محمدباقر صدر از ظهور تا شهادت*
نگاهی به نقش شهید صدر در فعالیتهای سیاسی شیعیان عراق ( ۱۹۵۸-۱۹۸۰)
شهید سید محمدباقر صدر یک نمونه متفاوت از روحانیون فارغالتحصیل حوزه علمیه نجف بود. حوزهای که شهرتش مدیون تخصص استادان و شاگردانش در فقه و اصول فقه بود و بیشتر بر عدم ورود به سیاست تأکید میکرد. اما سید محمد باقر صدر از علمایی بود که به واسطه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود شهرت یافت. وی با رویکردی متفاوت و مدرن به اسلام، به عنوان یک منبع الهامبخش برای مبارزات سیاسی اجتماعی مینگریست. آنچه در ادامه میآید خلاصهای است از فعالیتهای سیاسی شهید صدر و نقشی که وی در حرکت سیاسی شیعیان عراق در سالهای 1958 تا 1980 ایفا کرد.
در حقیقت کاری که صدر در پی انجام آن بود همان کاری بود که امام خمینی در ایران صورت داده بود و مورد حمایت اکثریت مردم قرار گرفت. صدر در عراق به عنوان رهبر و سازماندهنده فعالیتهای ضد حکومت بعثی ظاهر شده بود و به عنوان «خمینی آینده عراق» شناخته شده بود. از همین رو رژیم بعث تنها راه نجات خود را در حذف او دید و اعدام وی در حقیقت مبارزه بعثیها برای بقای رژیم خودشان محسوب میشد.
خطر اسلام برای رژیم بعث تنها در استقبال توده مردم خلاصه نمیشد بلکه به خاطر وجود منشأ و اساس اسلامی سازمانهایی بود که اصول و شعائر سیاسی اسلام را در برداشتند. تقریبا تمام کشورهای خاورمیانه از زمان شروع قرن بیستم برای دستیابی به اهداف اصلی و اساسی خود، در جهت در بنیان نهادن نظامی بر پایه اصول و مبانی آموزههای دینی تلاش میکردند. این سازمانها راه پیروزی انقلاب در ایران را پیموده بودند و امام خمینی هم در آنها هم وسیله و هم قدرت سیاسی برای صادر کردن ایدههای انقلاب اسلامی به سایر بخشهای خاورمیانه را یافته بود. برخی از این سازمانها از جمله «حزب الدعوه اسلامی» که توسط صدر بنیان نهاده شده بود، در عراق و درست قبل از انقلاب اسلامی ایران و همچنین پیش از رژیم بعث عراق پدید آمده بود. همچنین صدر به عنوان مغز متفکر برنامهای بود که هدفش برپا کردن حکومت اسلامی نه تنها در عراق بلکه در سراسر دنیای اسلام بود. نقشی که صدر در جامعه شیعه عراق ایفا کرده بود و نیز تلاشهای بسیار وی در مواجهه با ظلم سیاسی رژیم بعث، او را تبدیل به رهبر شیعیان این کشور کرده بود.
ظهور سید صدر
در سال ۱۹۵۸م./۱۳۳۷هـ.ش طی یک کودتای نظامی اغتشاش و آشفتگی در عراق ایجاد شد که سیستم سیاسی و بافت اجتماعی آن را تغییر داد. نظام پادشاهی که توسط نیروهای اشغالگر بریتانیایی در سال ۱۹۲۱/۱۳۰۰هـ.ش طراحی شده بود از بین رفت و جای خود را به نظام جمهوری تحت سلطه حزب نظامی داد و خانواده سلطنتی و طبقه حاکم همگی اعدام شدند. سرکرده این حزب و دسته نظامی ژنرال عبدالکریم قاسم حمایت مردمی بینظیری در تاریخ مدرن عراق به دست آورد و پایههای نفوذ نظامی بریتانیا در عراق را قطع کرد.
