در غفلت صد ساله از حد اقتدار و دموکراسی، گاهی به طرف خشونت رفته ایم و گاهی به دموکراتیزه‌کردن جامعه

«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «شرق» را مرور کرده است: «ابعاد سیاسی فقه سنتی، بیشتر حول مفاهیمی مانند سلطان و سلطنت می‌چرخد اما فقه مدرن به اعتبار دولت مدرن، به تأسیس دولت – ملت بازمی‌گردد/در صد سال اخیر هنوز به اینکه «حد اقتدار» و «حد دموکراسی» کجاست، دست پیدا نکرده‌ایم؛ گاهی میل به خشونت پیدا می‌کنیم و گاهی میل به دموکراتیزه‌کردن جامعه/در جامعه ما، مجرای دموکراسی، حقوق نیست، بلکه احکام است»، «از نظر داعش جنگ‌های مذهبی تنها راه خالص‏‌سازی جهان اسلام است»، «مشترکات مذاهب اسلامی در یک کتاب»، «میترا؛ ایزد فئودالیسم»، «گزارشی از مکان‌های ورود ممنوع در تاریخ ایران»، «شاید همه این حرف‌ها خرافات باشد» و «فرهنگ در اولویت صدم»

روزنامه شرق در کنار تیتر اصلی «کمای هسته‌ای» که به کندی گفت‌وگوی‌های هسته‌ای اشاره دارد، این عناوین را نیز در صفحه اول آورده است: «مقام ‌معظم ‌رهبری: سیاست‌بازی سمّ محیط‌های علمی است»، «آغاز سناریوی دلواپسان برای روزهای بعد از توافق؛ رسایی: دستی که توافق بد را امضا کند، می‌شکنیم» و یادداشت«امام‌ صادقی‌های قدیم» به قلم مصطفی ایزدی.

ابعاد سیاسی فقه سنتی، بیشتر حول مفاهیمی مانند سلطان و سلطنت می‌چرخد اما فقه مدرن به اعتبار دولت مدرن، به تأسیس دولت- ملت بازمی‌گردد/در صد سال اخیر هنوز به اینکه «حد اقتدار» و «حد دموکراسی» کجاست، دست پیدا نکرده‌ایم؛ گاهی میل به خشونت پیدا می‌کنیم و گاهی میل به دموکراتیزه‌کردن جامعه/در جامعه ما، مجرای دموکراسی، حقوق نیست، بلکه احکام است
داوود فیرحی در گفتگو با شرق از «روحانی می‌تواند نقش هاشمی را در انتخابات ۷۶ بازی کند» سخن گفته و شکست و پیروزی مذاکرات هسته ای را به سود گفتمان اصلاحات دانسته است.
مصطفی کریمی در مقدمه این گفتگو نوشته است: «دکتر داوود فیرحی در علوم سیاسی و به‌ویژه در حوزه نسبت دین و دولت، چهره‌ای شناخته شده است. این استاد اصلاح‌طلب دانشگاه تهران در گفت‌وگویی که به‌منظور تبیین جایگاه «دولت اعتدال» در قرائت‌های فقهی و مقایسه اعتدال با اصلاحات داشتیم، از غیراصیل‌بودن اعتدال و اصالت‌های گفتمان اصلاحات سخن گفت. فیرحی معتقد است اگر دولت روحانی کارویژه خود را به‌درستی انجام دهد، می‌تواند مانند هاشمی زمینه شکل‌گیری دولتی اصلاح‌طلب را فراهم کند و در این مسیر، موفقیت یا عدم موفقیت در مذاکرات، هر دو می‌تواند به سود مقوله گذار به اصلاحات باشد.»
در بخش های منتخب این گفتگو می خوانیم:
– …. در جهان اسلام، تنها دانش سنتی و رایجی که مسئول تنظیم عمل فرد و جامعه است، دانش فقه اسلامی است. در واقع دانش فقه تقریبا جایگزین آن چیزی است که در یونان به آن «حکمت عملی» می‌گفتند و جایگزین آن چیزی است که امروز در ادبیات معاصر، به آن حقوق گفته می‌شود؛ ولی این دانش فقط حقوق را شامل نمی‌شود؛ این علم هم حقوق و هم اخلاق و در واقع همه وجوه زندگی را شامل می‌شود؛ ولی وجه حقوقی‌اش قوی‌تر است. به‌همین‌دلیل هم هیچ «عمل مسلمانی» نیست که خارج از چارچوب‌های فقهی تفسیر شود، عملا این اَعمال به فقه ارجاع داده می‌شوند و فقه هم معمولا هر عملی را به پنج قسمت واجب، مستحب، مباح، مکروه و حرام یا سه قسمت واجب، مباح و حرام تقسیم می‌کند. فقه این تقسیم‌بندی را روی همه بایدها دارد. یعنی در جوامع مسلمان هیچ‌جایی نیست که فقه حضور نداشته باشد و معمولا فقها درگیر این موضوعات هستند.

