بهشتی به دو دلیل تکفیر شده بود: اعتقاد به اتحاد با برادران سنی و موافقت حضور زن و فعالیت او در اجتماع
«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه « شرق » را مرور کرده است: «در طول تاریخ، سوءاستفادههای زیادی از سوی افراد نامیزان و گروههای فرصتطلب از امام زمان شده است/احمدینژاد خود و دوستانش را نماینده امام زمان میداند و به همین دلیل می گوید میخواهند امام زمان را دستگیر کنند/جریان احمدینژاد و ادعاهایش برخواسته و حمایتشده از برخی تفکرات در قم بود/غرویان امروز به نکاتی می پردازد که برخی ۱۰سال قبل به آن اشاره کرده بودند»، «برای شهید بهشتی محیط حوزه و اهدافی که در آن بود کافی نبود/بهشتی به دو دلیل تکفیر شده بود؛ یک: اعتقاد به اتحاد با برادران سنی، دو: موافقت حضور زن و فعالیت او در اجتماع»، «ایدئولوژی مسموم طالبان نه فقط یک ملت، بلکه سراسر کشورهای اسلامی را مسموم کرده است/اگر با طالبانیسم مبارزهای منسجم شده بود، امروز شاهد تکثیر آن در عراق، سوریه، سومالی، نیجریه، سودان و لیبی نبودیم»، «قدرتنمایی بیتابانِ رهایی از قفس تن»، «ارتباط توزیعکنندگان عراقی کتاب با مراکز مطالعاتی امارات و قاهره و اردن، سبب وفور کتبی با موضوع هلال شیعی و حتی ضدیت با شیعه شده است»، «کسی که در جستوجوی همردیف برای ولیفقیه باشد، به اصل ولیفقیه در فقه شیعه اعتقاد ندارد» و «دولت بر افطاری های مجلل رسیدگی و نظارت کند تا شأن ماه رمضان محفوظ بماند/در سفره افطاری تجملی نمیتوان رگههای خلوصنیت را دید»
شرق در گزارشی با عنوان «پشتپرده سخنان عجیب احمدینژاد»، به مرور سخنان احمدی نژاد و حامیانش در خصوص امام زمان(عج) پرداخته و به گفتگوی حجت الاسلام غرویان در این خصوص اشاره نموده است. مسعود کاظمی در این گزارش نوشته است:
«بسیاری از تحلیلگران، سخنان عجیب گاهوبیگاه محمود احمدینژاد را براساس شخصیت او و علاقهاش برای حضور در رسانه تفسیر میکنند. اما شاید این کمی سادهانگارانه باشد. همانطورکه قابلپیشبینی بود، سخنان تازه محمود احمدینژاد مبنی بر تلاش غرب برای بازداشت امام زمان بدون واکنش نماند .«
صحبتهای ایشان هیچگاه بار معنایی، علمی و دینی نداشته است. متأسفانه آقای احمدینژاد در طول ۱۰ سال گذشته در حوزهای ورود کردند که هیچگاه تخصص آن را نداشتند. من معتقدم صحبتهای احمدینژاد بیش از هر چیز دارای بار سیاسی است. ایشان بیش از هر چیز خود و دوستانش را نماینده امام زمان(عج) میداند؛ به همین دلیل ادعا میکند که میخواهند امام زمان را دستگیر کنند. صحبتهای ایشان هیچگاه براساس مستندات علمی نبوده است». این بخشی از واکنش محسن غرویان، شاگرد سابق آیتالله محمدتقی مصباحیزدی به اظهارات رئیس دولت نهم و دهم است.
غرویان این موضوع را از زاویه تازهای تحلیل میکند. او در ادامه گفتوگو با سایت «ندای ایرانیان» میافزاید: «باید این واقعیت را پذیرفت که حامیان احمدینژاد در قم هم حضور دارند. اصلا جریان احمدینژاد و ادعاهایش برخواسته و حمایتشده از برخی تفکرات در قم بود. البته هیچیک از مراجع عظام تقلید چنین صحبتهایی در مورد امام زمان نکردهاند و این بحثها را انحراف میدانند. اما هستند کسانی که این حرف را در سالهای گذشته و امروز حمایت کرده و میکنند».
این استاد حوزه علمیه قم، ادعاهای اخیر احمدینژاد را دارای پیامی سیاسی میداند و میگوید: «من تصور میکنم احمدینژاد دستگیری خودش و یاران نزدیکش را به دستگیری امام زمان(عج) تشبیه کرده است و از این راه خواسته پیامی سیاسی را به هواداران منتقل کند.
البته امکان این ادعا هم وجود دارد که شخصی را بهعنوان نایب امام زمان(عج) در جمع خود معرفی کنند. بههرحال این تفکر منحرف اداره کشور را بر عهده داشت. متأسفانه انحراف در تفکرات احمدینژاد از همان ابتدا وجود داشت. در طول تاریخ، سوءاستفادههای زیادی از سوی افراد نامیزان و گروههای فرصتطلب، از امام زمان شده است و علمای شیعه همواره در برابر این انحرافات ایستاده و روشنگری کردهاند. آخرین آن، پیشگویی «ظهور در آینده نزدیک»بود. امروز هم بحث بیپایه و اساس و بیشتر سیاسی دستگیری امام زمان را پیش میکشند که بیشتر سیاسی است تا مذهبی.» ادعاهای مربوط به ارتباط احمدینژاد با امام زمان و مسائل آخرالزمانی به اینروزها خلاصه نمیشود و پیشینهای بیش از ۱۰ سال دارد.
