پس از طالبان؛ شکست زود هنگام اسلام سیاسی در مصر
بر اساس مطالعه سیر تحولات مصر، در حالی که اخوانی ها در فکر بزرگداشت اولین سالگشت به قدرت رسیدن جریان سیاسی خویش بودند، اما رخدادهای صحنه عمل، با میل و خواهش آنان همراه نیست و نرخ اعتراضات و صدای معترضان به الگوی سیاسی و رهبری جریان اسلام سیاسی در مصر بشدت بالا رفته است
به اتفاق تمام تحلیلگران، جنبش ششم آوریل اگر چه نه در قامت یک جریان دینی و اسلام گرا بلکه در شکلِ و قالب یک جبهه و چتر جامعِ انقلابیون عمل می کرد، با این حال اگر نگوییم مهمترین تحرک فعال در انقلاب مصر اما بی تردید یکی از مهمترین بازوهای بیداری اسلامی در مصر به حساب می آید. شاید یکی از نقطه های عطف شرایط سیاسی کشور مصر این باشد که این جریان مادر که بویژه نفوذ بسیار گسترده ای در میان توده مردم و نسل جوان دارد با گذشت دو سال از موج سواری ناشیانه اخوانی ها و ناتوانی آنان در اداره سیاسی کشور با رویکرد جذب حداکثری و دفع حداقلی،و به تهدید تبدیل کردن غالب فرصت های استثنایی جنبش عدالت خواهانه اخیر مصر، اینک برای مقابله با حکومت جریان اخوانی و سلفی در مصر به جبهه معارض جماعت الاخوان المسلمین تبدیل شده اند.
بی تردید از نگاه ما، حرکت مردم جهان عرب در این چند کشور بریده از جنبش عظیم نهضت اسلامی قرن های گذشته و بویژه تحولات بنیادین ناشی از پیروزی حضرت امام در پایه گذاری نظام عقلانی و کاملا اسلامی جمهوری اسلامی قابل تفسیر نیست. به عبارتی دیگر ، تحولات بزرگی مانند آن چه در مصر و تونس رخ داد حتی از نظر علمی مدرن و تحلیلات جامعه شناختی بدون فهم بسترهای تاریخی آن که بی شک عربی و اسلامی است قابل تحلیل منطقی نیست. در حوزه عربی جریان بزرگ مقاومت اسلامی در لبنان نقطه آغازی برای همبستگی طرح قومی عربی با شالوده های سیاسی و اجتماعی جریان اسلام گرایی بود. تمرکز جریان مقاومت بر آزاد سازی فلسطین که کانون مطالبات جنبشهای قومگرای عربی بود و تعامل بسیار سازنده ایران در مبارزات مسلمانان عرب و سنی مذهب باعث رشد منطق تعامل سازنده میان جریان کلی اسلام گرایی و جریان های قومگرا و حتی چپ عربی شد.
یکی از تشکلهای نسبتا تازه در جهان عرب المؤتمر القومی العربی الإسلامی ( کنگره بزرگ قومی- اسلامی ) است که با مشارکت رهبران اسلامگرای حزب الله و نیز چهره های برجسته اخوانی مصری، فلسطینی، اردنی و دیگر شاخه های جریان معروف به اسلام سیاسی اهل سنت هر ساله در لبنان بر گزار شد. ىر این تشکل قومی – اسلامی تلاش هر ىو خصم سنتی بر این بود که ادبیات مشترک میان جریان های پان عربیسم و قومگرا و جریان های اسلام گرای سیاسی بازتولید شود.
غرض این توضیح این است که بر این نکته تأکید شود که این انتفاضه مردم مسلمان مصر و تونس و لیبی ریشه در همین تاریخ دهه های اخیر در ضمن جریان کلی حرکت نهضت طلبانه جهان عرب و اسلام دارد و نباید با قشری نگری در تحلیل های سیاسی و حضور جریان های چپ عربی و قومی یا حتی مشارکت دیدگاه های سکولار در میان این مطالبات مردمی در اسلامیت این حرکت تردید کنیم. بیداری اسلامی با نگاهی به تاریخ تحولات یک صد ساله اخیر جهان عرب بویژه مناسبات مردم در مصر با مطالبات اسلام گرایانه توصیفی دقیق و درست است. حتی اگر این جریان به انحراف کشانده شود و با بی کفایتی جریان ها و احزاب اسلام گرا به شکست هم منتهی شود اما در انطباق بالای مطالبات مردمی با سیر تاریخی مطالبات اسلامی در منطقه هیچ تردیدی راه ندارد.
