دروغگو!
جاناتان وبر
در نسبت میان دروغگویی، گمراه کردن و بیان یاوه، ما دروغگویی را بیشتر از همه محکوم می کنیم و در مرتبه بعدی، بیان یاوه و در آخر گمراه کردن را محکوم میکنیم.
ممکن است گمراه کردن را بدتر از بیان یاوه بپنداریم، اما نمیتوانیم از بدتر بودن دروغ نسبت به آن دو چشم بپوشیم. بدین دلیل که این انواع فریب، به شیوههای مختلف، اعتبار را مخدوش میکند. میتوانیم به گمراهکننده اعتماد کنیم چرا که اگر به درستی چیزی باور داشت آن را بیان میکند. میتوانیم به یاوهگو اعتماد کنیم چرا که اگر به نادرستی چیزی باور داشت آن را بیان نمیکند. اما به دروغگو به هیچ عنوان نمیتوان اعتماد کرد.
دروغگویی و گمراهکنندگی موفق(توریه یا همان دروغ مصلحتآمیز) هر دو شکلی از فریب عمدی به وسیله زبان هستند. دروغگو با بیانی، میفریبد اما توریه کننده مخاطب را در برداشت از گفتگو دچار گمراهی میکند. به نظر من، جامعه، دروغگو را بیشتر از توریه کننده نکوهش میکند، یعنی هر عضو جامعه، دلایل محکمی برای بیشتر پست شمردن دروغ نسبت به صرف گمراه کردن توریهوار دارد و اینکه هر یک از ما آنقدر باهوش هستیم تا از بدنامی دروغگو قلمداد شدن اجتناب ورزیم. استدلال من بر این مبناست که دروغگویی هم اعتبار بیان و هم اعتبار دروغ مصلحت آمیز را مخدوش میکند، در حالی که توریه کردن تنها به اعتبار دروغ مصلحت آمیز آسیب میزند.
من در ادامه بحث خواهم کرد که ارتباط فریبندگی بیتوجه به حقیقت است، آنچنان که هری فرانکفورت به طرزی فراموشناشدنی آن را به مثابه جوهره یاوهگویی معرفی میکند، باید در همان چارچوب درک شود. دروغ مصلحت آمیز، به همان شیوه گمراهکنندگی، اعتبار بیان را مخدوش میکند و در نتیجه به اعتبار دروغ مصلحت آمیز آسیب میزند، اما دیگر انواع اعتبار بیان، سالم میماند. درحالی که دروغگویی همه انواع اعتبار بیان را مخدوش میکند و نیز به اعتبار کاملاً ضربه میزند.
۱. اعتبار بیان و دروغ مصلحت آمیز
بیان، اظهار مستقیم یک مطلب است. اما ابراز یک بیان همچنین معنایی را نیز در ورای مطلب منتقل میکند. دروغ مصلحت آمیز، معنایی است که منتقل میشود در حالی که نه مطلب بیان شده است و نه به لحاظ منطقی مستلزم آن چیزی است که بیان شده. دروغ مصلحت آمیز گفتگویی به مثابه نتیجه یک بافت گفتگویی از یک بیان، اظهار میشود و مبتنی بر این فرض است که گوینده تا پایان گفتگو مشارکت میکند. در گفتگوهایی که اعتبار در معرض خطر است، مشارکت باید آگاهیدهنده باشد. دروغگویی، اظهار مطلبی است که باور داریم نادرست است. دروغ مصلحت آمیز، اظهار مطلبی با نیت قبلی است که در بافت گفتگویی نادرست انجام میپذیرد. هم دروغگویی و هم دروغ مصلحتی گویی اشکالی از فریب هستند که ضرورتهای آگاهیبخشی را نقض میکنند.
