بازخوانی نظرات رهبری دربارۀ موسیقی
این روزها که سخن دربارۀ موسیقی و نوازندگی بسیار است، بازخوانی برخی از گفتههای آیتالله خامنهای، رهبر انقلاب، در باب موسیقی بسیار رهگشا مینماید. شاید در میان فقیهان، امروزه کمتر کسی باشد که «شور» و «قانون» بداند و زبان موسیقی را بشناسد. برای هنر موسیقی اصیل، بسیار غنیمت است که در شهر، به پناه فقیهی نشینند که برای رسیدن به موسیقی متعالی، از جامعه مدرسین حوزه میخواهد تکلیف موسیقی را روشن کنند.
به نظر من، در کار شما دو چیز اساسی وجود دارد: یکی مایهی کار، یکی هم جهتگیری کار است. در موسیقی هم همینطور است. البته بحث دربارهی موسیقی، واقعاً یک بحث دشوار و طولانی است؛ نمیشود با یک کلمه مسئلهی موسیقی را حل کرد. در موسیقی، دو مصداق روشن وجود دارد؛ یک مصداق حرام قطعی، یک مصداق حلال قطعی؛ بین این دو محدوده هم موارد مشتبه است. حرام قطعی، آن موسیقیای است که انسان را از خود بیخود میکند؛ از حقایق بیخود میکند؛ از خدا بیخود میکند و به شهوات سوق میدهد. موسیقی لهوی – که دربارهی آن از ما سؤال میکنند و ما هم جواب میدهیم که موسیقی لهوی حرام است – این کار را با انسان میکند. لهو، یعنی «ما یلهی عن اللَّه»، «ما یلهی عن ذکر الله». آن چیزی که انسان را از حقایق عالم غافل میکند و به عالم توهمات و خیالات میبرد، یا به شهوات میکشاند، لهو و حرام است. موسیقیای که وقتی برای دختر و پسر جوان، یا حتّی غیر جوان نواخته بشود، یا عرضه بشود، یا خوانده بشود و او را به ملاهی و مناهی و فساد و شهوات بکشاند و از آن نزاهت مطلوب اسلام خارج کند، حرام است؛ این میتواند موسیقی سنتی باشد، میتواند موسیقی غربی باشد، میتواند موسیقی محلی – یا به قول شماها موسیقی مقامی – باشد؛ فرقی نمیکند؛ هر موسیقیای که اینطوری باشد، مصداق بارز حرام است. آن موسیقیای که این خصوصیات را ندارد، حلال است؛ مثلاً خوانندهی خوب و خوشصدایی، شعر خوشمضمونی را میخواند و نوازندهای هم مینوازد و آن مضمون شعر، شنونده را به سمت حقایق اسلامی و الهی و عرفانی و حقایق زندگی – ولو خارج از مسائل عرفانی و الهی باشد – نزدیک میکند؛ این قطعاً اشکال ندارد و حرام نیست. مثلاً در اوایل جنگ صدای شجریان را میگذاشتند که اینطور میخواند: «بشنوید ای گروه جانبازان / سرنوشت وطن به دست شماست»؛ هیچکس نمیگوید این حرام است؛ با اینکه آن نوازنده هم همان سازهای معمولی را میزند؛ اما این مضمون، یک مضمون حلال است و احدی ادعا نمیکند که این حرام است؛ درحالیکه از لحاظ موازین فنی، صدای این بهتر از تاج اصفهانی است؛ آن نوازندهای هم که در کنارش مینوازد، معلوم نیست که خیلی با آن گذشته فرق داشته باشد.
در همین برنامهی «چکاوک» شما، گاهی از موسیقیای استفاده میشد که آدم میدید اصلاً باب غفلت از زندگی است! کسانی بودهاند که برای اینکه اصلاً از حقایق زندگی غافل بشوند، به موسیقی پناه میبردند؛ اسلام این را نمیپسندد؛ اسلام میخواهد ما را به متن زندگی برگرداند. اسلام، غافل شدن و غرق شدن و رفتن در توهمات و پندارها و گیج شدن و از حقایق زندگی غافل ماندن را اصلاً قبول ندارد و نمیپسندد. قاعدتاً آن طور موسیقی هم با مسکرات همراه است؛ یعنی مکمل هم هستند! اینگونه موسیقیای که من میگویم، ضد آن است؛ اصلاً در جهت مقابل موسیقی لهوی است. موسیقی حلال، بیدارکننده و هشیار کننده است.
بانگ گردشهای چرخ است اینکه خلق
میسرایندش به تنبور و به حلق
«بانگ گردشهای چرخ است»، یعنی چه؟ میخواهد بگوید که موسیقی جزو حقایق و طبیعت عالم است.
