طرح علوم انسانی اسلامی، ناشی از تعصبات دینی نیست
احمدحسین شریفی
نویسنده کتاب مبانی علوم انسانی اسلامی گفت: نداشتن علوم انسانی اسلامی محروم شدن از کشف واقعیت است. این ایده برای کشف حقیقت بیان شده نه از روی تعصبات مذهبی. در زمینه تولید فلسفه علوم انسانی مدعی هستیم.
این کتاب در جستجوی پاسخ سؤالاتی از این قبیل است: علوم انسانی چه نوع علومیاند؟ چه تفاوتها و تمایزهایی با علوم غیرانسانی دارند؟ هدف یا اهداف علوم انسانی چیست؟ علوم انسانیِ اسلامی به چه معنی است؟ آیا قید «اسلامی» در این ترکیب، احترازی است یا توضیحی؟ روش تحقیق در علوم انسانی اسلامی به چه صورت است؟ روش تحلیل و داوری نظریهها در علوم انسانی چگونه است؟ آیا منحصر دانستن روششناسی علوم انسانی در روش تجربی موجه است؟ آیا استناد به متون دینی در تحلیل کنشهای انسانی، علم تولیدی ما را امری اختصاصی و دروندینی نمیکند؟ چگونه میتوان درستی نظریه خود را برای کسانی که همکیش و هم آیین ما نیستند، تبیین کرد؟ ارزشها چه نقشی در علوم انسانی دارند؟ آیا پذیرش تأثیر ارزش در دانش، مستلزم از دست دادن عینیت و بیطرفی علمی نیست؟ چگونه میتوان از علوم انسانی اسلامی سخن گفت و در عین حال ویژگیهای عینیت، بیطرفی، آزاداندیشی و واقعگرایی علمی را تأمین کرد؟ دلایل مخالفان علم دینی و علوم انسانیِ اسلامی به طور خاص، چیست؟ از چه قوت و اعتباری برخوردارند؟
در گفتوگویی با دکتر شریفی، نویسنده این کتاب، به بررسی ویژگیهای این اثر و موانع اسلامی سازی علوم انسانی پرداختیم که اکنون از نظر شما می گذرد.
*آقای دکتر! در ابتدا لازم است مروری بر تاریخچه بحث اسلامی سازی علوم انسانی داشته باشیم، این بحث بر چه اساسی و چگونه مطرح شد؟
مستحضر هستید مدتهای مدیدی است که درباره فلسفه علوم انسانی و مخصوصاً فلسفه علوم انسانی اسلامی بحث می شود. این موضوع دغدغه اندیشمندان بوده و در این باره بحث و بررسی کردند و اندیشه هایی ارائه و دیدگاه هایی بیان شد. سیدجمال الدین اسدآبادی، مرحوم اقبال لاهوری و امثال آنها در این باره ایده هایی داشتند و صحبتهایی کردند، ولو در خصوص علم دینی. این اندیشمندان با عنوان علم دینی که بیشتر ناظر به علوم طبیعی و تجربی بوده از ضرروت علم دینی صحبت کردند، اما به تدریج در این دهه های اخیر اهمیت علوم انسانی آشکارتر شد و اثرگذاری آنها در مدیریت جوامع و سامان دهی رفتارهای فرهنگی، شکل دهی به ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و … بسیار شفاف تر شد.
اندیشمندان در جهان اسلام و خصوصاً جامعه ما متوجه شدند که علوم انسانی نقش بی بدیل و بسیار تأثیرگذاری در شکل دهی به ساختارها و به تبع آن، رفتارها و به شکل دهی به ارزشها و دگرگون سازی باورها و ایده ها دارند، از این رو دغدغه های زیادی ایجاد شد که علوم انسانی موجود و ویژگیهای آن را بدانیم تا بتوانیم آنها را تحلیل کنیم.
