شرق شناسی نیز چونان بسیاری از پدیده های علمی و فرهنگی دیگر دچار تحول در روش، اهداف و اغراض شده است. به عنوان مثال اگر بر نظریه ای که آغاز شرق شناسی را قرن هشتم یا دهم میلادی می داند پای فشاریم می توان گفت مطالعه اسلام در این مرحله تا چندین قرن بعد اغلب مغرضانه و متأثر از تعصبات شدید دینی و مذهبی بوده است. چرا که اکثر شرق شناسان راهبان، متکلمان و الاهیدانان مسیحی اند وکینه توزی برخی از این افراد تا حدی بوده است که پس از مطالعه و تحقیق نسخه های خطی، اقدام به سوزاندن آن کرده اند.
این در حالی است که در مرحله دوم شرق شناسی ـ از قرن هجدهم تا میانه قرن بیستم ـ مطالعه میراث شرق با اهداف و انگیزه های دیگری پی گرفته شده است بطوری که می توان گفت از میان اهداف و انگیزه های دینی و تبلیغی؛ سیاسی و استعماری؛ علمی و فرهنگی؛ تجاری و اقتصادی، در این دوره اهداف و انگیزه های سیاسی و استعماری حائز اهمیت بسیار بوده است. از این رو است که برخی گفته اند: «اگر مستشرقى گفت: ماست سفید است، همیشه جاى این احتمال را در ذهن خود نگاه دارید که یا ماست اصلا سفید نیست، یا اثبات سفیدى ماست مقدمه اى است براى نفى سیاهى از ذغال.» گره خوردن شرق شناسى با انگیزه هاى استعمارى را، در امور زیر، که ریشه در تاریخ اسلام دارد، مى توان جست:
تأویل نصوص اسلامى بر اساس پیشداورى ها و صدور احکام خودسرانه در مورد آنها، تحریف عمدى نصوص اسلامى در موارد بسیار و برداشت نادرست در موارد تحریف نشدنى، ایجاد احساس حقارت در مردم شرق و کوشش در راه شیفتگى مسلمانان به تمدن مصرفى غرب، معرفى اسلام به عنوان فراورده ادیان پیشین، تلاش در نفى مبانى کلامى و فقهى تشیع و اثبات تأثیرپذیرى آن از آیین زرتشت و منشأ ایرانى دادن به مذهب شیعه، ارائه چهره اى دیکتاتور و جنگجو از پیامبراسلام (صلى الله علیه وآله)، تقویت عواطف ملى گرایانه و جدایى طلبانه در میان مسلمانان، زشت نمایاندن حجاب، تحقیر زن مسلمان و جایگاه او در ارزشهاى اسلامى، تحریف نظر اسلام درباره شخصیت انسان، اندیشه، آزادى، اختیار انسان و دهها مسأله دیگر.
در مرحله یا دوره سوم حرکت شرق شناسی، که از اواسط قرن بیستم آغاز می شود، به نوعی می توان از نشانه های بیشتری از تغییر در روش و حتی انگیزه ها و اهداف را پی گرفت، به طوری که در این دوره می توان از دوره حیات جدید خاور شناسی یاد کرد. به عنوان مثال، می توان از مونتگمری وات به عنوان شرق شناسی یاد کرد که آثار دوره پایانی عمرش نشان از تعصب کمتر و در نتیجه حس همدلی بیشتر با سوژه های مطالعاتی دارد.
در میان بیش از ۳۰ کتاب و دهها مقاله که حاصل عمر آقای وات در حوزه شرق شناسی است هرچه به پایانه حیات علمی او نزدیک می شویم گو این که خط مشی فکری، روش علمی، رعایت انصاف و نگاه خیر خواهانه به موضوعات و مسائل ادیان، باورها و سنت های دیگراقوام و ملل را بیشتر و بیشتر می توان سراغ گرفت.
بر همین اساس است که امروزه نام آقای وات در میان محققان مسلمان به نیکی همراه است و اقبال بیشتری به اثارش وجود دارد. ترجمه چندین کتاب ایشان به زبان فارسی وچاپ های متعدد برخی از آن ها، تنها نمونه ای از سطح اقبال و مثبت نگری نسبت به وات و آثارش در ایران و زبان فارسی است، هرچند لغزش های ریز و درشت او در همین دوره هم از نگاه نکته سنج محققان مسلمان دور نمانده است.