ما همه اجزای آدم بودهایم
در بهشت آن لحنها بشنودهایم
در بهشت اینها را شنیدهاند؛ حالا هم که میشنوند، احساس شوق میکنند. البته این فلسفهی غیرمقبولی است؛ اما حاکی از این است که موسیقی یکی از حقایق عالم است. حالا این موسیقیای که جزو حقایق عالم است، آن چیزی نیست که انسان را از حقایق عالم غافل میکند و در پندارها و خیالات و توهمات و احیاناً در شهوات غرق میکند.
ببینید، همان خوانندهی قدیمی هم دو گونه شعر خوانده است: یکطور شعری که اگر شما چشمتان را ببندید و گوش کنید، فکر میکنید که او داشته بشکن میزده؛ یا مثلاً در مجلس فلان خانِ الدنگِ عیاشِ عرقخور نشسته و مینواخته و میخوانده است! طور دیگر اینکه حالی داشته، معنویتی داشته و مثلاً شعر فیض کاشانی و حزین لاهیجی را خوانده و یک نفر هم نواخته است. ببینید، این دو گونه نواختن است؛ آنهایی را که از نوع اول است، پخش نکنید. شما نگاه کنید، آن آهنگی که مردم را به یاد معنویت و حقیقت و خدا میاندازد، آن را پخش کنید؛ یا با شعری همراهش کنید که آن شعر این خصوصیت را داشته باشد. مثلاً یکی از خوانندههای خوب ما غزل علامهی طباطبایی را خوانده است – «همی گویم و گفتهام بارها / بود کیش من مهر دلدارها» – این غزلی است که عارفی، فیلسوفی، اهل معنایی گفته و پُر از معنویت است. یا مثلاً وقتی شعر آمیرزا حبیب خراسانی – «امروز امیر درِ میخانه تویی تو / فریادرس نالهی مستانه تویی تو» – را پخش میکنند، مرد و زن مسلمان معاصر ما احساس تقرب و معنویتی میکنند؛ این درست است؛ اگر اینطور نیست – یعنی شعری در عکس این جهت است، یا آهنگی در نقطهی مقابل این جهت است – آن را پخش نکنید؛ معیارها را رعایت کنید.
موارد مشتبه و مشکوک هم به جای خود حکمی دارد. باید مصداق حلال و مصداق حرام را از هم تفکیک کرد؛ رودربایستی هم گیر نکنید که حالا از ما این را میخواهند؛ نه، ببینید واقعاً تکلیفتان چیست؛ آن را انجام بدهید. بعضی از آن خوانندههای گذشته آدمهای خوبی بودند – خوب به معنای نزیه و نوکر این و آن نبودن – بعضیها هم اینطور نبودند؛ نوکر اعیان و سلاطین و خوانین بودند؛ واقعاً اینها چه ارزشی دارند!؟ به نظر من، شما اگر جهتگیریها را در نظر بگیرید، مشکلات حل خواهد شد. موسیقی باید به جهت درست آن کشانده بشود. شما دیدید که امام در باب موسیقی فتوای جدیدی دادند که واقعاً هیچیک از فقها با این استحکام و با این صراحت در باب موسیقی نظر نداده بودند؛ این، آن موسیقی است؛ باید نگذارید به آن چیزهایی که از نظر شرع اشکال دارد، آلوده و آمیخته بشود.
(بیانات در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران/ پنجم اسفند ۱۳۷۰)
نوآوری و تعصب
(در پاسخ به دانشجویی دربارۀ بُروز نوآوریها و نگاههای جدید به برخی موضوعات مانند موسیقی و پذیرش آن از سوی جامعه سوال کرده بود) بنده کاملاً موافق هستم که باید نوآوری شود؛ لیکن این که میگویید جامعه ما نمیپسندد، من این را نمیتوانم خیلی از شما قبول کنم. من گمان میکنم که جامعه ما، جامعهای است که نوآوری را اصلاً تربیت و استقبال میکند. یک نمونهاش همین است که شما در مورد حضرت امام اشاره کردید. امام بزرگوار یک مرد کهنسال هشتاد ساله بودند که در اواخر عمرشان این دو فتوایی را که شما میگویید، صادر کردند. اینها نشاندهنده آن است که جامعه ما اصلاً جامعهای است که با پدیدههای نو و معقول و منطقی، کاملاً همساز و همخوان است.
نوآوری بایستی به نوآوریهای غیرمنطقی و گاهی نابخردانه منتهی نشود؛ یعنی انسان با هرچه که سنّت است، با هر چه که از نسل قبل است، یا قدیمی است، به صرف این که من میخواهم نوآوری کنم، مبارزه نکند. این اصلاً منطقی نیست؛ این را عقل نمیپذیرد. نوآوری، یعنی در آن میدانهایی که حرکت تکاملی وجود دارد، بایستی ما آن را پیش ببریم.