– دستگاه‌های فقهی به اعتبار دوران، دچار دگرگونی و تحول، به‌ویژه در حوزه فقه و سیاست، شده‌اند؛ به این دلیل که دسته‌بندی فقه و سیاست به سنتی و مدرن، امری رایج شده است یا به عبارت بهتر، دولت را به سنتی و مدرن تقسیم می‌کنند و طبیعی است به اعتبار تغییر در موضوعات، مسائل جدیدی در دولت پیدا شده است و ملهم از این مسائل تغییراتی یافته است؛ پس ما شاهد تقسیم فقه به مدرن و سنتی هستیم.
– در دستگاه‌های فقه سنتی ما، ابعاد سیاسی فقه، بیشتر حول مفاهیمی مانند سلطان و سلطنت می‌چرخید، آن‌وقت یا آن دستگاه سلطنت را قبول داشتند و سعی می‌کردند اَعمال آن را تبیین کنند یا رد می‌کردند و سعی می‌کردند در مقابل آن تقیه، سکوت، قیام یا مسائلی ازاین‌دست را طرح کنند؛ اما فقه مدرن به اعتبار دولت مدرن، به تأسیس دولت- ملت در کشورهای اسلامی بازمی‌گردد. تقریبا می‌شود گفت از اوخر قرن نوزدهم و اویل قرن بیستم این تقسیم‌بندی اتفاق افتاده است. در واقع کشورهای اسلامی به‌دلیل تحولات جهانی، در حال عبور از نظام‌های سلطنتی به دولت‌های مدرن بودند؛ این تحول در فقه هم تبلور یافته است.
– دولت مدرن همیشه دو چهره دارد؛ در کشور ما هم اصطلاحا دولت مدرن چهره‌ای ژانوسی دارد؛ از یک طرف یک چهره اقتدارگرایانه دارد و میل به اتوریته در آن وجود دارد و از طرف دیگر هم، این دولت میل به دموکراسی دارد؛ یعنی می‌شود گفت دولت ژانوسی پدیده‌ای است که با اقتدار و دموکراسی در‌هم تنیده شده است؛ ولی در برخی جاها وجه اقتدارگرایانه آن برجسته شده است و در برخی جاها، وجه دموکراتیک آن. به اعتبار اینکه دولت جدید، دولتی ژانوسی است و چهره‌ای دوگانه دارد، فقه سیاسی هم در دوره مدرن در واقع دو چهره را در خود بسط داده است. همین‌طور در دوره مشروطه هم ما شاهد اقتدارگرایی و اقتدار‌گریزی بودیم؛ پس فقه سیاسی به اعتبار دولت دو وجه باز کرده است این دو وجه هم همچنان در ایران معاصر باهم درگیر هستند؛ یعنی گاهی چهره دموکراتیک غالب است و گاهی چهره اقتدارگرایانه. ما حدود ‌صد سال است با این چهره ژانوسی دولت مدرن مواجه هستیم و هنوز به جایگاهی روشن، که حد اقتدار و حد دموکراسی کجاست، دست پیدا نکردیم. چون راه روشنی پیدا نکرد‌ه‌ایم در عمل هم التقاطی برخورد می‌کنیم. گاهی میل به خشونت پیدا می‌کنیم و گاهی میل به دموکراتیزه‌کردن جامعه.
– جریان‌های معاصر را به اشکال متفاوتی دسته‌بندی‌کرده‌اند؛ یکی از دسته‌بندی‌ها…. این است که علمای حوزه را به اعتبار توجه به «امر سیاسی» و توجه‌نداشتن به آن، می‌توانیم به دو دسته «علمای سیاست‌اندیش» و «علمای سیاست‌گریز» تقسیم‌بندی کنیم. دسته دوم که سیاست‌گریز هستند توجهی به امر سیاسی ندارند و آنچه برای آنها مهم است اجرای شریعت و احکام اسلامی است و هر دولتی را، به اعتبار میزانی که احکام شرعی در آن رعایت می‌شود، مشروع یا غیرمشروع می‌دانند؛ یعنی به دولت به‌مثابه مسئله اصلی توجهی ندارند. این گروه‌ها، به گروه‌های سنتی معروف هستند و گروه‌هایی مثل انجمن‌های حجتیه و امثال آن که در حوزه هم رگه‌هایی دارند، در واقع نظریه‌پردازانی هستند که به نظریه «تعطیل حکومت» می‌اندیشند. وقتی هم از نظریه تعطیل حکومت صحبت کردیم، شما عملا دو نتیجه می‌گیرید؛ یکی اینکه، شما آلترناتیو ایجابی ندارید و مجبور هستید در برابر دولت موجود یا تقیه کنید یا عملیات ایجابی داشته باشید. دومی، برجسته‌کردن پدیده انتظار است؛ اینکه ما نباید قبل از ظهور امام معصوم، حکومت مطلوب تشکیل بدهیم.
