توصیه رئیس قرارگاه عمار به دلواپسان: فعلا کفنپوشی نابجاست!
دین آنلاین، روزنامه های «اعتماد» و «شهروند» را با این عناوین اقتباسی مرور کرده است: « می توان از سوریه سخن گفت و منکر حق اعتراض مدنی مردمش نشد»، « گران کردن یک شبه بنزین و افزایش قیمت نان به خاطر شکست مذاکرات هسته ای است»، « همدلی و همسخنی همواره خوش است اما در این روزگار خوشتر است»، « نذر که می کنم، دلم قرص میشود»، « داعش اگر جرات دارد، به مرز ایران نزدیک شود»، « آیا کتاب درسی بیتوجه به مطالبه و نیاز دانشآموزان در سن بلوغ، موفق است؟» و « حکایت روزهایی که جهت فرار مغزها برعکس بود»
می توان از سوریه سخن گفت و منکر حق اعتراض مدنی مردمش نشد
این روزنامه در صفحه نخست، یادداشت بلند «تکلیف جمهوری اسلامی در مقابل داعش روشن است» به قلم سید حسین موسوی را نیز منتشر ساخته که از معدود مطالبی است که اعتراض سیاسی مردم سوریه را مشروع دانسته و آنان را با چوب جبههالنصره و داعش نرانده است.
در بخش هایی از این یادداشت می خوانیم: «جریان داعش با بالابردن پرچم شیعه ستیزی، غیرمستقیم به جمهوری اسلامی ایران نیز پیام خصمانه ارسال میکند؛ اما درواقع بیش از آنکه این گروه به عنوان تهدیدی علیه ایران باشد، حاکمیتهای فعلی جهان عرب را هدفگیری کرده است، دلیل امر هم روشن است؛ گروه داعش و امثال آن کوچکتر از آن هستند که قادر به قامت افرازی در مقابل کشورمان باشند….
داعش برخلاف القاعده که جهانی میاندیشد، به چنگ انداختن بر سرزمین در کشورهای مسلمان منطقه باور دارد که مترادف تجزیه کشورهاست، اتفاقی که در سوریه و عراق افتاده است، تجزیه این دو کشور و همچنین تلاش برای تجزیه لیبی و نیز اشغال صحرای سینا در مصر حاکی از مشی متفاوت این گروه از جریان القاعده است که با سوء تعبیر از آیات قرآنی مربوط به «تمکن فی الارض» صورت میگیرد که به موجب آن، در فقه اهل سنت است که هر گاه گروهی از مسلمانان برای ایجاد خلافت سرزمینی را به چنگ آوردند، دیگر مسلمانان باید با آنان بیعت کنند. بنابراین اقدام به تصرف استانهای سوریه و عراق و انضمام این استانها به یکدیگر برای ایجاد خلافت و بازگرداندن دوران امپراتوری عباسی صورت میگیرد؛ و به همین خاطر جامه سیاه میپوشند و مهر پیامبر اکرم (ع) را در پرچم خود استفاده میکنند؛ پرواضح است که رفتارهای شکلی و کلیشهای جنبشها هر چند به نام اسلام صورت گیرد دلیل حقانیت آنان نیست، بلکه رفتار آنان در افکار عمومی ملاک قضاوت است که فاصله زیادی با آموزههای راستین اسلام دارد.
…. داعش محصول یک شرایط خاص تاریخی است که در جهان عرب جریان دارد، بدین معنا که راههای مسالمت آمیز برای چرخش قدرت در جهان عرب مسدود است و لذا گرایش به اقدام مسلحانه نزدیکترین گزینه محسوب میشود، اما موج سواری داعش در دو کشور عراق و سوریه بر افکار عمومی اهل سنت ناشی از یک وضعیت تاریخی است. در دو کشور سوریه و عراق که سالها توسط حزب بعث اداره میشدهاند، پدیدهای تقریباً نامتوازن جریان داشته است؛ مشهور است که یک اقلیت علوی در سوریه اکثریت سنی را مدیریت میکرده و در عراق نیز یک اقلیت سنی، اکثریت شیعی را مدیریت میکرده است.