با موفقیت کودتا بسیاری از گروههای سیاسی به دنبال پیدا کردن جایگاه خود در رژیم نوین عراق بودند. برخی از این گروهها که حزب کمونیست در میان آنها منسجمترین گروه بود، به رژیم جدید ندای همکاری داد. قاسم برای افزایش پایههای قدرت خود در کشور از کمونیستها برای حذف هماوردانی که به جنبشهای ملی عرب وفادار بودند بهره برد. اینگروههای کمونیست در شهرهای شمالی از جمله موصل و کرکوک که رؤسای ملّی مبادرت به کودتای نظامی علیه قاسم نموده بودند، خوش درخشیدند و مخالفان را قلع و قمع کردند.
با قدرت گرفتن کمونیستها در عراق سازمان مذهبی شیعه که از زمان آخرین قیام خود علیه بریتانیا در سال ۱۹۲۰ سکوت اختیار کرده بود، خود را در مقابل چالشهای نیروهای سیاسی ملحد یافت که اگر به حال خود رها میشد ممکن بود اسلام را از زندگی خود بزداید. به نظر میرسید که ملّت از دنیا گرایی و تمایلات غیردینی نظام جدید استقبال کرده و تبلیغات کمونیستها را پذیرفته بود و نظام مذهبی را تحت عنوان ارتجاع و دین را به عنوان مانعی برای پیشرفت مردم تقبیح میکرد. نیروهای کمونیستی با توسعه فعالیتهای خود شروع به نفوذ در تشکیلات مذهبی در شهرهای مذهبی کربلا، نجف و کاظمین نموده و حتی در برخی از مشاغل اعضای خانوادههای مذهبی را استخدام نمودند. اما رهبران دینی تحت نظارت آیتالله سید محسن حکیم در جهت مقابله با این کشمکشها گام برداشتند. تشکیلات و سازمانهای مذهبی در حوزه علمیه به دو گروه تقسیم شده بود. علمایی که طرفدار عزلت و گوشهگیری و کار علمی بودند و دسته دیگر علمایی بودند که خواستار مداخله در فعالیتهای سیاسی-اجتماعی بودند. دسته دوم خود را در گروه «جماعه العلماء» نجف سازماندهی کردند تا بتوانند با تمایلات غیر مذهبی جامعه مقابله کنند.
در این زمان محمدباقر صدر یک محقق جوان بود و هنوز از اعضای رسمی جماعه العلما که عمدتا از مجتهدان مسنتر و معروف تشکیل شده بود محسوب نمیشد اما به واسطه پدر همسر خود، یعنی شیخ مرتضی آل یاسین، رئیس جماعه العلما و همچنین برادر بزرگ خود یعنی سید اسماعیل صدر که مقام بلندی در جماعه العلما داشت، قادر به اعمال اثر در این گروه بود. این گروه در مانورهای خود به اندازهای واقعگرایانه عمل میکردند که بتوانند عبدالکریم قاسم را که محبوب مردم بود را آرام نگهدارند. آنها در اعلامیهها و بیانیههای خود در عین حمله و نقد کمونیستها از او حمایت میکردند، لذا رژیم قاسم هم به عنوان پاداش به آنها امکان دسترسی به یک رادیو تحت کنترل حکومت را داد. بیانیههای هفتگی عمومی جماعهالعلما توسط صدر نوشته و توسط هادی الحکیم ایراد میشد. اما این آرامش چندان به طول نیانجامید و جوانههای نزاع بین رهبری مذهبی و قاسم شکوفا شد. یعنی زمانی که آیتالله حکیم فتوایی مبنی بر الحاد کمونیسم داد و مسلمانان را از پیوستن به این حزب و هرگونه کمک به وابستگان آن را منع کرد. این فتوا ژنرال قاسم را مجبور به ترک حزب کمونیست عراق کرد.چندی بعد جماعه العلما اجازه انتشار مجله ماهیانه «الاضواء» را پیدا کرد. هدف این ماهنامه مواجهه با غیرروحانیون تندرو و تبلیغات ضدمذهبی آنان بود که پس از سال ۱۹۵۸م./۱۳۳۷هـ.