البته افرادی هم هستند که چشم و گوششان خیلی بسته است؛ من این را هم منکر نمیشوم. تحجّر و تصلّب هست، لیکن همان آدمهای متحجّر را هم پدیدۀ هواییان با شیوه منطق درست، آگاهشان کرد.
(بیانات در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومین روز از دهه فجر/ سیزده بهمن 1377)
به روضهخوانی عادت کردهایم
این را هم عرض بکنم که آهنگ شادی از آهنگ عزا جداست. الآن معمول شده که برای روزهای عید جلساتی تشکیل میدهند. بنده مخالف این کار نیستم؛ بد هم نیست که دست میزنند. البته اگر از رادیو بشنویم – که بنده خودم گاهی از رادیو شنیدهام – و شعر را درست گوش نکنیم، خیال میکنیم دارند سینه میزنند! هم لحن، سینهزنی است؛ هم آن دستی که میزنند، مثل زدن روی سینه است. این چه شادیای شد؟! اگر برای روزهای شادی، آهنگهای مناسب – نه آهنگهای مبتذل، نه آهنگهای طاغوتی، نه آهنگهای حرام – و شیوههای خوب انتخاب کنند، مؤثرتر و بهتر است. اینطور نباشد که چون به روضهخوانی عادت کردهایم، روز شادی هم که میخواهیم حرف بزنیم، لحنمان بشود لحن روضهخوانی. قدیمها میگفتند فلانی هرچه میخواند، مثنوی درمیآید؛ هر آهنگی را که شروع کند، مثنوی میشود! اینطوری نباشد.
(بیانات در دیدار جمعی از مداحان /پنجم مرداد 1384)
رادیوی بیساز، باید خوشآواز باشد
نکتهی پنجم، راجع به برنامههای رادیو قرآن و رادیو معارف قم است. این دو رادیو واقعاً یکی از نعمتهای بزرگ و از جمله اقدامهای بسیار خوب و باارزش است. چون به خصوص این دو رادیو صبغهی مذهبی دارد، باید برنامههایش جزو فاخرترینها باشد. این دو رادیو در موسیقیهایشان از ساز استفاده نمیکنند و این تقید را دارند – که خوب هم است – اما چون از آواز استفاده میکنند، باید این آواز از خوشصداترین، خوشآهنگترین و خوشمضمونترینها باشد. صدای بد، صدای نکره، صدای نخراشیده و دستهجمعیهای بیربط، مطلقاً باید وجود نداشته باشد. باید بهترینها را در اینجا جمع کرد؛ چون موسیقىِ این دو رادیو بی ساز است. بههرحال چون این دو رادیو جنبهی دینی دارند، باید برنامههاشان خیلی زیبا و فاخر باشد؛ قضیهی آن اذان نشود. البته باید به محتوای آوازها هم به شدت توجه داشت.
(بیانات در دیدار مسئولان سازمان صدا و سیما/ یازدهم دیماه 1383)
پیروی از نظر امام (ره) در موسیقی
از پخش موسیقی مبتذل و لهوی به ویژه آنچه در این رشتهی هنری، فاقد هویت ملی و اصالت ایرانی است، پرهیز شود. موسیقی، ابزاری است که میتواند حرام و میتواند حلال باشد. نوع حلال آن به درستی شناسایی و برابر نظرات روشنگر امام راحل(طاب ثراه) در معرض استفاده قرار گیرد و دراینباره، بیشتر، از هنر اصیل ایرانی که با ساخت روحی و عاطفی مردم ما همخوان و همنوا است کار گرفته شود.
(انتصاب آقای دکتر علی لاریجانی به سمت رئیس سازمان صداوسیما/ بیست و چهارم بهمن 1372)
از موسیقی غربی به موسیقی ایرانی
پخش موسیقیهای غربی در لابهلای برنامهها، بهطور ناخودآگاه ارتباط مباحث علمی را با غرب و فرهنگ غربی تداعی میکند. البته بنده کلاً با موسیقی غربی در رادیو مخالفم. من معتقدم که موسیقی ایرانی میتواند به نیازهای شما پاسخ دهد. دیشب من اتفاقاً ساعت ۸/۳۰ رادیو را باز کردم که همین برنامهی شما را بشنوم، اما دیدم که این شبها مثل اینکه برنامه ندارید؛ برنامهی دیگری بود و راجع به موسیقی صحبت میکرد؛ بعد دیدم که بر این نکته تأکید کرد که موسیقی ایرانی میتواند تمام خواستههایی را که از موسیقی انتظار میرود، برآورده کند. در باب موسیقی – بنده که وارد نیستم؛ لابد شما هم وارد نیستید؛ دیگر بنا نیست که همهی چیزها را شماها وارد باشید – موسیقیدانهای ما چنین نظر میدهند و حرفشان حجت است. شما بگویید ما بر اساس دستگاهها و ردیفهای ایرانی، آهنگی میخواهیم که باب برنامههای علمی باشد. بله، من هم عقیده ندارم که چیزی را که مثلاً کسی خوانده، کسی نواخته و هیچ مناسبتی هم با علم ندارد، ما بیاوریم در برنامهی علمی بگذاریم؛ باید چیزی باشد که با این برنامه و با محتوای آن بسازد.