اما ما در اینجا قصد داریم بیشتر به دیدگاه های شرق شناس و محقق برجسته دیگری از دوره جدید شرق شناسی یعنی خانم آرن آرمسترانگ در کتاب ارزشمند: «زندگانی پیامبر اسلام محمد (ص)» بپردازیم.
آرمسترانگ، نویسنده ۷۰ ساله ایرلندى، از صاحب نظران مشهور در عرصه دین در جهان انگلیسى زبان است که هفت سال از عمرش را در سلک راهبه هاى کاتولیک در کلیساهاى شهر لندن سپرى کرده، آثار متعددى درباره ادیان مختلف نوشته است. وى مؤلف کتاب معروف «تاریخچه اى از خدا» است که تاکنون به بیش از سى زبان ترجمه شده است. از دیگر آثار آرمسترانگ مى توان از این کتاب ها را نام برد: در جستجوى خدا: بنیادگرایى در آیین یهود، مسیحیت و اسلام؛ تاریخ اورشلیم: یک شهر، سه دین و خداشناسى از ابراهیم تا کنون. از جدیدترین کتاب او کتاب «محمد پیامبر عصر ما» نام دارد.
کتاب مورد نظر این مقال، زندگى نامه پیامبر اسلام محمد(ص) است که یکی از پرفروش ترین کتابهای سال آمریکا بوده است. کارن آرمسترانگ در مقدمه کتاب ابراز مىدارد که این کتاب را به این سبب نوشت که افسوس مى خورد که سیماى حضرت محمد (ص) براى مردم غرب فقط تصویرى باشد که کتاب سلمان رشدى ارائه مى دهد یا تصویرى باشد که از خاطرات دوران جنگ هاى صلیبى در ذهن مسیحیان مانده است.
به نظر نویسنده، در یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ با انفجار ساختمان هاى دو قلوى مرکز تجارت جهانى و قسمتى از ساختمان وزارت دفاع آمریکا، بار دیگر جهان متوجه اسلام و مسلمانان شد. در نظر غربیان، این حادثه سند تعصبى بودن اسلام بود و نشانه اى از این که اسلام دین ترور، قتل و وحشت است. مؤلف مقدمه این کتاب را مجدداً یک ماه پس از حملات یازده سپتامبر نوشته است؛ زمانى که اکثر منتقدانِ اسلام، به آیه هایى از قرآن استناد مى کردند که در آنها به جنگ و انتقام گیرى توجه شده بود و مى توانست به راحتى روحیه افراطى گرایى را در خواننده تقویت کند.
به نظر آرمسترانگ، آنان اغلب این را نادیده مى گیرند که در کتاب مقدس نیز مى توان عباراتى حاکى از خشونت را پیدا کرد. در تورات، قوم اسرائیل بارها به خراب کردن معابد اقوام دیگر و بیرون راندن آنان از سرزمین مقدس و عدم انعقاد هیچ گونه پیمان نامه اى با آنان توصیه شده اند. گروه به خصوصى از افراطیون یهودى همین آیه ها را براى بیرون راندن فلسطینى ها از سرزمین هایشان به کار بردند.
درباره مسیحیت نیز او بر همین عقیده است از نظر او، تقریباً همه مى دانند که استفاده از این دسته آیات و حمل آنها بر این معانى، کارى غیراصولى است و در حالی که حضرت مسیح تقریباً همیشه چهره اى صلح طلب معرفى شده است، اما در انجیل آیه هایى هست که به تهاجم و نبرد تشویق مى کند؛ حتى در یک مورد مسیح مى گوید: «من نه براى صلح بلکه، براى ستیز آمده ام.» ولى هیچ کس این آیه ها را در کشتار هشت هزار مسلمان بوسنیایى به دست مسیحیان صربستان مستمسک قرار نداد. در آن جا هیچ کس مسیحیت را ذاتاً خطرناک و تجاوزگر قلمداد ننمود.
نویسنده در مقدمه کتاب، همچنان که از ادعاى عاملان فاجعه یازده سپتامبر مبنى بر پیروى از محمد (ص) بسیار اظهار تأسف مى کند و آن را نادانى و جاهلیت معرفى مى کند، اتفاقات ناگوارى چون کشته شدن یک سیک هندى به جرم داشتن عمامه، کشته شدن چندین نفر از شهروندان خاورمیانه تنها به جرم پوشیدن لباس اسلامى، ممانعت زنان مسلمان از حجاب و… را که در واکنش به حادثه یازده سپتامبر رخ داد، نیز نادانى دانسته، معتقد است که بسیار بعید است که محمد (ص) نظر خوشبینانه اى در مورد این قتل عام هاى وحشیانه داشته باشد؛ زیرا بیشتر همّ او صرف جلوگیرى از چنین برخوردهاى وحشیانه اى شد.