ش پا گرفته بود. سید محمدباقر صدر سرمقالههای مجله الاضواء را مینوشت و در این سرمقالهها خلاصهای از برنامههای سیاسی حکومت اسلامی را به نگارش در میآورد. وی در همین فرایند بود که متوجه توان خود در مجاب کردن مخاطب شد. در همین دوره صدر اولین مطالعه فلسفی خود را با عنوان «فلسفتنا»(۱۹۵۹م./۱۳۳۸هـ.ش) در نقد کمونیسم و مکتب ماتریالیسم منتشر کرد. صدر عنوان کرد که کمونیسم ضعفهای بسیاری دارد که لازم است برای یافتن حقیقت نهایی برای بشر مورد توجه قرار گیرد. او فرضیات اساسی کمونیسم را زیر سوال برد و ادعا کرد که کمونیسم نمیتواند پاسخگوی مشکلات اجتماعی باشد. صدر در کتاب دوم خود یعنی «اقتصادنا» تئوریهای اقتصادی کمونیسم و سرمایهداری را نقد کرد و به منظور تلاش برای مقابله با ادعای آنان مبنی بر اینکه اسلام در پاسخگویی به سوالات و مشکلات انسان عصر مدرن دچار کمبود است، به معرفی تئوری اقتصاد سیاسی اسلام پرداخت. وظیفه اصلی صدر در اقتصادنا نشان دادن توجه اسلام به رفاه اقتصادی بود. در حقیقت موفقیت و پیروزی روشنفکرانه صدر در تدوین اصول اقتصاد اسلامی بر مبنای قوانین اسلامی بود و او اولین شخصی بود که چنین کاری را انجام میداد.
صدر و همقطارانش سومین مواجهه خود را از طریق تأسیس «حزب الدعوه» با فشارهای اعمال شده غیر روحانیون انجام دادند. صدر ریاست این حزب را بر عهده داشت و نقش بسیار مهمی در بنا نهادن اصول و ساختارهای این حزب ایفا کرد و سرانجام به عنوان فقیه عالیمقام همین حزب شد. حتی گفته میشود نام حزب الدعوه (ندا) ایده خود صدر بوده است. از نگاه صدر هدف این حزب سازماندهی مؤمنان برای به دست آوردن قدرت سیاسی و تشکیل حکومت اسلامی و صدور آن به سایر کشورهای دنیا بود. قدم اول این کار، مخفی نگهداشتن حزب به منظور حفظ امنیت بود و از همین رو این حزب به صورت زیرزمینی و چند شاخهای تنظیم شده بود. فعالیتهای حزب الدعوه فقط به عراق ختم نمیشد و در سایر جوامع شیعه نیز شعبه داشت.
بازگشت به حوزه و آغاز اصلاحات حوزوی
از سال ۱۹۶۰م./۱۳۳۹هـ.ش صدر به عنوان مجتهدی برجسته در مدرسه دینی نجف شناخته میشد. از همین رو استادان ارشد وی در حوزه او را نصیحت کردند که فعالیتهای سیاسی خود را کنار بگذارد. چرا که فعالیتهای سیاسی اجتماعی به آینده او در حوزه ضربه میزد و او باید خود را برای پذیرش مرجعیت شیعه آماده میکرد. در حقیقت حوزه نجف نمیتوانست یک مجتهد فعال و یا حتی یک عضو حزب سیاسی را به عنوان مرجع انتخاب کند و از آنجایی که انتخاب مرجع، بستگی به تأیید مجتهدان عالی حوزه داشت انتظار مرجعیت صدر تا زمانی که یک فعال سیاسی بود در خطر بود. سرانجام در سال ۱۹۶۱م./۱۳۴۰هـ.ش آیتالله سید محسن الحکیم به واسطه پسرش مهدی، صدر را برای کنار گذاشتن فعالیتهای سیاسیاش متقاعد کرد. صدر نیز پس از استعفا از مناصب سیاسی، خود را به شیوه زندگی سنتی حوزه محدود نمود و از هر گونه فعالیتی که موقعیت مرجعیتش را به خطر بیاندازد جلوگیری نمود. با تمام این احوال به گفته یکی از اعضای حزب الدعوه صدر باز هم ارتباط خود را با این حزب قطع نکرد.