شما میتوانید موسیقی سفارش بدهید. به همین ارکستر بزرگ تهران – که متعلق به رادیو و تلویزیون است – سفارش بدهید و از آنها بخواهید بیاورند؛ چنانچه نپسندیدید، رد کنید؛ بگویید این به دردمان نمیخورد؛ یکی دیگر بسازید. شاید این مراجعات مکرر شما، موسیقیدانها و خوانندگان و نوازندگان ما را هم یکخرده سر شوق بیاورد که چیزهای جدیدی بسازند. اینها هم همهاش دنبال چیزهای عجیب و غریب قدیمی هستند و واقعاً نوآوری ندارند؛ اشکال کارشان این است! خیال میکنند نوآوری همین است که مثلاً یک ذره مردم را به چیزهای طربانگیزِ لهوآمیزی سرگرم کنند؛ درحالیکه موسیقی میتواند لهوی نباشد. خود معنای لهو، یعنی غافل کننده. آیا خوب است که آدم غافل بشود؟ غفلت که چیز خوبی نیست. واقعاً اینطور باور شده که موسیقی باید لهوآمیز باشد! لهو، یعنی غافل شدن. غافل شدن از چه؟ از همه چیز؛ در رأسش خدا، و بعد هم از زندگی غافل شدن، از هدفها غافل شدن، از حرکت غافل شدن. آیا واقعاً موسیقی این است؟! موسیقی باید اینطوری باشد؟!
شما ببینید در داستانهای قدیمىِ خود ما دربارهی «فارابی» نقل شده است که سازی را کوک کرد که همه خندیدند و همه گریستند و بعد همه خوابیدند و او در رفت! البته ممکن است این هم یکی از همان داستانهای علمی، تخیلی باشد؛ من نمیدانم؛ کسانی که بیشتر واردند، بگویند. ما که میبینیم میشود؛ یعنی واقعاً کسی طوری بزند که آدم گریه کند. اتفاقاً موسیقی ما بیشتر همان جنبهی گریه را دارد. آیا نمیشود طوری با «قانون» بزنند که افراد بخندند؟ ما الآن این را در موسیقىِ خودمان کم داریم. وقتی ما از موسیقىِ شاد سخن میگوییم، بعضی خیال میکنند موسیقىِ شاد باید مرقص باشد! درحالیکه معنای شاد، مرقص نیست. …
(بیانات در دیدار اعضای گروه دانش صدای جمهوری اسلامی ایران/ پانزدهم بهمن ۱۳۷۰)
بیشتر مردم ما زبان موسیقی را نمیشناسند و با موسیقی انس ندارند
عامهی مردم ما موسیقیشناس و موسیقیفهم نیستند؛ ماها هم نیستیم؛ عدهی خاصی هستند که موسیقی را میفهمند. اگر ما از موسیقی هم چیزی را میفهمیم، بخش کلامىِ موسیقی است؛ مثلاً شعر حافظ را میخواند و هرکس بنا بر استعداد خود، چیزی میفهمد؛ اما از آن سازی که بغلش میزنند، ماها نمیفهمیم. شما ببینید در این کنسرتهای موسیقی که در دنیا – به خصوص در اروپا – معمول است، افراد پول میدهند، بلیت میخرند و یک ساعت در آنجا مینشینند تا فرضاً فلان قطعهی آهنگ بتهوون(۱) را بشنوند؛ این مربوط به آنجاهاست؛ اینجا اصلاً نیست؛ نه اینکه حالا در دورهی اسلامی نیست؛ هیچوقت نبوده است؛ آیا شما چنین چیزی سراغ دارید؟ غالب مردم ما زبان موسیقی را نمیشناسند و با موسیقی انس ندارند. در دنیای شرق تقریباً اینطوری است که موسیقی متعلق به خواص است و عدهی خاصی موسیقی میدانند؛ اما شعر و آهنگهای شعرگونه عمومی تر است. عامهی مردم ما زبانِ ساز را نمیفهمند؛ حالا شما بگویید با این زیر و بمهای ساز و با این قطعهای که ساختهام، میخواهم این موضوع را القاء کنم. اگر آن سازندهی قطعه نباشد، من و شما نمیفهمیم که این قطعهی موسیقی چه دارد میگوید؛ اما وقتی که یک نفر بگوید بهبه! این ساز فلان حالت را القاء کرد، ما هم میگوییم بله، واقعاً درست فرمودید! غالب مردم ما اینطورند. مردمی که نسبت به موسیقی برخورد و احساسشان این است، ما چرا بیخود بیاییم چیزی را که نوعی از آن مشتبه است و اشکال دارد، در سحرهای ماه رمضان قاطی برنامههای مردم بکنیم و آن حال عبادت را از آنها بگیریم؟!