نویسنده درباره جنگ هایى که در زمان پیامبر(ص) رخ داده، معتقد است که محمد (ص) مرد جهاد بود، ولى یک صلح طلب واقعى هم بود و براى اثبات صلح طلب بودن آن حضرت، نمونه هاى تاریخى را ذکر مى کند. از جمله مى نویسد: محمد (ص) جان، اعتقاد و پیروى نزدیک ترین یاران خود را در جریان صلح با مکه به گرو گذاشت تا این اتحاد بدون خونریزى به انجام رسد؛ چنان که همین معنا را از سوره فتح به خوبى مى توان دریافت. به نظر نویسنده، محمد(ص) بر اساس اصول اساسى اسلام، پیوسته در فکر مذاکره و صلح بود؛ زیرا لغت اسلام که به معناى تسلیم بودن در برابر خداوند است، از ریشه سلام به معناى صلح است.
به نظر ایشان، ادیان بزرگ توحیدى، پیامبران و اهل بصیرت، دیدگاه بسیار نزدیکى در مورد خدا، که وجودى متعالى و حقیقت نهایى مى نامندش، دارند. چنان که به باور وى، محمد(ص) که داراى چنین تجربه اى بوده و کمک شایان و ارزشمندى به تجارب معنوى بشر کرده است. او مى افزاید: بر خود لازم دانستم تا به خواننده غربى که همواره حقیقت را از او پنهان داشته اند و تنها بارقه هایى از یک پدیده آمیخته با اسرار و عوام گرایى را در برابر او قرار داده اند، دیدگاهى روشن درباره مردى که پیامبر نیز بوده، بدهم؛ انسانى که مسیر تاریخ بشر را تغییر داد و تا به امروز، الهام دهنده بخش عظیمى از جامعه بشرى است.
با این همه، آیا آرمسترانگ داستان حقیقى زندگی آخرین فرستاده الاهى حضرت محمد (ص) را نگاشته است؟ براى پاسخ به این پرسش می توان به اصل کتاب کارن آرمسترانگ و یا ترجمه آن که توسط جناب آقای کیانوش حشمتى انجام شده و انتشارات حکمت، منتشر شده مراجعه کرد. مقاله «معرفى و نقد کتاب زندگى نامه پیامبر اسلام (ص)» از همین نگارنده که در مجله هفت آسمان شماره ۳۲ منتشر شده است نیز می تواند به برخی از جهات مثبت و قوت این اثر و لغزش های آن رهنمون گردد.
در مجال پیش رو گزیده بسیار مختصر از دو فصل از فصول هشتگانه کتاب را، صرف نظر از لغزشهای نویسنده، مرور کرده و خواننده را به منابع صدر الاشاره ارجاع می دهم.
خانم کارن آرمسترانگ در فصل اول کتاب تحت عنوان «محمد، دشمن» کوشیده است تا چهره اى را که اروپاییان به ویژه جامعه مسیحى از گذشته تاکنون در دوره هاى مختلف از پیامبر اکرم ارائه کرده اند، نقادى کند.
وى در گزارشى، برداشت اروپاییان از حضرت محمد(ص) به عنوان دشمن مسیحیت را این گونه توصیف مى کند: در نظر اروپاییان، محمد(ص) یک شعبده باز قدیمى است که درصدد است تا به کمک عرب ها که پیرو او گردیده اند، بنیان کلیسا را در خاورمیانه و آفریقا براندازد. در زندگى خانوادگى، فردى ]العیاذ بالله[ شهوت پرست است که از هیچ فسادى رویگردان نیست و از نظر آیینى نیز هیچ نور خالصى در دعوت او دیده نمى شود و یک راهب ضد مسیح به نام سرجیوس که از معبد مقدس در بیت المقدس فرار کرد و به او پیوست، تمامى آیات و روش مقابله با مسیح را براى محمد (ص) آماده کرد.
وى در این فصل، در نقد افسانه هایى که اروپاییان بر ضد شخصیت حضرت محمد(ص) و ابعاد دعوت او ساخته اند، معتقد است که مفهوم بسیارى از این افسانه سرایى ها به هویت تاریک جنگ هاى صلیبى برمى گردد. به نظر آرمسترانگ، اسلام باید دین شمشیر باشد تا مسیحیان در جنگ هاى صلیبى بر خلاف دعوت صلح طلبانه مسیح به کشتار دست بزنند و باید محمد(ص) شخصى شهوت پرست معرفى شود تا توجیه گر محدودیت هاى غیرمنطقى و غیرطبیعى راهبان و کشیشانى باشد که خود را به عدم ازدواج مجبور مى نمودند.