از این تاریخ به بعد صدر در اصلاح خود حوزه متمرکز شد. او معتقد بود برنامه آموزشی حوزه باید مدرن شود. حوزه نجف تنها بر فقه و اصول فقه تأکید داشت و سایر مطالعات اسلامی در درجه دوم قرار داشتند. از طرف دیگر صدر درباره حضور نامنظم طلاب و بیتوجهی آنان به درس و مطالعه نیز اظهار نگرانی میکرد. او معتقد بود که طلاب پیش از ادعای عالم شدن، باید دورههای درسی منظم را بگذرانند. وی کتاب جدیدی را نیز (در اصول فقه) تنظیم کرد که طرح متفاوتی از روال کتب درسی قبلی بود. طبق نظر صدر، این کتاب درسی باید توانایی طلبه در فهم مطالب را به صورت گام به گام در نظر داشته باشد. برنامه و طرح صدر نه تنها کتابهایی از این قبیل که در مؤسسات آکادمی مدرن تدریس میشد را در بر میداشت بلکه تأسیس دانشگاههایی به شیوه مدرن را نیز مد نظر داشت. برای اجرای این اصلاحات صدر به تأسیس دانشگاه اصول دین بغداد در سال ۱۹۶۴م./۱۳۴۳هـ.ش کمک نمود. وی ضمن طراحی برنامه آموزشی، سه کتاب درباره قرآن، اصول فقه و اقتصاد اسلامی برای دانشجویان این دانشگاه تدوین کرد. در عین حال اما تلاشهای صدر برای اصلاح حوزه با مقاومت سرسختانهای از جانب طلاب و علمای سنتی حوزه مواجه شد.
در سالهای ۱۹۶۴م./۱۳۴۳هـ.ش تا ۱۹۶۸م./۱۳۴۷هـ.ش به واسطه حذف عبدالکریم قاسم و درگیریهای داخلی، فضای بازی برای حوزه نجف و فعالان آن پدید آمده بود. خصوصا اینکه حزب بعث نیز خود را به نوعی مدیون علمای حوزه میدانست که منتقد ارتباط قاسم و کمونیستها بودند. رژیم که درگیر نزاعهای داخلی شده بود، چشمش از فعالیتهای سیاسی شیعه دور ماند و بدون دخالت حکومت، حزب الدعوه نیروهای خود را در بین دانشجویان و طیف روشنفکر زیاد کرد.
مواجهه مستقیم با حزب بعث
از سال ۱۹۶۸م./۱۳۴۷هـ.ش با قدرت گرفتن رژیم بعث فاز جدید درگیری بین رهبران شیعه عراق یعنی محسن الحکیم و محمدباقر صدر با حکومت مرکزی در بغداد آغاز شد چرا که حیات رژیم بعث منوط به محدود کردن قدرت شیعیان بود. در این میان محمد باقر صدر بیش از همه به واسطه تأثیرش در حزب الدعوه مورد توجه بود. رژیم در گام اول محدود کردن شیعیان، فعالیتهای مذهبی، اجتماعی و اقتصادی مربوط توسعه شیعیان را محدود کرد. رژیم بعث همچنین صدها طلبه غیر عراقی را از حوزه نجف بیرون انداخت و قانونی را صادر کرد که به موجب آن هر عراقی که قصد ورود به حوزه داشت را ملزم به پیوستن به نیروهای مسلح مینمود. همین امر باعث شد علمای شیعه در پی رسیدن به توافق با رژیم بربیایند؛ غافل از اینکه رژیم قصد حذف کامل آنان را داشت.