طبیعتاً هر علمی؛ چه علوم انسانی، چه علوم طبیعی و تجربی مبتنی بر فلسفه ای شکل می گیرد. باید مشخص می شد فلسفه علوم انسانی موجود که از غرب نشأت گرفته و در دنیا تبلیغ و تدریس می شوند و کتابهای آن به زبانهای دیگر ترجمه می شود، دانشجوها بر اساس آن تربیت می شوند و جوامع براساس آن اداره می شوند، چیست؟ بر این اساس اندیشمندان جهان اسلام متوجه شدند که با دست خودمان، با هزینه خودمان داریم افکار و اندیشه های غربی و مدل انسان غربی، مدل مدیریت غربی و مدل اجتماع و فرهنگ و اقتصاد سکولار و لیبرال غربی را در جوامع اسلامی آموزش می دهیم و تحقق می بخشیم و طبیعتاً مدیران جامعه هم از فارغ التحصیلان این رشته ها هستند که آثار بسیار مخربی بر جوامع باقی می گذارد.
اندیشمندان از گذشته تذکر می دادند که علوم غربی نواقص و ضعفهایی دارند اینها باید تحلیل شود و متناسب با ایده های اسلامی، یعنی متناسب با نوع نگاه اسلام به جهان، هستی، انسان و ارزشها، روابط اجتماعی و حتی ساختار اجتماعی و امثال اینها تدوین و تبیین شود.
*چگونه باید متناسب با نگاه اسلام تدوین و تبیین شود؟
باید فلسفه خود را تولید و عرضه کند و به عنوان نظریه جدی رقیب نظریات موجود، خلأهای اندیشه های غربی و مشکلات و ضعفهای آنها را نداشته باشد، البته نقاط قوت آنها را داشته باشد.
*از اول انقلاب توسط حضرت امام(ره) بحث اسلامی سازی دانشگاه ها و … مطرح شد ایا منظور حضرت امام(ره) شامل اسلامی سازی علوم هم می شد؟
حضرت امام(ره) از اول انقلاب این تأکید را داشتند و بر علم اسلامی، علم دینی، دانشگاه دینی، دانشجوی اسلامی تأکید می کردند که متأسفانه برداشتهای صحیحی از این مسأله حتی در مجامع علمی و اندیشمندان نشد. فکر می کردند باید ظواهر دینی باشد؛ آرمهای دینی در دانشگاه باشد. نماز جماعت در دانشگاه برگزار شود و کتابهایی که چاپ می شود، صفحه اول شان بسم الله الرحمن الرحیم داشته باشد. تصور، از اسلامی سازیِ مدنظر امام این بود. این یک نگاه بسیار سطحی و خلاف مقصود حضرت امام(ره) و رهبران اصلی انقلاب و دغدغه مندان نهضت اسلامی است که با محوریت ملت ایران شگل گرفت.
*چه شد که شما دست به نگارش اثری در این باره زدید؟
مقام معظم رهبری هم در این باره تأکیدات زیادی داشتند. ما هم در این فضا می دیدیدم عده ای که مدافع این نظریه هستند نمی توانند تفسیر صحیحی از علوم انسانی اسلامی ارائه دهند که در مجامع علمی دنیا قابل عرضه باشد. البته در گام اول لازم است در مجامع علمی کشور خودمان، در مجامع دانشگاهی و حوزوی قابل عرضه باشد.
از طرف دیگر مخالفین هم که حرفهای غیراستدلالی و سطحی و عوامانه را می زدند و یکه تازی می کردند استدلال می آوردند که چنین چیزهایی که شما می گوئید وجود ندارد و اصلاً این علم نیست. به معنایی این کار و عقیده را به تمسخر می گرفتند. واقعاً در ادبیاتشان، مقالات و کتابهایشان این ایده را به تمسخر می گرفتند،.حتی آنهایی که می خواستند عالمانه بحث کنند می گفتند علوم انسانی اسلامی، ممکن نیست؛ اگر حتی ممکن باشد، هیچ ضرورتی ندارد؛ یعنی نه ممکن است و نه ضروری است، حتی اگر ممکن باشد و ضروری هم باشد اصلاً اخلاقی نیست. یعنی عالم و اندیشمند باید واقع شناسی کند و دغدغه کشف حقیقت را داشته باشد نه دغدغه دفاع از فلان آموزه و متن دینی.