با این مقدمه باید صورت واقعی تر و با مبانی منطقی تر و مطابق با حقایق تحولات متن خیابانی در این کشور راهبردی جهان عرب و اسلام و البته فارغ از میل و رغبت ها و آرمان ها و تمناهای خویش به تحلیل تحولات این منطقه پرداخت. بویژه با توجه به نقش محوری مصر و انعکاس و امتداد تحولات آن در دیگر ملتها و کشورهای منطقه لازم است با واقع بینی کامل و بدور از تعصبات و سوگیری های سیاسی یا دینی ریشه ها، منطق تحولات، عوامل تعیین کننده و چشم انداز آینده این کشور را بررسی کرد.
بر اساس مطالعه سیر تحولات مصر، در حالی که اخوانی ها در فکر بزرگداشت اولین سالگشت به قدرت رسیدن جریان سیاسی خویش بودند، اما رخدادهای صحنه عمل، با میل و خواهش آنان همراه نیست و نرخ اعتراضات و صدای معترضان به الگوی سیاسی و رهبری جریان اسلام سیاسی در مصر بشدت بالا رفته است.
بزرگترین عوامل این تنشها و ریشه های این تحولات اعتراض آمیز را در عناصر زیر میتوان خلاصه نمود:
1- تلاش آمریکا و اسراییل برای جلوگیری از تحقق مقاصد و آرمان های انقلابیون مصر و دیگر مناطق عربی را باید مهمترین عنصر تعیین کننده در متشنج سازی فضای مصر به حساب آورد. آمریکایی ها از انتقال حاکمیت سیاسی و راهبردی از مهر های دست نشانده غرب و اسراییل در مصر و تونس و تبعات رعب انگیز به هم ریختن معادلات استراتژیک منطقه و تهدید آمیز شدن تمام فرصت های اصلی آنان به وحشت افتاده بود. از این رو سیاست معروف آنان در منطقه به نام ( راهبرد آشفتگی خلاقانه یا سازنده) یکی از بهترین سیاست ها در راستای به هم زدن معادلات انقلابیون به حساب می آید. آمریکا مجموعه بسیار گسترده ای از این گونه سیاست ها و برنامه ها را برای غیر قابل پیش بینی کردن فضا و مبهم سازی تمام زمینه بازی سیاست در مصر را به وسیله جریان های معارض و حاکم به اجرا انداخت. برای نمونه با وانمود کردن تعامل مثبت با اخوان المسلمین و گفت و گوهای پشت پرده با این جریان بزرگ اسلام گرا در مصر سعی در متقاعدد سازی اخوانی ها برای عدم به هم زدن بازی استراتژی آمریکا و اسراییل در منطقه در دوران مبارک را ادامه داد. از قضا تا حدی هم در پیشگیری از بازسازی سیاست خارجی مصر و هم در خصوص رابطه با ایران و نیز جریان های اسلام گرا و نیز مناسبات مصر و اسراییل و ادامه همکاری راهبردی با رژیم صهیونیستی و نیز سیاست ایران هراسی و شیعه هراسی و دیگر برنامه ها آمریکایی ها به اهداف خود با اخوانی ها نزدیک شدند و حاکمیت اخوان المسلمین صرف نظر از این که در خلوت با ایرانی ها یا دیگر طرفهای عربی مانند جریان های مقاومت و مبارز از چه الگویی در اعمال تقیه سیاسی و تبعیت کرد و وعده هایی مبنی بر تغییر راهبردی نقش مصر در خاورمیانه به سود مسایل اصلی جهان اسلام یا توسعه رابطه با ایران در آینده تبعیت کرد، اما متأسفانه در واقعیت هیچ تحول