تصویرپردازی شخصیتهای دینی و موضوع سبالنبی
موضوع تصویرپردازی چهره پیامبر و امامان در فضای متشنج درگیریهای سیاسی طرح گردیده و مطالعه موشکافانه فقهی درباره آن نشده است. مراجعه به منابع فقه استنباطی نشان میدهد که این بحث در هیچ باب فقهیای، پردازش دقیق و بررسی کامل فقهی همانند برخی موضوعات مربوط به طهارت و صلاه و صوم و غیره نشده است.
این نوشته در صدد باز کردن این موضوع و تبیین فروع مختلف آن است. در هر فرعی نیز به شناخت دقیق موضوع و حکم متناسب فقهی آن توجه شده است. در عین حال، این نوشته یک بحث فقهی تخصصی نیست و صرفا درآمدی برای نشاندادن ضعف مطالعه اجتهادی در احکام فقهی مربوط به این موضوع است.
اولین فرضی که قابل بحث است، تلاش برای تصویرپردازی چهره این شخصیتها با هدف بزرگداشت و زنده نگه داشتن یادشان در قالب آثار هنری مختلفی چون نقاشی و مجسمهسازی است. در این بخش هیچ حکم خاصی مبنی بر حرمت این عمل وجود ندارد. این موضوع با همین عنوان خاص در قرآن و روایات مطرح نشده و مشمول حکم عمومی جواز است. با این حال ممکن است عناوین عامی شامل این موضوع خاص گردد: حرمت عمومی هر گونه تصویرپردازی در اسلام، استلزام هتک حرمت پیامبر و امامان، دروغ بودن تصاویر از جهت نامطابق بودن با شخصیتهای اصلی.
عناوین مذکور همگی قابل مناقشه هستند. حرمت عمومی تصویرپردازی در اسلام مورد اتفاق همه فقیهان نیست و گروهی از آنان چون آیتالله منتظری آن را مختص فرض عبادت میدانند؛ به این معنا که تصویرپردازی با نیت پرستش آن امری حرام است نه تصویرپردازی با اهداف مورد قبول دیگری چون کاربرد هنری یا زنده نگه داشتن نام و یاد. این فقیهان روایات ناظر به تحریم مطلق را ناظر به دوره آغازین اسلام میدانند که مسلمانان فاصله چندانی از دوره بتپرستی نداشتند و احتمال رواج مجدد آن در قالبی اسلامی وجود داشت. استلزام هتک حرمت نیز امری نسبی است و از فرهنگی به فرهنگ دیگر و زمانی به زمان دیگر و سبک تصویرپردازی مشخصی به سبکی دیگر متفاوت است و در نتیجه نمیتوان با تعبیری عام آن را شامل هر گونه تصویرپردازی دانست. دروغ بودن نیز در فرضی قابل طرح است که از اساس ادعای مطابق اصل بودن آن شود؛ اما اگر تصویرپرداز از آغاز مشخص کند که تصویری نمادین از این شخصیت را به ترسیم میکشد و یا صرفا تصویری تقریبی مبنا بر توصیفات موجود در روایات تاریخی ارائه میدهد، در این صورت فرض دروغ بودن از اساس مطرح نمیشود.
بررسی پدیدارشناختی تصور عمومی مسلمانان در طول تاریخ نیز بر خلاف فرضهای حرام بودن آن است. صدها نمونه از تصویرپردازی از پیامبر و امامان به شکلهای متنوع و مختلفی از تمام قد یا پرتره صورت با چهره نورانی یا چهره عادی با همه تفاصیل چهره و غیر آن در تاریخ زندگی مسلمانان وجود داشته و هیچ عکسالعمل تندی علیه آن گزارش نشده است. حتی گاه تصاویری از نقاشان و عکاسان غیر مسلمان به عنوان تصویر پیامبر پذیرفته شده و مورد احترام عموم مسلمانان و حتی فقیهان قرار گرفته است. بارزترین نمونه متاخر آن تصویر منسوب به کودکی پیامبر اسلام است که در اساس از عکاسی اتریشی به نام "رودلف فرانز لینرت" بوده و ربطی به پیامبر اسلام نداشته است. با این حال در تصور عمومی مسلمانان مانعی جهت پذیرفتن آن وجود نداشته و بنیانگزار انقلاب اسلامی ایران نیز آن را از نگرشی یادبودی در اتاق کار خود نصب کرده بود.
