مواجهه روحانیان با مهدی بازرگان
سید هادی طباطبایی:
“آقای بنی صدر، دلت را به اینها خوش نکن، اینها همه با هم هستند، این آخوندها را من تجربه کردهام. تو که یک آخوند زاده هستی این آخوندها را نشناختهای؟ این آخوندها در مواقع حساس همه شان با هم میشوند”.1 این سخنان را مهدی بازرگان خطاب به ابوالحسن بنیصدر میگفت و پرده از نکته مهمی بر میداشت. موقعیتِ حساس اگر در میرسید، روحانیون هم اختلافات را کنار میگذاشتند. در مواجهه با مهدی بازرگان هم گویی آن زمانِ حساس فرا رسیده بود. غالب روحانیونِ انقلابی، منشِ فکری، سیاسی و رفتاری مهدی بازرگان را بر نمیتافتند و بر وی خُرده میگرفتند.
در ماجرای تشکیل حکومت اسلامی، بازرگان را مورد طعن قرار میدادند و رأی او را در این خصوص نمیپذیرفتند. آیتالله ابراهیم امینی در این خصوص گفته بود که بازرگان فرد متدینی است اما تصویر درستی از حکومت اسلامی ندارد.2 آیتالله مسعودی خمینی هم، طرز فکر بازرگان را در این خصوص بر نمیتافت و عنوان میکرد: بازرگان معتقد بود که مقداری سازش با حاکمانِ جائر لازم است، ولی امام خمینی یک لحظه هم اینگونه نمیاندیشید و عمل نمیکرد.3
با تشکیل حکومت و استقرار جمهوری اسلامی، اما در امور اجرایی کشور هم تنش میان بازرگان و روحانیون بالا میگرفت. تشکیل کمیتههای انقلاب، یکی از موارد اختلاف با بازرگان بود. آیتالله مهدوی کنی، منش بازرگان را در این خصوص بر نمیتابد و میگوید: “مهندس بازرگان در سخنرانیهایش به بچههای کمیته حمله میکرد. به یاد دارم که ایشان هر شب جمعه از تلویزیون سخنرانی میکرد و هفتهای یک شب، گردش کار دولت را گزارش میداد و در همین سخنرانیها به نیروهای خودجوش انقلاب حمله میکرد”.4 مهدوی کنی این موضع بازرگان را مورد نقد قرار میدهد. بازرگان بر سر این مسأله حتی مجبور میشود، نزد امام خمینی برود و از آن گلایه کند. مهدوی کنی که از ماجرا اطلاع مییابد، شخصاً به نزد آیتالله خمینی میرود و از مواضع بازرگان گلایه می کند. امام خمینی اما تأکید میکند که کمیتههای انقلاب میباید پابرجا بماند.
بازرگان از همان ابتدای تشکیلِ دولت، اعلام کرده بود که منش مدارا گونه را میپسندد. این نحوه رفتار اما مطابق با ذائقهی آن دوران نبود. مهدوی کنی از سخنرانیای یاد میکند که بازرگان در آن از منشِ سیاسی خود سخن گفته و انتقاداتی برانگیخته است. او میگوید” آقای مهندس بازرگان پشت میکروفن قرار گرفت و سخنرانی کردند و ضمناً به این نکته اشاره کردند که انقلابیون، دولتی انقلابی و “بولدوزر”وار میخواهند. امام بلدوزر میخواهد، ولی من پیکان هستم. من حرکت میکنم، اما پیکان وار حرکت میکنم، دولت انقلابی که به آن معنا مثل بلدوزر بزنم و خراب کنم و به پیش بروم نیستم. بعد هم به بختیار خطاب کردند که ای بختیار لُر، بیا بشو مانند حُر و دولت را رها کن…”5
در پی تشکیل دولتِ موقت توسط بازرگان، برخی بر این باور بودند که امام خمینی نیز با مهدی بازرگان بر سر مهر نبود و از سر ناچاری او را پذیرفته بود. آیتالله سید محمد خامنهای از آن جمله است.6 محمد خامنهای بر این باور است که امام خمینی، از ابتدا با مهندس بازرگان مخالف بود و فشارهایی باعث شد تا امام نیز با تشکیل دولت موقت توسط ایشان موافقت کند. حجتالاسلام عمید زنجانی اما این نظر را نمیپذیرد و میگوید: سنت و سیره امام این طور بود که از افراد تا آنجایی که امکان پذیر هست استفاده بشود، ما اصلاً انتظار علم غیب از امام نداریم و نباید هم داشته باشیم. در ماجرای مهندس بازرگان هم چنین بود.7 آیتالله محمد خامنهای اما میگوید به دلیل شناختی که از بازرگان داشته است، با ریاست او در سمَتهای بالا مخالف بوده.8 آیتالله مسعودی خمینی، از محمدتقی مصباح یزدی نام میبرد که وی نیز از مخالفانِ تشکیل دولت موقت بوده است.9