اعتراضات در سوریه که بیانگر خواست اهل سنت آن کشور برای مداخله در حکومت بود، بستر مناسبی را برای شکلگیری گروههای مسلح که به نیابت از اهل سنت وارد عمل شدند فراهم کرد، اما در عراق وضعیت تفاوت میکند، اکثریت شیعی در عراق توانسته است حقوق خود را به دست آورد و به سلطه دیرپای حکومت صدام که به نیابت از اهل سنت عمل میکرد پایان دهد، اهل سنت عراق با پشتیبانی جهان عرب خواهان سهم بیشتری در حکومت بودند و این موضوع نیز بهانه لازم را برای جنگ نیابتی داعش برای احقاق حقوق اهل سنت فراهم کرد، در حالی که جریانهای معارض اهل سنت در سوریه و در عراق به سرعت پی بردند که داعش نمیتواند نماینده آنان باشد و بازگشت به روشهای سیاسی تنها راهحل مشکلات آنان است، اگرچه در عراق تا حدود زیادی این مشکل فیمابین شیعیان، اهل سنت و کردها حل شد، اما دیر شده بود و داعش بر موصل و برخی استانهای سنینشین با اقدام نظامی مسلط شده بود، در سوریه نیز به نظر میرسد که گروههای معارض معتدل سوری کمکم به این نتیجه رسیده باشند که راهی جز بازگشت به میز مذاکرات وجود ندارد.
داعش یک پروژه منطقهای و بینالمللی است و حامیان قدرتمندی در جهان عرب و در منطقه دارد، من معتقدم که هدف عمده این گروه مخدوش کردن مرزهای جهان عرب و تجزیه و تضعیف حاکمیتهای عربی است که در نهایت امنیت رژیم اسراییل را ارتقا دهد و فرصتی را برای دخالت گستردهتر قدرتهای بزرگ در جهان عرب مهیا کند.
جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با داعش…. همواره موضع قاطعی در نفی اقدامات آن داشته و در عالیترین سطح رهبری کشور این گروه به عنوان یک گروه تروریستی که حامیان صهیونیست دارد تلقی شده است، همچنین مصداقیت اسلامی آنان نیز حتی به عنوان یک جریان سلفی- سنی زیر سوال بوده است، گروهی که در قشر و پوسته اسلام نمایی کرده، اما عمیقا ضد اسلام رفتار میکند. افزون بر آن جمهوری اسلامی ایران با حمایت قاطع از دولت کنونی عراق برای بسط حاکمیت و ثبات این دولت همکاریهای گستردهای را در همه ابعاد و در قالب توافقات دو جانبه صورت داده است….»
گران کردن یک شبه بنزین و افزایش قیمت نان به خاطر شکست مذاکرات هسته ای است/توصیه رئیس قرارگاه عمار به دلواپسان: فعلا کفنپوشی نابجاست!
روزنامه شرق در صفحه ۳ عنوان «فعلا کفن پوشی نابجاست!» را از قول حجتالاسلام طائب برجسته ساخته و افزوده است: «رییس قرارگاه راهبردی عمار (مخصوص مقابله با جنگ نرم) بعد از درس خارج فقه در پاسخ به سوال یکی ازطلاب که پرسید «آیا کفن پوش شدن دستهجمعی به نشانه اعتراض به رفتار دولت در مذاکرات را تایید میکنید یا خیر؟» با ادعای اینکه مذاکرات هستهای شکست خورده است، گفت: بهنظر من مذاکرات شکست خورده است و دولت و حامیانش بهدنبال مقصر میگردند و دلیل اینکه یکشبه بنزین راحذف یا نان را گران میکنند اعمال فشار بیشتر به مردم به بهانه تحریم و متقاعدکردن مردم به هرنوع توافقی است. به گزارش پارسینه، طائب گفت: از طرفی این وضعیت باعث میشود اگر مومنین به مذاکرات اعتراض کنند و توافق هم حاصل نشود، با ایجاد جوسازی در رسانهها معترضین را مقصر شکست مذاکرات معرفی کنند! لذا باید بسیار محتاط و با بصیرت مساله را پیگیری کرد و رفتارهایی مانند کفن پوشیدن فعلا نابجاست.
