آموزه های سلف یا تقلید کورکورانه سلفی؟
علی مهجور
هنگامی که پیامبر در جنگ احد مجروح شدند، در میان مسلمانان شایعهای منتشر شد که پیامبر به شهادت رسیده است.
انتشار این شایعه موجب شد تا گروه زیادی از مسلمانان از معرکه جنگ بگریزند و گروهی دیگر به فکر گرفتن امان از ابوسفیان بیفتند. این اتفاق سبب نزول آیه ۱۴۴ سوره آلعمران شد: «محمد (ص) تنها فرستاده خداست و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد یا کشته شود شما دوباره به گذشته بازمیگردید؟» برای مسلمانان رحلت پیامبر همیشه یک کابوس بود. آنها تمام هویت فردی و اجتماعی خود را به پیامبر و دینی که آورده بود گره زده بودند و رحلت پیامبر به منزله تزلزل در پایههای استوار این هویتبخشی بود.
در برابر این نگرانی راه حل پیامبر تکیه بر آموزه های دینی بود. هرچند پیامبر علت ایجادکننده مسلمانی مردم بود اما آیات قرآن کریم و سیره نبوی به ما میگوید که علت باقیماندن و امتداد مسلمانی باید آموزههای اسلامی و نبوی باشد. آیه ۱۴۴ سوره آل عمران جنبه ای سلبی دارد و جنبهای ایجابی؛ ضمن آنکه بازگشت به سنتهای نادرست عصر پیش از اسلام را تقبیح میکند، بر باور توحیدی به خداوند و به تبع آن، سایر سنتهایی که پیامبر آنها را تأسیس کرد یا گسترش داد، تأکید میکند. بیراه نیست اگر ادعا کنیم که تاریخ تمدن اسلامی تاریخ چالش این دو رویکرد با یکدیگر است: رویکرد تبعیت از آموزههای اسلام و رویکرد تقلید کورکورانه از گذشته.
تفکر شیعه با تأکید بر حدیث ثقلین و احادیثی که در مضمون مشابه یا مؤید این حدیث بوده است، تلاش کرده است تا به حفظ آموزه های والای اسلامی در نص و نیز در تفسیر آنها یاری رساند. بر طبق آموزه های این سنت، عقل به عنوان یکی از منابع تشخیص احکام شرعی و آموزه های اخلاقی اسلامی همواره در کنار سایر معیارهای دیگر اهمیت داشته است. در برابر سنت شیعی و برخی از دیگر سنتهای حقیقتجوی اسلامی، گرایشهایی نیز بوده و هستند که در دوره هایی از تاریخ، پایگاه اجتماعی کسب کردند و به دنبال تقلید کورکورانه و بی تأمل از سلف بودهاند. از آنجا که پیروی دقیق از پیامبر دغدغه هر مسلمانی است، شعار سلفی گری همواره برای عامه مسلمانان که بسیاری از آنها فاقد مطالعات اسلامی تخصصی هستند، جذابیت فراوانی داشته است. از این رو، فراوانی پیروان برخی از گرایشهای سلفی را صرفا نباید محصول روشها یا آموزه های افراطی آنها دانست بلکه سویه دیگری که در تبلیغات این گروهها مورد تأکید قرار میگیرد، تبعیت مطلق از پیامبر است.
اما پرسشهای اصلی ای که هر مسلمانی باید بدانها بیاندیشد این است که آیا تبعیت از پیامبر بدون تأمل و تفکر دقیق عقلانی امکانپذیر است؟ چه کسی امروز به رفتار و سنت نبوی به هیچ تردیدی دسترسی دارد؟ چگونه میتوان مدعی شد همه آنچه در کتب روایی ما آمده است بیهیچ تفسیر و تدقیقی مطابق با واقع است؟ چگونه میتوان ادعا کرد که آیات قرآن بدون هیچ دقت عقلی، علمی یا جامعه شناسانه و عرفی، صرفا با تمسک به ظواهرشان میتوانند کاربردی شوند؟ فقدان تفکر دقیق درباب این پرسشها میتواند یک مسلمان را از مسیر صحیح پیروی از آموزههای اسلامی منحرف ساخته و به دام پیروی کورکورانه بیندازد.
