هدایت به جای حکمرانی
سید شهابالدین کاظمیان
آثار برجای مانده از مستشرقان و سفرنامههای افراد خارجی از یک منطقه همیشه مورد توجه مورخین و محققین بوده است. بیشک در این نوشتهها جهتگیریهای شخصی، فرهنگ شخص نویسنده و شرایط حاکم بر آن دوره موثر است و نویسنده به تشخیص خود و یا به تناسب موضوعی خاص بر برخی جنبهها تاکید بیشتری دارد و سایر جنبهها را نادیده میگیرد. البته که در یک زمان کوتاه، فرد نمیتواند به درک کامل و جامعی از یک منطقه و مناسبات حاکم بر آن برسد و حتی گاهی نوشتههایش اسیر سادهلوحی و یا تعمیمهای ناروا میشود. اما تفاوت نگاه او به فراخور خارجی بودنش نسبت به بومیان و ساکنان یک منطقه، باعث میشود که بعضا بر موضوعاتی دست گذارد که از سر کثرت و یا روزمرگی در تیررس توجه اهالی منطقه نبوده و به چشم ایشان نمیآمده است. به ندرت میتوان نوشتههایی یافت که در آن نویسنده از ظاهرسازی و غرضورزی مبری باشد اما بیشک این آثار میتوانند در ایجاد تصویری کاملتر و واقعیتر از زندگی یک منطقه کمک کند و ما را در درک درستی از فضای حاکم یاری رساند. از این رو بر آن شدیم تا نگاهی از بیرون به مناسبات حوزه نجف و مراجع تقلید این شهر داشته باشیم.
در اکتبر سال ۲۰۰۹، گروهی متشکل از چهار شخصیت محقق و دانشگاهی امریکایی با هماهنگی مقامات رسمی عراق فرصت یافتند تا از نجف دیدن کنند و ملاقاتهایی با شخصیتهای مهم و برجسته شیعی این شهر داشته باشند. این افراد که هر کدام زمینه کاری و آکادمیک متفاوتی داشتند عبارت بودند از: گری سیک، دال اف ایکلمن، گلن هاوارد و آگوستوس ریچارد نورتون. این گروه موفق شد تا از بخشهای معروف مذهبی نجف که غیرمسلمانان کمتر موفق به بازدید از آنها میشدند، دیدن کند و از میان مراجع چهارگانه نجف، به جز آیتالله سیستانی، با آیات عظام سعید حکیم، بشیر نجفی و فیاض ملاقات داشته باشد. به ادعای ریچارد نورتون، آیتالله سیستانی هم در جریان این سفر بود و علیرغم آنکه این گروه موفق به دیدار با او نشد، اما وی موافقت خود را با بازدید این هیات از نجف ابراز کرده بود. نورتون همچنین مدعی است که این سفر به طور کامل توسط عراقیها برنامهریزی شده بود.
از میان این هیات، دو تن در نوشتههای جداگانه اشارههایی به این سفر داشته اند. یکی آگوستوس ریچارد نورتون، استاد دپارتمان انسانشناسی و روابط بینالملل دانشگاه بوستون است که در مقاله مفصلی تحت عنوان Al-Najaf: Its Resurgence as a Religious And University Centre که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد، به بیان تجربیات و اندوختههای خود از این سفر پرداخت. نورتون که تخصصش در روابط خارجی ایالات متحده امریکا در خاورمیانه و مطالعات خاورمیانه و مردمشناسی سیاسی است، در این نوشته ضمن نگاهی به تاریخ شهر نجف و جایگاه سیاسی و علمی آن در جهان اسلام، از جزییات دیدارش با مراجع تقلید این شهر و فضای حاکم بر حوزه علمیه آنجا سخن گفته است. دیگر عضو این هیات که به طور تلویحی اشارهای به این سفر داشته، گری سیک تحلیلگر نامآشنای امریکایی بوده که در بخشی از مقالهاش تحت عنوان Will Iran Dominate Iraq? گزارشی از سفر این هیات چهارنفره به نجف و دیدارهای انجام گرفته ارائه کرده است. در ادامه نگاهی اجمالی خواهیم داشت به بخشهایی از این دو نوشته که مربوط به دیدارهای این گروه با چند تن از مراجع تقلید نجف و مسایل مربوط به حوزه این شهر است.