قابل ذکری رخ نداد و شاید در برخی از محورهای سیاست های خارجی، حکومت سیاسی اخوانی ها با در دام آمریکایی ها گرفتار شدن مسیر افراطی تری در مقایسه با دوران مبارک در پیش گرفتند. از طرف دیگر و آن روی سکه خطرناک نقش آفرینی های غرب و بویژه آمریکا و اسراییل در مصر، با روشی منافقانه و معیارهای دوگانه و خیانتکارانه ، تلاشهای گسترده ای برای تحریک جریان های چپ، سکولار، قومگرا، مسیحی و حتی شیعیان و صوفیان مصر علیه جریان اسلام سیاسی با مرکزیت جماعت اخوان المسلمین و سلفی های تازه به دوران رسیده سامان یافت. در این راهبرد که بیشتر شبیه سیاست مهار دو گانه است آمریکایی ها با به جان هم انداختن دو طرف اصلی حاکمیت و مخالفان تمام عرصه مصر را در منطقه بهم ریختند، توانمندی های استراتژیک مصر جدید برای مقابله با چالشهای اسراییل خنثی و بی خاصیت شد، بذر فتنه و اختلاف در درون جامعه کاشته شد، روابط مصر و ایران به حالت طبیعی باز نگشت، وفاق نسبتا ملی و قابل قبول مصری ها برای همزیستی مسالمت آمیز مذاهب و آدیان در کشوری که چهار میلیون صوفی، ده میلیون مسیحی قبطی، دهها هزار شیعی، ملیونها نفر اسماعیلی و دیگر مذاهب بخش مهمی از بافت جمعیتی و وجغرافیای دینی و فرقه ای آن به شمار میروند از بین رفت. با این حساب بستر درگیری گسترده و فرضیه های جنگ داخلی در مصر سخت قابل پیشی بینی شد.
2- هراس عربستان، قطر، بحرین و دیگر کشورهای استبدادی و ارتجاعی منطقه از کشیده شدن پای بهار عربی به مناطق آنان و البته ترس غرب از تهدید شدن منابع اصلی نفت و و گاز در این کشورها باعث شد که بویژه عربستان و قطر با حضور گسترده در صحنه مصر و حمایت فتنه گرانه از تمام جریان های فعال مصری، به سیاست بی نظمی و آشفتگی خلاقانه غرب در مصر و منطقه دامن بزنند. در این میان، قطر متکفل حمایت گسترده جریان اخوانی ها و تحکیم قدرت آنان شد و عربستانی ها به دنبال توسعه جریان سلفی وهابی و تقویت پایگاه نخبگان سیاسی آنان در حزب النور و نخبگان دینی آنان مانند شیخ محمد حسان و برخی از شیوخ معروف الازهر و تا حدی ساختار خود الازهر رفتند. در این میان برگزاری همایشهایی در داخل الازهر که علنا اتباع مکتب تشیع تکفیر شدند قابل تأمل بود. نیز شیخ ازهر در سیاستی به مراتب ارتجاعی تر و متعصبانه تر از کارکرد الازهر در عصر مبارک در همایشها و مناسبت های مختلف انگشت اتهام را به سمت ایران و تشیع برد. با نگاهی به سیر تحولات این دو سال به این نتیجه میرسیم که عربستانی ها در غالب کردن گفتمان سلفیت و تکفیر و احیای جریان های مرده و تند روی آنان در مصر از راه تقویت شبکه های جدید و کاملا سلفی مصری و تأسیس احزاب و مجلات و رسانه های دیگر با رویکرد سلفی و نیز قطری ها در تحکیم پایه های اخوانی ها و جریان آنان در تونس، مصر، سوریه و دیگر مناطق توفیقاتی به دست آوردند.