همدلی و همسخنی همواره خوش است اما در این روزگار خوشتر است
اعتماد در صفحه آخر، یادداشت «یا شغل بعضیها مسلمانی است » به قلم سید عبدالجواد موسوی را منتشر ساخته و اتفاق نویسندگان و اهل قلم در تجلیل از غواصان شهید مورد تحسین قرار داده است.
در این یادداشت آمده است: «این روزها آنقدر یادداشتهای خوب و دلنشین درباره ۱۷۵ شهید دستبسته خواندهام که هربار خواستهام دست به قلم ببرم خجالت کشیدهام. یعنی مطمئن بودهام نمیتوانم حق مطلب را چنان که دوستانم ادا کردهاند ادا کنم. دلم نمیآید این حرف را بزنم ولی واقعا از بعضی دوستانم انتظار نداشتم اینقدر خوب و پرخون بنویسند، خُب، معلوم شد من هم مثل خیلیهای دیگر آنها را از روی ظاهرشان قضاوت کرده بودم و گمان میکردم مفاهیمی مثل شهادت و وطن و این حرفها به قیافه آنها نمیآید. بابت قضاوت زودهنگام خودم هم متاسفم و هم خجالتزده. اما جدای از این موضوع وقتی دیدم یک بار دیگر موضوعی پیش آمده که همگان را در یک صف قرار داده و همه سلیقهها و عقاید همدل و همزبان شدهاند و زبان به ستایش مردانی گشودهاند که با دستهای بسته برای من و شما امنیت و استقلال را به ارمغان آوردند خوشحال شدم. همدلی و همسخنی همواره خوش است اما در این روزگار به ویژه که خیلیها در کمین تفرقه و تشتت ما نشستهاند خوشتر است. حقیقتش را بخواهید چنین فرازهایی در زندگی سیاستزده ما کم پیش میآید. آنقدر کم که میتوانیم آن را با جزییات به خاطر بیاوریم. یکی سوم خرداد ۱۳۶۱ و دیگری هشتم آذر ۱۳۷۶. البته با اغماض شاید بتوان دوم خرداد ۷۶ و بیست و چهارم خرداد ۱۳۹۲ را نیز به این تاریخها افزود…. در آزادسازی خرمشهر و صعود تیم ملی فوتبال هرکس که ایرانی بود و به ایران عشق میورزید دریک لحظه همه اختلافهایش را با دیگر هموطنانش از یاد برد و یکدل و یکصدا ایران را فریاد کرد. در ماجرای اخیر نیز اگرچه دیگر خبری از شادی و پایکوبی نبود اما همه یک بار دیگر یادشان آمد این سرزمین را با چه خون دلی حفظ کردند و چه خونهایی ضامن حفظ امنیت و آسایش آنها شده. قدردانی و سپاس از مردانی که مظلومانه و دستبسته به دست اهریمنیترین موجودات روی زمین به شهادت رسیدند تا بنایی را که با خون دل بناشده بود از گزند تیر و ترکش در امان بدارند بار دیگر نشان داد هنوز هم با وجود مصیبتهایی که بر سرمان آمده چیزهایی برایمان باقی مانده؛ چیزهایی که میتوانیم با اتکا به آن هنوز هم به آینده امیدوار باشیم و در مقابل پرسش ناامیدانه شاعری که میگفت: در اجاقی طمع شعله نمیبندم خردک شرری هست هنوز؟ بگوییم آری خردک شرری هست. خردک شرری که اگر قدر بدانیم و به تقویتش بکوشیم میتوانیم آن را به شعلهای در خور تبدیل کنیم. خوبی افتخارات ملی در این است که نمیتوان آن را به نام شخص یا گروه خاصی سکه زد. هر چند آنها که در همه امور عالم و آدم به چشم منفعتطلبی نگاه میکنند به اقتضای طبیعتشان رفتار میکنند و بدون توجه به اینکه افتخارات ملی را نمیتوان به نفع خود مصادره کرد سعی میکنند از این نمد نیز برای خود کلاهی ببافند. همین دیروز پریروز دیدم که یکی از برادران خودارزشیپندار که گمان میکند همه ارزشهای انقلابی و اسلامی را به نام ایشان سند زدهاند بهشدت سعی دارد از مظلومیت جوانانی که جگر سنگ را آب میکند بهانهای بسازد برای دشنام دادن به دیپلماتهایی که سعی دارند آرامش را به کشور برگردانند. کمپینی راه انداخته تا بتواند از احساساتِ برانگیختهشده اغراض سیاسیاش را پی بگیرد، غافل از آنکه آن خونها متعلق به همه مردم ایران است و نه شخص و جناح خاصی و اگر در آن خونها حقیقتی نهفته باشد- که هست- این استفاده ابزاری نیز راه به جایی نخواهد برد و نه تنها راه به جایی نخواهد برد که دامن خودارزشیپنداران را خواهد گرفت که فرمود: ومکروا ومکر الله والله خیرالماکرین.»