باید آسیبهایی را که دروغگویی بر اعتبار بیان وارد میآورد درک کرد. اگر شما در گذشته با استفاده از بیان، کسی را فریب دادید، پس کسانی که از آن اطلاع دارند باید نگران اعتماد به شما باشند. اگر دروغ درباره موضوعی بیاهمیت باشد، البته اعتماد به شما در مورد موضوعات مهم را نباید مخدوش کند. هر چه دروغ بزرگتر، اعتبار مخدوشتر. فریب توسط دروغ مصلحت آمیز نیز به اعتبار در برداشت از کلام شما صدمه میرساند. اگر شما از جملات گمراهکننده استفاده میکنید، پس کسانی که از آن اطلاع دارند باید نگران باور کردن دروغ مصلحت آمیزهای گفتگویی اظهارات شما باشند.
البته چیزی هست که میتواند اعتبار دروغ مصلحت آمیز را خراب کند بدون اینکه به اعتبار بیان ضرری وارد کند. در یک مصاحبه تلویزیونی مشهور، جرمی پاکسمن، روزنامهنگار از مایکل هوارد، که اخیراً از وزارت کشور انگلیس کنارهگیری کرد، در طول دو دقیقه ۱۲ بار همین سؤال کنارهگیری را پرسید. این سؤال یک پاسخ داشت: “بله”، “خیر” . هوارد یه جای پاسخ جنجال کرد. تکرار این امر آشکار کرد که او تلاش دارد تا به طور ضمنی اشاره کند که پاسخ سؤال “بله” نیست، اما او پاسخ “نه” هم نمیگوید. به نظر میرسد او اجازه داده تا آشکار شود که وی قصد دارد یک دروغ مصلحتیگویی نادرست را انجام دهد به جای اینکه خطر دروغگو قلمداد شدن را بپذیرد. در واقع، مقاومت او در امتناع از گفتن دروغ، تا آنجا پیش رفت که او تلاش کرد تا گمراه کند و از این طریق اعتبار بیان خود را بهبود بخشد.
اگرچه میتوان اعتبار بیان را از طریق سخنی که آسیبزننده به اعتبار دروغ مصلحت آمیز است، حفظ و حتی تقویت کرد، اما عکس آن ممکن نیست. دروغ مصلحت آمیز به این فرض وابسته است که گوینده تا پایان گفتگو مشارکت نماید(آدلر ۱۹۹۷: ۴۴۵؛ ساول ۲۰۱۲: ۶-۵). بر اساس این فرض، پاسخ هوارد به طور ضمنی اشاره دارد که پاسخ صحیح به سؤال پاکسمن “بله” نیست، زیرا گفتن بله، آگاهیبخشتر و از اینرو مشارکتجویانهتر است. یک گوینده مشارکتجو اظهاراتی نمیکند که به درستی آنها باور ندارد، مگر اینکه پایان دادن به گفتگو آن را ایجاب کند. به این دلیل، فرضی که مبتنی بر دروغ مصلحت آمیز است متضمن اعتبار بیان نیز است.
۲. اعتبار نامتقارن و درجات بدی
مباحث مرتبط با وضعیت اخلاقی دروغگویی و گمراهکنندگی دروغ مصلحت آمیز یا توریه معطوف است به اینکه این دو با توجه به معیاری اخلاقی در موقعیتهای متفاوتی قرار میگیرند. یک دلیل برای این امر آن است که دروغگو تماماً بابت فریب دادن، مسئول است، در حالی که گمراهکننده این مسئولیت را با فریب خورده قسمت میکند. این اشتباهی است که در دو مورد رخ میدهد. نخست، دروغ مصلحت آمیز گفتگویی پیامد استنتاجی اختیاری نیست، بلکه نتیجه فرضی است که گفتگوکنندگان ملزم به رعایت آن هستند، که همان فرض مشارکت است(آدلر ۱۹۹۷: ۴۴۵؛ ساول ۲۰۱۲: ۶-۵). دوم آنکه به طور کلی درست نیست که کنش آسیبرسان من به شما در نسبت با درجه مسئولیت شما در ضرر پیش آمده بدی کمتری دارد(ساول ۲۰۱۲: ۵-۴).