3- بی تجربگی اخوانی ها و فریفته پایگاه مردمی شدن و شتابزدگی در تصدی گری سیاسی و ورود به حاکمیت از یک سو و مبانی نظری سلفی و ضعف عقلانیت سیاسی و بروز نبودن فقه سیاسی اهل سنت یکی از عوامل اصلی و مهم شکست جریان اخوان المسلمین در مدیریت اوضاع بحرانی و کشور آشوبزده مصر شد. البته طیفهایی از اخوانی ها دارای رگه های آزاد اندیشی دینی و منش های شبه لیبرالیستی هستند اما این جریان در واقع یک اقلیت کوچک در دل جریان اصلی سلفی زده و نص گرای اخوان المسلمین است ، نیز مطالبات طیف عوام و توده های اجتماعی طرفدار مصر هم بنوعی احیای اسلام سنتی بود. در نتیجه اخوانی ها که به هیچ عنوان جاذیت خوبی در میان جریان های غربگرا، لیبرال، سکولار، قومگرا ، مسیحی و جمعیت نسبتا زیاد صوفیان نداشتند به اصول سلفی خود بازکشت کردند. در این بین همپیمانی اخوانی ها با سلفی های تند رو هم قابل تآمل است. در انتخابات ریاست جمهوری و نیز رفراندم قانون اساسی مصر، در بسیاری از دوایر انتخاباتی شاهد همگرایی وسیع جریان اخوان با سلفی ها بودیم. شاید اوج این سیاست خام و خطرناک اخوانی شرکت رییس جمهور اخوانی مصر در همایش بزرگی بود که هفته قبل از تظاهرات گسترده این روزها در قاهره برگزار شد. مرسی در این همایش همصدا با سلفیان تند رو و ارتجاعی و دارای گرایش های تروریستی از مجاهدان خواست که برای جهاد در سوریه اعزام شوند! و شعارهای تند علیه شیعه و تکفیر ایرانیان و حزب الله هم در همه جای این همایش به گوش میرسید. تنها چند روز پس از این همایش فضیحتبار در عملیاتی وحشیانه هزاران نفر از پیر و جوان و خرد و کلان به خانه مرحوم شیخ حسن شحاته حمله کردند، او و دو برادر و یکی از همراهانش را با حیوانی ترین منش و ددمنشانه ترین شیوه به قتل رساندند و جنازه آنان را بر خیابانهای بیرون روی زمین کشاندند…حادثه ای که تمام جامعه مصر را به لرزه در آورد. بی تردید سیاست های سست و ملاحظه کارانه محمد مرسی و حکومت اخوانی ها و جو سازی شخص مرسی در نشست سران تهران علیه شیعه و ایران و نیز رفتار مدارامنشانه دولت های اخیر بر علیه شیعه و حزب الله را بایستی عامل اصلی وقوع این اتفاقات وحشیانه دانست.
4- روش تنگ نظرانه و افراطی اخوانی ها باعث شد که جریان های زیادی در عرصه سیاسی مصر به درست یا غلط احساس کنند روش حاکمیت اسلامگرای کنونی افراطی و حذفی است. حتی اسلامگراهای غیر اخوانی مانند متفکر بزرگ و برجسته مصری طارق البشری که رییس کمیته بازنگری قانون اساسی مصر در ماههای پس از انقلاب بود بارها نسبت به رفتار انحصارگرا و استبدادی اخوانی ها هشدار داده بود. فهمی هویدی، حسنین هیکل و بسیاری از شخصیت های بارز و برجسته اسلام گرا یا قومگرا و چپ به اخوانی ها توصیه کرده بودند که در ورود به ساختار قدرت تأمل کند و در برخورد با دیگر جریان ها با تساهل و تعامل بیشتری از خود خویشتنداری نشان بدهد. البته متأسفانه رهبران اخوانی بدون توجه به انتظارات جریان های انقلابی و حتی بدون توجه به این حقیقت که در مصر مردم جریان و تشکیلات اخوان المسلمین را نه به عنوان مدیران میدانی انقلاب بلکه به عنوان جریانی که 6 روز پس از به اوج رسیدن انقلاب به آن ملحق شد میشناختند. طبیعی است که طیف ششم آوریل و دیگر جریان هایی که خود را صاحبان اصلی جنبش میدانند حرکت اخوانی ها را به نوعی کودتا و موج سواری و بهره برداری از انقلاب مردم مصر تشبیه کردند.