نذر که می کنم، دلم قرص میشود
دیگر یادداشت صفحه آخر اعتماد نیز با عنوان «سهشنبهها در تجریش» به قلم نگار مفید منتشر شده که در آن می خوانیم: «بهم گفت: نذر کن، درست میشود. نذر کردم و درست شد. حالا هر بار که میخواهد ماجرایی مطابق خواستهاش پیش رود، میگردد دنبال بهترین نذری که تا به امروز داشته است و از میانشان یکی را انتخاب میکند. گاهی یک بسته خرما و گاهی دیگر چند تسبیح صلوات. بستگی دارد که چقدر احساس درماندگی کند. اما میداند که نذرهایش هیچوقت بیجواب نماندهاند. میخواست دانشگاه قبول شود، نذر کرد. میخواست برادرش احتیاج به عمل جراحی پیدا نکند، نذر کرد. میخواست مادرش آرام بگیرد، نذر کرد. حتی هر جایی که لازم بود تا آستین بالا بزند و مثلا مادرش را به دکتر ببرد، به جای این کارها نذر میکرد. او را در امامزاده صالح(ع) دیدم، وقتی که بسته خرما را دور میگرداند و لبخند روی لبهایش داشت و از خانمهایی که نشسته بودند و بهش میگفتند: «قبول باشه»، تشکر میکرد. این روزها اما به این نتیجه رسیده است که «بد نیست کاری هم برای نذرهایم انجام دهم.» برای همین است که با خنده برایم جوکی را تعریف میکند که شنیده و یک نفر دعا میکند تا دفترچه حسابش برنده شود توی بانک و ناگهان ندا میآید که اول برو حساب بانکی را باز کن. میگوید: «یکهو چشم باز کردم و دیدم سوژه این جوک خود من هستم. آن موقعی که جوک را شنیدم منتظر بودم تا یک نفر از آسمان برایم کار پیدا کند. بعد به این نتیجه رسیدم که بهتر است خودم بلند شوم و بروم چند جا سر بزنم و خودم را معرفی کنم و فرم استخدام پر کنم و بعد منتظر بشینم.»
درگیریهای مریم با خودش که زنی ۳۲ ساله است، درگیریهای به ظاهر سادهای است. خواستههایش هم به ظاهر ساده به نظر میآیند. او دلش میخواهد کار کند، پول معقولی دربیاورد، ازدواجش مثبت و موثر باشد، بچههای خوبی تربیت کند و میخواهد که هیچکدام از اعضای خانوادهاش آسیبی نبینند. اما اینکه برای رسیدن به تمام این خواستهها نذر میکند، قوت قلبی است برایش. میگوید: «دلم قرص میشود. مطمئن میشوم که شدنی است.» میگوید: «هفتهای یک بار باید بیایم اینجا تا نذرهایم را ادا کنم.» و میخندد به خودش که «نمیدانم چرا نذرهای آسانتر نمیکنم. هر هفته از آن سر شهر میکوبم و تا تجریش میآیم. اما میدانی، دلم قرص میشود اینجا.» در هیاهوی زنهایی که دعا میخوانند و گریه میکنند و خودشان را به گوشهای میکشانند تا در آرامشی که انتظارش را دارند چند خط قرآن بخوانند، احساس میکند یکی از همه است. این را که به من نمیگوید. اما قابل حدس است. با نگاهی خواهرانه برای این و آن دستمال میآورد، به دست آن یکی آب میدهد. این احساس یکی شدنی که پیدا میکند با دیگران، او را برای یک هفته شارژ میکند. اینجا در حیاط این امامزاده شلوغ با بوی ترش و شیرین بهار که تجریش را گرفته، آدمها شبیه به یکدیگر میشوند. نسبت به یکدیگر مهربانتر رفتار میکنند و حتی آدمهایی شبیه به مریم هم پیدا میشوند که میآیند تا از آرامش این فضا، استفاده کنند.»