– گروه دوم که به امر سیاسی توجه دارند، هم‌اکنون دو دسته شده‌اند؛ کسانی که سعی می‌کنند وجه دموکراتیک سیاست را برجسته کنند و اولویت آنها، «اصلاح سیاسی» است و از آنجا به جاهای دیگر حرکت می‌کنند؛ یعنی تصور آنها بر این است که موتور تحول جامعه، دولت است. موتور دولت هم گذار به دموکراسی است. گروه دومی که به امر سیاسی توجه دارند، فکر می‌کنند دموکراتیزه‌کردن، به مذهب و برخی مبادی دیگر آسیب می‌رساند و خودشان استدلال‌های فقهی راجع به قانون موضوعه، احزاب و جامعه مدنی دارند. اینها سعی می‌کنند دولت را بیرون از فرایند دموکراتیزه‌شدن در فقه ببینند. این جریان هم‌اکنون قوی است. از سوی دیگر، همین جریان‌های بیرونی در حوزه هم هستند؛ شبکه عمومی اصولگرایان و اصلاح‌طلبان در حوزه با طیف‌های مختلف وجود دارند.
– فرض نظریات حق‌الناس بر این است که بخشی از امر سیاسی معطوف به حقوق مردم است و از ویژگی‌های حقوقی‌اش این است که توسط صاحبان واقعی قابل پیگیری و نظارت و حتی مشارکت است، چون حق را به‌مثابه یک سلطنت قراردادی تعریف کرده‌اند، زیرا برای دیگران تکلیف تعریف می‌کند و بر‌این‌اساس صاحبان حق می‌توانند تصمیم بگیرند به چه کسی و با چه شرایطی حق‌شان را واگذار کنند، حتی می‌توانند بگویند با کارگزاری که از طرف مردم برگزیده شده است در صورت تخلف، چه برخوردی شود؛ پس بخشی از فقه سیاسی ما فقه حقوق است؛ اما در جوامع اسلامی یک‌سری خطاب‌های عمومی وجود دارد که مرحوم امام(ره)، نام آن را خطاب‌های قانونی شریعت گذاشته‌اند و بر اساس آن مردم موظف هستند چنین نظم‌هایی را برقرار کنند؛ مثل اینکه مردم موظف هستند امنیت، قضاوت و بهداشت جامعه را تضمین کنند. مردم که به‌تنهایی نمی‌توانند این کارها را انجام دهند، بلکه از طریق انتخاب داروغه، پلیس و قاضی این کارها را انجام می‌‌دهند؛ پس برخی احکام جزء تکالیف مردم است و مردم برای انجام این تکالیف، نایب انتخاب می‌کنند. در واقع در این جوامع، مجرای دموکراسی حقوق نیست، بلکه احکام است.

از نظر داعش جنگ‌های مذهبی تنها راه خالص‏‌سازی جهان اسلام است
این روزنامه در صفحه ۹ یادداشت «داعش و دشمنانش در افغانستان» به قلم محمد دهقانی، کارشناس امور افغانستان را منتشر ساخته و آورده است:
«داعش مدعی یک حکومت اسلامی است. برداشت بسیارخشنی از اسلام مذهب سنی دارد. براساس این رویکرد، در عراق و سوریه نه‌تنها شیعیان، بلکه گروه‌های مختلف سنی‌مذهب را قتل‌عام کرده است. شیعیان افغانستان که در مناطق مختلف از جمله در قندهار، هزارستان و بامیان، هرات، بلخ و کابل سکونت دارند، نخستین دشمنان داعش محسوب می‌شوند. قوم هزاره، اکثریت شیعیان این کشور را تشکیل می‌دهند، اما دسته‌هایی از دیگر اقوام همچون؛ پشتون‌ها، تاجیک‌ها و افشارها در افغانستان هم شیعه هستند. همچنین گروه‌های قومی غیرپشتون در افغانستان به این نکته واقف هستند که در صورت نفوذ داعش، همان اتفاقاتی که در عراق برای کردها، سنی‌ها و شیعیان روی داد، در کشورشان نیز روی خواهد داد. به‌عبارتی دیگر بلوچ‌ها، هزاره‌ها، تاجیک‌ها، ازبک‌ها، ترکمن‌ها، نورستانی‌ها و سایر گروه‌های قومی در افغانستان از اهداف داعش خواهند بود. البته گروه‌هایی از پشتون‌ها که با اندیشه‌های قبایلی فاصله گرفته‌اند نیز از مخالفان داعش محسوب می‌شوند.
پیامدهای نفوذ داعش در افغانستان
بدون‌شک موضوع حضور داعش در افغانستان چه به‌لحاظ فکری و چه به‌لحاظ فیزیکی پیامدهای مختلفی در سطح منطقه‌ای و داخلی افغانستان به‌دنبال خواهد داشت. پیامدهای کوتاه‌مدت و میان‌مدت حضور داعش در افغانستان برای منطقه عبارتند از: به‌هم‌ریختن ترتیبات امنیتی منطقه، افزایش قاچاق و ترانزیت مواد مخدر، سرازیرشدن آوار‌گان افغان به کشورهای همسایه است. همچنین مهم‌ترین پیامد نفوذ داعش برای مردم و دولت این کشور، تضعیف بیش‌ازپیش توان نظامی امنیتی ارتش، فروپاشی اقتصاد نیم‌بند افغانستان و خطر بروز جنگ‌های مذهبی و نیابتی در این کشور خواهد بود؛ همان هدفی که دست‌اندرکاران غربی- عربی داعش هم به‌دنبال آن هستند. چراکه از نظر داعش جنگ‌های مذهبی تنها راه خالص‏‌سازی جهان اسلام است. این گروه به‌صورت هدفمند ضدیت با تشیع و اهل سنت میانه‌رو و اقلیت‌های قومی- مذهبی را جایگزین ضدیت با غرب کرده است.
