد اول: درست همان روز حکم شده بود که بایستی زوجه وی بمیرد. من از پروردگار تمنا نمودم تا آن گاو ماده بتواند رهایی بخش او گردد؛ خداوند تمنای مرا اجابت فرمود، و آن زن برای شوهرش حفظ شد. رویداد دوم: اگر دیوار را خود آن مرد ثروتمند مرمت کرده بود، (آنجا را) میکند و بدین گونه گنجی را که آنجا مدفون شده بود را مییافت. اما حالا تا همیشه آن برای وی مفقود شده است. رویداد سوم: به اعضای آن کنیسه که بخیل بودند گفتم: “باشد که همه شما رئیس شوید.” و چه اینکه حکم بسیار سلامتی ندارد.رویداد چهارم: اما آنجا که به دیگران گفتم: “باشد که جز یک رئیس بر شما منصوب نشود.” با یک رهبر امکان ندارد هیچ اختلافی واقع شود |
منبع مسیحی |
راهبی از خدا میخواهد تا حکمت داوری او را درک کند. مدتی زاهدانه زندگی میکند و هرچند خدا به او میفهماند که انسان قدرت درک این موضوع را ندارد ولی سرانجام فرشتهای را در لباس راهبی به سوی او میفرستد. | مردی که دوستدار مسیح است میزبان آنها میشود و مهمان نوازی میکند. او یک بشقاب نقره دارد که فرشته آن را میرباید.
پیرمرد راهب تعجب میکند اما سکوت میکند. |
مردی از آن دو با مهربانی میزبانی میکند و پاهایشان را میشوید. صبح پسرش را میآورد تا او را برکت دهند. فرشته پسر را خفه میکند. راهب پیر تعجب کرد اما باز سکوت کرد. | پس از راهی طولانی کسی آنها را میزبانی نکرد پس به خانهای متروکه رفتند و تکه نانی خشک خوردند. فرشته شروع به بازسازی دیواری در حال ریختن کرد. سرانجام پیرمرد راهب شکایت میکند. |
*** |
رویداد اول: آن بشقاب به او ارث رسیده بود، اما از سوی شخصی ناعادل. من آن بشقاب را ناپدید کردم، تا او به خاطر آن، پاداش کارهای نیک دیگرش را از دست ندهد، و اکنون، کارنامه او پاک است.
رویداد دوم: آن مرد شایسته و نیکوکار بود و اگر کودک او زنده میماند، او به ابزاری برای شیطان تبدیل میشد و اعمال خوب پدرش به فراموشی سپرده میشد. بنابراین، من او را وقتی که هنوز خردسال بود خفه کردم، تا نجات پدر تضمین شود و کارنامه او در پیشگاه خدا بینقص باقی بماند. رویداد سوم: صاحب این خانه یک بلا برای مردم است و به دیگران آسیب میرساند؛ وقتی پدربزرگش این خانه را ساخت، ثروتش را در دیوارهای آن قرار داد. من این دیوار را بازسازی کردم تا او نتواند به وسیله آن ثروت، به کسی آسیبی برساند؛ من او را از این طریق محروم کردم. |
جدول مقایسهای سه دیدگاه تفاسیر سنتی، مکاشفهای، نمادشناسانه
عناصر داستان | سنت اسلامی
(بر پایه احادیث و تفاسیر) |
دیدگاه مکاشفهای | دیدگاه نمادشناسانه |
بنده خدا | خضر پیامبر، ولی خدا | عامل غیبی یا فرشته | عامل غیبی یا فرشته |
یوشع بن نون | وصی موسی | *** | شاگردی که برای هدایت قوم آماده میشود |
ماهی | آمیختن این بخش با افسانههای اسکندر و اساطیر | *** | نماد بازگشت به سرمنشأ، تجدید حیات |
شکستن کشتی | یک عمل واقعی با نتایج واقعی به دست یک انسان | یک عمل واقعی به دست شخصیتی غیبی | نماد عبور از دریا و رهایی از ستم فرعون |
کشتن نوجوان | یک عمل واقعی با نتایج واقعی به دست یک انسان | یک عمل واقعی به دست شخصیتی غیبی | مجازات بنی اسرائیل پس از سرپیچی و گناه |
تعمیر دیوار خرابه | یک عمل واقعی با نتایج واقعی به دست یک انسان | یک عمل واقعی به دست شخصیتی غیبی | بازسازی نسل جدید به جای نسل گناهکار |
هدف داستان | عدم درک حکمت خدا در جهان و اطاعت بی چون و چرا از ولی خدا | ناتوانی انسان در درک حکمت خدا در جهان | قومی همواره سرپیچی میکنند و پیامبر قوم میبایست شکیبایی کند. گاه حکمت خدا در مجازات قوم است تا به بلوغ و رشد فکری برسند. |
موقعیت جغرافیایی صحرای سینا میان دو خلیج عقبه و خلیج سوئز