محمود احمدینژاد کم درباره امام زمان سخن نگفته است. سخنانی که در ابتدا برخی را بهوجد آورد. از زمان حضور احمدینژاد در شهرداری تهران، زمزمههایی به گوش میرسید که اسفندیار رحیممشایی طرح احداث بزرگراه برای امام زمان از مکه تا جمکران و از آنجا تا مشهد را ارائه داده است. آیتالله مصباحیزدی، امام زمان را مشغول دعا برای احمدینژاد ترسیم کرد. رئیس دولت محبوب اصولگرایان، هدفمندکردن یارانهها را طرح امام زمان(عج) نامید و هوگو چاوز را نیز فردی معرفی کرد که به امام زمان باور داشت و منتظر ظهور امام عصر بود. حتی مدعی شد چاوز با ظهور امام زمان مجددا رجعت خواهد کرد. حجتالاسلام قاسم روانبخش، روحانی نزدیک به مصباحیزدی نامه احمدینژاد به رئیسجمهور آمریکا را به نامه پیامبر تشبیه کرد و گفت: «پاسخندادن به نامه یا حتی بیادبی آنها به آن، از شخصیت نویسنده نمیکاهد؛ بلکه اعتبار مخاطبِ نامه را کاهش میدهد؛ چنانکه پارهشدن نامه پیامبر اعظم توسط خسرو پرویز، چیزی از اعتبار او نکاست و خسرو پرویز را برای همیشه تاریخ، سرافکنده کرد». حجتالاسلام سقایبیریا، از اعضای جبهه پایداری و مشاور اسبق رئیس دولت نهم در امور روحانیت در مورد جایگاه احمدینژاد در کشورهای غربی گفت: «در سفر شانگهای، خانمهای هندو آمدند و با دستمالیدن بر شیشه اتومبیل رئیسجمهور، خواستند خودشان را متبرک کنند».
پس از انتشار «سیدی» موسوم به «ظهور نزدیک است» که منتسب به یاران و نزدیکان احمدینژاد بود، تفاسیر و انتقادات به آن شدت گرفت. بر اساس آنچه در روایات و احادیث شیعه درباره ظهور موعود آمده است، «شعیب بن صالح» جوانی گندمگون و لاغر و با ظاهری نهچندان زیباست که دارای محاسنی کمپشت بوده است و در آخرالزمان سردار سیدخراسانی خواهد شد. جریانی که آن سیدی را تهیه و توزیع کردند در یادداشتها و مطالبی اصرار داشتند که محمود احمدینژاد همان شعیب بن صالح است و با انتقاد از دولتهای سازندگی و اصلاحات، تحلیل کردند که ۱۶ سال رهبری نظام با آن دولتها مشکل داشته و در ادامه اینطور استدلال میکردند: «سیدخراسانی در ابتدا بهواسطه عدم فرمانبردای یاران خود غریب و تنها و ضعیف است… اما با آمدن دکتر احمدینژاد، شعیب قهرمان، سیدخراسانی هم از غربت درآمد و این همان پایینآمدن از کوه تنهایی و غربت باعزت و شکوه است».
محمدشریف ملکزاده، که رئیس سازمان میراث فرهنگی شده بود و در مقطعی پایش به زندان اوین هم باز شده، مدعی شده بود: «به من انگ زدند که متوهم هستم، اما بازهم میگویم که حکم خود را از امام عصر(عج) و امام رضا(ع) گرفتهام و احمدینژاد آن را ابلاغ کرده است…».
اما کف و سوتها برای رفتارهای منجیگونه احمدینژاد پایان یافت و هر روز ابعاد جدیدی از این ماجرا افشا شد. آنان که روزی دعای فرجخواندن رئیس دولت نهم در سازمان ملل را برگ زرینی در کارنامه او میدانستند، امروز آن رویکرد را هم دارای اهداف صرفا سیاسی عنوان کرده و به آن انتقاد میکنند. اخیرا حجتالاسلام نبویان در یک سخنرانی عمومی دعایفرجخواندن احمدینژاد در سازمان ملل را کلاهبرداری دینی نامید. پیش از این و در روز ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ محمود احمدیمقدم، فرمانده سابق نیروی انتظامی درباره احمدینژاد و جریان او گفته بود: «فرقه انحرافی جدید مدعی هستند که حکمشان را از امام زمان میگیرند، هشت سال است که در این مورد نیز حرف میزنند اما معلوم نیست ولی آنها چه کسی است». سقایبیریا مشاور اسبق احمدینژاد درباره مناظرات سال ۸۸ گفته بود: «احمدینژاد گفت تنها کسی که به من گفت در مناظره با میرحسین موسوی اسم افراد را بیاورم، مشایی بود. حالا مشایی چطوری بیان میکند که احمدینژاد باید این کار را بکند، دیگر برای ما روشن نیست. خلاصه اینکه مشایی نقل میکند که من در حالت معنوی که قرار گرفتم یقین کردم که امام زمان میخواهد احمدینژاد اسم افراد را بیاورد».
حجتالاسلام ذوالنور، با اشاره به استفاده ابزاری از موضوع مهدویت، تأکید کرده بود: «جریان انحرافی معتقد است در آخرالزمان، غیبت کبری به غیبت صغری تبدیل میشود و در این نوع از غیبت، افرادی میتوانند با امام زمان(عج) ارتباط داشته باشند. آقای احمدینژاد فکر میکند که مشایی با امام زمان(عج) ارتباط دارد!» ذوالنور به سخنان صفارهرندی در یکی از جلسات هیأت دولت پیرامون مصوبهای اشاره کرده و گفت: «آقای صفارهرندی به آقای احمدینژاد گفت که رهبری با این موضوع مخالف هستند، اما آقای احمدینژاد در جواب میگوید حکم است و باید انجام شود. آیا از این گفته، غیر این برداشت میشود که ایشان فکر میکند توسط رابطی با امام زمان(عج) ارتباط دارد؟!» در همان مقطع و با دعوت امیر اردن به ایران از سوی دولت احمدینژاد، کار به جایی رسید که سایت اصولگرای «جهان نیوز» گزارش داد که برخی معتقدند ماجرای دعوت از شاه اردن، بخشی موهوم از یک پروژه احتمالی با عنوان ورود «سفیانی» به ایران است و آنان میخواهند بهزعم خود سفیانی را با شعیب بن صالح رودررو کنند!