محسن الحکیم به بغداد رفت تا حمایت مردمی را جلب کند و صدر به لبنان سفر کرد تا بتواند نیروهای معترض خارج عراق را سازماندهی کند. وی برای این هدف از پسرعموی خود امام موسی صدر رهبر مجلس اعلای شیعیان لبنان استفاده کرد و تلگرافهایی به وسیله امام موسی صدر به رؤسای کشورهای اسلامی ارسال شد که البته نتیجهای از این تلاشها حاصل نشد. محمدباقر صدر پس از آن به عراق بازگشت و در عراق فعالیتهای خود را پیگیری کرد که البته این تلاشها در عراق نیز نتیجه خاصی نداد و رژیم بعث این حرکت را به ارتباط با ایران و غرب محکوم کرد. این اتهام منجر به قطع حمایت برخی رهبران شیعه از این مخالفان شد.
با ارتحال آیتالله سید محسن حکیم در همین دوره، آیتالله خوئی مرجع اعلای شیعیان شد. وی از هر گونه اقدام سیاسی علیه رژیم خودداری کرد. حکومت بعث هم به تلاشهای خود برای کاهش اثر حوزه نجف به واسطه اخراج طلاب غیر ایرانی شدت بخشید. این کار تمام حوزه را دچار بحران کرده بود. صدر نیز برای نگه داشتن طلاب غیر عراقی در کشور، آیتالله خوئی را متقاعد کرد حکمی صادر کند که به موجب آن طلاب در نجف بمانند و به درس خود ادامه دهند. رژیم بعث هم که نمیتوانست در مقابل آیتالله خوئی که جایگاهی بالاتر از سیاست داشت مقاومت کند، اخراج طلاب را به تعویق انداخت. اما کمی بعد رژیم بعث سختگیری شدیدی نسبت به حزب الدعوه را آغاز کرد و بسیاری از اعضای این حزب را دستگیر، شکنجه و اعدام نمود. در پی این تشدید فشار بود که آیتالله صدر برای حفظ حوزه، فتوایی صادر نمود که طلاب را از عضویت در هر گونه حزب سیاسی ممنوع مینمود. چندی بعد خود صدر نیز توسط نیروهای امنیتی بازداشت، و برای بازجویی از نجف به بغداد انتقال داده شد که البته این بازجویی چندان به درازا نکشید.
هر چند صدر انتقاداتی اصلاحی به نظام مرجعیت داشت اما در دوره پس از آیتالله حکیم، صدر به عنوان یک مرجع شیعه و وارث مسلّم آیتالله خوئی شناخته شد. وی معتقد بود خط مشی مرجعیت شیعه، سنتی است و سیستم جمعآوری اطلاعات و توزیع بیانیهها و وجوهات مالی محدود و بسته به اعضای خانواده مرجع است. همچنین وی معتقد بود برای تصمیم گیریهای بلند مدت رویه مشخصی اتخاذ نمیشود که همین امر به کمرنگ شدن رابطه مرجعیت و مردم میانجامید. صدر برای افزایش قدرت مرجعیت به دنبال انتقال مرجعیت فردی به مرجعیت اجتماعی بود. بنا به گفته خود او، مرجع باید امور را هدایت کرده و مردم را با استفاده از یک ساختار منظم رهبری نماید. وی معتقد بود مرجع برای اداره امور امت باید کمیتهای برپا کند که کارهای آموزشی حوزه را مدیریت نماید. اما در هر حال وی قدرت اعمال این اصلاحات را در سیستم مرجعیت نداشت چرا که صدر مرجع اعلی نبود؛ یعنی همان موقعیتی که به او قدرت مالی و مذهبی برای انجام اصلاحاتش را میداد.
انتشار کتاب «الفتاوی الواضحه» که رسالهای عملیه بود، راهی برای اعلام مرجعیت صدر بود و خود او و هماوردانش را در نجف و قم به صورت سنتی برای جانشینی آیتالله خوئی آماده میکرد. در پس اعلام غیرمستقیم مرجعیت صدر، انگیزههای سیاسی نیز نقش داشت. تصور میشد که این کار، وی را از پیگرد حکومت بعث مصون میسازد و مرجعیت صدر باعث میشود که حکومت بعث بدون توجه به جایگاه سیاسی او از اعدامش صرف نظر کند. چرا که در ایران و عراق مراجع را اعدام نمیکردند؛ یعنی همان مسألهای که در مورد شاه ایران و امام خمینی اتفاق افتاد و منجر به حفظ جان آیتالله خمینی شد.