به‌نظر می‌رسد، گروه داعش تاکنون افغانستان را به‌عنوان یک هدف نهایی شبیه سوریه و عراق در نظر نگرفته است و اخبار پراکنده درباره نفوذ این گروه تروریستی در افغانستان را هم نمی‌توان به‌معنای امتداد خلافت آنها در این کشور تلقی کرد، بلکه یکی از اهداف کوتاه‌مدت داعش این است که از خاک افغانستان به‌عنوان یک دالان برای برقراری ارتباط با گروه‌های افراطی در مناطق هم‌جوار استفاده کند. شواهد حاکی از این است که داعش، حتی اگر هم بخواهد، به‌آسانی نمی‌تواند سرزمین موعود خود را در افغانستان جست‌وجو کند، چون با مخالفت‌ها و تقابل‌های جدی از سوی گروه‌های محلی مواجه خواهد شد.»

مشترکات مذاهب اسلامی در یک کتاب
شرق در صفحه «اندیشه»، به بهانه انتشار کتاب «فقه حکومت اسلامی و تحول آن» نوشته عبدالرزاق احمد سنهوری، یادداشت «یوتوپیای بین‌الملل شرق» به قلم رضا باقرزاده مقدم را منتشر ساخته و به اختصار به اندیشه های وی در این کتاب و سایر آثار وی پرداخته است. در این یادداشت آمده است:
«اواخر سال گذشته، کتاب «فقه حکومت اسلامی و تحول آن» نوشته عبدالرزاق احمد سنهوری و ترجمه صباح زنگنه، توسط نشر نی و با تیراژ ۵۰۰ نسخه منتشر شد. این کتاب که از معدود کتاب‌های مرجع در فقه سیاسی و حقوق اسلامی از دیدگاه اسلام و از آثار مهم منتشرشده پس از سقوط امپراتوری عثمانی و پایان خلافت است، به‌واقع رساله دوم دکترای سنهوری است که در سال ۱۹۲۶ توسط او به دانشگاه لیون ارائه شده است. وی در این کتاب کوشیده است دیدگاه همه مذاهب اسلامی را بررسی و مشترکات استنباطی خود را به‌صورت بسیار علمی، منسجم و عملی عرضه کند؛ هرچند پایه و اساس مورد استناد وی، فقه ائمه اهل سنت بوده و سایر مذاهب را تنها به‌عنوان نظریه‌های گذرا و شاهد تلقی کرده است. سنهوری که از نظر فقهای بزرگ و استادان حقوق در جهان اسلام به‌عنوان پیشتاز و پدر معنوی حقوق‌دانان شناخته می‌شود، در تدوین قانون مدنی مصر، سوریه و عراق و قانون اساسی کویت، در دوره‌های مختلف حیات فکری و مبارزاتی‌اش، نقش تعیین‌کننده‌ای داشته است. او مدتی وزیر معارف مصر و زمانی دومین رئیس دیوان عدالت اداری مصر بود.
هرچند در بعضی از کتاب‌های فقها و دانشمندان مسلمان، مباحث مربوط به حکومت در زیرمجموعه مباحث کلامی و اعتقادی ذکر می‌شود و قواعد آن کمتر در مباحث شریعت و فقه قرار گرفته است، اما به هر رو، موضوع حکومت و ولایت یا خلافت، در مذاهب اسلامی، حجم زیادی از تألیفات و پژوهش‌ها را حتی در مباحث مربوط به فقه اسلامی و حقوق سیاسی به خود اختصاص داده است. این بحث که در طول تاریخ اسلام مورد توجه حاکمان بوده است، به‌همان اندازه یا بیشتر، اهتمام دانشمندان و فقها را به خود جلب کرده و نیز اختلاف آرای متأثر از شرایط اجتماعی و فردی در میان مسلمانان، استدلال‌های متنوعی در وجوب حکومت به وجود آورده است. به گمان سنهوری، این تنوع، اصل و بنیان حکومت و حاکمیت و به‌عبارتی نظام ارتباطی میان افراد جامعه و مدیران و نحوه انتخاب یا انتصاب آنان را تثبیت کرده و زوایای جدیدی از مسئله حکومت را در معرض دید و قضاوت قرار داده است. در عین حال، او بیش از همه، به وحدت امت اسلامی تأکید دارد که حتی اگر در عمل دست‌نیافتنی باشد، ضرورتا باید آرمان و هدف همه حاکمان کشورهای اسلامی باشد. او هر حکومتی را بدون داشتن سه ویژگی گرایش به وحدت، اجرای احکام شریعت و اعتقاد به جامعیت شریعت در امور دینی و دنیوی، «حکومت ناقص» یا «فاسد» می‌داند و نیز حاکمی را که بدون پشتوانه مردمی و انتخاب سر کار آید، حاکم ظالم و فاسد می‌شمارد. سنهوری حضور و ظهور و نظارت همیشگی «امت» را ضامن حکمرانی خوب می‌داند و حلقه آخر و الزامی در تدوین قانون و قواعد حکومت را «امکان عزل حاکم» دانسته است. او در بحث از «حکومت اسلامی» و شکل آن نیز، گرایش خود را به «جمهوری»، «انتخابات»، «پارلمان» و «شوراهای علمی و فقهی» نشان داده است. «استقلال قوا» از دیگر مباحث مهم در ساختار حکومت‌ها و قوانین اساسی کشورهاست که سنهوری بر آن تأکید بسیاری داشته است. درجه این استقلال، نحوه هماهنگی و نظارت بر قوا، انتخاب رئیس هر قوه، عزل و تغییر آنها، ثبات یا عدم ثبات در دوره‌های زمانی، صلاحیت هریک از قوا در موضوعات مختلف و شرایط رؤسای قوا از نظر فقهی و قانونی، هر یک در مبحث مستقلی بیان شده است. پرسش‌هایی چون: جایگاه قوای سه‌گانه در حکومت‌های راشده و صحیحه و نیز در حکومت‌های ناقص، کدام است؟ و در صورت تبدیل حکومت صحیحه به حکومت ناقصه یا فاسد، چه تغییراتی در قوای سه‌گانه باید صورت پذیرد؟ از سؤال‌های بسیار مهم در بحث حقوقی و فقه سیاسی محسوب می‌شوند که سنهوری کوشیده است چه در این کتاب، چه در مجموعه گسترده تألیفاتش، پاسخ‌هایی برای آنها ارائه کند.
اما سنهوری، نه‌تنها خلافت- حاکمیت اسلامی- را گره‌گشای واقعی معضلات و مشکلات حکومت‌های مختلف در کشورهای اسلامی می‌دانست، که به چیزی بیش از اینها نیز باور داشت، یا دست‌کم آرزویش را در سر می‌پروراند. پیش از اشاره به این موضوع باید گفت، در برابر فروپاشی خلافت عثمانی، به‌صورت عمده دو جریان فکری در جهان اسلام ظهور کرد: جریان اول آن دسته از نیروهای اسلامی را دربرگرفت که خلافت را رمز تاریخ اسلام می‌دانستند و به‌رغم کمبودها و انحراف‌های حاصل‌شده در تاریخ آن، به دستاوردهایش می‌بالیدند و جریان دوم، نیروهای واقع‌گرایی که جریان ملی‌گرایی را در تعارض با خلافت می‌دانستند. به گمان آنها نظام خلافت متعلق به یک دوره تاریخی بود که در آن حکومت اسلامی واحدی بر اغلب کشورها مسلط بود و دیگر چنان حکومتی نمی‌توانست برای شرایط کنونی جهان مناسب باشد؛ چراکه ملت- دولت‌های قوام‌یافته (هرچند به‌حتم ملت- دولت‌هایی صوری)، آمادگی پذیرش سلطه یک دولت واحد فرانژادی با یک نظام ارزشی مشترک را نداشتند. سنهوری در این میان، به جریان اول، تعلق دارد. او می‌کوشید پس از بررسی اصلی‌ترین مباحث فقهی و بیان چارچوب‌های حکومت اسلامی و ارزیابی واقعیت‌های معاصر، چون استقلال کشورها، شکل‌گیری سازمان‌های بین‌الملل، تداخل صلاحیت‌ها و اختیارات حاکمیتی، به بیان شکل اجرائی و قابل تحقق خلافت با ویژگی‌های سه‌گانه موردنظر خویش بپردازد. هرچند او آرزوی شکل‌گیری تشکیلات فراملی با نوعی سازماندهی جدید را داشت که به‌تعبیر خودش با حفظ خصوصیات ملی کشورها و تأکید بر اصول، مصالح و منافع عمومی مشترکی که در تعیین سرنوشت کشورهای اسلامی مؤثر است، با خلافت تفاوت‌های اساسی داشت، اما در هر حال، در پی یافتن یک روح کلّی حاکم بر کشورهای مسلمان بود، آنچه خود به «سازمان بین‌المللی شرقی» تعبیرش می‌کرد. او در جایی از کتاب می‌گوید: «هر جا از اسلام سخن می‌گویم منظورم شرق است و هر گاه از یکی سخن می‌گویم دومی را نیز مدنظر دارم… بدون تردید در ذهنم، نهضت شرق همان نهضت اسلام است، که یکی از تمدن‌های شرق تاریخی است و اسلام نماینده یکی از آن تمدن‌هایی است که دارای ویژگی سنتی نبوغ شرق است».
با همه این تفاسیر شاید بتوان سنهوری را برادر حقوقی همه جریان‌هایی دانست که پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و ایجاد ملت- دولت‌های قراردادی، هر یک به طریقی، در جهت برهم‌زدن این نظم وستفالی، سایکس- پیکویی، کوشیدند و رؤیای یک امت واحد اسلامی را از سرشان بیرون نکردند. از بابتی، سنهوری انگار همان روح موکل رشیدرضا، متفکر سوری ساکن قاهره، این‌بار در جامه یک حقوق‌دان، با نوستالژی غریب به یک ایام رفته بود.»