حجت الاسلام ناطق نوری اما می گوید تنها کسی که با تشکیل دولت موقت توسط بازرگان مخالف بوده، مرحوم ربانی شیرازی بود. وی جلوی همه به امام با عصبانیت و صریح میگفته که انتخاب بازرگان، انتخابِ صحیحی نیست . 10
با همهی اینها اما امام خمینی حکم به تأیید دولت موقت داد. آنگونه که مهدوی کنی از قول امام نقل میکند، ایشان در مورد بازرگان بر این باور بود که “مهندس بازرگان آدم خوبی است، اما کج سلیقه است”.11 برخی از روحانیون اما، ماجرا را از کج سلیقگیِ بازرگان فراتر میبردند و تفاوت را در اساس دینداری او میدیدند. ناطق نوری خاطرهای را نقل کرده است که نشان از مخالفت با مهندس بازرگان و سلوک دینی او دارد: “در زندان مناظرهای بین شهید محمد منتظری و بازرگان صورت گرفت. یک طرف مناظره، مهندس بازرگان و یک طرف محمد آقا منتظری که کتاب “راه طی شده” بازرگان را نقد میکرد و مرحوم محمد اشکالات اساسی وارد میکرد. بنده هم در کنار محمد آقا بودم. احمد علی بابایی که ناظر این مناظره بود، خیلی عصبانی شد و به شهید محمد منتظری گفت بچه چه میگویی؟ حضرت آیتالله طالقانی این جا نشسته و اشکال نمیکند، و تو اشکال میکنی؟ محمد هم آدم رُکّی بود، یک دفعه برگشت و گفت برو بابا دنبال کارت. مگر به هر کسی میشود گفت آیتالله؟ یک مرتبه فضا به هم ریخت و جلسه تعطیل شد. فردایش علی بابایی به من گفت به این رفیقت بگو اگر بیرون برود نظرش راجع به ما چیست؟ ایشان فرمود: میگویم اسلام ما با اسلام اینها فرق میکند، مذهب ما با مذهب اینها فرق میکند، امام زمان ما با امام زمان اینها فرق میکند…” 12
حجتالاسلام دری نجف آبادی هم، مسئله اختلاف با بازرگان را بر سر عقاید دینی وی میداند. وی ریشههای فکری مجاهدین خلق را هم در افکار بازرگان جستجو میکند و میگوید: مجاهدین خلق عقاید و نظرات خودشان را به نام تفسیر مطرح میکردند و میخواستند اسلام را به صورت علمی و جوانپسند عرضه کنند. آنها معتقد بودند که اسلام نباید در سیاست دخالت کند و به نوعی شعار جدایی دین از سیاست را سر میدادند، نتیجه نهایی که مهندس بازرگان گفته بود هم به همین صورت بود. دری نجفآبادی سپس میگوید: مشخص است کسانی که بر روی چنین سفرهای تغذیه فکری شوند تا چه حد افکارشان بیمار و نسبت به مبانی اخلاقی و مذهبی پای بند میباشند. 13
بسیاری از روحانیون، اعتراض مهندس بازرگان بر فرستادنِ سه صلوات بر امام خمینی(ره) را نیز خرده گرفتند. ماجرا اینگونه بود: در جلسهای که مهندس بازرگان به سخنرانی میپرداخت، مردم با شنیدن نام امام خمینی سه صلوات پی در پی فرستادند. بازرگان عنوان کرد که صلوات مخصوص پیامبر است و بایسته نیست در حالی که با شنیدن نام آن حضرت با یک صلوات ابراز احساسات میکنیم، با شنیدن نام آیتالله خمینی سه صلوات بفرستیم. طرفه آنکه دیگر بار با شنیدن نام خمینی طنین سه صلوات پی در پی را شنیدیم که گویی پاسخ مردم بود به شبهه مهندس بازرگان! مهندس بازرگان جز این چارهای ندید که با طنزی، از کنار آن پاسخ شکننده بگذرد. او گفت: پس از آزادی از زندانِ شاه، خانواده را برای سفری تفریحی به شمال میبردم. عبدالعلی که با عواطف کودکانهاش مایل نبود هیچ رانندهای از من سبقت بگیرد، پس از آنکه از سبقتهای پی در پی تلخکام شد، با التماس معصومانهای گفت: پدر! چندی کنار جاده توقف کن تا همه ماشینها بگذرند، آنگاه ما