رژیم بعث در سال ۱۹۷۷م./۱۳۵۶هـ.ش مجددا حرکت شیعیان را محدود کرد و تصمیم گرفت حرکت دستههای عزاداری شهادت امام حسین(ع) را متوقف کند. اما این حرکت با شور و حرارتی که مردم داشتند ناکام ماند. انسجام مردم، رژیم را به صدر مشکوک کرد و این ظن را تقویت نمود که این نظم و یکپارچگی با حمایت حزب الدعوه و شخص سید صدر صورت گرفته است. لذا دوباره صدر بازداشت و برای بازجویی به بغداد فرستاده شد که این مسأله موجب تحریک مردم و عقب نشینی رژیم بعث و آزادی وی شد. رهبران رژیم بعث معتقد بودند اقدامات سال ۱۹۷۷ آنها به اعتراضات و قیامهای سالهای بعد خاتمه میدهد. اما انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۸م./۱۳۵۷هـ.ش علیه شاه پهلوی شعله قیامهای مردمی را در عراق شعله ور کرد و در پی آن انقلابی به رهبری علمای مذهبی در نجف در دست اقدام بود. انقلابی که در ایران به رهبری امام خمینی شکل گرفت بود میتوانست الگویی باشد برای مردمی که به دنبال ایجاد حکومت اسلامی و رهایی از ظلم و ستم بودند.
حرکتهای صدر همگی حساب شده و دقیق بودند. به طوری که به ظاهر با رژیم عراق مخالفتی نداشت اما به نوعی نشاندهنده تمایل وی در حمایت از انقلاب ایران بود. وی بار اول در زمان اقامت امام خمینی در پاریس بیانیهای طولانی خطاب به مردم ایران ارسال کرده بود که در آن از قیام ایرانیان حمایت و ستایش میکرد. صدر پس از بازگشت امام به ایران، محمد الهاشمی را به عنوان نماینده به ایران فرستاد. این هر دو اقدام به عنوان تهدیدی برای سیاستهای رژیم بعث محسوب میشد و درست برخلاف رژیم بعث که سیاست تحریک و حمایت قیام اعراب در ایران را دنبال میکرد، صدر از اعراب خواست که از انقلاب حمایت کنند؛ چرا که این انقلاب سرانجام حقوق قومی و نژادی آنها را تأمین خواهد کرد.
صدر همچنین شش مقاله درباره بنیان حکومت اسلامی منتشر کرد که بعدها این مقالات تحت عنوان «الاسلام یقود الحیاه» منتشر شد. یکی از این مقالات درباره پایههای مذهبی شکلگیری حکومت اسلامی بوده است. وی در این رساله ساختار حکومت اسلامی، عملکرد هرکدام از شاخههای حکومتی آن، مسؤولیت مرجع در حکومت و قانونی بودن سلطه مطلق او بر اساس اسلام شیعی را عنوان میکند.
اما اقدام جسورانه صدر علیه رژیم بعث، فتوایی بود که در آن مسلمانان را از پیوستن به رژیم بعث و یا هرگونه سازمان وابسته به آن را منع میکرد. اقدام خطرناکی که حتی بعضی نمایندگان صدر در شهرهای عراق در انتشار آن تعلّل ورزیدند. این افراد نگران جان خود و بقای صدر بودند. این در حالی بود که خود صدر برای تبیین مقاصد خویش حتی به شاگردانش اجازه میداد از وی سؤال کنند آن هم زمانی که میدانست جاسوسان حزب بعث در لابلای شاگردانش وجود دارند. پس از این مسأله، مردم منتظر پاسخ سخت رژیم علیه صدر بودند اما رابطه صدر با رژیم تحت کنترل قرار گرفته بود.