نورتون در مقاله خود بارها تاکید دارد که تمامی مراجع تقلیدی که با آنها دیدار داشته، نقش مرجعیت را در راهنمایی شهروندان و دولت، نظارت بر مقامات مسئول و حفظ اتحاد و یکپارچگی مردم میدانستند. او در توصیف اولیه از این مراجع و زندگی ایشان میگوید: "این علما هر کدام با بیش از نیم قرن تجربه و حکمت انباشته، در راس حوزه شیعی قرار دارند. جوانترین ایشان، آیتالله نجفی، در اواخر دهه ششم از عمرش به سر میبرد. تفسیر و روشن نمودن سوالاتی که توسط اطرافیان طرح میشود بخشی از زندگی روزانه ایشان است، آنها به بحث خو گرفته اند و از پس مباحث مطروح به خوبی بر میآیند. این فضا مرا به یاد دقتهای آکادمیک در سمینارهای دانشگاه شیکاگو میانداخت." او اضافه میکند که "در طول بحثهایمان در نجف، همصحبتهای ما اغلب بر نقش خود در راستای ارشاد و متقاعد کردن مردم در جهت انجام بهترین تصمیمها و هدایت ایشان و عدم انجام امور مربوط به قدرت و زمامداری تاکید داشتند. آنها چه آشکارا و چه به طور ضمنی، عراق را متفاوت با ایران میدیدند. در طول دیدار اکتبرمان، یکی از اعضای هیات علمی حوزه (اساتید حوزه)میگفت که تحصیل در قم از ناحیه نگاه ایدئولوژیک رنج میبرد، امری که با استقلال حوزه از قدرت در شهری چون نجف متفاوت است."
از جمله افرادی که این هیات آمریکایی را به دیدار پذیرفت، آیتالله محمدسعید حکیم بود. نورتون در این باره مینویسد: "فشار حکومت (صدام) پس از انتفاضه سال ۱۹۹۱ (بر حوزه نجف) بیشتر شده بود و در اغلب گفتوگوهایمان، شخصیتهای حوزه به این نکته گریزی میزدند؛ به خصوص آیتالله العظمی محمدسعید حکیم که با تلخی و تندی از آن دوره یاد میکرد. ما حکیم را در مجلس سادهاش ملاقات کردیم. بیت او مانند دیگر همسلکانش در یک خیابان معمولی و بینام واقع شده بود که تنها با موانعی فلزی و چند نگهبان مشخص بود. حکیم به آرامی و با طمانینه ناشی از سن و سالش وارد اتاق شد. او در طول جنگ ۱۹۹۰-۹۱ در زندان بود و صدای شلیک گلوله در خارج از سلولش را به یاد میآورد؛ او میگوید که زندانبانانش در ابتدا گیج و دستپاچه بودند اما پس از مدتی صدای جشن و شادی انها را میشنود و متوجه میشود که رژیم و همراهان آن نجات یافته اند و بر سر کار باقی خواهند ماند. حکیم معتقد بود که «اشتباه بزرگی از جانب ایالات متحده بود که صدام را در سال ۱۹۹۱ سرنگون نکرد.». او میدانست که صدام از شیعیان انتقام خواهد گرفت و چون «طوفان سهمگینی» جامعه را پریشان خواهد کرد…. او میگفت که در آن برهه مجموع علمای نجف از این اتاق کمتر بود (کمتر از ۱۰ تا ۱۲ تن). رژیم کمر به نابودی حوزه نجف بسته بود و طلبهای از خارج از عراق در این شهر نبود. همه طلاب میبایست تنها برای رضای خدا به سختی کار و مطالعه میکردند. او اما تاکید داشت که این فشارهای رژیم نتوانست علمای این شهر را علیرغم اینکه نمیتوانستند چیزی چاپ و منتشر کنند، از تحقیق و مظالعه بازدارد. «ما حمایت خداوند و دست پنهان او را حس میکردیم». ….. حکیم سپس به مسئولیت اصلی حوزه نجف بازگشت که همانا تفسیر قانون خداوند است. او متذکر شد که این نهاد ۱۴۰۰ سال است که ادامه دارد و این قوانین محفوظ مانده اند. «ما کار و تلاش نمیکنیم که به سادگی به این میراث علمی بیفزاییم، بلکه ما میخواهیم مطمئن شویم که برخی از مردم در روز داوری (دادگاه) به اشتباه و به طور ضعیف مورد قضاوت قرار نگیرند. ما نیز همانند دارو بر آنیم تا مردم را نجات دهیم….. مانند دیگر علمای نجف، آیتالله حکیم نیز تاکید داشت که عمق تحقیقات علمی که در این حوزه در جریان است بی نظیر است، چرا که این حوزه در نجف واقع شده و با امام علی، امام اول شیعیان مرتبط است. او بیان داشت که تا قرن هشتم هجری، علما تنها به تدریس مسایل اخلاقی و فقه بسنده میکردند، چراکه آن زمانها مسایل سادهتر از امروز بود. وی اشاره داشت که امروز نیاز است تا مباحث تخصصیتر شود، چرا که در پی گسترش علم، نظریات و دیدگاههای متعددی طرح شده که نیاز به ارزیابی و ارزشگذاری دارند. او از یک متخصص قلب در کنار خود بهره میبرد تا اطلاعات تخصصی را که یک مجتهد باید در آن آگاهی داشته باشد را بیان کند…. حکیم اشاره داشت که او زمانی برای مطالعه دیگر فرقههای اسلامی نداشته است. مسئولیت او این است تا هرآنچه که میتواند برای نجات مردمش انجام دهد. او گفت که خداوند به مسلمانان دستور داده که "از آنچه که نمیدانید پیروی نکنید" و اولویتش خدمت به مردم در جهت حفظ آنهاست: «من قانون را حفظ میکنم». او بر مسئولیتش در دوری از اشتباه تاکید داشت و یادی از پدربزرگش، آیتالله محسن حکیم کرد که «شبی داشت به رخت خواب میرفت، اما ناگاه به میز مطالعهاش بازگشت تا اشتباهی که در یکی از نوشتههایش داشته را اصلاح کند؛ او تا آن اشتباه را تصحیح نکرد نتوانست چشم بر هم گذارد چرا که ممکن بود آن اشتباه، یک مومن را گمراه کند.»… بیشک حکیم مسایل خارج از عراق را نیز دنبال میکند، از جمله مسایل مربوط به افغانستان. او به ما یادآور شد که تعداد زیادی از شیعیان در افغانستان به سر می برند (هزارهها) و معتقد بود که اگر امریکا این کشور را ترک کند، دوباره اتفاق سال ۱۹۹۷ تکرار خواهد شد، آن هنگام که طالبان قدرت را در کابل در دست گرفت. او بر این باور بود که غرب دارد اعتبارش را از دست میدهد."