حرکت میکنیم. مهندس بازرگان در پی خنداندن حاضران-در واکنش به عواطفی کودکانه- گفت اینک من توقف میکنم، تا همه عبور کنند هر چه میخواهید صلوات بفرستید؛ آنگاه سخنرانی را ادامه میدهم.14 آیتالله مهدوی کنی ماجرای سه صلوات بر امام خمینی را اینگونه تحلیل میکند: رژیم پهلوی از نام خمینی فرار میکرد و فکر میکرد میتواند آن را به بوته فراموشی بسپارد و از دلها محو کند. از این رو ما به بهانههای گوناگون نام امام را مطرح میکردیم و این در آن موقع خود یک مبارزه بود و اینکه نام امام همراه با سه صلوات معمول شد جنبه مبارزه و کج دهنی به رژیم داشت نه اینکه نعوذ بالله امام خمینی را از پیامبر اکرم(ص) بالاتر میدانستند، که مرحوم بازرگان روی آن حساسیت نشان می داد. 15
مخالفت با بازرگان اما در عرصه سیاسی هم بروز میکرد. آیتالله محمد یزدی بارها در رفتارهای سیاسی با وی به مخالفت پرداخته بود. آیتالله یکی از این موارد را اینگونه گزارش داده است: در آستانه پیروزی انقلاب در قم اطلاع پیدا کردم که یک بسته سنگین طلا که متعلق به یکی از اشخاص حقیقی بود، توسط شهربانی قم به اسم قاچاق مصادره و مضبوط شده و صاحب آن هم به زندان افکنده شده است… پیغام آقای بازرگان به من داده شد که در آن آمده بود باید بسته مزبور را به دلیل اینکه در شمار اموال دولتی است، به ما تحویل دهید و تا اینجا هم نمیبایست در آن مال تصرف میکردید. من هم بی تأمل گفتم: آقای بازرگان برای خودشان فرمودهاند.16 آیتالله محمد یزدی همچنین از ملاقاتی سخن میگوید که مهندس بازرگان و ابراهیم یزدی با وی داشتهاند. محمد یزدی آن ملاقات را به صوت محرمانه ضبط میکند. در پایان آن دیدار، آیتالله خطاب به مهمانانش میگوید: جناب آقای بازرگان! آقای یزدی! همه حرفهای شما را شنیدم ولی یک سؤال برایم باقی است و آن اینکه اگر شما برای فعالیت سیاسی آزاد باشید و بتوانید به راحتی جلسه ترتیب دهید و حرفهایتان را بزنید آیا به موارد مثبت نظام هم اشاره خواهید کرد؟ یا همواره از منفیات که ما هم منکر آن نیستیم دم خواهید زد؟… آقای ابراهیم یزدی شروع به صحبت کرد. حرفهایش تند و خشن بود و خشونت او در قیاس با آقای بازرگان مرا به یاد وقایع صدر اسلام میانداخت که بعد از ارتحال پیامبر (ص) از میان آن دو نفری که میدان دار شدند، یکی از آنها دارای روحیه نرم و انعطاف پذیری بود به نحوی که حتی میشد روی او اثر گذاشت، اما آن دیگری خشک و خشن بود.17
بازرگان در ۳۰ دی ماه ۱۳۷۳ چشم از جهان فرو بست. او وصیّت کرد تا در قم به خاک سپرده شود، همان شهری که میزبان روحانیون بود و مهدی بازرگان آنها را تجربه کرده بود: “…این آخوندها را من تجربه کردهام. این آخوندها در مواقع حساس، همه شان با هم میشوند..”.
منابع
خاطرات آیتالله مهدوی کنی، ص۲۹۸
خاطرات آیتالله ابراهیم امینی، ص۲۳۱
خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ص۳۹۹
خاطرات آیتالله مهدوی کنی، ص۲۲۵
خاطرات آیتالله مهدوی کنی، ص۲۰۷
خاطرات آیتالله سید محمد خامنه ای، ص۳۴۵
خاطرات حجتالاسلام عمید زنجانی، ص۲۳۲
خاطرات ایت الله سید محمد خامنه ای، ص۳۵۷
خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ص۳۵۰
خاطرات حجتالاسلام علی اکبر ناطق نوری، ص۱۶۸
خاطرات آیتالله مهدوی کنی، ص۲۰۹
خاطرات حجتالاسلام ناطق نوری، ص۸۱
خاطرات حجتالاسلام دری نجف آبادی، ص۱۴۴
جام شکسته، خاطرات حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه، صص۳۴۹-۳۵۰
خاطرات آیتالله مهدوی کنی، ص۱۱۰
خاطرات آیتالله محمد یزدی، صص۴۶۵-۴۶۶
خاطرات آیتالله محمد یزدی، ص۵۱۱