میترا؛ ایزد فئودالیسم
جواد لگزیان در صفحه اندیشه شرق، به معرفی کتاب «میترا، آیین و تاریخ» پرداخته و آورده است:
«راینهولد مرکلباخ در کتاب «میترا (آیین و تاریخ)» تلاش دارد از آیین رازوری میترا، تصویری نو ترسیم کند. در این کتاب ردپای آیین میترا از جمع‌های شکارچی اولیه تا پادگان‌های رمی دنبال می‌شود؛ ردپایی که از ایزدی برخاسته از رسوم فئودالی می‌گوید که به پایین‌دست آداب وفاداری به فئودال می‌آموخت و به بالادست رسوم سروری فئودالی.
در نظر مرکلباخ از زمان انتشار اثر فرانتس کومون (۱۸۹۶-۱۸۹۸) دو شناخت تازه تصور ما را به‌شدت دگرگون کرده‌اند: ۱-این شناخت که واژه‌ ایرانی میترا مفهوم «قرارداد» را دارد و تجسم بنای جامعه از رابطه‌ شخصی و قراردادگونه‌ای میان یکایک انسان‌هاست. چنین معنای کارکردی از آیین میترا تصویرگر (ویژه‌ی‌) میترای رمی نیز هست. ۲-در کندوکاوهای زمین در اُستیا (Ostia) روی موزاییک کف زمین، تصویر نردبانی با هفت پله یافت شد که بر روی آن هفت تصویر (نشان) مقام مقدس رازها ترسیم شده است. در سطح میان هفت پله نمادهای (سمبل) این مقام‌ها دیده می‌شوند. ما هم‌اکنون می‌دانیم که هر یک از نمادها به کدام مقام تعلق دارد و این کلید را در دست داریم تا بسیاری از ترکیب‌های نمادها را که ما در بناهای میترا با آنها برخورد می‌کنیم، در ارتباط با یکی از هفت مرحله (مقام) قرار داده و معنای رازآمیز آن را بازیابیم. مجموعه آموزش رازهای میترا در این نمادها نهفته است.
به نظر مرکلباخ از سوی دیگر، امروز شرایط برای تصویرسازی رازهای میترا، نسبت به زمان کومون، بسیار مناسب‌تر است: متن‌های کهن ایرانی بیش‌ازپیش از راه ترجمه‌ها درک شده‌اند، تا جایی که می‌توان درباره مراحل پیشین با اطمینان بیشتری داوری کرد. دیرتر نیز مواد باستان‌شناسی بیش از دوبرابر شده است؛ ذهمین بسنده است که یافته‌ها در دورا – یوروپوس، کاپوآ و مکان میترا در نزدیکی اِس.‌پریسکادر رم به‌یاد آورده شوند. به‌این‌ترتیب، ما امروز می‌توانیم در یک زمینه دیگری، نسبت به سال ۱۸۹۸، تصویر کامل‌تری از راز میترا ترسیم کنیم. رازهای میترا درباره هفت سیاره و هفت صدا از نگاه مرکلباخ با آموزه فلزات پیوند دارد، پیش از همه، در آنجا که رنگ سیاره‌ها به‌میان می‌آید. هنگام پیدایش جهان از قربانی گاو ِنر فلزات نیز پدید آمدند. در اسطوره ایرانی نیز موازی با آن، اسطوره مرگ انسان نخستین (ازل – قدیم) گایومارد است که از پایین اندام او فلزات پدید آمدند. اسطوره مرگ گایومارد و قربانی گاو موازی حرکت می‌کنند، از‌این‌رو، هر دو نخستین‌اند، که از آنها جهان پدید آمد. از اینجا می‌توان چنین نتیجه گرفت که الهیات رازهای میترا، همچون بیشتر موارد، به دو سرچشمه بازمی‌گردد، به اسطوره ایرانی و فلسفه یونانی.
به‌نظر مرکلباخ آیین میترا، آیین ستاره‌ها بود. هفت سیاره سیستم «ژائو سنتِر» در رابطه‌ استواری با هفت مقام رازها قرار داده شده بودند؛ ارتقای (پیرو) پذیرفته‌شده زنده در این هفت مقام، با رستاخیز پس از مرگ او همخوانی داشت که روح او پس از مرگ برخاسته و از راه فضای هفت سیاره به آسمان ستارگان ثابت می‌رود. آیین میترا یکی از شکل‌هایی بوده که در آنها تقدس کیهانی دوران باستان پسین‌تر بیان خود را یافته است.