موسیقی در کشور ما قاعدتاً موسیقیِ باکلام است
هنر و یکی از اجزای آن، یعنی همین موسیقی -که شما* گفتید- یکی از بهترین وسایل انتقال ادبیات است. این نکته را هم همینجا متذکر بشوم که این سازِ تنها هم که به آن اشاره شد، مردم ما با آن آشنا نیستند؛ شما بیخود خودتان را زحمت میدهید! در بعضی از کشورهای خارجی – آنطور که من شنیدهام – اصلاً مردم میروند پول میدهند و بلیت میخرند، تا آهنگی را که توسط فلان نوازنده و آهنگسازِ معروف ساخته شده است، گوش کنند؛ شما در داخل کشور ما این را سراغ ندارید؛ نه اینکه بین تودهی مردم و متدینین سراغ ندارید؛ نه، بین آن کسانی هم که دیانت در زندگی آنها نقش ندارد، سراغ ندارید که بروند جایی بنشینند، برای اینکه سازی بشنوند و چیزی از آن بفهمند و بعد بیرون بیایند؛ لذا موسیقی در کشور ما قاعدتاً موسیقیِ باکلام است و مردم از کلامش بیشتر میفهمند. اگر این ساز با کلام همراه شد، آنوقت ساز هم برای ما مفهوم پیدا خواهد کرد؛ والا اگر کلام نباشد، ما از ساز چیزی نمیفهمیم. حالا من که نمیفهمم، دلیل نیست؛ من یک آخوند هستم و با این چیزها ارتباطی نداشتهام؛ آنهایی هم که ارتباط داشتهاند، نمیفهمند!
منظور من این است که آن موسیقی، آنجایی که زبان گویایی داشته باشد – یا به خاطر کلامی بودنش، یا به خاطر اینکه مردم با زبان آن ساز آشنا هستند – همین خاصیت ربط و انتقال را دارد.
* آقای خسروی، مدیر وقت "گروه ادب و هنر"
بیانات در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران / پنجم اسفند 1370)
موسیقیای حرام است که مهیج شهوت باشد
یکی از مشکلات، این مسئلۀ موسیقی است که ما بتوانم خط بکشیم و بگویم این جا مرز است؛ اما من میخواهم بگویم که مصداقهای واضح دارد. بین آن ساز و آواز حلال و طیب و طاهر، با آن ساز و آواز که مکروه و یا حرام است ، خط دقیقی نکشیده ایم که مثلاً بگوییم این یکی ، این مقدارش که بالا رفت، یا این ساز که اضافه شد، خراب شد. به این دقت نمیتوانیم؛ اما بالاخره در این طیف وسیع، دو نقطه وجود دارد که یکی قطعا ً حلال و یکی قطعا ً حرام است. قطعا ً حرام وجود دارد که آن را نباید مصرف کنیم. اگر موسیقی – حالا اسمش را موسیقی سنتی بگذارید، یا موسیقی غیرسنتی – که یکی از دستگاههای معمولی موسیقی خودمان را هم با ساز سادهای میزند ،اما شعر یک شعر برانگزانندۀ مهیج شهوت باشد، حرام است، خواننده هر کس میخواهد باشد. آن صدای خوش و سازی که با هم به کار بیفتد، تا جوانی را فرضا ً به عمل حرام شرعی تحریک کند، کار حرامی است. موسیقیهای تند و محرک خارجی هم، اشکال دارد.
البته موسیقیهایی هم هست که اشکال ندارد؛ ولی حالا من نمیتوانم نمونههای آنها را مشخصا ً ذکر بکنم.
(بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولین صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران هفتم مرداد 1369)
تا میگوییم «موسیقی حرام است»، میگویند: «اینها باز هم آخوندبازی و شیخبازی درآوردند.»
ما دو نوع موسیقی داریم: موسیقی حرام و موسیقی حلال. موسیقی حرام آن موسیقیای است که ویژه مجالس لهو است. یعنی متناسب با مجالس لهو است. «موسیقی مطرب» متناسب مجالس لهو. یعنی همان که چنانچه از عالم موسیقی بیرون بیایید و آن جلسه را در مقابل شما تصور کنند، به عنوان یک آدم اهل اندیشه اسلامی یا اهل اندیشه های جدی و غیر اسلامی، ردش میکنید. آن موسیقی متناسب با آن جلسه، حرام است.