در بین آموزه های اسلامی یکی از موضوعاتی که همواره مغفول واقع شده است، تکیه بر روش و سلوک اخلاقی و انسانی پیامبر بوده است. شاید مهمترین راه حل برای از بین رفتن منازعات در جوامع و سرزمینهای اسلامی بازگشت به اخلاق و رفتار پیامبر باشد. تبلیغ رسالت پیامبر مرهون حسن خلق، امانتداری و راستگویی آن حضرت بوده است. پیامبر تصریح میکند که «راهنمای راه به کسان خود دروغ نمیگوید … و قسم به خدا که من فرستاده او به سوی شما هستم» این سخن پیامبر و روایاتی مشابه، دال بر این نکته است که اثبات رسالت پیامبر برای مردم زمانه ایشان از طریق راستگویی و حسن خلق آن حضرت میسر شده است و در واقع، اعتماد مبتنی بر صدق سبب شده است تا مردم به ایشان ایمان بیاورند. انس ابن مالک از اصحاب نزدیک پیامبر، ایشان را به عنوان نیکخوترین مردمان توصیف میکند.
راه و رسم امانتداری پیامبر که شهره خاص و عام بود و در تاریخ آمده است که اعتماد خدیجه به عنوان یکی از بزرگترین سرمایهداران مکه به حضرت رسول که هنوز جوان بود و پیامبر نبود، صرفا برپایه شهرت ایشان به عنوان یک فرد امانتدار و درستکار بود. مهربانیاش سبب شده بود تا دوستان خود را اگر سه روز نمیدید، جویای حالشان میشد. اگر مسافرت بودند آنها را دعا میفرمود و اگر بیمار بودند به عیادتشان میرفت. اما در میان خصائل پیامبر مهرورزی آن حضرت با مردم و پرهیز ایشان از خشونت کمتر مورد تأکید پژوهشگران قرار گرفته است.
هنگامی که پیامبر با لشگریانش مکه را محاصره کردند، ابوسفیان و بزرگان شهر مکه به وحشت افتادند. چنانکه سنت اعراب بود، پیامبر با قدرت نظامی غالبی که داشت باید به شهر مکه حمله میکرد، همه مردان بالغ را اگر مسلمان نمیشدند و میجنگیدند، از دم تیغ میگذراند و کسانی را که تسلیم میشدند باید به اسارت و بردگی میگرفت. اما چنین نکرد بلکه با وجود اینکه میدانست ابوسفیان و سایرین ناچار به گرویدن به اسلام هستند و واقعا مسلمان نشدهاند، اسلام آنها را پذیرفت.
علاوه براین، هنگامی که مسلمانان وارد شهر شدند، پیامبر خانههای یکایک مردم را حریم امن آنان اعلام کرد، مسجدالحرام را مأمن و پناهگاه پناهجویان و برای اینکه حسن نیت خود را نشان دهد، خانه ابوسفیان را نیز مکان امن قرار داد. آیا پیامبر حدس نمیزدند که ابوسفیان در مکه به عنوان کسی که به مقتضای حفظ جان و مالش مسلمان شده، علیه اسلام دسیسه چینی میکند؟ آیا فهم این موضوع با توجه به اختلاف بنیهاشم و بنیامیه از پیش از اسلام و نیز سالهایی که پیامبر در مکه بود و آزار دیده بود، دشوار بود؟ مسلما نه. اما پیامبر اسوه حسنه است و دارای خلق عظیم. او اگر چنین نمیکرد باید تعجب میکردیم.
امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید: «پیامبر برای ستمی که به خودش میرفت انتقام نمیگرفت» در تاریخ آمده است که پیامبر هرگز از هیچکس انتقام شخصی نگرفت و اگر این نکته را به آنچه در روایات ائمه معصومین درباره دعا کردن کسی که به ما ستم میکند، ملحق سازیم به الگوی تام و تمامی از مکارم الاخلاق در آموزههای شیعی خواهیم رسید. این روایات درباره پیامبر الگویی از ایشان به ما ارائه میدهد که میتوانیم با تمسک به آن، طریق مسلمانی را در پرتو صلح و حسن خلق برآمده از اخلاق و سیره نبوی طی کنیم. هنگامی که پیامبر در جنگ احد مجروح شدند، در میان مسلمانان شایعهای منتشر شد که پیامبر به شهادت رسیده است.