در این شماره روزنامه اعتماد همچنین این مطالب منتشر شده است:
یادداشت «نقد به مثابه نق » به قلم محمدرضا تاجیک، استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی
یادداشت «گسترش علوم شرط نقدپذیر شدن » به قلم هوشنگ ماهرویان، پژوهشگر تاریخ
یادداشت «جامعه از مسوولان الگو میگیرد» به قلم صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران
یادداشت نقد در فرهنگ ما یا مدح است یا قدح» به قلم محمد ضیمران، استاد سابق فلسفه در دانشگاه تهران و استاد فعلی دانشگاه هنر
یادداشت «جامعه ایران در جست و جوی فرصت شاد بودن » به قلم سعید معیدفر
«مردم به شادیهای ملی نیاز دارند»، گفتگو با محمدامین قانعیراد، رییس انجمن جامعهشناسی ایران با تنظیم مینایوسفی
تسلیت آیتالله سیستانی به شیعیان عربستان
جان مک کین: امریکا استراتژیای برای شکست داعش ندارد
آوی بلچرمن، فعال اجتماعی و روزنامهنگار: به یاد فلسطینیهاییکه سینما نداشتند
داعش اگر جرات دارد، به مرز ایران نزدیک شود
روزنامه شهروند در صفحه نخست، هشدار وزیر کشور به داعش را با عنوان «به ۴۰ کیلومتری مرز برسند اقدام میکنیم» منعکس ساخته و نوشته عبدالرضا رحمانیفضلی روز گذشته در حاشیه هفتادوسومین جلسه شورای اجتماعی در پاسخ به سوال خبرنگاران درباره امنیت مرزها اطمینان داد که تسلط کاملی بر مرزهای کشور وجود دارد و هیچ حادثه امنیتی در مرزها روی نداده و افزود ما قبلا هم اعلام کرده بودیم که اگر این گروههای تروریستی و تکفیری به ۴۰ کیلومتری مرزهای ایران نزدیک شوند ما اقدامات لازم را برای مواجهه با آنها انجام خواهیم داد.»
آیا کتاب درسی بیتوجه به مطالبه و نیاز دانشآموزان در سن بلوغ، موفق است؟
شهروند در صفحه ۱۱ یادداشتی با عنوان «مهارتهای زندگی در دام آداب و سبک زندگی» به قلم سپیده اکبرپوران، عضو هیات مدیره انجمن جامعه شناسی منتشر ساخته و به ضعفهای کتاب درسی جدید «آداب و سبک زندگی» پرداخته است.
در این یادداشت آمده است: «سالهاست که متخصصان و صاحبنظران نسبت به خلأ آموزش مهارتهای زندگی در نظام آموزشی هشدار میدهند. پژوهشهای انجام شده نیز بر پایینبودن سطح مهارتهای زندگی در بین دانشآموزان صحه میگذارند. حالا بعد از چندسال نظام آموزشی، هیکل کند و بروکراسی پیچیدهاش را تکان داده تا واکنش مناسبی به این وضع نشان بدهد. نتیجه تلاشها و کوششها شده است کتابی با عنوان آداب و سبک زندگی(مشترک دختران و پسران) با ضمیمههایی ویژه دختران و پسران. هرچند ایده خوبی در پس این اقدام نهفتهاست و تلاش برای اجراییکردن آن جای تقدیر و تشکر دارد، اما نباید از ضعفهای اجرایی و عملیاتی آن غافل شد. نقاط ضعف این درس را از دو بعد میتوان بررسی کرد؛ یکی از منظر محتوای کتاب و دوم از منظر شیوه انتقال مضامین.