گاهی موسیقی، موسیقی کلام است. گاهی اوقات میشود که با یک صدای معمولی، یک شعر حرام را میخوانند. اصلا ً این شعر، این آهنگ را حرام میکند، چون شعر حرام است، جهتش حرام است. گاهی یک شعر یک آهنگ را حلال می کند. آهنگ معمولی ست؛ اما میتوانست با این آهنگ چیز بد خوانده شود. حالا یک شعر معنوی، عرفانی،اخلاقی، میتواند آن را حلال کند. البته «عرفان» با «عشق» نباید قاطی شود. این طور نیست که هر شعر عشقیای، عرفانی باشد.
بعضی خیال میکنند هر شعری که در آن می و معشوق و طره زلف و لب و امثال آن هست، این دیگر عرفانی است. نه! شعرهای حافظ هم دو نوع است. من یک وقت در جلسهای که راجع به حافظ بود، اشعار او را تقسیم بندی کردم. تعدادی از آنها عرفانی و تعدادی از آنها عشقی است. امروز به نظر من بیش از عرفان، مردم مابه شعرهای اخلاقی محتاج اند؛ شعرهای صائب و مثل شعرهای سبک هندی از جمله، اشعار واعظ قزوینی. این شعرها، هم از لحاظ رتبه شعری بالاست و هم الآن مردم به اینها بیشتر احتیاج دارند شعرهای عرفانی، که معنایشان راهم درست نمیفهمند. این شعر می تواند یک آهنگ را که میتوانست آهنگ حرام باشد، حلال کند.
موسیقی به معنای یک هنر، چیز با ارزشی است؛ اما همچنان که یک شعر بد، مردود است – ولو یک هنر است – یک موسیقی گناه آلود و گناه آموز مردود است – ولو این هنر است – یک موسیقی گناهآلود و گناهآموز نیز، هم حرام و هم مردود است؛ ولو اینکه یک هنر است. این را حمل نکنند بر ضدیت با هنر؛ که «آقا ؛ فلانی با هنر مخالف است!» ما با گناه مخالفیم. چرا با هنر مخالف باشیم؟! تا گفته میشود « موسیقی حرام است» میگویند: «آه! اینها باز هم آخوندبازی و شیخبازی درآوردند. مقدسبازی درآورند.» نه آقا! موسیقی خوب، چیز خوبی است. مگر ندیدید جلو چشم امام آلات موسیقی بردند و بنا کردند زدن و خواندن. امام هم مثل کوه نشستند و همین طور نگاه کردند.
(بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم دیدار گروه جنگ صدا و سیمای جمهوری اسلامی هفدهم آذرماه 1373)
موسیقی، حوزه و جامعه مدرسین
تکلیف موسیقی را روشن کنیم، از من مکرر راجع به موسیقی سؤال می کنند. راجع به این مسا ًله بحث کنید؛ آن را مشخص کنید. بحث موسیقی حلال وموسیقی حرام یک بحث است، اینی که از صدا و سیمای ما چه انتظاری هست و از نگاه حوزه علمیه چه آرایشی از لحاظ مطالب و محتوا و حواشی باید داشته باشد، بحث دیگری است؛ روی این واقعا ً باید در یک جایی کار بشود. جامعه مدرسین می تواند همین مرکزی باشد که باید روی این مسائل کار کند.
(بیانات در دیدار جامعه مدرسین حوزه علمیه قم/ نهم مهرماه 1384)
هفت دستگاه
هفت دستگاه اصلی موسیقی و دستگاههای فرعی آن، تنها مربوط به موسیقی ایرانی نیستند؛ بلکه در همه آهنگهای جهان وجود دارند و هر یک به گونهای تکوین یافتهاند که هر صدایی شما در بیاورید، در یکی از آن دستگاهها وجود دارد و در واقع، همه آهنگهای غربی و شرقی در مجموعه این دستگاهها میگنجد. اگر توجه داشته باشید، مقامها و گوشههای مختلف هر دستگاه از آغاز تا پایان، روند منظمی را طی میکنند؛ یعنی از جایی که آغاز میشوند؛ فرود میآیند و فراز دارند تا جایی که تمام میشوند. همه اینها، مبین حکمفرما بودن نظم در این هنر است. بدین ترتیب، میتوان نتیجه گرفت که هنر موسیقی که تلفیقی از دانش، اندیشه و فطرت خدادادی و مظهر فطرت خدادادی است؛ در درجه اول، به وسیله حنجره انسانها و در درجه دوم، توسط سازهایی که به دست انسانها ساختهشدهاند، به وجود میآید؛ پس میبینید که پایه، پایهای الهی است.