استرودلر شکل متفاوتی از این رهیافت را مطرح میکند. او معتقد است دروغگویی، کنترل فریبخورده را بر گفتگو بیشتر از دروغ مصلحتیگوی کاهش میدهد که این کاهش، مضر است و بنابراین دروغ، آسیب بیشتری بر فریبخورده نسبت به گمراهکنندگی دروغ مصلحتی وارد میکند. استرودلر دلیل خود را بر این ادعا بنا میکند که “ممکن است اعتبار به مثابه قابلیت اعتماد دروغ مصلحت آمیز درباره یک مطلب از بین برود اما اعتبار به مثابه قابلت اعتماد به بیان درباره همان مطلب حفظ شود”(۲۰۱۰: ۱۷۶). اگر شما به گمراه شدن خود گمان بد دارید، میتوانید سؤالی متضمن آن مطلب بپرسید بدون “فروپاشی اعتماد” که ناشی از سؤالی است که بیانی را صریحاً دروغ میشمارد(۲۰۱۰: ۱۷۶). بنابراین، از این دیدگاه، دروغگو قربانیان خود را با اختیارات گفتگویی کمتری نسبت به دروغگوی مصلحتی، رها میکند.
استرودلر توضیح نمیدهد که چرا پرسش از بیان یک شخص در مقایسه با پرسش از دروغ مصلحت آمیز گفتگویی او اعتماد را بیشتر ویران میکند. شاید این یک واقعیت تجربی باشد، حداقل در فرهنگ ما، اما موضوع اینجاست که شما ملزمید تا دروغ مصلحت آمیزهای طرف گفتگوی خود را بپذیرید که البته نبایستی چندان زیاد باشد.(نیز. نک: ساول ۲۰۱۲: ۷ و پانوشت ۵). وابستگی غیرمتقارن اعتبار دروغ مصلحت آمیز به اعتبار بیان، با این وجود مستقیماً ایجاب میکند که پرسش از بیان یک شخص در مقایسه با پرسش از دروغ مصلحت آمیز گفتگویی او، اعتبار را بیشتر ویران میکند. زیرا اولی متضمن این است که آنها به بیان یا دروغ مصلحت آمیز اعتماد ندارند، اما دومی فقط دروغ مصلحت آمیز را مورد اشاره ضمنی قرار میدهد.
هنگامی که این موضوع درباره وابستگی نامتقارن میان دو حوزه اعتبار به وجود میآید، نیازی نیست ادعای دیگری مبنی بر تفاوت در درجه آسیبی که متوجه قربانیان است، مطرح شود. زیرا ناتقارنی خود حقی برای جامعه ایجاد میکند تا دروغگویی را نسبت به دروغ مصلحتیگوی بیشتر نکوهش کند. کنشی که اعتبار خبردهنده همگانی را مخدوش کند به طور قابل ملاحظهای برای ضروریات جمعی ما به مثابه جامعهای دانشبنیان زیانبارتر است در مقایسه با کنشی که فقط به اعتبار دروغ مصلحت آمیزهای گفتگویی آن خبردهنده آسیب میزند. دومی ما را به بررسی چنین دروغ مصلحت آمیزهایی با درخواست از خبردهنده برای پاسخ به پرسشی ساده، مانند آنچه پاکسمن از هوارد پرسید یا پرسشی کلی مانند “تا آنجا که اطلاع دارید، آیا واقعیت های مرتبط دیگری وجود دارد؟” (آدلر ۱۹۹۷: ۴۴۰) مشغول میدارد. اما اگر ما نتوانیم به اظهارات شخصی اعتماد کنیم، اصلاً نمیتوانیم او را به عنوان خبردهنده به رسمیت بشناسیم.
۳. هرگز دروغ نگو وقتی که امکان گمراه کردن با دروغ مصلحتی داری
چون جامعه این حق را برای خود محفوظ میداند که با دروغگویان سختتر از دروغ مصلحتیگویان برخورد کند، هر یک از ما در مواجهه با انتخاب به قدر کافی دلیل برای دروغ مصلحتی گفتن به جای دروغگویی داریم. زیرا هر یک از افراد جامعه دلیل محکمی برای اتخاذ نگرشی منفی تر در برابر دروغ نسبت به دروغ مصلحتی گفتن دارد. همه ما نیاز داریم تا به دیگران به عنوان خبردهنده اعتماد کنیم. میتوانیم هنوز به دروغ مصلحتیگویان اعتماد ورزیم، گرچه باید دقت کنیم، اما به دروغگویان نمیتوان اعتماد کرد. بنابراین هر یک از ما دلیل محکمی داریم تا گمراه کردن با دروغ مصلحتی را بر دروغگویی ترجیح دهیم زیرا بر طبق معیارهایی که بدان پایبندیم، دروغگویی محکومتر است.