با وجود همه این انتقادات اما، احمدینژاد کار خود را میکند و گوشش چندان به اعتراضات بدهکار نبوده و نیست. گرچه اسفندیار رحیممشایی را از ویترین خارج کرده اما خود یکتنه همان رویکرد آخرالزمانی را ادامه میدهد. همین اواخر رسانههای نزدیک به جریان احمدینژاد مرگ پادشاه عربستان را از نشانههای نزدیکی ظهور عنوان کردند. رئیس دولتهای نهم و دهم نیز در سخنان اخیر خود صرفا به مسائل آخرالزمانی پرداخت و حتی غیر از موضوع تلاش غرب برای دستگیری امام زمان، به سفیانی و طرحهای دیگر غرب اشاره کرده و گفته بود: «ظاهرا آنها میخواهند بیایند منطقه را بگیرند و حوادث را مدیریت کنند. همه ما نشانههای ظهور را خواندهایم، یکی از نشانهها جریان غیرانسانی سفیانی است. یکی از دوستان ما که انسان فاضلی است، میگفت و البته احتمال میداد که چهبسا حکومت شیطان تصمیم گرفته است خودش جریان سفیانی را راه بیندازد تا دست خودش باشد و البته ایشان این را هم اضافه کرد که خداوند هم نقشه دارد و همه در نقشه خدا هستند و چهبسا خداوند آن سناریو را نوشته تا به دست اینها اجرا شود».
به هر روی سخنان غرویان به اهداف سیاسی احمدینژاد برای سخنان آخرالزمانی اشاره میکند، نکتهای که برخی اصلاحطلبان از ۱۰ سال پیش آن را یادآوری میکردند.»
برای شهید بهشتی محیط حوزه و اهدافی که در آن بود کافی نبود/بهشتی به دو دلیل تکفیر شده بود؛ یک: اعتقاد به اتحاد با برادران سنی، دو: موافقت حضور زن و فعالیت او در اجتماع
شرق به مناسبت سالروز واقعه هفتم تیر، ذیل عنوان «سخنرانی فلسفی به زبان آلمانی» به گفتگو با دکتر مهدی محقق، ادیب، فقیه، مصحح و شارح کتب فلسفی پرداخته تا در مورد خاطراتش از آیت الله بهشتی بگوید. وی که متولد بهمن ۱۳۰۸ خورشیدی و استاد دانشگاه تهران است، دارای مدرک دکترا در رشته زبان و ادبیات فارسی و رشته الهیات از دانشگاه تهران است. محقق، بنیانگذار دایرهالمعارف تشیع و عضو سابق هیأت امنای بنیاد دایرهالمعارف اسلامی و رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی است. او همکلاسی شهید بهشتی در دانشکده معقول و منقول یا همان الهیات بعدی بوده است و هردو به شوق دانستن و یادگیری بیشتر از حوزه به دانشگاه آمده بودند. دکتر محقق به این نکات پرداخته است:
– سال ۱۳۴۷ هم که به کنگرهای در «مونپلیه» فرانسه رفته بودم، یکی از استادهای آلمانی پرسید ملا بهشتی را میشناسی؟ گفتم بله، ما دوست بودهایم. گفت او وقتی آمد آلمان یک کلمه آلمانی بلد نبود، الان به زبان آلمانی درباره اسلام و فلسفه صحبت میکند. این را اشپولر، استاد دانشگاه و نویسنده کتابهای تاریخ مغول و دورههای نخستین اسلامی گفت.
– حتی وقتی مرحوم شهید مطهری نوشته بود اگر حوزههای علمیه میخواهد از این «انزوا» بیرون بیایند، باید در برنامهشان تجدیدنظری انجام دهند. چرا صدها کشیش توانستهاند در دانشگاههای اروپا، استاد دانشگاه شوند. از حوزه چه کسی توانست؟ برای شهید بهشتی محیط حوزه و اهدافی که در آن بود کافی نبود. بنابراین بعدا این فرصت را پیدا کرد که به آلمان برود. به این دلیل که اینجا محیط تنگی است و رسالت آنها، رسالت بالاتری است.
– بهشتی در حدود سال ۵۱ به من گفت: «محقق، میدانی آخوندهای تهران من را تکفیر کردند؟». تعجب کردم، گفتم: «چطور؟ ما را میگویند «ریشتراش» و «فکلی»، تو را برای چه؟» گفت: «برای دو چیز من را تکفیر کردند. یکی اینکه گفتیم اگر ما با برادران سنی دست اتحاد دهیم، همانطور که هدف آیتالله بروجردی هم همین بوده است و امام هم همینطور بوده. ما باید «سب شیخین» را رها کنیم. سب شیخین یعنی فحشدادن به خلیفه اول و دوم. ما مسلمانیم و متحد هستیم و یک دین داریم، چگونه باید به خلفا لعنت بفرستیم؟». یکی هم برای اینکه گفته بود زن باید در اجتماع کار کند. همینقدر که یک روسری داشته باشد، مانتو داشته باشد، کافی است. میگفت من هم خودم میخواستم بروم بیرون، زنم را همینطور میبردم. خب این حرف عاقلانه است. مرحوم بهشتی کسی را هم که چادر دارد، مذمت نکرد.
– رسالت شهید بهشتی این بود که بتواند در دنیای خارج و دانشگاههای خارجی، اسلام را بهعنوان دینی مترقی معرفی کند. این نیاز به «زبان» داشت. بنابراین ۱۳۲۷ که ۲۰ساله بود دایرهالمعارف اسلامی دستش بود….