5- عامل دیگر در آشفته شدن اوضاع کنونی و ناکامی بسیاری از اهداف بیداری اسلامی در مصر میباشد، ناتوانی حاکمیت اخوانی در برخورد با بقایای نظام طاغوتی مبارک است. با نگاهی به روند انتخابات ریاست جمهوری مشاهده کردیم که آقای احمد شفیق که یکی از مهره های اصلی دوران مبارک و نماینده خط خیانت و طاغوت بود در این انتخابات کمی کمتر از نیمی از آرای مردم را به دست آورد و محمد مرسی در شرایطی بسیار دقیق و حساس و تنها با اختلاف اندکی از او پیشی گرفت. نیز در رفراندم قانون اساسی تنها 30 درصد از مصریانی که حق انتخاب و رأی داشتند به این قانون اساسی رآی موافق دادند. همه این ها نشان از این دارد که دولتی قدرتمند و با حمایت های دمکراتیک مردمی شکل نگرفت و ریشه های نظام سابق در جایگاه های حساس همچنان ادامه حیات دادند و هیچ برنامه روشنی برای خشکاندن ریشه های عهد سابق در دستور کار نبود. البته قصد نداریم بین شرایط آغاز انقلاب اسلامی ایران و مصر مقایسه کنیم. شاید هم اساساً روش ما در خشکاندن ریشه های دوران شاه در مصر قابل اجرا نباشد اما به هر حال اخوانی ها و حاکمان انقلابی جدید مصر برنامه ای برای تطهیر و تصفیه فضای جدید از عناصر وابسته در ارتش، نیروهای امنیتی و دستگاههای حساس ملی نداشتند.
6- و بالاخره آخرین عامل تعیین کننده در به هم ریختن انقلاب مردم مصر و شکست اخوانی ها در سامان دادن به این اوضاع، ضعف حرکت سیستم سازی است. در دوران مبارک اصولا مبنای کشور بر دمکراسی نبود بلکه دیکتاتورری و تصمیم سازی های فردی و خودکامه و دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی مهمترین روش ها برای مدیریت رژیم بود. پیداست که در سیستم دمکراتیک این شیوه از جانب مردم انقلابی که خواستار نقش آفرینی خود در این صحنه اند قابل قبول نیست. متأسفانه در جنبش های اخیر بدون توجه به این که دمکراسی با صرف انتخابات اتفاق نمی افتد و سیستم سازی های برآمده از اراده مردم و مبتنی بر مشارکت گسترده سیاسی و فکری نخبگان عاملی تعیین کننده برای تحقق آن است، با نگرشی ساده انگارانه، ساده لوحانه و دیکتاتورمآبانه با بسنده کردن به رأی مردم، تلاش کردند که روشی انحصارطلبانه در سیستم سیاست کشور مبنای رهبری و مدیریت باشد.
7- در سایۀ ارزیابی تجربه و مدیریت جنبش اخوان المسلمین در عصر حاکمیت آنان بر مصر در واقع پارامترهای فقه سیاسی اهل سنت نیز قابل بازشناسی و تحلیل است. متأسفانه در دنیای اهل سنت به دلایل متعدد که در این جا قابل ذکر نیست، ریشه های تحول خواهی عدالت خواهانه در دانش فقه سیاسی و دیگر منابع و علوم اهل سنت ، مبتنی بر بازسازی نابسامان و غرض ورزانۀ حدیث و تفسیر کتاب و سنت و اصالت یافتن قدرت و حاکمیت و دشواری های مواجهه با سیستمهای غیر عادلانه و رسمیت نیافتن حرکت عقلانیت اجتماعی و سیاسی، خشکانده شده است. یکی از مهمترین اسباب خشک شدن فرصت های حاکمیت عادلانه و عقلانی و اخلاقی تلاش های تاریخی برای حذف مرجعیت اهل البیت و بلکه جلوگیری از هر نوع بهره گیری از منبع بی نظیر آنان است. بویژه تجربه سیاسی و حاکمیتی حضرت علی علی السلام میتوانست به عنوان سرمایه و گنجینه سیاسی اخوان المسلمین در مصر برای اسلامی سازی حاکمیت دوران پس از انقلاب اخیر به حساب آید. به هر حال به نخبگان اهل سنت پیشنهاد میکنیم که در سایه این شکست خطرناک با بررسی علل ریشه ای این ناکامی ها به بازسازی سیستم اندیشه و مدیریت عینی سیاسی و اجتماعی خود بپردازند و میراث فقه و کلام و تفسیر سیاسی و اجتماعی از دین را که تحت تأثیر جریان هایی همانند امویان به انحراف رفته است مورد بازبینی و اصلاح قرار دهند.