علاوه بر این، هر کسی نیاز دارد تا قادر به اعتماد کردن نسبت به جایگاه مردم به عنوان خبردهنده باشد. اگر کسی دروغ گوید، این جایگاه مخدوش میشود. اگر کسی با دروغ مصلحتی گمراه کند، اعتبار بخشی از اظهاراتش حفظ میشود و میتواند آن را بهبود بخشد. چوبان دروغگو به جای آنکه شوخی خود را صرفاً با اشاره ضمنی به وجود گرگها انجام دهد، هنوز قادر است تا حضور واقعی گرگ را با بیان صریح اعلام کند. او شانس بزرگتری برای گفتن خواهد داشت تا از خورده شدن گوسفندانش توسط گرگ جلوگیری کند.
این فقط توانایی شما برای اعلام حقایق نیست که با دروغگویی آسیب بیشتری را نسبت به گمراه کردن متحمل میشود. همین اثر متفاوت در توانایی شما برای فریفتن نیز وجود دارد. اگر شما گمراهکنندگی را در پیش گیرید، اعتبار دروغ مصلحت آمیز شما آسیب میبیند، اما اعتبار بیان شما سالم باقی مانده و ممکن است بهبود یابد. بنابراین، شما امکان اختیار دروغگویی را در آینده خواهید داشت. اما اگر دروغگویی را در پیش گیرید، شما اعتبار بیان و دروغ مصلحت آمیز خود را مخدوش میکنید و از این رو شانسهای خود برای فریفتن موفق توسط هر دو روش را از خود سلب میکنید.
هیچ یک از اینها نمیگویند که هر کشف دروغی باید تمامی اعتبار دروغگو را ویران کند. با دروغ وگمراه کردن توأمان، میزان آسیب بستگی به اطلاعاتی است که پنهان شده و شاید که آن نخستین بیحرمتی یا بخشی از یک نقشه باشد. آسیب میتواند همچنین با ابراز پشیمانی و بخشش برطرف شود یا با رفتاری بهتر در طی دوره زمانی پایدار جبران شود. خلاصه اینکه وقتی همه دیگر جنبه های یک مورد یکسان باشند، دروغگویی مضرتر از گمراهکنندگی است. بنابراین ساول در اشتباه است که مدعی میشود ” کارعاقلانه این است که شما در دروغ گفتن پیشدستی کنید”(۲۰۱۲: ۸). در واقع، آن آخرین کاری است که شما باید انجام دهید. و ما باید همچنان با قدرت بیشتری در مقایسه با گمراهکنندگی، مانع دروغگویی شویم.
۴. بیان، دروغ مصلحت آمیز و سخن یاوه
فرانکفورت بحث میکند که یاوهگویی “دشمن بزرگتری به نسبت دروغگویی برای حقیقت است” زیرا آن شامل بیتوجهی به ارزش حقیقت آنچه گفته شده، است، در حالی که دروغ راهنمای حقایقی است که قرار است مخفی بمانند(۱۹۸۸: ۱۳۲). اگر این درست باشد، به نظر میرسد که ما باید یاوهگویی را بیشتر از دروغگویی محکوم کنیم. در ادامه خواهیم دید که یاوه گویی دشمن بزرگتر حقیقت نیست زیرا دروغگویی اعتبار را کاملتر از یاوهگویی مخدوش میکند. اما نخست، کمی توضیح میدهیم.