– آلمانیها درباره دکتر بهشتی بعد از شهادتش با توجه به تشکیلاتی که برای انجمنهای اسلامی دانشجویان درست کرد، گفتند او نابغه سازماندهی قرن است. در ایران اصلا دکتر بهشتی در سال ۵۵ زیربنای جامعه روحانیت تهران را درست کرد. یک هفته بعد از انقلاب در ۲۹ بهمن، ایشان در کانون توحید تهران برای حزب جمهوری اسلامی اعلام موجودیت کرد. این خیلی شهامت میخواست. همچنین، کار دیگر ایشان این بود که محصولاتشان و نیروهایی را که تربیت کرده بود، تحویل جامعه اسلامی داد. روزنامه جمهوری اسلامی از محصولات عملی دیگر شهید بهشتی بود….
– من و مرحوم شهید بهشتی دانشگاه رفته بودیم که فقط مدرک بگیریم. چیزی در آنجا یاد نمیگرفتیم، ما درس حوزه را خوانده بودیم. من نزد آملی و دکتر بهشتی هم، فکر میکنم نزد محققداماد، درس خوانده بودیم. دوره دکترایش هم برای ما تفریحی بود. من هم دکترای معقول و منقول گرفتم و هم دکترای ادبیات، چراکه میخواستم استاد شوم.
– شهید بهشتی طبیعتا شخصی بود که حرف تازه را میگرفت، …. مطهری هم اینگونه بود. مطهری به من گفت هر دانشمند خارجیای که به ایران میآید با من آشنایش کن. در وجود او طلب بود و در کار هر دو نظم هم وجود داشت.
ایدئولوژی مسموم طالبان نه فقط یک ملت، بلکه سراسر کشورهای اسلامی را مسموم کرده است/اگر با طالبانیسم مبارزهای منسجم شده بود، امروز شاهد تکثیر آن در عراق، سوریه، سومالی، نیجریه، سودان و لیبی نبودیم
شرق در صفحه «جهان»، یادداشت عبدالحمید نورزایی، پژوهشگر افغان با موضوع «مصائب یک ایدئولوژی مسموم» را به چاپ رسانده و
به برآمدن و دوام طالبان در افغانستان پرداخته و روحانیان محافظهکار افغانستان را نیز به خاطر عدم توانایی در رساندن صدای رسای اسلام ناب محمدی(ص) به گوش مردم سرزنش ساخته است. در این یادداشت آمده است:
«در سال ۹۶ میلادی، با هجوم خویش به افغانستان و تصرف کابل، تمام مدارس را یکبهیک بستند. دانشگاهها و مراکز آموزش عالی را در سراسر کشور به حالت تعلیق درآوردند. از حضور زنان و دختران در جامعه جلوگیری کردند. قرآن تنها کتابی بود که چاپ و تدریس آن را مجاز اعلام کردند. با تبرهای بُران خود به جان تمدن، تاریخ، فرهنگ، علم و بنیانهای انسانی جامعه افغانستان افتادند. آنها خود را با برچسب امارات اسلامی افغانستان معرفی کردند. طالبان با هجوم به فرهنگ، تمدن، تاریخ، علم و بنیانهای انسانی و اسلامی ملت افغانستان، نمایشی جدید و عجیب از ایدئولوژی زهرآگین خویش به اجرا گذاشت.
نظریهپردازان طالبان حتی با سادهترین اصول انسانی، که هیچ منافاتی با اسلام نداشت، مخالف بودند و بهبهانه اجراکردن دین اسلام، اساسیترین قوانین اسلامی را زیر پا گذاشتند. ایدئولوژی مسموم آنها نه فقط یک ملت، بلکه سراسر کشورهای اسلامی را مسموم کرد؛ «داعش» در عراق و «بوکو حرام» در آفریقا، نتیجه آن بهشمار میرود. در ۱۴ سال گذشته قدرتمندترین کشورهای دنیا با سرازیرکردن پیشرفتهترین تسلیحات خود به افغانستان تلاش کردند با این ایدئولوژی زهرآلود مبارزه کنند، اما نه فقط در این نبرد موفقیتی نداشتند، بلکه امروز از ۳۴ استان افغانستان، ۲۱ استان زیر تهدید مستقیم طالبان و همفکران آنها قرار گرفته است و این درحالی است که ائتلاف جهانی با ناکامی تمام، درحال تخلیه آخرین نیروهای خود از افغانستان است و هزینه ۱۲۰ میلیارد دلاری آنها در افغانستان، نتوانست طالبانیسم و ایدئولوژی آنها را از خاک افغانستانبزداید.
خرابههای بهجایمانده از طالبان
حکومت جدید افغانستان از سال ۲۰۰۲ با آرمانهایی چون حقوق بشر، مساوات جنسیتی، گسترش جامعه مدنی، آزادی رسانهها، گسترش آموزش، دموکراسی، تکمیل کادر امنیتی دولت با ۴۰۰ هزار نیرو و …. شکل گرفت. با وجود اینکه در ۱۴ سال اخیر دولت برای رسیدن به آرمانهایش بسیار تلاش کرده است، اما آنطور که شایسته افغانستان است پیشرفت شگرفی در برخی بخشها صورت نگرفته است. کُندی پیشرفت در افغانستان، نشاندهنده بُعد و عمق تخریبهای طالبان و همفکران آنهاست.