تصورشان از روانشناسی اسلامی یا جامعه شناسی اسلامی این بود که مثلاً جامعه شناسی یک آیه قرآن در کنار ایده جامعه شناسی بیاورد و آن آیه را تفسیر کند و توضیح دهد. در این فضا وظیفه ای بر دوش سنگینی می کرد. ما باید بتوانیم عالمانه و محققانه ایده متعالی علوم انسانی اسلامی را براساس ادبیات روز دنیا به کرسی بنشانیم و عرضه کنیم. بنده مدعی هستم با توفیق الهی به سهم خود در این عرصه تلاش کردیم که این کار را انجام دهیم.
*مروری بر ویژگیهای این اثر و راهی که در این کتاب رفته اید داشته باشید؟
ابتدا تعریف کارکردی و دقیقی از علوم انسانی ارائه دادیم. گفتیم علوم انسانی یعنی دانش یا دانشهایی که به توصیف، تبیین، تفسیر، پیش بینی و تقویت، تضعیف و یا کنترل کنش های انسانی می پردازد؛ یعنی پنج کارکرد اصلی دارد و تلاش کردیم نشان دهیم ایده های اسلامی یعنی نوع جهان شناسی اسلامی، معرفت شناسی اسلامی، ارزش شناسی اسلامی و انسان شناسی اسلامی در تک تک این مؤلفه ها چه نقش آفرینی می تواند داشته باشد.
این را هم نشان دادیم که اگر این نگاه های اسلامی را در حوزه روش شناسی، انسان شناسی و … در نظر نگیریم، ثمره اش محروم شدن از کشف واقعیت است؛ یعنی حقیقتاً تمام ایده های اسلامی و دغدغه های قرآنی و اسلامی برای کشف حقیقت و واقعیت کنشهای انسان است که دغدغه همه محققان علوم انسانی است. هر روانشناس، جامعه شناس و اقتصاددان عالم و منصفی در این عالم، دنبال این است که واقعیتهای کنشهای روانی، اقتصادی و اجتماعی انسان را کشف، تحلیل و تبیین کند و راهکار برای تقویت ارائه دهد. اگر کنشها ضعیف یا آسیب زاست، از بین ببرد یا راهکارهایی برای تقویت و کنترل ارائه دهد. اگر بخواهد به این حقیقت برسد، نمی تواند خود را از منبع وحیانی برای کشف فعل و انفعالات انسانی و کشف حقایق عالم محروم کند یا نمی تواند خود را از منبع عقل محروم کند و به منبع ضعیف و نحیفی بنام تجربه تمسک کند و علوم موجود را به بار بیاورد.
بنده معتقدم علوم انسانی اسلامی، توفیقات یک اندیشمند را چند برابر خواهد کرد و توفیقات مضاعفی به طور قطع نصیب روانشناس، جامعه شناس و … می کند که با مدل اسلامی به معرفت، هستی، ارزشها و به تحلیل می پردازد. البته هرگز مدعی نیستیم که این نظریه انتهای حرفهاست و ما معصومیم و نظریه معصومانه ای ارائه دادیم.
در این مجال از همه اندیشمندان، دلسوزان و منتقدان این ایده، ملتمسانه تقاضا می کنم، منصفانه به نقد و بررسی این ایده بپردازند و ضعفهایش را خصوصی یا عمومی به هر شکلی که لازم می دانند گوشزد کنند. این مسائل را بیان کنند تا این بحث در جامعه علمی؛ حوزوی و دانشگاهی به جریان جدی تبدیل شود که در این صورت نه تنها در کشور بلکه کل بشر از این فضا و مدل نگاه اسلامی به هستی و کنشهای انسانی بهرهمند شود و انشاءالله شاهد کشف حقیقت بیشتر و دستیابی به واقعیتهای کنشهای انسانی از سوی همه اندیشمندان باشیم. لذا ملتماسانه تقاضا می کنیم هر کس که فکر می کند در این ایده و اثر بنده ضعف یا نقصی هست حتماً مطرح کند تا بحث را زنده نگه داریم. بنده چه بتوانم پاسخ بدهم یا نتوانم پاسخ دهم مهم نیست. مهم زنده نگه داشتن این دغدغه اصیل است. در واقع این دغدغه از سر حقیقت پژوهی و دلسوزی برای واقعیت و علم است نه تعصبات مذهبی و تعصبات دینی.