از نگاه مرکلباخ، رازهای میترا ریشه در آیین ایرانی دارد اما چنان نیرومند از میان اندیشه‌ یونانی گذشته که گویا آیین تازه‌ای شده است اما این نکته که گسترش رازهای میترا در همخوانی با گسترش مسیحیت پنداشته شده، تصوری نادرست است: رازهای میترا کاملا از گروه‌های اجتماعی دیگری جز مسیحیان آمده‌اند. آنها خود را در تضاد با آیین قیصر قرار ندادند، بلکه برای یک آیین وفاداری تلاش کردند… بخش بزرگی از پیروان میترا کارگزاران امپراتوری از لایه‌های پایین و سربازان در مرزهای نظامی در راین، دونا و هادریانزوال در بریتانیا بودند. مرکز آیین را نیز باید رم تصور کرد… . هنگامی که امپراتور کنستانتین مسیحیت را دین دولتی اعلام کرد، خدمتگزاران وفادار امپراتور دیگر پیروان میترا باقی نماندند. به‌این‌ترتیب، رازهای میترا در عمل و زمان کوتاهی، بدون پایداری، روبه افول نهاد. به‌نظر مرکلباخ در زمانه هخامنشیان چارچوب دولت ایران از راه پیوند شخصی انسان‌ها حفظ شده بود؛ از راه رابطه وفادارانه پادشاه با ساتراپ‌ها، جنگاوران و فرمانبرداران آنها. حقوق و وظایف هر فردی با شخص معینی در پیوند و بسیار نیرومندتر از «فئودالیسمِ» اروپای غربی در سده‌های میانه بود و این امر در سندهای نوشته‌شده همواره نقش معینی ایفا می‌کرد. این رابطه‌های وفادارانه همواره متقابل بود و با مراسم، دست‌فشردن، زانوزدن، سوگند و خوراک‌خوردن جمعی، مهر تأیید بر آن می‌زدند. چیزی که در این رابطه‌های شخصی میان انسان‌ها و قرارداد، سوگند، دوستی و همه‌چیز، ایستاده و آنها را پیوند می‌زد، میترا بود. کسی که رابطه را می‌برید، او را کیفر می‌داد. در سرود میترای اوستا، با نیرومندی تمام این معنا آمده است که میترا شکننده قرارداد را (در ترجمه لومل «دروغ‌گوینده به میترا») نابود می‌کند. این‌گونه است که میترا با حفظ گروه‌ها جامعه را باهم نگه می‌دارد؛ می‌توان گفت: میترا ایزد «فئودالیسم» ایران است که این نقش در بسیاری از جزئیات درخور شناخت است.
از سوی دیگر، به گفته مرکلباخ رازهای میترا برای یونانیان و رمیان، به هیچ‌رو بیگانه نبود. آنها را به یک زندگی دلاورانه در خدمت فرامی‌خواند؛ به انجام وظیفه متقابل بالادست و زیردست و مبارزه علیه رنجی که هرکس در سینه خود داشت. هر پیروی باید رو به جاودان می‌داشت و خود را به آسمان بی‌تغییر سیاره‌های ثابت جهت می‌داد. خرد انسان می‌توانست خرسندی خود را در علمیت این آموزه بیابد؛ آموزه‌ای که با سطح آن‌روزی دانش ستاره‌شناسی همخوانی داشت. از این‌رو، موفقیت پرشتاب و بزرگ رازهای میترا در سده دوم و سوم میلادی را می‌توان به‌خوبی درک کرد. از نظر ساختار حکومتی هم به نظر مرکلباخ جمهوری رم تنها یک مدیریت بسیار ناکارآمد و واپس‌مانده داشت که به سبب برتری جنگ‌افزار رمی تسخیر و به وسیله نیروی نظامی (فراوان) نگهداری شد. اما از آنجا که فرماندارانِ استان‌ها به وسیله هیچ اداره مرکزی کارآمدی کنترل نمی‌شدند و آنها هدف خود را پیگیری می‌کردند، جنگ داخلی درگرفت و جمهوری درهم پاشید. سپس آگوستوس همه خشونت نظامی را در دست خود، قیصر، متمرکز کرد و او و قیصران پس از او مدیریتی را بنا نهادند. با تعریف قیصر به‌عنوان حافظ سربازان و افسران، حکومت قیصری بر دو ستون انگشت گذاشت: نیروی ارتش و مدیریت قیصری. ما پیروان میترا را پیش از همه در این دو نهاد می‌یابیم. این یک نشانه و ویژگی است.»

گزارشی از مکان‌های ورود ممنوع در تاریخ ایران
«فاطمه علی‌اصغر» در یادداشتی به «درهای بسته به روی زنان و مردان» در طول دوران پرداخته است. در این نوشته آمده است:
«در آیین مهر
هیچ چیز قطعی نیست، همه چیز از نشانه‌های محدود به دست‌آمده در حفاری‌های باستان‌شناسی برداشت می‌شود؛ گویا در آیین مهر، زنان حق ورود به مهرکده‌ها را نداشتند.
مارتین ورمازرن، پژوهشگر بلژیکی در کتاب «آیین میترا»، مسئله‌ای را مطرح می‌کند: «این مسئله مربوط به زنان است و آن، این است که آیا نمایندگان جنس ضعیف می‌توانستند به فضیلت تشرف به اسرار دین نایل آیند؟ طرح‌کردن چنین مسئله‌ای برای ما غربی‌ها که عادت به تساوی حقوق و امتیازات زن و مرد داریم، ممکن است عجیب جلوه کند و در اینکه خدایی منحصرا به مخلوق مذکرش التفات کند و زنان را مطرود، بی‌عدالتی عظیم می‌بینیم» یا در جایی دیگر در این کتاب می‌گوید: «در تمام اسناد موجود فقط صحبت از مردان است و زنان را در مراسم راهی نیست».