محتوای کتاب، همانطور که از نام آن پیداست، از «مهارتهای زندگی» دور شده و بهسمت «آداب و سبک زندگی» حرکت کردهاست؛ عنوان مندرآوردیای که مبانی نظری آن چندان روشن نیست. ابهام عنوان خود را در محتوای کتاب هم نشان دادهاست. طبق تعریف سازمان جهانی بهداشت، مهارتهای زندگی شامل ۱۰ مورد مهارت تصمیمگیری، حل مساله، تفکر خلاق، تفکر نقادانه، برقراری رابطه موثر با دیگران، برقراری روابط بینفردی سازگار، خودآگاهی، مدلی با دیگران، رویارویی با هیجانها (غم، خشم و…) و رویارویی با استرسها میشود. کتاب بخشهایی از این مهارتها را پوشش میدهد. برای مثال، ذیل عنوان «من کیستم؟» و «خودآگاهی چیست؟» به بحث خودآگاهی میپردازد یا تحتعنوان «خشم خود را چگونه کنترل کنیم؟» به کنترل بخشی از هیجانات میپردازد اما در بخشهای دیگر از مهارتهای زندگی عبور کرده و وارد مباحثی مانند اعتیاد (در ضمیمه ویژه پسران) و آداب پوشش و آراستگی (در ضمیمه ویژه دختران) میشود. حال پرسش این است که این جرح و تعدیل در محتوا براساس چه اصولی شکل گرفتهاست؟ چرا پرداختن به مسأله اعتیاد (برای پسران) نسبت به سایر مهارتهای زندگی (ازجمله مهارت تفکر انتقادی، حل مسأله و…) در اولویت قرار گرفته است؟ اگر قرار است اولویتبندی سازمان جهانی بهداشت را ناکامل بدانیم، حتما مطالعات عمیق و دلایل محکمی برای اولویتبندی خود خواهیم داشت. اما آیا بهراستی چنین است؟ نکتهای که ما را نسبت به مبانی نظری این اقدام مشکوک میکند، اختصاص آموزشهای پیشگیرانه اعتیاد به پسران است. درحالیکه کارشناسان نسبت به افزایش اعتیاد در بین زنان هشدار میدهند، نظام آموزشی، برای انحصار آموزشهای پیشگیرانه به پسران چه مبنایی میتواند داشته باشد؟ آیا نظام آموزشی منتظر است تعداد قابلتوجهی از زنان و دختران دچار اعتیاد شوند تا خود را در قبال آنان مسئول بداند و وارد عمل شود؟
جدا از این تمایزگذاری عجیب، نحوه انتقال مضامین نیز جالبتوجه است. در زمینه مواجهه با مسائل اعتیاد بسیار کلیشهای و بازاری است. دانشآموز با محتوایی مواجه است که بارها و بارها از صداوسیما و سایر رسانهها و نهادهای دولتی شنیدهاست. در صفحه ۲۴ کتاب ویژه پسران میخوانیم، «اعتیاد علاوهبر عوارض جسمانی و روانی دارای پیامدهای خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی است که هم خانواده و هم مردم و دولت را گرفتار میکند.» عبارتهایی از این دست در کتاب بسیار است، اما آیا چنین محتوایی برای دانشآموز جذابیت خواهد داشت؟ نوجوانی که در سن بلوغ قرار دارد و فارغ از محتوا در برابر هر نوع پند و موعظه مستقیم مقاومت میکند، چه ارتباطی با این کتاب برقرار خواهد کرد؟ یک عبارت کلیشهای و نخنما کافی است تا اعتبار کل کتاب نزد دانشآموز خدشهدار شود و به سایر مضامین و محتواها نیز به دیده شک و بیاعتمادی نگاه کند. یعنی واقعا ما میخواهیم با این عبارات مستقیم و کلیشهای نگرش یا رفتار دانشآموزان را تغییر دهیم؟ ما با چه شناختی از مخاطب دست به تدوین این کتاب زدهایم؟ بنابراین با کتابی مواجه هستیم که هم از حیث محتوای انتخابی و هم از حیث شیوه انتقال محتوا با ضعفهای جدی مواجه است و در کل حس میشود کتاب بدون توجه به مطالبه، نیاز و حساسیتهای خاص دانشآموزان تدوین شده است.»