قصد فرانکفورت از مطرح کردن ایده بیتوجهی به حقیقت، این است که یاوهگو ممکن است به برخی از گفتههای خود باور داشته باشد و به برخی از آنها باور نداشته باشد و مشتاقانه چیزهایی میگوید که نه بدانها معتقد و نه غیرمعتقد است. یاوهگو اصلاً “توجهی ندارد که چیزهایی که میگوید واقعاً درست باشد.” (۱۹۸۸: ۱۳۱). با وجود این، گفتن آنچه باور به نادرست بودن آن وجود دارد، دروغگو را وامیدارد که بیتوجه به این امر باشد که نادرستی یک محتوا برای هدف فرد در انتقال آن محتوا ضروری است. بنابراین تنها جنبه یاوهگویی که رابطه متفاوتی با اعتبار دارد، میل به گفتن چیزهایی است که نه باوری بدانها وجود دارد و نه ناباوری. تأثیر این هسته سخت یاوهگویی بر اعتبار یک فرد چیست؟
تفاوت میان بیان و دروغ مصلحت آمیز گفتگویی اینجا به کار میآید. فرانکفورت این تفاوت را به کار نمیگیرد، اینکه چرا برخی مثالهایش به نظر با تز اصلیاش مبنی بر راهنما نبودن یاوهگویی برای حقیقت در تناقض است. برای مثال او به این توصیه توجه میکند که “هرگز دروغ نگو وقتی میتوانی به هر شیوهای یاوه بگویی”(۱۹۸۸: ۱۳۰-۱۲۹). هنگامی شخصی با دروغ میفریبد که حقیقتی را بداند و سعی در پنهان کردن آن داشته باشد، این یاوه گویی تا حدی توسط حقیقت سرمشق قرار میگیرد. ما میتوانیم این مثال را با ایده مرکزی فرانکفورت تطبیق دهیم، توسط تمایز میان اظهارات بیتوجه به ارزش حقیقیشان در یکسو و دروغ مصلحتیگو به نیت کتمان حقیقت در سوی دیگر. موقعی که این فریب توسط دروغ مصلحتیگو صورت گیرد، این شکلی از گمراهکنندگی است. این گمراهکنندگی از راه بیان یاوه است.
به عکس، فردی میتواند دروغ مصلحتیهای یاوهای را انتقال دهد. اگر نیت فردی القای یک باور خاص به دیگران، خواه معتقد یا غیرمعتقد باشد، میتواند این هدف را با اظهاراتی که موضوع هدف را در قالب دروغ مصلحتی قرار میدهد تأمین کند. این اشاره ضمنی میتواند با بیان حقایق تنها انجام گیرد که ممکن است راهبرد مناسبی برای سیاستمداران یا بنگاه های تبلیغاتی باشد. اما کسی میتواند از طریق بیان اشاره ضمنی کند که باور به نادرستی آن داشته باشد. بنابراین، یاوهگویی از طریق حقیقتگویی رخ میدهد و میتواند از راه دروغگویی نیز انجام گیرد.
سرانجام، یاوهگویی محض وجود دارد. یعنی چیزی که گوینده به اظهارات و دروغ مصلحتی خود نه باور دارد و نه بدانها بیاعتقاد است. چنین یاوهگویی محضی ممکن است با آرزوی تبدیل شدن فرد از شنونده ساده به یک کارشناس خبره رخ دهد.
مثالهای فرانکورت بنابراین ناسازگار نیستند، اما نقشهای زبانی را که سخن یاوه میتواند بازی کند دنبال میکنند. کوهن با این بحثش در اشتباه است که تنوع نیات گوینده در مثالهای فرانکفورت نشان میدهد سخن یاوه نمیتواند اساساً بر حسب نیت گوینده درک شود بلکه باید ابزاری برای انتقال محتوا باشد(۲۰۰۲: ۳۱-۳۲۵). اگر ما میان آنچه گویندگان بیان میکنند از آنچه آنها به طور گفتگویی بدان اشاره میکنند تمایز قائل شویم، پدیده تعمدی قابل تشخیصی برای رساندن محتوا بیتوجه به ارزش حقیقی آن به جای خواهد ماند و هسته سخت آن، انتقال تعمدی محتوایی است که کسی بدان معتقد یا غیر معتقد نیست. ما میتوانیم این پدیده را تهدیدی بزرگتر برای حقیقت در مقایسه با دروغگویی یا گمراهکنندگی بپنداریم و اینکه باید آن را شدیدتر ناپسند بخوانیم.