مرجع بزرگ دیگری که نورتون و گروه همراهش در نجف به دیدن او رفتند، آیتالله بشیر نجفی بود. او این دیدار را اینچنین توصیف میکند: "هرچقدر که حکیم محزون و تیره بود، در مقابل آیتالله العظمی نجفی سرزنده و شوخ بود. بیت او تا حرم امام علی بسیار نزدیک بود و چندان از خانه ایتالله سیستانی که تحت مراقبت سنگین نگهبانان قرار داشت، دور نبود. هنگامی که گروه کوچک ما به انجا رسید، حدود ده تا دوازده نفر از طلاب آسیای جنوبی در حال ملاقات با او بودند، اما وی حدود یک دقیقه مشغول خوشآمدگویی با ما شد. نجفی در هند استعماری متولد شد، اما خانواده او در زمان جدایی هند و پاکستان به پاکستان رفتند. او حدود ۵۰ سال پیش به نجف آمد. برعکس آیتالله العظمی حکیم، نجفی تعاملی سقراطگونه داشت و با افکار و ایدههای گوناگون درگیر میشد. از انجا که میهمانان او از امریکا بودند، او خواست تا درباره تروریسم صحبت کند. وی به چگونگی استفاده نابهجا از برچسب «تروریست» در مباحث غربی مشکوک بود و متذکر شد «مردمی که علیه شهروندان دست به خشونت میزنند، مسلمان واقعی نیستند و از جانب اسلام سخن نمیگویند». دیدگاه او درباره استانداردهای دوگانه ایالات متحده در مواجهه با تروریسم برای هرکسی که درباره این موضوع با ذهنی باز بحث کرده باشد، آشنا بود…. از ایتالله نجفی درباره رقابت میان نجف و قم پرسیدیم. او با اشاره به تلاش زیاد علما برای یادگیری و ملا شدن در رشته خود حرفهایش را آغاز کرد. او بر این باور بود که رقابت موجب تقویت روح و کرامت انسان است، و از این رو رقابت میان این دو حوزه را برای پیشرفت مهم ارزیابی کرد. پس از آنکه درباره تعداد طلبههای نجف در مقایسه با قم پرسیدیم، نجفی گفت « آنچه اهمیت دارد کیفیت است و نه تعداد»… او با ذکر حدیثی از امام جعفر صادق، گفت که ماتریالیسم بد است و انسان باید به جای آن خدا را پرستش کند. او در پاسخ به سوالی پیرامون جواز یا عدم جواز لقاح مصنوعی در تشیع، پاسخ داد که بشر این امکان را ندارد که به همه مشکلات زندگی غلبه کند و انسان نمیتواند همه آنچه را که میخواهد به دست آورد. بعد از بحث مفصل و روشن درباره مشکلاتی که برخی زوج ها در بچهدار شدن با آن مواجه اند، او نهایتا این روش را همانند آیتالله فیاض غیرمجاز (حرام) دانست. آیتالله بشیر نجفی به شوخی گفت که «برخی از افراد از بقیه خوششانستر هستند، برخی زنان پاسپورت امریکایی در رحم خود دارند در حالی که برخی دیگر پاسپورت پاکستانی، و این چیزی است که هست.» او در حالی که لبخندی به لب داشت گفت «مثلا من دوست داشتم که سید باشم و از نوادگان پیامبر، اما نشده است.» او باز به مسئله لقاح مصنوعی بازگشت و به ویژه بر این نکته تاکید داشت که از دیدگاه اسلامی پدر آن فرزند چه کسی خواهد بود؟ پیامدهای قانونی او را دچار مشکل میکند. او ادامه داد که دو گونه استدلال در اینجا برای ما وجود دارد، اول قوانین تغییرناپذیری که در قرآن، حدیث و سنت آمده و دومین نوع از استدلال که علمایی نظیر نجفی را به خود مشغول داشته طبقهبندی است، به این معنا که بفهمیم چگونه درباره یک سوال مانند لقاح مصنوعی که پاسخ روشن و از قبل تعیینشدهای برای آن نداریم، بیاندیشیم… در طول بحث، نجفی بارها اشارههایی به فقرا و محرومین هم داشت."