حکایت روزهایی که جهت فرار مغزها برعکس بود
روزنامه شهروند در صفحه «جامعه» یادداشت «دانش و فرهنگ ما دلها و اندیشهها را میگشاید» به قلم احمدرضا دالوند را به خوانندگان هدیه داده که در بخشی از آن می خوانیم: «فرهنگ ما آن درخت تنومند و بالندهای است که ریشه در ژرفای زمین و زمان دارد و در برابر طوفانها ایستاده و خم نشده است. ایران با این درخت گشن و بارآور خود بارها دچار خیره سریها و ویرانگریها شده و آفرینشهای هنری و فرهنگی گرانمایه ما به دست فرومایگانی به آوارغارت رفته است. ملتی که بر سر دانشگاه جندیشاپور در ۱۷۰۰سال پیش از این مینویسند:«شمشیرهای ما مرزها را میگشاید و دانش و فرهنگ ما دلها و اندیشهها»، چگونه میتواند فرهنگ و روش زندگی خود را به دست فراموشی سپارد؟ جندیشاپور بهترین مرکز تحقیقاتی جهان در دوران ساسانی بود. بسیای از دانشمندان از ملیتهای مختلف مخصوصا نسطوریها در آنجا گردهم آمده بودند و بسیاری از کتابها به دستور خسرو اول به فارسی ترجمه شده بود. جندیشاپور با برخورداری از کتابخانههای بزرگ و معتبرش، در عصر خود بزرگترین مرکز فرهنگی محسوب میشد. دانشجویان و استادان از اکناف جهان بدان روی میآوردند.
مسیحیان نسطوری در آن دانشگاه پذیرفته شدند و ترجمه سریانیهای آثار یونانی در طب و فلسفه را به ارمغان آوردند. بیمارستان و مدرسه جندیشاپور در تاریخ فرهنگی ایرانزمین اهمیت بسیار دارد. به تصریح اغلب منابع تاریخ پزشکی دوره اسلامی، این مرکز علمی در انتقال دانش پزشکی یونانی، ایرانی و هندی به عالم اسلام سهم فراوانی داشته است.در آن روزگار جندیشاپور، شهری جهانی بود و از هر تعصبی آزاد. اما شهر «اِدِسا» در یونان، شهری صرفا یونانی به شمار میآمد….
دو حادثه دیگر بر رشد علمی جندیشاپور و نفوذ آموزههای یونانی در این مرکز افزود نخست آنکه در ۴۸۹ میلادی امپراتور زنون، در پی حکم تکفیری که پاپ در باب نسطوریان صادر کرده بود، مدرسه دینی و پزشکی را بست و دانشمندان یونانی به جندی شاپور کوچیدند و بدینسان از قلمرو امپراتوری روم به پادشاهی ساسانی پناه بردند.
حادثه دیگر در پی سختگیری یوستینین، امپراتور روم (۵۲۷ ـ۵۶۷ میلادی)، بر نوافلاطونیان و بستن فرهنگستان آتن در ۵۲۹ میلادی رخ داد.
در نتیجه، هفت حکیم نوافلاطونی آتن را ترک گفتند و به امید دیدار پادشاهی مطابق با آرمان جمهوری افلاطونی، به دربار انوشیروان روی آوردند. در دانشگاه جندیشاپور که طب، فلسفه، حکمت، ریاضیات و نجوم تدریس میشد بیمارستانی هم تاسیس شد و آنقدر شهرت و اهمیت یافت که پس از اسلام همچنان به فعالیت خود ادامه داد و دانشمندان بزرگی از آن بهعنوان طبیب برخاستند. این دانشگاه ۳۰۰سال به عمر خود ادامه داد. بنا به نوشته نویسندگان عصر اسلامی، اطبای این بیمارستان داروهای شفابخشی میساختند. حتی کنگرههای علمی نیز در این بیمارستان و دانشگاه برپا میشد. مجلس مشاوره در دانشگاه گندی شاهپور در دوران انوشیروان چند بار تکرار شد.