۵. یاوهگویی و اعتبار دروغ مصلحت آمیز
فرانکفورت بیتوجهی به ارزش حقیقت را چونان “جوهره یاوهگویی” در نظر میگیرد(۱۹۸۸: ۱۲۵). اما این همه جوهره نیست. دیگر انواع سخن، مانند قصه گویی یا جوک، نیز بیتوجهی به حقیقت آنچه گفته میشود هستند. این نیز برای یاوهگویی لازم است که گوینده قصد کند تا واقعیت آنچه را بیتوجه به حقیقت است پنهان کند(۱۹۸۸: ۱۳۰). نه اظهارات و نه دروغهای مصلحتی نمیتوانند به عنوان سخن یاوه در نظر گرفته شوند مگر اینکه گوینده نیت فریب داشته باشد.
یاوهگویی در این نوع فریب با هر دوی دروغگویی و گمراه کنندگی مشترک است. این مرکز آسیبی است که به اعتبار این انواع سخن وارد میشود.گفتن قصه یا جوک اعتبار را مخدوش نمیکند زیرا اینها به عنوان آگاهیدهنده عمل نمیکنند. اگر دروغ یا سخن یاوه خود را آگاهی دهنده بنمایانند، تشخیص آنکه چه اوقاتی گوینده واقعاً در حال آگاهیبخشی است، مشکل است. از این رو سخت است که گوینده را در جایگاه آگاهیدهنده قرار دهیم.
اینکه ما باید یاوهگویی را قویاً چونان دروغگویی محکوم کنیم موضوع نوع آسیبی است که به اعتبار میزند. روشن است که یاوهگویی فرض مشارکت را خراب میکند. گمراه کردن با بیان یاوه و دروغ مصلحتی تعمدی یاوهگویی هر دو راههایی برای گمراه کردن هستند. زیرا فرض مشارکت و اعتبار دروغ مصلحت آمیز را مخدوش میکند. در نتیجه ما نباید در برخورد با انواع یاوهگویی در مقایسه با انواع گمراهکنندگی ملایمتر رفتار کنیم.
با وجود این، پرسش همچنان باقی است؛ اینکه ما باید با بیان یاوه محکمتر از گمراهکنندگی برخورد کنیم. ما باید در مواجهه با ضررهایی که از ناحیه یاوه گویی متوجه اعتبار بیان میشود کاری کنیم. اگر این طور است، پس راهی برای این مسئله فرانکفورت ایجاد میشود که آیا باید ما در مواجهه با یاوهگویی در مقایسه با دروغگویی شدیدتر برخورد کنیم با همان شدت عمل نماییم یا ملایمتر برخورد کنیم؟
۶. یاوهگویی و اعتبار بیان
تا چه اندازه بیان بدون باور به حقیقت یا نادرستی آنچه اظهار میشود، بی توجه به جایگاه دروغ مصلحت آمیزهای آن، اعتبار بیان را از بین میبرد؟ پاسخ به این پرسش بستگی به سرشت فرض اساسی اعتبار دارد. ما میبینیم که فرض مشارکت لازمه فرض اساسی است اما عکس آن برقرار نیست. این است آنچه چرا دروغ اعتبار دروغ مصلحت آمیز را خراب میکند، اما گمراهکنندگی اعتبار بیان را آسیب نمیرساند. اینجا دو فرض وجود دارد که اعلام خواهد شد. یکی اینکه گوینده تنها اظهاراتی میکند که باور به درستی آنها دارد. دوم اینکه گوینده اظهاراتی نمیکند که باور به نادرستی آنها دارد.
آن چیزی که این دو فرض را واقعاً از هم متمایز میکند این واقعیت است که بیان بدون باور به حقیقت یا نادرستی آنچه بیان شده، فرض اول را نقض میکند اما دومی را نه. بنابراین اگر شما بدانید که شخصی درگیر این تنوع اصل بیان یاوه شده، دیگر شما فرض اینکه آنها فقط آنچه به درستیاش باور دارند میگویند را توجیه نمیکنید. و خاتمه بخشیدن به این فرض که آنها نادانسته دروغی را بیان میکنند را موجه نمیدانید.