نویسنده در بخشى دیگر از همین فصل، ضمن ارائه نمونه هاى فراوان از عملکرد توهین آمیز و غیرانسانى جوامع مسیحى نسبت به مسلمانان، نتیجه گرفته است که حتى در همان زمان برخى از مسیحیان در پاى دروس محققان و مدرسان مسلمان در اسپانیا نشسته، به ترجمه کتاب هاى فلاسفه و دانشمندان اسلامى مى پرداختند تا بدین وسیله خرد کهنه و قدیمى اروپا را بازسازى کنند. براى مردم عادى دشوار بود که آنان را به عنوان فلاسفه مسلمان قبول کنند، بلکه در گوشه اى دیگر به طور برنامه ریزى شده، دستور قصابى و کشتار مسلمانان و بیرون راندن از سیسیل صادر مى شد. به نظر خانم کارن، ترس و نفرت دو ذهنیت اصلى تقابل مسیحیت با اسلام است که هر دو با پیام هاى صلح و دوستى مسیح فاصله داشته و نشان دهنده زخم عمیقى در مسیحیت غرب است.
نویسنده در همین بخش حتى در آثار دسته اى از نویسندگان غربى که براى درک منطقى ترى از اسلام، در صدد برآمدند تا چهره واقعى ترى از اسلام ارائه نمایند، نشانه هاى فراوانى از ضدیت مسیحیت با اسلام را نمایانده است. به نظر او، با آن که در عصر روشنفکرى بسیارى از نویسندگان از جمله هربلوت هنرى، کامت دیولاینویلیوس، سیمون اوکلى، جرج سیل و ولتر تلاش بسیارى نمودند تا با استفاده از منابع مختلف غربى، گشایشى در برداشت هاى تاریک مسیحیت به وجود آورند، تعصبات قدیمى آن چنان جا افتاده بود که این نویسندگان نمى توانستند از بیان جملاتى بر ضد محمد (ص) خوددارى کنند. به عقیده او، هربلوت با آن که نام صحیح محمد (ص) و نام اصلى دین او را مى دانست، پیروان او را محمدیان، و دین او را برخى از عقاید تحریف شده مسیحیت،
دانست و از شخص محمد(ص) با عنوان Mahomet و بنیانگذار عقاید ضد مسیح یاد کرد. فرانسیس ولتر با آن که در کتابش درباره آداب و روحیات ملت ها، با نگرشى مثبت به اسلام، محمد (ص) را مردى قابل ستایش، متفکر سیاسى بزرگ و بنیانگذار یک دین عقلانى معرفى کرد و گفت که منشور حکومتى مسلمانان همواره انعطاف پذیرتر از سنت هاى مسیحیان بوده، در کتابش به نام محمد یا واپس گرایى، تعصبات ضد اسلامى بر جاى مانده از تفکرات صلیبى موج مى زند.
با این حال، به نظر خانم کارن بسیارى از متفکران اروپایى در قرن اخیر کوشیده اند تا فهم شان از اسلام را روشن و شفاف کنند; به طور مثال، لوئى ماسینیون، اج. اى. ار، هانرى کربن، آنه مارى شیمل، مارشال جى، اس. هادسون، ویلفرد کانتول اسمیت و دیگران، براى جنگیدن با تعصبات، راه تحقیق را پیش گرفته اند. وى در پایان این فصل با استناد به کلام ویلفرد کانتون اسمیت، متفکر کانادایى، نتیجه مى گیرد که قسمتى از مشکل غرب آن است که طى قرون متمادى محمد(ص) را به عنوان فردى ضد فرهنگ دینى و دشمن تمدن معرفى کرده است؛ در حالى که باید او را مردى با روحیات متعالى مى دیدیم که براى ایجاد صلح و تمدن براى مردمان خود سخت کوشید.