آیتالله خمینی به واسطه منابعی که در نجف داشت، نامهای را به دست صدر رساند و علیرغم تمام فشارهای وارد بر وی، صدر را به بقای در عراق و حوزه نجف تشویق نمود؛ پس از این نامه، با اینکه صدر تا مرز اعدام نیز پیش رفت، اما عراق را ترک نکرد. از مفاد نامه امام خمینی و پاسخ صدر میلیونها نفر خبردار شدند. در پی این اقدام تظاهرات مردمی در حمایت از صدر و مدح امام صورت گرفت. بیشترین تظاهرات در شهر نجف صورت گرفت؛ چرا که نمایندگان بسیاری از سراسر عراق در این شهر گرد هم آمده بودند و در این تظاهرات شرکت کرده بودند. صدر نیز از همه شاگردان و حامیان خود خواست از این تظاهرات صرف نظر کنند تا از سختگیریهایی که در آینده آنها را در مخاطره قرار میداد جلوگیری کند. وی به یکی از اعضای حزب الدعوه گفته بود: «سکوت فعلی رژیم در مقابل حرکتها و اعتراضات ما، نشان دهنده خطری بزرگ و پنهان است و به همین خاطر ما باید در حرکتها و فعالیتهایمان محتاط باشیم.» همانطور که صدر پیشبینی کرده بود، پس از این حرکت، رژیم بعث سختگیری شدیدی بر مردم اعمال کرد. بسیاری از نمایندگان و اعضای حزب الدعوه زندانی و یا اعدام شدند. خود صدر نیز بازداشت و به بغداد برده شد. خواهر او آمنه صدر، معروف به بنت الهدی به حرم امام علی(ع) رفت و طی یک سخنرانی آتشین از مردم خواست علیه رژیم بعث تظاهرات کرده و از رهبر خود دفاع کنند.
با انتشار خبر دستگیری صدر، شورشیان در بغداد، بصره، کربلا و شهرهای دیگر به خیابان ریختند. بازار نجف تعطیل شد و درگیریهای شدیدی بین مردم و پلیس در گرفت و به نظر میرسید که کل شهر تحت محاصره باشد؛ چرا که دولت اقدامات امنیتی شدیدی را بر این شهر اعمال کرده بود. مردم هم با این اعتراضات شدید، درخواست آزادی صدر در روز بعد را داشتند. این عکسالعمل مردم حاکی از وسعت حمایت از صدر بود، و مخالفت وی با رژیم او را به عنوان یک رهبر ملّی و تهدیدی بزرگ برای بقای رژیم تبدیل کرده بود. بنابراین بعثیها تصمیم گرفتند وی را از هم پیمانان، علما و از جایگاهش در حزب الدعوه دور کنند. سرکوبهای مردم نیز ادامه یافت؛ برخی مساجد بسته شدند و حتی برخی علما که با رژیم مشکلی نداشتند نیز دستگیر گشتند.
سیاست رژیم بعث مخالف چشمپوشی از هر گونه فعالیت مذهبی شیعیان در کشور بود. صدر نیز حبس خانگی شد و رژیم سعی میکرد از این طریق امتیازاتش را از او سلب کند. در آگوست ۱۹۷۹م./۱۳۵۸هـ.ش در طی بازجوییهایی که از صدر انجام میشد، رئیس آژانس امنیتی از صدر خواسته بود که طی یک بیانیه عمومی انقلاب ایران و حمایت از این انقلاب را تقبیح کند؛ اما صدر علیرغم هزینه سنگین خودداری از این درخواست، از این کار سر باز میزد. در عین حال از او خواسته شده بود فتاوا و بیانیههایی که علیه حزب بعث داده بود را پس بگیرد. اما سید صدر که میدانست که روزهای آخر زندگی خود را میگذراند از هر گونه عقبگردی سرباز میزد. وی به شیخ عیسی خاقانی گفته بود: «تنها چیزی که من در کل زندگیام به دنبالش بودم برپایی یک حکومت اسلامی بر روی زمین بود. از آنجایی که این حکومت در ایران به رهبری امام خمینی شکل گرفته، برای من دیگر فرقی نمیکند که زنده باشم یا مرده؟ زیرا رؤیایی که آروز داشتم بدان دست یابم و میخواستم به حقیقت بپیوندد به حقیقت پیوسته است؛ خدای را سپاس!»