به این دلیل، موارد مشکوک هسته سخت بیان یاوه به طریقی مشابه میتواند با دروغ مصلحت آمیزهای گفتگویی نادرست مشکوک مورد چالش قرار بگیرند. با دروغ مصلحت آمیز های گفتگویی، شخص میتواند پرسش سادهای درباره حقیقت آن دروغ مصلحت آمیز مطرح کند. این گوینده را وادار به دروغگویی، پذیرفتن نادرستی دروغ مصلحت آمیز یا آشکار کردن دروغ دروغ مصلحت آمیز با نلاش برای اجتناب از پاسخ به سؤال میکند.
در مورد بیان یاوه، شخص نمیتواند به سادگی درباره درستی بیان بپرسد. زیرا گوینده میتواند پاسخ دهد که پرسش همراه با یاوهگویی بیشتر است. شخص باید تا حدودی این واقعیت را به کار گیرد که یاوهگویی، نیت خاتمه بخشیدن به فقدان دغدغه نسبت به ارزش حقیقت را دربرمیگیرد. شخص میتواند با پرسش مستقیم درباره باور گوینده به درستی بیان ، هسته سخت بیان یاوه را مورد چالش قرار دهد. سادهترین و بیادبانه ترین راه برای ایجاد این چالش جمله یک کلمهای است: سخن یاوه!
در مواجهه با چنین پرسشی، یاوهگو دلیل محکمی برای این ادعا که آنها باور به درستی بیان دارند، در دست ندارد. زیرا آنها را دروغگو میسازد. همانطور که دلایل محکمی برای قرارگیری در جایگاه گمراهکننده به جای خطر دروغگو قلمداد شدن وجود دارد، دلایلی که هوارد در مصاحبهاش با پاکسمن، شناسایی کرد، همان دلایلی که حمایت میکنند از آنچه کشف شده یعنی ترجیح اظهارات یاوه بر دروغگویی.
زیانی که به اعتبار یک شخص در پس این کشف وارد میشود بیشتر از زیانی است که فرد به عنوان یک گمراهکننده موجب میشود؛ زیرا هسته سخت بیان یاوه فرض اینکه فرد فقط آنچه را به درستی آن باور دارد اظهار میکند مخدوش میکند. اما فرض اینکه فرد وقتی باور به نادرستی امری دارد آن را اظهار نمیکند کامل رها میکند. فرد بخشی از اعتبار خود را که در صورت دروغگویی از دست میداد برای خود حفظ میکند.
۷. اهمیت راستگویی
ما نباید با پیشنهاد فرانکفورت مبنی بر اینکه یاوهگویی تهدید بزرگتری در مقایسه با دروغگویی برای حقیقت است، موافق باشیم. ما دلیل محکمی برای تحقیر بیشتر دروغگویی نسبت به یاوهگویی داریم. اما باید بیان یاوه را بیش از صرف گمراهکردن نکوهش کنیم و ما باید به یکسان با گمراه کنندگی و حقیقت گویی همراه با دروغ مصلحت آمیز یاوه برخورد کنیم. زیرا انواع مختلف فریب، به شیوههای متفاوتی اعتبار را مخدوش میکند.
در یک جامعه دانشبنیان، ما دلیل محکمی برای حفاظت از اعتبار اعضای جامعه به صورت کلی داریم. بنابراین ما دلیل قاطعی در دست داریم تا کسانی را که به اعتبار خود ضربه میزنند ملامت کنیم. علاوه بر این، ما دلیل محکمی داریم تا ملامت خود را مطابق با میزان آسیبی که از طریق اشکال متفاوت فریب به اعتبار وارد میآید درجهبندی کنیم. همانطوری که آدلر(۱۹۹۷: ۹-۴۴۸) یادآور شده است، مردم گاهی اوقات احساس میکنند که نیاز به فریب دادن دارند. برای تطبیق آن احساس نیاز با فریب مجاز تحت شرایط خاص آنگونه که ساول(۲۰۱۲: ۶) پیشنهاد میکند، نیاز به توافقی بر روی محدوده شرایط مناسب است. پاسخهای درجهبندی شده به انواع فریب به ما اجازه میدهد تا فشاری برای حفظ اعتبار اعمال کنیم بدون تأیید شرایطی که فریب در آن مجاز است.