فرض دوم تصویرپردازی بدون وجود هیچ نیت احترامآمیز یا هتک حرمت است. مثلا هنگامی که یک نقاش غیر مسلمان یا فیلمپرداز غیر مسلمان علاقهمند باشد که بنا به گزارشهای تاریخی از شخصیتهای اسلامی، چهرهای از آنان را به نمایش بگذارد و در این عمل نه قصد بزرگداشت دارد و نه قصد بیاحترامی؛ بلکه صرفا کار حرفهای خود را در این موضوع مشخص دنبال میکند. بسیاری از کاریکاتورهای مربوط به پیامبر اسلام از این دست میباشند. پدیده کاریکاتور اساسا پدیده نوینی است که نیازمند موضوعشناسی دقیق بوده تا بتوان حکم فقهی مناسب آن را یافت. مضامین سیاسی اجتماعی کاریکاتورها الزاما با هدف تمسخر اشخاص صورت نمیگیرد و گاه حتی نقد موجود در آنها متوجه اشخاص موجود در کاریکاتورها نیست. به علاوه تصور از هتک حرمت از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. صرف کشیدن کاریکاتور در بسیاری از فرهنگهای جاری امروز به هیچ وجه تلقی توهین ندارد. بنابراین تعمیم حکم هتک حرمت به هر گونه کاریکاتوری محل بحث و مناقشه است.
فرض سوم تصویرپردازی با هدف مشخص و عامدانه هتک حرمت است. در این موارد حکم عمومی "سب النبی" قابل طرح دانسته شده و معمولا بر مبنای آن، حکم به قتل این افراد داده میشود. در مراجعهای به روایات مورد استناد و بحثهای فقهی مربوطه که معمولا در کتاب حدود طرح میشود شاهد ادعای اجماع از سوی فقیهان مانند صاحب جواهر بر قتل مرتکبان این عمل بوده و حتی نیاز به حکم قاضی نیز دیده نشده و افراد مجاز به قتل مرتکبان بدون درنگ هستند. در استناد این دیدگاه نیز دهها روایت مطرح شده است که به صراحت به قتل این افراد دستور میدهند.
این دیدگاه از دو منظر قابل مناقشه است. نخست آن که تفکیکی بین انجام این عمل توسط یک مسلمان در جامعه اسلامی و یا غیر مسلمان در منطقه دیگری نشده است. روایات مورد استناد ناظر به فرض مسلمان بودن شخص و انجام آن در بین مسلمانان است. به علاوه بخش وسیعی از روایات و سیره پیامبر اسلام و امامان شیعه در این بررسیهای فقهی کاملا نادیده گرفته شده است. و از آن جا که اجماع مورد ادعا نیز اجماعی به اصطلاح مدرکی است، بنابراین در صورت نقد مستندات آن، اعتبار خود را از دست میدهد.