مبانی علوم انسانی اسلامی
*برخی معتقدند ایده علوم انسانی اسلامی ناشی از تعصبات مذهبی و دینی است وگرنه باید علوم انسانی مسیحی یا یهودی هم می داشتیم؟
هرگز! این برداشت صد در صد ناصحیحی است که کسی فکر کند پشتوانه و پیش فرض طرح ایده علوم انسانی اسلامی یک سری تعصبات دینی و گرایشهای دینی و مذهبی است. هرگز این گونه نیست چون آنچه اسلام از ما می خواهد این است که نوکری حقیقت را کنیم و حق شناس باشیم. اصلاً خدای متعال خود را بنام حق معرفی می کند. هوالحق و مسلماً از بشر هم این را می خواهد. بشر باید به دنبال کشف حقیقت برود. لذا این ایده از روی دلسوزی برای علم، علوم انسانی و برای حقیقت بیان شده است و نه از روی تعصبات مذهبی و امثال اینها.
*در ابتدای بحث علم دینی، صحبت از امکان یا امتناع بود اما امروزه در مورد اسلامی سازی علوم انسانی نظراتی مانند نظر آیت الله جوادی آملی، آیت الله مصباح، دکتر گلشنی، فرهنگستان علوم اسلامی قم و … مطرح شده است. آیا این نظرها را نقد و بررسی هم کردید؟
در این کتاب نخواستم دیدگاه ها را صرفاً نقل کنم و بگویم تاکنون دراین زمینه چه حرفهایی زده شده است و نقاط قوت و ضعف آنها را بیان کنم. همان طور که گفتید در حوزه علم دینی چند مرحله را گذراندیم؛ مرحله اول اصل بحث امکان علم دینی بود. اینکه آیا اصلاً چنین چیزی ممکن هست یا نه؟ به نظرم حتی منتقدین هم الان پذیرفتند که این امر ممکن است. لذا امروزه برخی از ضرورت علم دینی صحبت می کنند و این سؤال را مطرح می کنند و می گویند ممکن است اما آیا مطلوب هم هست و آیا این کار فایده ای دارد یا نه. برخی ها از این مسأله هم گذشتند و میگویند درست است که این کار فوایدی هم دارد اما آیا درست است این کار را انجام دهیم. یعنی آیا اخلاقی هست یا نه؟ از نظر اخلاق علمی و پژوهشی.
به نظرم دیگر از این مراحل گذاشتیم و الان در فضای علمی ما آن قدر در این حوزه گفتگو و بحث شده است که از این مرحله گذشتیم. ما الان مدعی تولید هستیم و می توانیم فلسفه علوم انسانی اسلامی و این نظریه را با تمام جوانب این نظریه محققانه و عالمانه و حق پژوهانه عرضه کنیم، لذا تعابیری را ذکر کردم.
البته نظر برخی از موافقین مانند نظریه آیت الله جوادی آملی، آیت الله مصباح و دکتر گلشنی و … را ذکر کردم و دیدگاه ها را معرفی کردم و در چند صفحه دسته بندی از این دیدگاه ها ارائه دادم که تنها برای قدرشناسی از زحماتی بوده که این اساتید کشیدند. ما با مدد از اندیشه های آنها توانستیم افق بحث را قدری جلوتر ببریم.
در ادبیات علوم انسانی اسلامی دغدغه برخی از اندیشمندان مانند آیت الله جوادی آملی، مطلقِ علم است. دغدغه فرهنگستان علوم اسلامی هم مطلقِ علم است. حتی در حوزه فیزیک، شیمی، ریاضی و … هم بحث دارند اما ما این دغدغه را نداشتیم و ضرورتی هم ندارد که دیدگاه خود را در این حوزه بیان کنیم که آیا این کار شدنی است یا نشدنی است یا اصلاً اسلامی سازی در این علوم معنا دارد یا ندارد!؟ اگر دارد به چه شکل و … . این امر نیازمند تبیین است و به نظرم کار مستقلی را می طلبد.