آیتالله فیاض دیگر مرجع بزرگی بود که این گروه چهارنفره امریکایی را به دیدار پذیرفت، اما گویا به نسبت دیگر همقطاران خود چندان به آنها خوشبین نبود. ریچارد نورتون فضای این ملاقات را چنین شرح میدهد: "برعکس آیتالله نجفی، فیاض در ملاقات با ما به نظر کمی گیج و سردرگم میرسید، البته این سردرگمی قابل درک بود چرا که وی هنوز کاملا مطمئن نبود که ما چه کسانی هستیم. فیاض بسیار به خاطر فضل و دانشش مورد احترام است و گفته میشود که مقتدی صدر هم در اوایل دهه (پیشین) شاگرد او بوده است. او پذیرای چند سوال محدود از ما بود اما میخواست که ما بفهمیم اسلام مجموعه کاملی از قوانین است که نیاز به تغییر ندارد. همانند دیگر هم ردههایش، او تاکید داشت که نقش او ارشاد و توجیه مسلمانان است تا راه اسلام را پیدا کنند و از قوانین آن تبعیت کنند. همانند بسیاری از علمایی که در نجف با آنها مواجه شدیم، او اشاره داشت که اسلام مروج تروریسم نیست.
نوشته گری سیک به مفصلی مقاله نورتون نیست، در واقع او طی مقالهای که به روابط ایران و عراق پس از سقوط صدام میپردازد، گریزی هم به این دیدار میزند و به عنوان پشتوانه تحلیلهای خود به آن استناد میکند. سیک در نوشتهاش معترف است که دیدار این گروه امریکایی غیرمسمان از نجف کمی غیرمعمول بوده، اما از آنجا که آیتاللهها روزانه با زائرانی از گوشه و کنار جهان ملاقات دارند، از این موضوع غافلگیر نشدند و از سوالات سخت آنها اذیت و ناراحت نشدند. گری سیک هم به مانند نورتون متذکر میشود که آموزشهای دینی در حوزه از روش سقراطی بهره میبرد که همان پرسش و پاسخ است و محدودیتی را بر نمیتابد. این پیرترین عضو گروه که طبق پروتوکل عراقیها اولین سوال هر جلسه را باید میپرسید، در ابتدای همه دیدارها جویای جایگاه درست دین در عراق پس از صدام از منظر این مراجع تقلید میشد. او مینویسد که همه این مراجع به زبانهای گوناکون میگفتند که «دین تنها میتواند افراد را ترغیب و ارشاد کند و قدرت کنترل یا اعمال زور ندارد». این علمای دینی وظیفه خود میدیدند که مردم را هدایت و رهبران سیاسی را موعظه کنند و پیشهادهایی به آنها دهند، اما هیچ کدام میل رغبتی به حکمرانی نداشتند.
گری سیک میگوید که موضوع بحثهایی که در این دیدارها در جریان بود سیاسی نبودند اما ناگزیر هر بحث جنبههای سیاسی هم دارد، مثلا هیچگاه سیک و همراهانش به طور مستقیم نمیخواستند که دیدگاهشان پیرامون نقش اسلام با آنچه در نظام تئوکراتیک ایران در جریان است را مقایسه کنند، اما بارها در میان بحثها، این دست مسایل هم مطرح میشد. از جمله موارد به یاد ماندنی این دیدارها برای گری سیک، بحثی طولانی بود که این هیات چهارنفره با گروهی حدودا ۱۵ نفره از علمای تراز اول و اساتید حوزه نجف داشتند که از صبح تا ناهار به درازا انجامید و حتی تا بعدازظهر هم ادامه یافت. او در همین راستا مینویسد: "یکی از آنها در پاسخ به اینکه آیا علما آزادانه میان نجف و قم در حرکت هستند، گفت آری و اظهار داشت که سه مرحله آموزشی حوزه میان این دو شهر به طور عمده مشابه است {سه دوره مقدمات، سطح و خارج}. اما سپس نظرش را تغییر داد و گفت که به طلبههای خود توصیه نمیکنیم که برای مقدمات به قم بروند، چرا که در ایران، اولین دوره تحصیلات حوزوی به دورهای برای آموزش برنامههایی در جهت تربیت مقامات اداری بدل شده است." گری سیک با توجه به دیدارهای انجام گرفته در این سفر، به صراحت مدعی است که حوزه نجف قصد ندارد که نقش مشابهی با آنچه در ایران در جریان است، داشته باشد. او به نقل از یکی از علمای نجف مینویسد "پس از سقوط صدام، حوزه نجف با این مسئله درگیر بود که آیا میخواهد مدل موجود در دولت مذهبی ایران را دنبال کند یا خیر که سرانجام تصمیم بر آن شد که خیر." گری سیک نامی از این روحانی نمیبرد اما او را چنین معرفی میکند: "یکی از علما که خود از خانواده معروفی از روحانیون عراقی بود و تعدادی از اعضای خانواده او در دوران خفقان حکومت صدام در ایران به سر میبردند و شماری از خویشاوندانش به دست صدام کشته شده بودند". با توجه به این توضیحات و نوشتههای نورتون، به نظر میرسد که این عالم کسی به جز آیتالله سعید حکیم نیست. اما این تحلیلگر مسایل خاورمیانه، تاکید میکند که این نگاه مانع از ایفای نقش مهم حوزه در امور سیاسی عراق نمیشود و برای نمونه، آیتالله سیستانی در موارد مهم گوناگونی وارد شده و مروج رفتار غیرخشونتآمیز و شفافتر شدن روند دموکراتیک عراق شده است؛ مواردی که برخی از آنها فراتر از مسایل شیعی و فرقهای بوده است.