در پایان ذکر این نکته حایز اهمیت است که تظاهرات این روزهای مصر که به اجماع دوست و دشمن به معنای واقعی میلیونی بوده است و بنوعی پایگاه مردمی اخوانی ها را نشانه گرفت و نماد بزرگی از باز پس گیری آرای مردم بود از این جریان، ریشه در تمام آسیب های داخلی، تهدید های خارجی و نقشه های مخالفان آمریکایی و مواجهه با تکروی و انحصار طلبی سیاسی این جریان و البته شکافهای آشکار جریان اسلام گرای مصر و مصادره شدن بسیاری از محورهای جبهه سیاسی آنان توسط جریان سلفیت و ارتجاع و دخالت های کشورهای غربی و عربی دارد.
اگر به مضمون راهبردی چند سخنرانی از رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه ای توجه کنیم و محتوای آن ها را ناظر به اتفاقات و تحولات سابق و لاحق مصر بررسی کنیم بدون اغراق میتوان گفت که ایشان در میان تمام تحلیگران برجسته جهان اسلام بهترین و عمیق ترین تحلیل را از این بیداری جهان اسلام به دست دادند و به بهترین و شفافترین روش آن را اسیب شناسی کردند و تهدیدها و فرصت های این جریان بزرگ را در کنار نقاط ضعف و قوت و خطرهایی که اساس آن را هدف قرار خواهد داد برشمردند. متأسفانه نه نهادهای درونی مصر و بویژه جریان اخوان المسلمین به این هشدارها و تحلیلهای ایشان توجه کرد و نه نهادهای درون کشور خودمان در سایه تحلیل ایشان برای تآثیر گذاری بر روند بیداری اسلامی کارهای قابل توجه و برجسته ای انجام دادند. و اینک با درد و رنج بسیار شاهد بی اعتبار شدن مهمترین جریان اسلام گرای سیاسی منطقه عربی و جهان اهل سنت یعنی بی حیثیت شدن و تضعیف جریان اخوان المسلمین هستیم. پیداست که از نظر سنخیت این جماعت بی اعتبار شده در منطقه قرابت فکری بالایی با حرکت انقلاب اسلامی داشت. و شکست اخوانی ها در مدیریت سیاسی مصر و در غلتیدن آنان در طرح های فتنه عربی و یا توطئه های غربی به حیثیت اسلام سیاسی به طور عمومی آسیب زده است.
در نوشتار دیگری تلاش خواهیم کرد راهکارهای عملی برای سامان دهی جریان اسلام گرای سیاسی اجتماعی در منطقه بیداری اسلامی به پیگیران این جریان ارائه گردد.
بر اساس مطالعه سیر تحولات مصر، در حالی که اخوانی ها در فکر بزرگداشت اولین سالگشت به قدرت رسیدن جریان سیاسی خویش بودند، اما رخدادهای صحنه عمل، با میل و خواهش آنان همراه نیست و نرخ اعتراضات و صدای معترضان به الگوی سیاسی و رهبری جریان اسلام سیاسی در مصر بشدت بالا رفته استنجفعلی میرزایی
همان بی تجربگی اخوانی هادر بین این عوامل از همه موثر تر بوده و اگر این طور نبود به راحتی قادر به مدیریت بودند. ممنون از مطلب شما اخوی