با هزینههای بسیار سنگین مالی و انسانی در ۱۴ سال گذشته، تعداد دانشآموزان مکاتب افغانستان به ۱۱ میلیون نفر رسیده است، اما درعینحال هشت میلیون نفر نیز از نعمت آموزش برخوردار نیستند. وزارت آموزشوپرورش افغانستان وظیفه بسیار سنگینی برعهده دارد؛ کاری که گلولهها و آتش باروت ائتلاف جهانی و دلارهای بادآورده نتوانست بکند، به این وزارتخانه محول شده است. این وزارتخانه وظیفه دارد با جهل، ناآگاهی، عقبماندگی اجتماعی و فرهنگی و ایدئولوژیهای زهرآگین طالبان و همفکران آنها مبارزه کند. نااهلان اسلامنما تلاش دارند بهوسیله جهل و ناآگاهی مردم و بهبهانه استقرار اصول اسلامی بر کرسی قدرت تکیه زنند؛ کسانی که از متون مقدس اسلامی برداشتهایی بهدلخواه خویش میکنند و اسلاب ناب محمدی(ص) را آنطور که دوست دارند، به مردم عرضه میکنند. طالبانیستها و همفکران آنها دوست دارند اذهان مردم را مانند نازیها مسموم و کنترل کنند.
طالبان در مذاکرات صلح با دولت افغانستان بارها خواستار کنترل بر وزارت آموزشوپرورش و وزارت تحصیلات عالی شده است. آنها با برنامهریزی مدونی در حال گسترش ایدئولوژی خود برای رسیدن به کرسی قدرت هستند. آنها با همکاری دولتهای خارجی و همکاران تکنوکراتنمای خود میخواهند میخهای جهل را بر اذهان جوانان افغان بکوبند و در این راه از هیچ جنایتی دریغ نکردهاند. طالبان در این جنایتها تنها نیست؛ باندهای مافیا و قدرت از یکسو و دشمنان خارجی افغانستان از سویی دیگر، درحال تلاش برای متوقفکردن چرخ آموزش و آگاهی در افغانستان هستند.
روحانیان محافظهکار افغانستان نیز در جایگاه اتهام قرار دارند؛ آنها نتوانستند صدای رسای اسلام ناب محمدی(ص) را به گوش مردم برسانند و اسلام سبز را در افغانستان مطرح کنند. آنها در برابر اسیدپاشی و مسمومکردن دختران، ترجیح دادند سکوت کنند. گزارشهایی وجود دارد که در سال گذشته در ولایت شرقی «ننگرهار»، عدهای از اعضای طالبان دستگیر شدهاند و اعتراف کردهاند در ازای دریافت ۵۰۰ هزار روپیه از سازمان جاسوسی پاکستان، مدارس را آتش زدهاند…..
طالبان، همکاران و همراهان آنها هر چقدر بسوزانند و دانشآموزان افغان را بکشند، بازهم نمیتوانند دانش و قدرت تفکر مردم را از بین ببرند. افغانستانیها در راه مبارزه با ایدئولوژی مسموم طالبانیسم، دانشآموزان خود را قربانی کردهاند و در این راه از قربانیهای بیشتر، هراسی ندارند. اگر در ۱۴ سال گذشته جامعه جهانی با ایدئولوژی طالبانیسم مبارزهای هماهنگ و منسجم انجام میداد، ما امروز شاهد تولد ایدئولوژی داعش در عراق و سوریه و گسترش «الشباب» در سومالی، بوکوحرام در نیجریه، گروه «مختار» در سودان، «القاعده» در لیبی و …، نبودیم. امروز دانشآموزان و دانشجویان آفریقایی، عراقی و سوری، تاوان مبارزهنکردن با طالبانیسم را میپردازند.
قدرتنمایی بیتابانِ رهایی از قفس تن
عبدالرحمن نجلرحیم، عصبشناس و عصبپژوه در یادداشتی به بررسی مغزمحور اعمال داعشی ها پرداخته و علل رفتار بی رحمانه و قساوتگونه آنان را تشریح کرده است. در بخش هایی از این یادداشت خلاصه شده، آمده است:
«اعمال داعش، تاکنون، مملو از شقاوت، سنگدلی و بیرحمی بوده است و شاید جزء شنیعترین اعمال انسان علیه انسان بهحساب آید…. اغلب این سؤال تکرار میشود که چگونه چنین جنایات غیراخلاقیای را میتوان با افتخار و سرافرازی تصویربرداری کرد و در سایتهای اینترنتی گذاشت یا اینکه میپرسند چگونه با وجود تمامی کراهت و اشمئزازی که این صحنههای خشن و اعمال غیرانسانی و وحشیانه ایجاد میکند، هنوز هم میتوانند در میان نوجوانان و جوانان جوامع مرفه غربی و در قشر تحصیلکرده سایر نقاط جهان، برای گروه عضوگیری کنند.
صرفنظر از نیات و مقاصدی که در سطح کلان سیاسی برای تأسیس حکومتی بهاصطلاح اسلامی به خلافت البغدادی مطرح است، اغلب این سؤال مطرح میشود که در مغز اکثر افراد این گروه چه میگذرد. آیا آنها جنون دارند که در قرن بیستویکم و در عصر علم و تکنولوژی ارتباطات، جذب گروهی میشوند که بهطور آشکار دست به اعمال غیراخلاقی و شنیع، مطلقگرایانه و غیرانسانی میزنند؟ شواهدی علمی دال بر وجود اسکیزوفرنی و انواع جنون دیگر بهطور فردی یا جمعی در افراد شاخص گروه وجود ندارد و گمان نمیرود نظریهای براساس جنون دستهجمعی، از نظر عصبپژوهی بالینی- اجتماعی پایهای استوار داشته باشد….
در این موارد که دستیابی به دادههای علمی دقیق، میسر نیست، میتوان از روی تظاهرات رفتاری و کرداری گروه و باورها و اعتقادات تبلیغشده آنها به گمانهزنی علمی پرداخت. در میان اعضای داعش، افراد تحصیلکرده، دانشگاه رفته و مطلع از آخرین دستاوردهای علمی و تکنولوژی روز، کم نیستند. بهنظر میرسد افراد بالای هرم قدرت این گروه از قدرت مدیریت، تصمیمگیری و اجرائی مغزی به درجات بالا در شرایط سخت، برخوردار هستند. برای یافتن دلایلی توجیهی برای رفتار شنیع و قساوتگونه گروه داعش نسبت به انسانهای خارج از گروه و دسته خود، ابتدا باید به دستگاه باور و عقیدهساز مغز آنها رجوع کرد.