در اکتبر سال ۲۰۰۹، گروهی متشکل از چهار شخصیت محقق و دانشگاهی امریکایی با هماهنگی مقامات رسمی عراق فرصت یافتند تا از نجف دیدن کنند و ملاقاتهایی با شخصیتهای مهم و برجسته شیعی این شهر داشته باشند. این افراد که هر کدام زمینه کاری و آکادمیک متفاوتی داشتند عبارت بودند از: گری سیک، دال اف ایکلمن، گلن هاوارد و آگوستوس ریچارد نورتون. این گروه موفق شد تا از بخشهای معروف مذهبی نجف که غیرمسلمانان کمتر موفق به بازدید از آنها میشدند، دیدن کند و از میان مراجع چهارگانه نجف، به جز آیتالله سیستانی، با آیات عظام سعید حکیم، بشیر نجفی و فیاض ملاقات داشته باشد. به ادعای ریچارد نورتون، آیتالله سیستانی هم در جریان این سفر بود و علیرغم آنکه این گروه موفق به دیدار با او نشد، اما وی موافقت خود را با بازدید این هیات از نجف ابراز کرده بود. نورتون همچنین مدعی است که این سفر به طور کامل توسط عراقیها برنامهریزی شده بود.
از میان این هیات، دو تن در نوشتههای جداگانه اشارههایی به این سفر داشته اند. یکی آگوستوس ریچارد نورتون، استاد دپارتمان انسانشناسی و روابط بینالملل دانشگاه بوستون است که در مقاله مفصلی تحت عنوان Al-Najaf: Its Resurgence as a Religious And University Centre که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد، به بیان تجربیات و اندوختههای خود از این سفر پرداخت. نورتون که تخصصش در روابط خارجی ایالات متحده امریکا در خاورمیانه و مطالعات خاورمیانه و مردمشناسی سیاسی است، در این نوشته ضمن نگاهی به تاریخ شهر نجف و جایگاه سیاسی و علمی آن در جهان اسلام، از جزییات دیدارش با مراجع تقلید این شهر و فضای حاکم بر حوزه علمیه آنجا سخن گفته است. دیگر عضو این هیات که به طور تلویحی اشارهای به این سفر داشته، گری سیک تحلیلگر نامآشنای امریکایی بوده که در بخشی از مقالهاش تحت عنوان Will Iran Dominate Iraq? گزارشی از سفر این هیات چهارنفره به نجف و دیدارهای انجام گرفته ارائه کرده است. در ادامه نگاهی اجمالی خواهیم داشت به بخشهایی از این دو نوشته که مربوط به دیدارهای این گروه با چند تن از مراجع تقلید نجف و مسایل مربوط به حوزه این شهر است.
نورتون در مقاله خود بارها تاکید دارد که تمامی مراجع تقلیدی که با آنها دیدار داشته، نقش مرجعیت را در راهنمایی شهروندان و دولت، نظارت بر مقامات مسئول و حفظ اتحاد و یکپارچگی مردم میدانستند. او در توصیف اولیه از این مراجع و زندگی ایشان میگوید: "این علما هر کدام با بیش از نیم قرن تجربه و حکمت انباشته، در راس حوزه شیعی قرار دارند. جوانترین ایشان، آیتالله نجفی، در اواخر دهه ششم از عمرش به سر میبرد. تفسیر و روشن نمودن سوالاتی که توسط اطرافیان طرح میشود بخشی از زندگی روزانه ایشان است، آنها به بحث خو گرفته اند و از پس مباحث مطروح به خوبی بر میآیند. این فضا مرا به یاد دقتهای آکادمیک در سمینارهای دانشگاه شیکاگو میانداخت." او اضافه میکند که "در طول بحثهایمان در نجف، همصحبتهای ما اغلب بر نقش خود در راستای ارشاد و متقاعد کردن مردم در جهت انجام بهترین تصمیمها و هدایت ایشان و عدم انجام امور مربوط به قدرت و زمامداری تاکید داشتند. آنها چه آشکارا و چه به طور ضمنی، عراق را متفاوت با ایران میدیدند. در طول دیدار اکتبرمان، یکی از اعضای هیات علمی حوزه (اساتید حوزه)میگفت که تحصیل در قم از ناحیه نگاه ایدئولوژیک رنج میبرد، امری که با استقلال حوزه از قدرت در شهری چون نجف متفاوت است."