*در اسلامی سازی علوم انسانی گاهی صحبت از بومی سازی علوم انسانی هم می شود، آیا شما این اصطلاحات را همان اسلامی سازی می دانید؟
در حوزه علوم انسانی تا کنون سه اصطلاح را داشتیم که در این مورد به کار رفته است. بعضاً هم حتی مراکز و مجموعه هایی بنام همین اصطلاحات شکل گرفته است؛ مثلاً در یک گام، بحث بومی سازی علوم انسانی را مطرح کردیم؛ شاید در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ مسئله بومی سازی علوم انسانی مطرح شد. در نیمه دوم دهه ۷۰، مسئله اسلامی سازی علوم انسانی مطرح شد. اینها اصطلاحاتی است که تعاریف مختلف از آنها ارائه می شود و ابهاماتی در این اصطلاحات و لغزندگی هایی ممکن است وجود داشته باشد. در مرحله ای هم بحث تحول علوم انسانی مطرح شد و الان ما شورای تحول علوم انسانی وابسته به شورای عالی انقلاب فرهنگی را داریم.
*بحث تحول علوم انسانی به چه معناست!؟
به نظرم باید پا را از این مراحل فراتر بگذاریم و بنده در این کتاب همین کار را انجام دادم. باید بحث علوم انسانی اسلامی را مطرح کنیم نه بحث تحول در علوم انسانی موجود را و نه بحث بومی سازی علوم انسانی موجود را و نه حتی بحث اسلامی سازی علوم انسانی موجود را.
یعنی نباید اصالت را به علوم انسانی موجود بدهیم و فقط آن را اسلامیزه و اسلامی سازی کنیم. نخیر! ما مدعی هستم که اصلاً باید به تولید دست زد که فضای کاملاً جدید و نظریه رقیبی برای علوم انسانی موجود است و به کشف واقعیت و حقیقت در حوزه های مختلف علوم انسانی کمک می کند.
*برخی از کارشناسان معتقدند ما در تولید علوم انسانی موجود غربی سهیم بودیم و بخشی از علوم موجود بر پایه اندیشه های ابن خلدون، ابن رشد، ابن سینا، فارابی و دیگر دانشمندان اسلامی بنا شد. در پاسخ به این دیدگاه شما چه نظری دارید؟
من این نظریه را فی الجمله قبول دارم. حقیقت این است که زمانی قطب علمیِ عالم، جهان اسلام بود و اندیشمندان بزرگ در حوزه های مختلف علم؛ چه در فیزیک، شیمی و طب و ریاضیات و فلسفه و … مسلمان بودند و مسلمانان چهره های بسیار برجسته جهانی را تحویل جامعه بشریت دادند. این وضعیت در زمانی بود که دنیای غرب از این مفاهیم و علوم بسیار فاصله داشت. فاصله ای به مراتب بیش از فاصله ای که الان جهان اسلام با وضعیت فعلی غرب دارد. در جهان اسلام در اثر فعل و انفعالات و ارتباطاتی که بود و درگیری های داخلی که در تمدن اسلامی و جهان اسلام رخ داد و حاکمان و پادشاهان بی کفایت و بی صلاحیتی که در برهه هایی حکمرانی می کردند و آرام آرام درگیری های داخلی و هجومهای بیرونی باعث شد که عقب بمانیم و سرگرم خود باشیم و غرب از داشته های ما به خوبی بهره برداری کند و به وضعیت کنونی برسد. مرحوم اقبال لاهوری در دیوان اشعارش در سروده ای با عنوان «پس چه باید کرد ای اقوام شرق»، دارد که شعر بسیار جالبی است و اتفاقاً ناظر به همین موضوع است و همین حقیقت را بیان می کند.