پژوهشگرانی…. به این گمان رسیدهاند که نظام باورساز مغز ما انسانها چون صافیای برای قبول یا رد واقعیتها عمل میکند و اشخاصی که مغزشان نظام باورمند بدون انعطاف و سختی دارند، بسیاری از واقعیتهای ملموس و قابل ادراک را نمیتوانند از این صافی عبور دهند و این خود باعث افکار و رفتاری افراطی غیرقابل انعطاف و تقسیم ساده جهان به دو گروه خودی (مظهر خیر) و گروه غیرخودی (مظهر شر) میشود….. گروههایی افراطی چون داعش با گسترش دامنه تخیل خود و تصور ماورایی از دنیایی دیگر، بر اضطراب وجودی ناشی از میرایی و فریبمداری و خالی از معنویتی ابدی و حقیقتی مطلق در این جهان، به باور به سعادتی ابدی و پایدار و حقیقتی مطلق، مملو از معنا، تهی از دروغ و فریب میرسند و حاضر میشوند جان این دنیایی خود را فدا کنند و جان مخالفان خود را با بیرحمانهترین شکل ممکن بگیرند.
پژوهشگران دیگری نیز به نقش ترس از مرگ و فانیبودن زندگی این جهانی در پناهبردن به ارزشهای مقدس ماورایی و تقویت آن در بافت فرهنگ گروهی، تأکید میکنند…. پژوهشگری دیگر، به این نتیجه رسیده است که در چارچوب خشک باورهای گروههای افراطیای چون داعش، انسان بهصورت فرد، هویتی جداگانه ندارد، بلکه فقط در قالب گروهی خود قابل شناسایی است و اگر به گروه خودی وابستگی نداشته باشد، از گروه دشمن، شیطان یا کفر است و سزاوار بدترین مجازاتهاست. پژوهشهای «پیژینسکی» و «کروگلانسکی» نیز نشان میدهد در گروههای افراطی، هویت فردی فدای هویت جمعی و اهداف فراجهانی شده و انتظار برای پاداش به دنیای پس از مرگ حواله داده میشود. ….پذیرفتن مرگ داوطلبانه در حملات انتحاری برای آنها نوعی خودکشی نیست. چون خودکشی به دلایل فردی و شخصی حرام است اما انتخاب کشتهشدن در حملات انتحاری در راه اهداف گروه، استشهاد یا شهادت تلقی میشود که عملی سزاوار بهترین پاداشها در جهان باقی است.
اگر از منظر روانشناسی مغزمحور، به پدیده داعش نیک بنگریم، متوجه میشویم گروههایی چون داعش به انسانیت در هیئت زمینی آن، بیاعتنا و بیاعتماد هستند و آن را پست و بیمقدار میشمارند و بیتاب هستند تا هرچه زودتر خود و دیگران را از قفس تن خلاص کنند و به جهانی دیگر که خود هم تصور درستی از آن ندارند، هدایت کنند. به همین دلیل میخواهند همه را با خیالات بیبنیاد خود به آتش بکشند و بمیرانند.
روانشناسی مغزمحور، راه مبارزه با داعش را زورآزمایی خشونتآمیز انتقامجویانه، از سوی قدرتهایی نمیداند که خود نیز در پرورش باورهای ماورایی افراطی متخاصم در درون خود، مسئول هستند، بلکه چاره را در برپایی و تقویت نظامی جهانی میداند که اعتماد و باور آدمی را به خویشتن زمینی بازگرداند و اخلاق و معنویتی برخاسته از طبیعت، تواناییهای تنانه اینجهانی انسان را بگستراند. متأسفانه درحالحاضر در جهانی دوقطبی نبرد بین خیروشر، خدا و شیطان، حق و باطل، سیاه و سفید، زمینهساز قدرتیابی زورمندان ماورایی میشود که مصالحه و صلح بین تنوع و گوناگونی افکار، ایدهها و شیوهها و روشهای زندگی را مشکل میکنند….
…. دور از انتظار نیست آدمهایی که هویت انسانی خود را گم کردهاند و خویشتن خویش را در چنگال قدرتهای ماورایی اسیر میبینند، به ازخودبیگانگی برسند، به فکر مقابلهبهمثل و تشکیل گروههایی با باورهای ماورایی به مقابله با قدرت غالب، به جنگی انتحاری بروند تا در دنیایی دیگر، به پاداش این مبارزه خود برسند. آنچه ما از کشتار بیرحمانه و تخریب آثار هنری و تاریخی شهرهای در تصرف داعش در شبکههای خبری میبینیم، مقابلهبهمثلی در برابر دشمن قهار و جنایتی تلافیجویانه است که هنر نمایش و سینما را بهچالش میکشد.
…. استفاده از خشونت، توپ و تانک، موشک، هواپیمای بدونسرنشین، سلاحهای کشتار جمعی در زندگی واقعی، هنگامی فزونی میگیرد که هنر، قدرت پیشگیری از خشونت غیرانسانی زورمداران ماورایی را از دست داده و بیهنری به فضیلت تبدیل شده باشد.»