از جمله افرادی که این هیات آمریکایی را به دیدار پذیرفت، آیتالله محمدسعید حکیم بود. نورتون در این باره مینویسد: "فشار حکومت (صدام) پس از انتفاضه سال ۱۹۹۱ (بر حوزه نجف) بیشتر شده بود و در اغلب گفتوگوهایمان، شخصیتهای حوزه به این نکته گریزی میزدند؛ به خصوص آیتالله العظمی محمدسعید حکیم که با تلخی و تندی از آن دوره یاد میکرد. ما حکیم را در مجلس سادهاش ملاقات کردیم. بیت او مانند دیگر همسلکانش در یک خیابان معمولی و بینام واقع شده بود که تنها با موانعی فلزی و چند نگهبان مشخص بود. حکیم به آرامی و با طمانینه ناشی از سن و سالش وارد اتاق شد. او در طول جنگ ۱۹۹۰-۹۱ در زندان بود و صدای شلیک گلوله در خارج از سلولش را به یاد میآورد؛ او میگوید که زندانبانانش در ابتدا گیج و دستپاچه بودند اما پس از مدتی صدای جشن و شادی انها را میشنود و متوجه میشود که رژیم و همراهان آن نجات یافته اند و بر سر کار باقی خواهند ماند. حکیم معتقد بود که «اشتباه بزرگی از جانب ایالات متحده بود که صدام را در سال ۱۹۹۱ سرنگون نکرد.». او میدانست که صدام از شیعیان انتقام خواهد گرفت و چون «طوفان سهمگینی» جامعه را پریشان خواهد کرد…. او میگفت که در آن برهه مجموع علمای نجف از این اتاق کمتر بود (کمتر از ۱۰ تا ۱۲ تن). رژیم کمر به نابودی حوزه نجف بسته بود و طلبهای از خارج از عراق در این شهر نبود. همه طلاب میبایست تنها برای رضای خدا به سختی کار و مطالعه میکردند. او اما تاکید داشت که این فشارهای رژیم نتوانست علمای این شهر را علیرغم اینکه نمیتوانستند چیزی چاپ و منتشر کنند، از تحقیق و مظالعه بازدارد. «ما حمایت خداوند و دست پنهان او را حس میکردیم». ….. حکیم سپس به مسئولیت اصلی حوزه نجف بازگشت که همانا تفسیر قانون خداوند است. او متذکر شد که این نهاد ۱۴۰۰ سال است که ادامه دارد و این قوانین محفوظ مانده اند. «ما کار و تلاش نمیکنیم که به سادگی به این میراث علمی بیفزاییم، بلکه ما میخواهیم مطمئن شویم که برخی از مردم در روز داوری (دادگاه) به اشتباه و به طور ضعیف مورد قضاوت قرار نگیرند. ما نیز همانند دارو بر آنیم تا مردم را نجات دهیم….. مانند دیگر علمای نجف، آیتالله حکیم نیز تاکید داشت که عمق تحقیقات علمی که در این حوزه در جریان است بی نظیر است، چرا که این حوزه در نجف واقع شده و با امام علی، امام اول شیعیان مرتبط است. او بیان داشت که تا قرن هشتم هجری، علما تنها به تدریس مسایل اخلاقی و فقه بسنده میکردند، چراکه آن زمانها مسایل سادهتر از امروز بود. وی اشاره داشت که امروز نیاز است تا مباحث تخصصیتر شود، چرا که در پی گسترش علم، نظریات و دیدگاههای متعددی طرح شده که نیاز به ارزیابی و ارزشگذاری دارند. او از یک متخصص قلب در کنار خود بهره میبرد تا اطلاعات تخصصی را که یک مجتهد باید در آن آگاهی داشته باشد را بیان کند…. حکیم اشاره داشت که او زمانی برای مطالعه دیگر فرقههای اسلامی نداشته است. مسئولیت او این است تا هرآنچه که میتواند برای نجات مردمش انجام دهد. او گفت که خداوند به مسلمانان دستور داده که "از آنچه که نمیدانید پیروی نکنید" و اولویتش خدمت به مردم در جهت حفظ آنهاست: «من قانون را حفظ میکنم». او بر مسئولیتش در دوری از اشتباه تاکید داشت و یادی از پدربزرگش، آیتالله محسن حکیم کرد که «شبی داشت به رخت خواب میرفت، اما ناگاه به میز مطالعهاش بازگشت تا اشتباهی که در یکی از نوشتههایش داشته را اصلاح کند؛ او تا آن اشتباه را تصحیح نکرد نتوانست چشم بر هم گذارد چرا که ممکن بود آن اشتباه، یک مومن را گمراه کند.»… بیشک حکیم مسایل خارج از عراق را نیز دنبال میکند، از جمله مسایل مربوط به افغانستان. او به ما یادآور شد که تعداد زیادی از شیعیان در افغانستان به سر می برند (هزارهها) و معتقد بود که اگر امریکا این کشور را ترک کند، دوباره اتفاق سال ۱۹۹۷ تکرار خواهد شد، آن هنگام که طالبان قدرت را در کابل در دست گرفت. او بر این باور بود که غرب دارد اعتبارش را از دست میدهد."