مرحوم اقبال لاهوری و مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادی و بسیاری از بزرگان و مستشرقین و حتی بسیاری از اندیشمندان غربی به این اذعان دارند که علمِ موجود، محصول تمدن اسلامی است البته ما نمی توانیم بگوئیم اگر این علوم در جهان اسلام بود همین وضعیت را پیدا می کرد. به هر حال همه تمدنها، حیات، بلوغ و مماتی دارند. هر تمدنی، طلوع، ظهر و غروبی دارد. تمدن اسلام هم در آن زمان این وضعیت را پیدا کرد. عواملی باعث شد و به غروب رسید. غروب تمدنی در اسلام موجب طلوع تمدن غرب شد و ریشه اش هم نقاط قوت تمدن اسلامی اعم از علم، فلسفه و اندیشه های ابن خلدون، ابن سینا، ابن رشد، ابن عربی و امثال اینها بوده است که هنوز هم اذعان دارند که ریشه های تمدنی خود را از عالم اسلام گرفتند.
این حقیقتی است که درست است اما به این معنا که علوم انسانی موجود را به همان شکل برگردانیم، اسلامی می شود، درست نیست. این تفکر متعلق به همان عده مخالفان علوم انسانی اسلامی است. اگر علوم انسانی اسلامی به این معنا باشد که اگر علومی در جهان اسلام رشد کند، ما به آنها اسلامی می گوئیم، درست نیست. جغرافیا در این تعریف نقشی ندارد و علوم انسانی اسلامی به این معنا نیست که منطقه جغرافیایی آنها جهان اسلام باشد؛ مثل علومی که در قم، نجف، مکه، مدینه و… تولید شود. اصلاً بحث جغرافیا مهم نیست بحث مبانی فکری و اندیشه ها و نوع نگاه مهم است.
*به موازات کاری که مد نظر شماست، لازم است در عرصه هایی هم اصلاحاتی انجام شود چون کلاً نگاه به علوم انسانی در کشور ما درست نیست. به نظرم علوم درجه ۲ محسوب می شوند. شاید دغدغه توسعه باعث این عامل شده است. الان اگر از کودکان بپرسید می خواهید چه کاره شوید، می گویند می خواهیم دکتر یا مهندس شویم همین نگاه را والدین آنها هم دارند. در سوم راهنمایی که دانش آموزان باید انتخاب رشته کنند دانشجویان مستعدتر و با معدلهای بالاتر به رشته های ریاضی و تجربی می روند و دانش آموزان ضعیف تر به رشته انسانی می روند. در دوره دبیرستان، مدارس نمونه ریاضی و تجربی داریم اما برای رشته علوم انسانی مدارس نمونه و تیزهوشان و … نداریم. بسیاری از مسئولان هم دارای مدرک غیر از علوم انسانی برای علوم انسانی تصمیم می گیرند و … به نظر شما چقدر ضرورت دارد تا این نگرشها درست شود؟
به نکته خوبی اشاره کردید، در فصل اول کتاب با عنوان اهمیت و ضرورت تولید علوم انسانی اسلامی دلایل اهمیت و ضرورت را در چندین مورد ذکر کردم که لازم است به این حوزه بپردازیم. این نگاه که شما به برخی از آنها اشاره کردید باید تصحیح شود. بله! حقیقتاً تا نوع نگاه مردم، مدیران و سیاستمداران و سیاستگذاران این شکلی باشد که الان هست یعنی نگاه علوم درجه ۲ به علوم انسانی وجود داشته باشد وضعیت همین گونه خواهد بود و حتی شاید بدتر خواهد شد. این نگاه حتماً باید تصحیح شود.