ارتباط توزیعکنندگان عراقی کتاب با مراکز مطالعاتی امارات و قاهره و اردن، سبب وفور کتبی با موضوع هلال شیعی و حتی ضدیت با شیعه شده است
در گزارش «خیابانی برای تمام فصول» که به قلم امیرقهرمانی، رایزن فرهنگی ایران در عراق نگاشته شده به جمعه بازار کتاب در بغداد پرداخته و از توزیع کتب ضد شیعی در این کشور خبر داده است. در این متن آمده است:
«خیابان «متنبی» در مرکز شهر بغداد و در حدِفاصل بین رود دجله و خیابان الرشید، از قدیمیترین خیابانهای بغداد، واقع شده است. این خیابان در حقیقت بازار محصولات فرهنگی برای اهالی بغداد بهحساب میآید، چراکه تجارت کتاب در عراق در این خیابان جریان دارد و انواع کتب و مجلات را میتوان در این خیابان و کتابفروشیهایش یافت. این خیابان درحالحاضر نقشی بیبدیل در فرهنگ عراق بازی میکند و جایگاه ویژهای در این زمینه دارد. کافی است در یک روز جمعه به این خیابان سری بزنیم تا بسیاری از چهرههای فرهنگی و هنری عراق را در کنار یکدیگر ببینیم که مشغول بررسی آثار و سخنگفتن از آخرین وضعیت عرصه فرهنگی عراق هستند.
بسیاری از کتابفروشیهای این خیابان وسعت کمی دارند و رسم و سنت اصلی در این خیابان، فروش کتابها در خیابان و روز جمعه است. در روز جمعه مقابل هر کتابفروشی، حصیری پهن میشود و کتابفروشیها کتابهایشان را روی این حصیرها پهن میکنند و در معرض دید علاقهمندان قرار میدهند. این، سنتِ خیابان متنبی است. درحالحاضر یکی از نکات مثبت متنبی، دوری این مرکز از طایفهگری و نگاه فرقهای است و همین امر باعث شده هر هفته شاهد حضور تمامی جریانات طایفهای و مذهبی عراقی در این خیابان باشیم. آنها بعضا به طرح مطالباتشان میپردازند و این موضوع بهدلیل حضور تقریبا تمامی شبکههای تلویزیونی عراق در این خیابان، در روز جمعه است. در هر هفته هنرمندان شیعه، سنی، مسیحی، ایزدی، صابئه و…، را میتوان در این خیابان یافت که در کنار یکدیگر درحال گفتوگو درباره مسائل فرهنگی هستند.
درحالحاضر میتوان در کنار کتب قدیمی و دستِدوم یا به اصطلاح رایج متنبی «استوک»، کتابهای جدیدی را از انتشاراتیهای معتبر عربی در قاهره و اردن و بیروت و امارات یافت؛ هرچند در سالهای اخیر تلاشهایی برای حضور بیشتر جریانهای اسلامی در این مرکز بزرگ فرهنگی عراق، بهویژه در زمینه کتاب، صورت گرفته است، ولی بهدلیل جو غالب این مرکز، که از سالیان دراز در اختیار جریانات چپ بوده است، این هدف به کُندی محقق شده است و کتب اسلامی در مقابل کتب غیراسلامی و گاهی ضداسلامی، درصد کمی از کتب موجود در این خیابان را به خود اختصاص میدهند، ازهمینرو ضرورت تلاش بیشتر در این زمینه کاملا احساس میشود.
درحالحاضر نمیتوان به وفور، کتب فکری، عقیدتی شیعی و اسلامی را در این خیابان یافت، درحالیکه در ۱۰ گام اولِ ورود به این خیابان، بهراحتی کتابهایی از مراکز مطالعات امارات و قاهره و اردن را مییابید که درباره هلال شیعی و حتی مطالبی در ضدیت با شیعهاند و این موضوع بهدلیل ارتباط قوی توزیعکنندگان عمده کتاب در عراق با این مراکز از سالیان دور و همچنین نوع تفکر آنها است که از طریق متنبی به کل عراق میرسد.»
کسی که در جستوجوی همردیف برای ولیفقیه باشد، به اصل ولیفقیه در فقه شیعه اعتقاد ندارد
این روزنامه در خبری کوتاه به سخنان حجتالاسلام سعیدی، نماینده ولیفقیه در سپاه پرداخته و از قول او نوشته است: «هیچ شخصیتی در نظام جمهوری اسلامی همردیف ولیفقیه نیست. اگر کسی در این نظام ولایی در جستوجوی همردیف برای ولیفقیه باشد، در حقیقت به اصل ولیفقیه در فقه شیعه اعتقاد ندارد.»
دولت بر افطاری های مجلل رسیدگی و نظارت کند تا شأن ماه رمضان محفوظ بماند/در سفره افطاری تجملی نمیتوان رگههای خلوصنیت را دید
سعید برآبادی در گزارشی با عنوان «زرقوبرق سفرههای عبادت» که در صفحه آخر منتشر شده، به برقراری مجالس افطار مجلل پرداخته و نظر یک نماینده مجلس و یکی از هنرمندان را در این خصوص منعکس ساخته است. در این گزارش آمده است:
«سفره افطاری پرزرقوبرق رئیسجمهور ترکیه جنجال تازهای آفریده است. این میهمانی که تنها برای ۲۹ نفر برگزار شده، هزینهای معادل یکمیلیونو هشت هزار لیره ترک دربر داشته که با چنین مبلغی میتوان فطریه ۸۷هزارو ۶۵۳ نفر را پرداخت کرد. شدت اعتراضها به این افطاری پرتجمل بهحدی بوده که یکی از مقامات رسمی ترکیه اعلام کرده، اردوغان و حاضران در این میهمانی بهزودی به دادگاه فراخوانده میشوند. حال سؤال این است که برگزاری افطاریهای اینچنین در ایران با چه واکنشی روبهرو میشود و از چه راهی باید مقابل سفرههای پرزرقوبرق افطار ایستاد؟
ناصر عاشوری، عضو کمیسیون اقتصادی مجلس، در اینباره به «شرق» میگوید: «اصلیترین وظیفه یک مسلمان عبادت خداست و اگر قصد داریم با پهنکردن سفره افطار در این فضیلت با دیگران شریک شویم، باید آداب آن را رعایت کنیم. به گفته او متأسفانه برخیها در این ماه پربرکت، رستورانهای بزرگ یا هتلهای گرانقیمت را برای برگزاری میهمانیهای افطاری مجلل اجاره میکنند که این موضوع نباید از نظر دولت دور بماند». عاشوری با اشاره به اینکه وضعیت معیشت مردم ما بهگونهای است که عموما توانایی برگزاری چنین مراسمهای پرخرجی را ندارند، تأکید کرد: «دولت وظیفه رسیدگی و نظارت بر چنین گردهماییهایی را دارد تا شأن ماه رمضان برای مسلمین محفوظ بماند. از آنجا که نظارت بر این بخشها به دولت واگذار شده، طبیعتا خود دولت باید پا پیش گذاشته و با دوریگزیدن از این سفرهها، حتی در فرهنگسازی، خیران و توانمندان هم نقش داشته باشد تا آنها هم به سمت افطاریهای ساده اما گسترده بروند». این نماینده مجلس همچنین تأکید میکند که «تنها در سفرههایی که نیازمندان را دورهم جمع کند و ساده و بیآلایش باشد میتوان به مفهوم واقعی عبادت رسید.»