ذبیحاله صفا در کتاب تاریخ ادبیات ایران مینویسد، شاپور دوم که به تیادروس، پزشک مسیحی، علاقه و اعتماد زیادی داشت، کلیسایی به نام او ساخت و بسیاری از لژیونرهای به اسارت درآمده روس را به خاطر او آزاد کرد (تاریخ ادبیات ایران، دکتر ذبیحاله صفا، جلد اول، ص ۹۷)
در لحظات پایانی عمر گرانقدر پروفسور حسابی، پزشکان به این نتیجه رسیده بودند که معالجه دیگر اثری ندارد و حتی به ماسک اکسیژن نیز امیدی نبود، اما شگفتی و حیرت پزشکان و متخصصین بیمارستان کانتونال دانشگاه ژئو که نقل محافل علمی شده است، به هنگامی ربط دارد که پروفسور حسابی در واپسین دم حیات، از آنان تقاضای کتاب کرد. پس از آن، همه شاهد تسکین پروفسور حسابی در آخرین مطالعه با کتاب در واپسین دم حیاتاش بودند… آوردهاند، ابوریحان بیرونی هم در واپسین لحظات عمرش کتاب میخوانده. این عبارت ماندگار از ابوریحان است: « بدانم و بمیرم بهتر است یا اینکه ندانسته بمیرم»؟
در این شماره روزنامه شهروند همچنین این مطالب منتشر شده است:
یادداشت «من کتاب نمیخوانم » به قلم حسین اشراق، شاعر/ نوشتاری به بهانه نمایشگاه کتابی که گذشت
یادداشت «نشر کتاب جسارت میخواهد » به قلم سروش حبیبی، مترجم/ یک نوشتار کوتاه درباره کتاب و کتابخوانی
یادداشت «جامعه نقدپذیر جامعه آماده برای رشد» به قلم مهدی افشار، استاد دانشگاه مترجم و نویسنده
یادداشت «ما نتوانستیم!» به قلم شهربانو امانی، نماینده سابق مجلس
یادداشت «فردیت،گمشده ایرانیان » به قلم امیرحسین جلالی، روانپزشک
یادداشت «مساله ملال و روزمرگی»؛ بررسی دلایل وجود کتاب «تفکر و سبک زندگی» و نقایص آن، به قلم محمود بهتاش، دانشجوی مردمشناسی و آموزگار
یادداشت «معجزه نمی شود که نمی شود !» به قلم منصور حقیقت پور، نماینده اردبیل در مجلس شورای اسلامی
یادداشت « گلایه خانواده ها از کتاب های جدید التالیف»
یادداشت «قانون، کنترلکننده خشم در کوتاهمدت » به قلم افسر افشار نادری، جامعهشناس و استاد دانشگاه
گزارش «کسب مهارت زندگی یا زنگ تفریح»؛ دانشآموزان از تجربههایشان در کلاس درس «تفکر و سبکزندگی» چه میگویند؛
گزارش «مروری بر تجربه کشورها /چگونه کتابخوانی را همگانی کنیم »
دین آنلاین، روزنامه های «اعتماد» و «شهروند» را با این عناوین اقتباسی مرور کرده است: « می توان از سوریه سخن گفت و منکر حق اعتراض مدنی مردمش نشد»، « گران کردن یک شبه بنزین و افزایش قیمت نان به خاطر شکست مذاکرات هسته ای است»، « همدلی و همسخنی همواره خوش است اما در این روزگار خوشتر است»، « نذر که می کنم، دلم قرص میشود»، « داعش اگر جرات دارد، به مرز ایران نزدیک شود»، « آیا کتاب درسی بیتوجه به مطالبه و نیاز دانشآموزان در سن بلوغ، موفق است؟» و « حکایت روزهایی که جهت فرار مغزها برعکس بود»بررسی مطبوعات/ سهشنبه ۵ خرداد (۲)