*شما چه راهکاری را برای تصحیح پیشنهاد می کنید؟
به نظرم نقش رسانه ها در این امر بسیار مهم است. در کل دنیا رسانه ها فرهنگ سازی می کنند و افکار و نوع نگاه ها را جا به جا می کنند. دغدغه ها را اصلاح می کنند و تغییر می دهند و ذائقه ها را دگرگون می کنند. در هر حوزه ای که اراده می کنند می توانند اثرگذار باشند. رسانه ها این توانایی را دارند. رسانه های انقلاب اسلامی باید دغدغه مند به ارزشهای اسلامی و فرهنگ، اقتصاد، جامعه و … باشند. دائماً این بحثها باید زنده نگه داشته شود و به مسئولان و مدیران گوشزد شود و خطراتی که از غفلت توجه به علوم انسانی داشتیم گوشزد شود و تأکیداتی که مقام معظم رهبری داشتند مورد توجه باشد.
به نظرم مقام معظم رهبری بهترین کسی است که اهمیت علوم انسانی را با تمام وجود درک و لمس کرده است و با انواع و اقسام ادبیات می فرماید علوم انسانی، روح دانش است. همه دانشهای دیگر از پزشکی، معماری و صنعتی و علوم پایه از روی علوم انسانی سامان پیدا می کنند. ایشان می فرمایند: علوم انسانی شرط پیشرفت جامعه است. اگر پیشرفت اقتصادی می خواهید براساس تئوریهای اقتصاد است، اگر پیشرفت اجتماعی می خواهید براساس تئوریهای اجتماعی و جامعه شناسی است. پیشرفت در حوزه فرهنگ می خواهید براساس تئوریهای فرهنگی است و اگر پیشرفت در حوزه مدیریت می خواهید براساس پیشرفت در این علم است که همه زیرمجموعه علوم انسانی هستند.
ما باید پیامدها و آثار منفی بی توجهی به علوم انسانی را در جامعه ذکر و گوشزد کنیم و به صورت مشخص و عینی بگوئیم. هم برکات علوم انسانی را بگوئیم هم ضعفهایی که علوم انسانی غربی دارند و خطراتی که برای جامعه ما دارند باید بیان شود. عده زیادی از جوانهای ما در این رشته ها تحصیل می کنند و بعدها در بخشهای مختلف به فعالیت مشغول می شوند. مسئولان باید حرف محققان و دغدغه مندان به این عرصه را بشنوند. مشابه جلساتی که مقام معظم رهبری با نخبگان دانشگاهی، اندیشمندان حوزوی و امثال اینها دارند، مسئولان رده پایین باید به مراتب بیشتر داشته باشند؛ مثلاً وزرا باید هر هفته از این گونه جلسات داشته باشند. بحث کنند تا دغدغه اندیشمندان را بشنوند. به نظرم نقش رسانه ها در این امر بسیار مهم است.
نقش مدیران و سیاستگذاران بسیار مهم است. شورای عالی انقلاب فرهنگی نقش بسیار مهم و اساسی دارد البته اگر اراده داشته باشد که از وضعیت فعلی اش خارج شود. هر کدام از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی یک سر و صدها سودا دارند، اگرچه دارند خدمت می کنند ولی فرصت لازم را ندارند حداقل شوراهای اقماری تشکیل بدهند کمیسیونهای دقیق عالمانه و محققانه در این عرصه ها فعال باشند.
تأسف می خورم شورای عالی انقلاب فرهنگی، عنوان شورای تحول علوم انسانی را تغییر نمی دهد؛ یا جرأت نمی کنند یا نمی دانند. علت را درک نمی کنم واقعاً نمی دانم چرا به صراحت نمی گوئیم شورای علوم انسانی اسلامی. تحول می تواند معناهای مختلفی داشته باشد. آیا منظور از تحول، تحول به سمت بهتر شدن در طرح اندیشه های غربی است؟ همچنان که عده ای همین معنا را از این شورای تحول برداشت می کنند لذا مسئولان و سیاستگذاران باید قدری عالمانه تر در این عرصه وارد شوند.
گفتگو از: سیدحسین امامی
نویسنده کتاب مبانی علوم انسانی اسلامی گفت: نداشتن علوم انسانی اسلامی محروم شدن از کشف واقعیت است. این ایده برای کشف حقیقت بیان شده نه از روی تعصبات مذهبی. در زمینه تولید فلسفه علوم انسانی مدعی هستیم.