دراینمیان، پریوش نظریه، از بازیگران سینما، هم به «شرق» میگوید که نباید تصور پاک و صمیمی ما ایرانیها از سفره افطار با زرقوبرقهای بیدلیل این سفرهها از میان برود: «صفای ماه رمضان به جمعیبودن آن است؛ سفرههای بزرگ افطار خانوادگی، محلی برای جمعشدن اعضای یک خانواده و یکی از خاطرههایی است که در ذهن همه ما باقی مانده. با جمعشدن دورهم علاوه بر افزونکردن فضیلت روزه، بزرگان خانواده خود را میبینیم تا با این کار، عملا ثواب افطار را دوچندان کنیم. بههمینخاطر است که سفره افطار برای ما ایرانیها به سادگی و پیراستهبودن از خودنمایی شهرت دارد».
او میگوید: «معمولا آنهایی که توانایی مالیشان بیشتر است، در ماه رمضان بهدنبال پهنکردن سفرهای برای نیازمندان هم هستند و این کار عموما بهصورت مشارکت خانوادگی یا فامیلی یا محلهای انجام میشود. باید در نظر داشته باشیم که همه اینها صرفا آیینهایی است برای شادکردن دل یکدیگر، اما وقتی که مفهوم افطاریدادن از این نیت واقعی دور شود و به سمت تجمل گرایش پیدا کند، اصولا دیگر نمیتوان رگههای خلوصنیت را در آن دید».
این بازیگر همچنین در پاسخ به این سؤال که آیا به چنین مجالسی میرود یا نه، به «شرق» میگوید: «برای هرکدام از ما پیش آمده است که به چنین میهمانیهای پرخرجی دعوت شویم، اما وقتی که به یاد میآوریم با این هزینههای گزاف میشود چند گرسنه را سیر کرد و به چند بیپناه، پناه داد، عملا دیگر میلی برای رفتن به چنین مراسمهایی باقی نمیماند.»
شرق در شماره امروز، این عناوین را نیز منتشر ساخته است:
یادداشت «الجزیره موتور محرک گفتمان ما و دیگری» به قلم نوژن اعتضادالسلطنه
گزارش «کودکان و داعش»
یادداشت «داعش تمامشدنی نیست»/ منبع: دیلیبیست/ترجمه: رها معتمدی
یادداشت «بنبست سیاستهای ترکیه در سوریه» به قلم احسان هوشمند، پژوهشگر مسائل اقوام
گزارش «رقابت نفسگیر در سوریه؛ آیا «النصره» گوی سبقت را از «داعش» میرباید »/ منبع: میدلایستآی
«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه « شرق » را مرور کرده است: «در طول تاریخ، سوءاستفادههای زیادی از سوی افراد نامیزان و گروههای فرصتطلب از امام زمان شده است/احمدینژاد خود و دوستانش را نماینده امام زمان میداند و به همین دلیل می گوید میخواهند امام زمان را دستگیر کنند/جریان احمدینژاد و ادعاهایش برخواسته و حمایتشده از برخی تفکرات در قم بود/غرویان امروز به نکاتی می پردازد که برخی ۱۰سال قبل به آن اشاره کرده بودند»، «برای شهید بهشتی محیط حوزه و اهدافی که در آن بود کافی نبود/بهشتی به دو دلیل تکفیر شده بود؛ یک: اعتقاد به اتحاد با برادران سنی، دو: موافقت حضور زن و فعالیت او در اجتماع»، «ایدئولوژی مسموم طالبان نه فقط یک ملت، بلکه سراسر کشورهای اسلامی را مسموم کرده است/اگر با طالبانیسم مبارزهای منسجم شده بود، امروز شاهد تکثیر آن در عراق، سوریه، سومالی، نیجریه، سودان و لیبی نبودیم»، «قدرتنمایی بیتابانِ رهایی از قفس تن»، «ارتباط توزیعکنندگان عراقی کتاب با مراکز مطالعاتی امارات و قاهره و اردن، سبب وفور کتبی با موضوع هلال شیعی و حتی ضدیت با شیعه شده است»، «کسی که در جستوجوی همردیف برای ولیفقیه باشد، به اصل ولیفقیه در فقه شیعه اعتقاد ندارد» و «دولت بر افطاری های مجلل رسیدگی و نظارت کند تا شأن ماه رمضان محفوظ بماند/در سفره افطاری تجملی نمیتوان رگههای خلوصنیت را دید»مرور مطبوعات/ پنجشنبه ۴ تیر/ روزنامه شرق