متون روایی شیعه و سنی و نیز منابع سیره و تاریخ به طور متواتر گزارشهایی از چشمپوشی نسبت به توهین به شخصیتهای مقدس دینی نقل کردهاند. برای نمونه در تمام دوران حضور ۱۳ ساله پیامبر اسلام در مکه که زمینه اهانت به پیامبر بسیار بیشتر از دورههای بعد بود و به طور مکرر از سوی مخالفان پیامبر در مکه به شکلهای مختلفی از ریختن اشغال بر سر و صورت ایشان تا استهزاء ایشان به شکلهای مختلف انجام میشد، هیچ گزارشی مبنی بر برخورد خشونتآمیز با مرتکبان این عمل از سوی پیامبر اسلام یا دستور ایشان به دیگران مبنی بر برخورد خشونتآمیز نشده است. بلکه کاملا به عکس توصیه به بردباری و چشمپوشی و واگذاری این امر به خدا شده تا او خود آزار این افراد را از دوش پیامبر و مسلمانان بردارد. برای نمونه: " فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ * إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ … ولقد نعلم أنک یضیق صدرک بما یقولون * فسبح بحمد ربک وکن من الساجدین" حجر، ۹۴ – ۹۸.
در روایات نیز چه در خصوص پیامبر و چه درباره امامان شیعه دهها متن روایی و تاریخی مبنی بر گذشت و چشمپوشی از این موارد در متون شیعی و سنی گزارش شده است. برای نمونه برخورد امام حسن با مردی شامی که او و پدرش را دشمن میداشت و به آنها ناسزا میگفت: "إنّ شامیاً رأى الإمام الحسن راکباً فجعل یلعنه، والإمام الحسن لا یردّ. فلمّا فرغ أقبل الإمام علیه وضحک، وقال: أیّها الشیخ أظنّک غریباً ولعلّک شبّهت، فلو استعتبتنا أعتبناک، ولو سألتنا أعطیناک، ولو استرشدتنا أرشدناک، ولو استحملتنا حملناک، وإن کنت جائعاً أشبعناک، وإن کنت عریاناً کسوناک، وإن کنت محتاجاً أغنیناک، وإن کنت طریداً آویناک، وإن کان لک حاجه قضیناها لک، فلو حرّکت رحلک إلینا وکنت ضیفنا إلى وقت إرتحالک کان أعود علیک لأنّ لک موضعاً رحباً وجاهاً عریضاً ومالا کبیراً. فلمّا سمع الرجل کلامه بکى ثمّ قال: أشهد أنّک خلیفه الله فی أرضه، الله أعلم حیث یجعل رسالاته، کنت أنت وأبوک أبغض خلق إلیّ والآن أنت أحبّ خلق الله إلیّ، وحوّل رحله إلیه وکان ضیفه إلى أن ارتحل وصار معتقداً لمحبّتهم" و یا برخورد امام کاظم با مردی که امام علی را ناسزا میگفت: "إنّ العمریّ کان یؤذیه ویشتم الإمام علی، فقال له بعض حاشیته: دعنا نقتله، فنهاهم عن ذلک، فرکب یوماً إلیه فوجده فی مزرعه فجالسه وباسطه، وقال له: کم غرمت فی زرعک هذا؟ قال: مائه دینار. قال: وکم ترجو أن تصیب؟ قال: مائتی دینار. فأخرج له صرّه فیها ثلاثمائه دینار، فقال: هذا زرعک على حاله یرزقک الله فیه ما ترجو. فاعتذر العمری إلیه وقال: الله أعلم حیث یجعل رسالاته وکان یخدمه بعد ذلک".
در نمونه جالب توجه دیگری تعبیر "قطع لسان" در موارد متعددی به عنوان واکنش به شاعرانی که هجو پیامبر میگفتند آمده و سپس تفسیر عملی آن به این شکل آمده است که به شخص توهینکننده آن قدر محبت کنید تا احساس شرمساری کند و دست از توهین بکشد: "قال لبعض أصحابه: قم معه فاقطع لسانه، فخرج ثمّ رجع، فقال: یا رسول الله اقطع لسانه؟ قال: إنّما أمرتک أن تقطع لسانه بالعطاء".