مرجع بزرگ دیگری که نورتون و گروه همراهش در نجف به دیدن او رفتند، آیتالله بشیر نجفی بود. او این دیدار را اینچنین توصیف میکند: "هرچقدر که حکیم محزون و تیره بود، در مقابل آیتالله العظمی نجفی سرزنده و شوخ بود. بیت او تا حرم امام علی بسیار نزدیک بود و چندان از خانه ایتالله سیستانی که تحت مراقبت سنگین نگهبانان قرار داشت، دور نبود. هنگامی که گروه کوچک ما به انجا رسید، حدود ده تا دوازده نفر از طلاب آسیای جنوبی در حال ملاقات با او بودند، اما وی حدود یک دقیقه مشغول خوشآمدگویی با ما شد. نجفی در هند استعماری متولد شد، اما خانواده او در زمان جدایی هند و پاکستان به پاکستان رفتند. او حدود ۵۰ سال پیش به نجف آمد. برعکس آیتالله العظمی حکیم، نجفی تعاملی سقراطگونه داشت و با افکار و ایدههای گوناگون درگیر میشد. از انجا که میهمانان او از امریکا بودند، او خواست تا درباره تروریسم صحبت کند. وی به چگونگی استفاده نابهجا از برچسب «تروریست» در مباحث غربی مشکوک بود و متذکر شد «مردمی که علیه شهروندان دست به خشونت میزنند، مسلمان واقعی نیستند و از جانب اسلام سخن نمیگویند». دیدگاه او درباره استانداردهای دوگانه ایالات متحده در مواجهه با تروریسم برای هرکسی که درباره این موضوع با ذهنی باز بحث کرده باشد، آشنا بود…. از ایتالله نجفی درباره رقابت میان نجف و قم پرسیدیم. او با اشاره به تلاش زیاد علما برای یادگیری و ملا شدن در رشته خود حرفهایش را آغاز کرد. او بر این باور بود که رقابت موجب تقویت روح و کرامت انسان است، و از این رو رقابت میان این دو حوزه را برای پیشرفت مهم ارزیابی کرد. پس از آنکه درباره تعداد طلبههای نجف در مقایسه با قم پرسیدیم، نجفی گفت « آنچه اهمیت دارد کیفیت است و نه تعداد»… او با ذکر حدیثی از امام جعفر صادق، گفت که ماتریالیسم بد است و انسان باید به جای آن خدا را پرستش کند. او در پاسخ به سوالی پیرامون جواز یا عدم جواز لقاح مصنوعی در تشیع، پاسخ داد که بشر این امکان را ندارد که به همه مشکلات زندگی غلبه کند و انسان نمیتواند همه آنچه را که میخواهد به دست آورد. بعد از بحث مفصل و روشن درباره مشکلاتی که برخی زوج ها در بچهدار شدن با آن مواجه اند، او نهایتا این روش را همانند آیتالله فیاض غیرمجاز (حرام) دانست. آیتالله بشیر نجفی به شوخی گفت که «برخی از افراد از بقیه خوششانستر هستند، برخی زنان پاسپورت امریکایی در رحم خود دارند در حالی که برخی دیگر پاسپورت پاکستانی، و این چیزی است که هست.» او در حالی که لبخندی به لب داشت گفت «مثلا من دوست داشتم که سید باشم و از نوادگان پیامبر، اما نشده است.» او باز به مسئله لقاح مصنوعی بازگشت و به ویژه بر این نکته تاکید داشت که از دیدگاه اسلامی پدر آن فرزند چه کسی خواهد بود؟ پیامدهای قانونی او را دچار مشکل میکند. او ادامه داد که دو گونه استدلال در اینجا برای ما وجود دارد، اول قوانین تغییرناپذیری که در قرآن، حدیث و سنت آمده و دومین نوع از استدلال که علمایی نظیر نجفی را به خود مشغول داشته طبقهبندی است، به این معنا که بفهمیم چگونه درباره یک سوال مانند لقاح مصنوعی که پاسخ روشن و از قبل تعیینشدهای برای آن نداریم، بیاندیشیم… در طول بحث، نجفی بارها اشارههایی به فقرا و محرومین هم داشت."
آیتالله فیاض دیگر مرجع بزرگی بود که این گروه چهارنفره امریکایی را به دیدار پذیرفت، اما گویا به نسبت دیگر همقطاران خود چندان به آنها خوشبین نبود. ریچارد نورتون فضای این ملاقات را چنین شرح میدهد: "برعکس آیتالله نجفی، فیاض در ملاقات با ما به نظر کمی گیج و سردرگم میرسید، البته این سردرگمی قابل درک بود چرا که وی هنوز کاملا مطمئن نبود که ما چه کسانی هستیم. فیاض بسیار به خاطر فضل و دانشش مورد احترام است و گفته میشود که مقتدی صدر هم در اوایل دهه (پیشین) شاگرد او بوده است. او پذیرای چند سوال محدود از ما بود اما میخواست که ما بفهمیم اسلام مجموعه کاملی از قوانین است که نیاز به تغییر ندارد. همانند دیگر هم ردههایش، او تاکید داشت که نقش او ارشاد و توجیه مسلمانان است تا راه اسلام را پیدا کنند و از قوانین آن تبعیت کنند. همانند بسیاری از علمایی که در نجف با آنها مواجه شدیم، او اشاره داشت که اسلام مروج تروریسم نیست.