در فصل چهارم زیر عنوان «وحى» نویسنده ابتدا درباره کودکى محمد(ص) و این که آگاهى ها درباره کودکى و نوجوانى آن حضرت بسیار اندک است، سخن مى گوید و سپس با استناد به آیات قرآن، بر موضوع بشر بودن حضرت محمد(ص) و این که قبل از بعثت مانند سایر افراد جامعه زندگى مى کرد، تأکید مى کند و با پیش کشیدن این نکته که عیسى(ع) قبل از تولد و در شکم مادر براى پیامبرى در نظر گرفته شده بود، در پى القاى این مطلب برمى آید که محمد (ص) از آغاز داراى چنین عظمتى نبوده است؟
وى در توصیف شخصیت محمد (ص) در دوره جوانى مى نویسد: او جوانى بسیار توانا و کامل بود. در مکه او را امین مى شناختند؛ همان صفتى که در تمام طول زندگى او را یارى داد تا بدان وسیله، اطمینان مردم را جلب نماید. ظاهرى بسیار جذاب، توأم با اندامى محکم و قوى داشت; چشمانش بسیار نافذ و درخشنده، و شخصیتش بسیار محکم و مصمم بود; به هر کارى دست مى زد، گویى تمام وجود خود را در اختیار آن کار مى گذاشت.
هنگام صحبت به طور کامل مقابل آدمى مى ایستاد و در حالى که چشم در چشم او داشت، به بیان مطلب مى پرداخت. هنگام دست دادن، هیچ گاه در عقب کشیدن دست پیش دستى نمى کرد. در تمام طول حیات خود به سادگى و با حداقل معیشت به زندگى مى پرداخت; حتى وقتى که آقا و مهتر عربستان شد، از تجمل گرایى بیزار بود و هیچ گاه بیش از یک دست لباس نداشت. لباس هاى زمختى که اغلب مردم عادى داشتند، به تن مى کرد و وقتى به او هدیه اى مى دادند بلافاصله بین فقرا تقسیم مى کرد.
نویسنده در بحث از ازدواج پیامبر اکرم(ص) به برداشت غربى ها از موضوع تعدد زوجات پیامبر اکرم(ص) سخت انتقاد کرده، معتقد است که در حالى که بسیارى از یاران و همراهان نزدیک و هم ردیفان محمد(ص) براى زن و نیازهاى جنسى، روحى و عاطفى او اهمیتى قائل نبودند، آن حضرت به زنان عشق مىورزید و با رفتارى بزرگوارانه و توأم با مدارا، زنان را یاور و همراه خود مى دانست.
خانم کارن در تعریف دین الله که محمد(ص) به تبلیغ آن مأمور شد، معتقد است که این دین در حقیقت از ابتداى خلقت وجود داشت و خداوند آدم را خلیفه خود در روى زمین ساخت و پس از آن، پیامبران را یکى پس از دیگرى به زمین فرستاد. پیام ها همیشه یکسان بودند. پس ادیان هم اصالتاً یکى بودند. قرآن هیچگاه وحى پیامبران قبلى را رد نمى کند، بلکه همه را از یک منبع دانسته، کتب آسمانى را یکى مى بیند ولى هشدار مى دهد که اکثر پیروان این کتاب ها به نحو درست بدان عمل نمى کنند.
به نظر وی، همه پیامبران فقط یک ادعا داشتند: خداوند از طریق آنان خود را به مردم مى نمایاند. به همین دلیل، قرآن از زبان عیسى مسیح، هم ادیان دیگر را تأیید نموده، هم ظهور پیامبر جدید به نام محمد(ص) را بشارت مى دهد.
با توجه به آن چه اشاره شد، شاید جنبه ای از جنبه هائی که این مختصر در صدد بیان آن بود ـ تحول در روش و نگرش شرق شناسی جدید در مواجهه با میراث شرق ـ به مثابه فرهنگ و جامعه اى دیگر و با هدف روشنگرى و شناخت معارف تاریخى بشر، رخ نموده باشد. یگانه دانستن نیاى ساکنان زمین، نیاز انسانها به شناخت متقابل و فطرى بودن کنجکاوى در انسان منشأ این تلقى به شمار مى رود.
ما در اینجا قصد داریم بیشتر به دیدگاه های شرق شناس و محقق برجسته دیگری از دوره جدید شرق شناسی یعنی خانم آرن آرمسترانگ در کتاب ارزشمند: «زندگانی پیامبر اسلام محمد (ص)» بپردازیم.
[…] کارن آرمسترانگ اسلامشناس انگلیسی (زاده ۱۹۴۴) معتقد است که در میان بنیامیه افراد زیادی وجود داشتند که کار بلد بودند و در امر حکمرانی از تواناییهای بالایی برخوردار بودند که این مساله در قدرت گرفتن ایشان حتماً مؤثر بود. […]