این سیره وسیع عملی و انبوه دلایل قولی از پیامبر و امامان شیعه به طور کامل مورد غفلت در مطالعات فقهی قرار گرفته است. بر این اساس حکم قتل ساب النبی صرفا بر پایه گزینشی ناروشمند و دلبخواهی از روایات بدون بررسی زمینهها و سیاق تاریخی صدور آنها و حتی کنکاش کافی رجالی و سندی در صحت روایات صورت گرفته است. به نظر میرسد این امر ناشی از غلبه گفتمان قهری با مخالفان در دوره تدوین علوم اسلامی پدید آمده است.
ممکن است در توجیه بخش کنار گذاشته شده از روایات و سیره عملی پیامبر و امامان چنین گفته شود که برخورد تسامحآمیز با ناسزاگویان فقط در دوره ضعف اسلام بوده و در دوره اقتدار همیشه برخورد قاطع میشده است. این توجیه از یک سو موافق با وجود دهها گزارش تاریخی و روایات معتبر از دوره اقتدار اسلام نبوده و از سوی دیگر زمینه نگاه مصلحتگرایانه به این مسأله را میگشاید.
نمونهای از دهها روایت مورد اشاره در بند سابق، گزارش تاریخی زیر است. پیامبر در این روایت در خصوص شاعری که او را هجو گفته بود به امام علی دستور میدهد که زبانش را جدا کند. این تعبیر در زبان عربی معنایی مجازی دارد و به معنای خشنود کردن طرف تا جایی که دست از اعتراض بردارد بکار میرود. تفسیر عملی امام علی در انجام این دستور نیز مؤید آن است. وی با دادن شترهایی به آن شخص، او را خشنود گردانیده و زبان او را از بدگویی میبندد: "فقال رسول الله لأمیر المؤمنین: قم واقطع لسانه! … فأخذ بیدی علی بن أبی طالب فانطلق بی ولو أدری أنّ أحداً یخلّصنی منه لدعوته. فقلت: یا علی إنّک لقاطع لسانی؟ قال: إنّی لماض فیک ما أُمرت. قال: ثمّ مضى بی، فقلت: یا علی إنّک لقاطع لسانی؟ قال: إنّی لماض فیک ما اُمرت. قال: فما زال بی حتّى أدخلنی الحظائر، فقال لی: اعقل ما بین أربع إلى مائه. قال: فقلت: بأبی أنت واُمّی ما أکرمکم وأحلمکم وأعلمکم. قال: فقال رسول الله أعطاک أربعاً وجعلک مع المهاجرین، فإن شئت فخذها وإن شئت فخذ المائه وکن مع أهل المائه."
به علاوه لازمه پذیرش تفکیک بین دوره اقتدار اسلام و دوره ضعف آن، این است که حکم ساب النبی امری همیشگی نبوده و تابع مصلحت و اقتضاءات زمان و مکان است. آن گاه از این زاویه دید، این پرسش نیازمند کنکاش علمی دقیق است که آیا برخورد خشونتآمیز با این پدیده در دنیای امروز چه مصلحتی برای اسلام و مسلمانان دارد و آیا زیان آن به مراتب بیشتر از فایده فرضی آن نیست؟! هم چنان که سیر تاریخی واکنش خشونتآمیز گروهی از مسلمانان با این پدیده در دوره معاصر نه تنها نشانگر بیفایده بودن این واکنشها است؛ بلکه تاثیر آن در افزایش توهین به مقدسات مسلمانان و گسترش آن و توسعه دایره خشونت و درگیری را نشان میدهد. در حالی که برخورد میانهرو و خردورزانه، زمینه تفاهم و درک متقابل بیشتری را فراهم آورده، مانع گسترش این پدیده میتوانست باشد.
موضوع تصویرپردازی چهره پیامبر و امامان در فضای متشنج درگیریهای سیاسی طرح گردیده و مطالعه موشکافانه فقهی درباره آن نشده است. مراجعه به منابع فقه استنباطی نشان میدهد که این بحث در هیچ باب فقهیای، پردازش دقیق و بررسی کامل فقهی همانند برخی موضوعات مربوط به طهارت و صلاه و صوم و غیره نشده است.