نوشته گری سیک به مفصلی مقاله نورتون نیست، در واقع او طی مقالهای که به روابط ایران و عراق پس از سقوط صدام میپردازد، گریزی هم به این دیدار میزند و به عنوان پشتوانه تحلیلهای خود به آن استناد میکند. سیک در نوشتهاش معترف است که دیدار این گروه امریکایی غیرمسمان از نجف کمی غیرمعمول بوده، اما از آنجا که آیتاللهها روزانه با زائرانی از گوشه و کنار جهان ملاقات دارند، از این موضوع غافلگیر نشدند و از سوالات سخت آنها اذیت و ناراحت نشدند. گری سیک هم به مانند نورتون متذکر میشود که آموزشهای دینی در حوزه از روش سقراطی بهره میبرد که همان پرسش و پاسخ است و محدودیتی را بر نمیتابد. این پیرترین عضو گروه که طبق پروتوکل عراقیها اولین سوال هر جلسه را باید میپرسید، در ابتدای همه دیدارها جویای جایگاه درست دین در عراق پس از صدام از منظر این مراجع تقلید میشد. او مینویسد که همه این مراجع به زبانهای گوناکون میگفتند که «دین تنها میتواند افراد را ترغیب و ارشاد کند و قدرت کنترل یا اعمال زور ندارد». این علمای دینی وظیفه خود میدیدند که مردم را هدایت و رهبران سیاسی را موعظه کنند و پیشهادهایی به آنها دهند، اما هیچ کدام میل رغبتی به حکمرانی نداشتند.
گری سیک میگوید که موضوع بحثهایی که در این دیدارها در جریان بود سیاسی نبودند اما ناگزیر هر بحث جنبههای سیاسی هم دارد، مثلا هیچگاه سیک و همراهانش به طور مستقیم نمیخواستند که دیدگاهشان پیرامون نقش اسلام با آنچه در نظام تئوکراتیک ایران در جریان است را مقایسه کنند، اما بارها در میان بحثها، این دست مسایل هم مطرح میشد. از جمله موارد به یاد ماندنی این دیدارها برای گری سیک، بحثی طولانی بود که این هیات چهارنفره با گروهی حدودا ۱۵ نفره از علمای تراز اول و اساتید حوزه نجف داشتند که از صبح تا ناهار به درازا انجامید و حتی تا بعدازظهر هم ادامه یافت. او در همین راستا مینویسد: "یکی از آنها در پاسخ به اینکه آیا علما آزادانه میان نجف و قم در حرکت هستند، گفت آری و اظهار داشت که سه مرحله آموزشی حوزه میان این دو شهر به طور عمده مشابه است {سه دوره مقدمات، سطح و خارج}. اما سپس نظرش را تغییر داد و گفت که به طلبههای خود توصیه نمیکنیم که برای مقدمات به قم بروند، چرا که در ایران، اولین دوره تحصیلات حوزوی به دورهای برای آموزش برنامههایی در جهت تربیت مقامات اداری بدل شده است." گری سیک با توجه به دیدارهای انجام گرفته در این سفر، به صراحت مدعی است که حوزه نجف قصد ندارد که نقش مشابهی با آنچه در ایران در جریان است، داشته باشد. او به نقل از یکی از علمای نجف مینویسد "پس از سقوط صدام، حوزه نجف با این مسئله درگیر بود که آیا میخواهد مدل موجود در دولت مذهبی ایران را دنبال کند یا خیر که سرانجام تصمیم بر آن شد که خیر." گری سیک نامی از این روحانی نمیبرد اما او را چنین معرفی میکند: "یکی از علما که خود از خانواده معروفی از روحانیون عراقی بود و تعدادی از اعضای خانواده او در دوران خفقان حکومت صدام در ایران به سر میبردند و شماری از خویشاوندانش به دست صدام کشته شده بودند". با توجه به این توضیحات و نوشتههای نورتون، به نظر میرسد که این عالم کسی به جز آیتالله سعید حکیم نیست. اما این تحلیلگر مسایل خاورمیانه، تاکید میکند که این نگاه مانع از ایفای نقش مهم حوزه در امور سیاسی عراق نمیشود و برای نمونه، آیتالله سیستانی در موارد مهم گوناگونی وارد شده و مروج رفتار غیرخشونتآمیز و شفافتر شدن روند دموکراتیک عراق شده است؛ مواردی که برخی از آنها فراتر از مسایل شیعی و فرقهای بوده است.
گذری بر مشاهدات و تجربیات گری سیک و ریچارد نورتون درباره حوزه نجف