هدف موسیقی در شرق
ما از دوران جوانی خودمان، حرفهای برخی از اهالی هنر را میشنیدیم، که روشنفکرمآبانه و واقعاً بیپایه و اساس بود. آنان میگفتند: «ما هنر را در راه فکر و پیشبینی و سیاست، به کار نمیبندیم». آنها که ادعاهایی چنین داشتند، هنرشان اعم از شعر و دیگر فنون، بیش از سایرین در خدمت سیاستها قرار میگرفت. هر کاری که متکی به اراده انسان است، باید برای هدفی انجام گیرد.
هر چه هدف متعالی تر باشد، آن کار یا هنر، ارزشمندتر میشود. متأسفانه هدف موسیقی در شرق، در حد تعالی خود موسیقی نبوده است. این که میگویم «شرق»، منظورم ایران و کشورهای عربی است. به هر حال، تاریخ موسیقی ایران، در طول قرون متمادی، چه قبل و چه بعد از اسلام را خواندهام و از سیر و سرنوشت موسیقی عرب، به خصوص بعد از اسلام، مطلعم. آن چه بر اساس مطالعات خود میتوانم بگویم، این است که موسیقی در منطقه ما، برای هدفهای متعالی به کار نرفته است و این، به خلاف سیر موسیقی در اروپاست. میدانید که من به طور طبیعی از جمله آدمهای غرب ستیزم؛ چنان که هیچ ویژگی غرب، مرا مبهوت و مجذوب نمیکند. درعینحال، ویژگیهای مثبت غرب را از روی محاسبه تأیید میکنم. یکی از آن ویژگیها، مقوله موسیقی است. درست است که در غرب، موسیقی رقص و لهو و سایر موسیقیهای منحط وجود دارد، اما در همان نقطه از جهان، از دیرباز موسیقیهای آموزنده و معنادار هم بوده است؛ موسیقی ای که برای گوش سپردن به آن، انسان عارف واقف خردمند، میتواند بلیت تهیه کند؛ در سالن اجرای کنسرت بنشیند و ساعتی، از آن لذت ببرد. در غرب، موسیقیهایی که گاهی یک ملت را نجات داده و گاهی یک مجموعه فکری را به سمت صحیحی هدایت کرده، کم نبوده است.
موسیقی در خدمت دربار
موسیقی در این جا، عبارت از آهنگها و آلات و ادوات لهو بوده که فقها از آن، به «موسیقی لهوی حرام» تعبیر کردهاند. فرض بفرمایید که فلان خلیفه، شبی دچار بیخوابی می شده است؛ موسیقیدانها همراه با کنیزکان مغنی، بایستی میآمدند تا اسباب طرب او را فراهم کنند. موسیقیدان که «اهل خرد و قریحه و ذوق است»، بایستی خود را میشکست؛ پای تخت خلیفه مینشست و انواع و اقسام هنرهای خویش را نثار میکرد تا خلیفه از حالت افسردگی که لازمه خونریزیها، قساوتها و خباثتهای وی بود، بیرون میآمد! این، وضعیت موسیقی دربار خلفا و امرای عرب بود. عین همین قضیه، در مورد سلاطین ایران هم صدق میکند. پادشاهانی که اهل موسیقی لهو بوده و دربارهای موسیقی طلب داشتهاند، کم نیستند که از آن جمله میتوان به دربار قاجار و پادشاهان آن سلسله اشاره کرد.
توجه میکنید که موسیقی در خدمت چه جریانها و کسانی بوده است. این که میبینید در کلمات فقها، موسیقی، مقولهای حرام و ممنوع و دست نزدنی و نزدیک نشدنی است، به همین خاطر است.