هیچ یک از اینهایی که گفتیم نباید موجب شود که ما هر نمونه از دروغ را به لحاظ اخلاقی بدتر از هر نوع سخن یاوه یا گمراهکنندگی بپنداریم. هیچ گاه نگفتیم که آسیب وارده به اعتبار تنها دلیل برای محکوم کردن فریبکار است؛ زیرا هر کنش فریبکارانه همچنین ذیل دیگر گونههایی است که ممکن است به لحاظ اخلاقی مناسب باشد و هر کنش فریبکارانه نتایجی دارد که ممکن است به لحاظ اخلاقی مناسب باشد. توصیههای بهداشتی یاوه بدتر از دروغی است که برای غافلگیری در یک مهمانی گفته میشود.
موضوعی که اینجا وجود دارد این است که میزان ملامتی که ما باید به یک مشارکت ریاکارانه نشان بدهیم تا حدی بستگی به آن ریاکاری دارد که آیا دغدغه بیان یا دروغ مصلحتیگویی را دارد و اگر دغدغه بیان را دارد پس همچنین وابسته به این است که در آن هنگام، متخلف قصد امتناع از بیان نادرست را دارد یا هیچ باوری درباره ارزش حقیقت آن ندارد. این پاسخهای درجهبندی شده باید در ویژگیهای هر جامعهای بازتاب یابد، نه فقط به این دلیل که جامعه به این اعمال فشار نیاز دارد بلکه به این سبب که هر شخصی دلایل محکمی برای حفظ اعتبار خود دارد.
راستگویی بهترین رویکرد است. اما اگر شما باید از آن دور شوید، پس شما باید نخست گمراه کننده باشید، دوم یاوهگویی در پیش گیرید و سرانجام چارهای جز دروغگویی برایتان باقی نمیماند.
نویسنده: جاناتان وبر/ مدرسه زبان انگلیسی، ارتباطات و فلسفه دانشگاه کاردیف انگلیس
مترجم: حسین کیوانفر
منبع: philpapers
Reference:
Adler, J. ۱۹۹۷. Lying, deceiving, or falsely implicating. The Journal of Philosophy ۹۴:
۴۳۵–۵۲.
Cohen, G. ۲۰۰۲. Deeper into bullshit. In Contours of Agency: Essays on Themes from
Harry Frankfurt, eds. S. Buss and L. Overton, ۳۲۱–۳۹. Cambridge, MA: MIT Press.
Frankfurt, H. ۱۹۸۸. On bullshit. In The Importance of What We Care About:
Philosophical Essays, ed. H. Frankfurt, ۱۱۷–۳۳. Cambridge: Cambridge University
Press. First published in Raritan ۶ (۱۹۸۶).
Saul, J. ۲۰۱۲. Just go ahead and lie. Analysis ۷۲: ۳–۹.
Strudler, A. ۲۰۱۰. The distinctive wrong in lying. Ethical Theory and Moral Practice ۱۳۱: ۱۷۱–۹.
در نسبت میان دروغگویی، گمراه کردن و بیان یاوه، ما دروغگویی را بیشتر از همه محکوم می کنیم و در مرتبه بعدی، بیان یاوه و در آخر گمراه کردن را محکوم میکنیم.
ممکن است گمراه کردن را بدتر از بیان یاوه بپنداریم، اما نمیتوانیم از بدتر بودن دروغ نسبت به آن دو چشم بپوشیم. بدین دلیل که این انواع فریب، به شیوههای مختلف، اعتبار را مخدوش میکند. میتوانیم به گمراهکننده اعتماد کنیم چرا که اگر به درستی چیزی باور داشت آن را بیان میکند. میتوانیم به یاوهگو اعتماد کنیم چرا که اگر به نادرستی چیزی باور داشت آن را بیان نمیکند. اما به دروغگو به هیچ عنوان نمیتوان اعتماد کرد.