فعالیتهای گروههای بنیادگرای اسلامی در ترور طارق العزیز نشان میداد که رژیم دیگر جایی در دل شیعیان عراق ندارد. صدام حسین، رئیس جمهور وقت عراق نیز در ملاقات با طارق العزیز در بیمارستان اعلام کرده بود که انتقام این عمل را خواهد گرفت. یکی از تاکتیکهای قدیمی رژیم علیه مخالفانش این بود که این حرکتها را به ایران منتسب میکردند که البته این روند نیز دیگر قانع کننده نبود.
حزب بعث برای تثبیت خود نیاز داشت تمام جنبش اسلامی را به طور کامل برچیند. برای این هدف در ۳۱ مارس ۱۹۸۰م./۱۱فروردین ۱۳۵۹هـ.ش قانونی وضع شد، که طی آن تمام اعضای قبلی و فعلی حزب الدعوه یا سازمانهای وابسته به آن و یا حتی مردمی که در رسیدن به آن کمک کردند محکوم به مرگ بودند. تصویب این قانون کوچکترین احتمال برای زنده ماندن صدر را به جای نگذاشت. اما با تمام این تهدیدات صدر باز هم عقب نشینی نکرد و در منزلش محصور بود. در عین حال صدر به صورت مخفیانه سه نامه به شاگردانش فرستاد و از مردم عراق خواست که تا حد ممکن در مقابل فشارهای رژیم بعث مقاومت کنند. در یکی از این نامهها صدر اولتیماتومی داده بود که رژیم را واژگون و حکومتی اسلامی را در جای آن قرار میداد. او برای از بین بردن حکومت بعث عراق، حکم جهاد داد و این حکم را خطاب به اهل عراق و بیرون عراق صادر کرد.
سرانجام نیروهای امنیتی صدر و خواهرش را در پنجم آوریل ۱۹۸۰م./۱۶ فروردین ۱۳۵۹هـ.ش بازداشت و به اداره کلّ آژانس امنیت ملّی در بغداد بردند. سه روز بعد جسد او برای عمویش محمدصادق صدر در نجف به منظور دفن مخفیانه ارسال شد. سرانجام بنتالهدی، خواهر او نیز هیچ وقت توسط رژیم فاش نشد اما به صورت گسترده در بین مردم این اعتقاد وجود داشت که او نیز همانند برادرش اعدام شده باشد. دو هفته بعد آیتالله خمینی اعدام صدر و خواهرش را اعلام کرد و مردم عراق و نیروی مسلّح را به سرنگونی رژیم بعث دعوت کرد.
—-
این مقاله با عنوان «The Role of Muhammad Baqir al-Sadr in Shii Political Activism in Iraq from ۱۹۵۸ to ۱۹۸۰» توسط T.M Aziz در International Journal of Middle East Studies, Vol. ۲۵, No. ۲ (May, ۱۹۹۳), pp. ۲۰۷-۲۲۲ منتشر شده است. این مقاله را نسرین سادات دارایی برای دین آنلاین ترجمه و تنظیم نموده است.
شهید سید محمدباقر صدر یک نمونه متفاوت از روحانیون فارغالتحصیل حوزه علمیه نجف بود. حوزهای که شهرتش مدیون تخصص استادان و شاگردانش در فقه و اصول فقه بود و بیشتر بر عدم ورود به سیاست تأکید میکرد. اما سید محمد باقر صدر از علمایی بود که به واسطه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود شهرت یافت. وی با رویکردی متفاوت و مدرن به اسلام، به عنوان یک منبع الهامبخش برای مبارزات سیاسی اجتماعی مینگریست. آنچه در ادامه میآید خلاصهای است از فعالیتهای سیاسی شهید صدر و نقشی که وی در حرکت سیاسی شیعیان عراق در سالهای 1958 تا 1980 ایفا کرد.