موسیقی متعالی
حرف من با شما موسیقیدانها این است که موسیقی را به سمت معنا و هدفهای متعالی ببرید؛ هدفهایی فراتر از هدف عیاشی فلان عاشق کذایی که بهمان معشوقه کذایی او را دوست می داشته و چون مورد بیاعتنایی وی قرارگرفته و دلش شکسته است، میخواهد پای فلان ساز بنشیند و بر اثر آهنگ و ترانه سوزناک، اشکی از ره فراق بریزد! چنین هدفی در استعمال موسیقی، ارزشمند نیست. چه ارزشی دارد که به خواهش دل یک نفر، بسازند و بخوانند و بنوازند و آن اندیشه ریاضی و محاسبه علمی و منطقی را که اعتبار موسیقی است، چنین خوار و ذلیل کنند! ارزش و هدف و تعالی در موسیقی، این نیست. موسیقی متعالی، موسیقی ای است که برای هدف متعالی باشد. اگر چنین باشد، آن وقت میشود موسیقی را پاک و مقدس نامید؛ آن وقت میشود ما هم مثل غربیها کنسرتی داشته باشیم (عنوانش را مثلاً «محفل خوانندگی» بگذاریم تا اصطلاح غربی به کار نبرده باشیم) تا مردم اعم از معمولی و متدین، بلیت تهیه کنند و برای شنیدن ساز و آواز شما، به آن محفل بیایند. توجهی که بعد از پیروزی انقلاب، بایستی از طرف دست اندرکاران موسیقی نسبت به موسیقی صورت میگرفت، نگرفت. این بدان معنا نیست که کارهای خوبی انجام نشده است؛ مسلماً شده است که ما این جا مینشینیم و به کار شما گوش میسپاریم. بنده آدمی نیستم که اگر موسیقی حرامی نواخته شد، بنشینیم و به آن گوش بسپارم. آن چه در این مقوله، حرام بوده، هنوز هم حرام است. در برخورد با حرام هم جای ملاحظه نیست و من هم به عنوان فردی متشرع که ملاکم فقه است، ملاحظهکاری نمیکنم؛ منتها تلاشهایی که بعضی از افراد دل سوز و مخلص در زمینه موسیقی از اول انقلاب کردهاند، خوب بوده است و این، البته منهای توجه همهجانبه ای است که گفتیم بایستی میشد؛ اما نشد.
شور بینهایت
هنر انسانی، بینهایت است. اگر به این اصل معتقدید، چه لزومی دارد گوشههای مطربی و لهوی را که موجد تحرکات فیزیکی است، از موسیقی حذف نکنید؟ شما میتوانید با حذف آن گوشههای مخرب، گوشههای جدیدی به وجود آورید. کسانی که قبلاً گوشههای کذا را وضع، تبیین و تدوین کردهاند، مگر بالاتر از شما بودهاند؟ آنها، البته، انسانهای با ذوق و دانشی بودهاند؛ چنان که شما هم هستید. من دعوت به غم انگیز بودن و بیذوقی نمیکنم؛ بلکه دعوت من به متعالی شدن و پدیده موسیقی را از ابتلائات مادی بشر بیرون کشیدن و فراتر آوردن است. امیدوارم به این دعوت، جواب مثبت داده شود و موسیقی را به سمت متعالی شدن سوق دهید. اگر شما هم اقدام نکنید، بالأخره گروهی میآیند و به این روش تکاملی، عمل میکنند. به هرحال، بشر در زندگی، ناگزیر از تکامل است. در زمینه موسیقی، باید آثاری پدید آورد که برای ملتها و انسانهای صاحب اندیشه و خردمند، راهگشا باشد والا این که هر آدم بیسر و پا و هر لات عرق خوری از موسیقی التذاذی ببرد و خیال کند ویژه او ساخته شده است، ارزش و اهمیتی ندارد. موسیقی ای ارزشمند است که انسانهای خردمند و صاحب اندیشه و افرادی که یک حرکت و تشخیصشان گاهی دنیایی را تکان میدهد، از آن بهره ببرند و استفاده کنند. به یاد دارم که در زمان گذشته که ما مشغول مبارزه بودیم، یک وقت بحث از موسیقی و سمفونیهای بتهوون پیش آمد؛ از برخی مطلعین شنیدم که شور «علیاف»، در جنگ جهانی، باعث نجات شوروی شده بود! از همین آهنگ شور موسیقی شما، آهنگساز و نوازندهای در شوروی، قطعهای ساخته که ملتی را تکان داده است. من اگر چه «علیاف» را نمیشناسم و شور او را نشنیدهام؛ اما میدانم «شور» چیست و میدانم که انسانی با قریحه، میتواند با یک آهنگ، ملتی را منقلب کند و تکان دهد. به دنبال مسائلی چنین، در وادی موسیقی باشید…
(مجله:پرسمان-دیماه سال ۱۳۸۴ ، شماره۴۰)
این روزها که سخن دربارۀ موسیقی و نوازندگی بسیار است، بازخوانی برخی از گفتههای آیتالله خامنهای، رهبر انقلاب، در باب موسیقی بسیار رهگشا مینماید. شاید در میان فقیهان، امروزه کمتر کسی باشد که «شور» و «قانون» بداند و زبان موسیقی را بشناسد. برای هنر موسیقی اصیل، بسیار غنیمت است که در شهر، به پناه فقیهی نشینند که برای رسیدن به موسیقی متعالی، از جامعه مدرسین حوزه میخواهد تکلیف موسیقی را روشن کنند.
انصافا دست این رهبر رو باید بوسه زد. بسیار شفاف و روشن فرمودند.
نه یک آیت الله و مرجع که حتی بسیاری از طلبه های امروزی هم این نگاه باز و روشنفکرانه رو ندارند