«احسان یغمایی»؛ تنها باستان‌شناسی که به کاوش در مهر کده‌ها پرداخته، از ریشه احتمالی این آیین می‌گوید: «یکی از بارزترین ویژگی‌های مهر، یاری‌رساندن به سربازان و جنگاوران برای پیروزی در نبرد است. شاهان هنگام جنگ برای مهر قربانی می‌کردند و از او پیروزی خواستار می‌شدند، این باور ریشه مهرپرستی برای مردان است. با اینکه زنان نیز به پرستش میترای پرداختند، روشن نیست که چرا آنها راهی به معابد مهر نداشتند. شاید یکی از دلایل آن مردانه‌بودن جنگ است». اما در برابر این ممنوعیت حضور زنان در معابد مهر، بر پایه کاوش‌های باستان‌شناسی یغمایی، در دشتستان برازجان یک مهرکده خصوصی در بافت یک کوشک عیانی به دست آمده که بسیار کوچک است و فقط چهارده تاقچه کوچک برای گذاشتن هدایا دارد. این مهرکده بدون الحاقات یک نیایشگاه بزرگ است که به نظر می‌رسد ویژه زنان بوده است؛ جایی که مردان هیچ راهی به آن نداشتند. از سوی دیگر می‌گویند که بی‌بی شهربانو در شهرری هم جزء بناهایی بوده که زمانی مردان نمی‌توانستند به آن راه پیدا کنند و تا چند سال پس از انقلاب اسلامی این ممنوعیت برای مردان وجود داشته، با این وجود در حال حاضر مردان همچون زنان می‌توانند به این بارگاه راه پیدا کنند و خواسته‌های خود را از بی‌بی‌شهربانو بخواهند.

سکوت تاریخ
«از دوران هخامنشیان و ساسانیان نشانه‌های زیادی در دست نیست که جایی کاملا زنانه یا کاملا مردانه وجود داشته باشد، بنابراین در این زمینه به راحتی نمی‌توان اظهارنظر کرد». این گفته‌های لیلی پاپلی، باستان‌شناس است.
«یغمایی در این زمینه مصداقی می‌آورد: «در نقوش تخت جمشید نگار زنی نیست، اما این نمی‌تواند دال بر این باشد که زنان در مراسم نوروز یا مهرگان شرکت نمی‌کردند و با اینکه نقش زنان نوازنده در بیشاپور آمده است، اطلاعاتی در زمینه مکان‌های ممنوعه برای زنان و مردان وجود ندارد».
پاپلی می‌گوید: «البته بین ممنوعیت‌ها تفاوت‌های اساسی وجود دارد، برخی از ممنوعیت‌ها عرفی و سنتی و دینی هستند و برخی از طریق قانون و حکومت اعمال می‌شوند». مثلا اسناد به‌دست‌آمده در دوران آل بویه گویای بخشنامه‌ای است که براساس آن زنان باید در مراسم محرم شیون کنند و زجه بزنند. از سوی دیگر زنان در تکیه‌ها تا دوران صفوی حضور داشتند بدون اینکه حضور فعال داشته باشند؛ یعنی زنان تماشاچی بودند». هرچند هنوز این سنت باقی مانده است اما امروز تفکیکی نیز در این زمینه به وجود آمده و حسینیه برای مردان و زینبیه برای زنان بنا شده است.

اندرونی – بیرونی
سبک معماری خانه‌های دوران قاجار، خود نخستین ممنوعه‌های زنانه و مردانه آن روزگار به شمار می‌روند. معماری دوران قاجار دارای حیاط‌های درونی و بیرونی است که به حیاط اندرونی مردان حق ورود نداشتند و به حیاط بیرونی زنان. بنابراین زنان در اندرونی دنیای خودشان را درست کرده بودند: «اندرونی نمونه کوچکی از یک جامعه بود و اگر ساکنان این اجتماع را به بیرون راهی نبود، در عوض سعی می‌کردند محیط کوچک خود را جایی بهتر و شاد‌تر برای زندگی کنند». این را مریم رضایی عاملی در کتاب «سفر دانه به گل» می‌نویسد. پاپلی اما با نگاهی به این اندرونی از مراسم رقص‌های مخصوص زنان در این دوران یاد می‌کند که منجر به تولید ترانه‌های زنانه چون عمو سبزی‌فروش، مورچه داره و… شده است.
از داستان مکان‌های ممنوعه در دوره قاجار در سفرنامه‌های بیگانگان هم یاد شده. لیدی شیل، همسفر سفیر مختار انگلیس در سفرنامه‌اش زنان را محبوس در اندرونی خانه‌ها تصویر می‌کند. نه‌تنها او نقب به اندرونی خانه‌های آن دوران می‌زند بلکه توصیف طولانی هم درباره حضور زنان در تکیه‌ها دارد: «قسمتی از محل تماشاچیان به زن‌ها اختصاص داشت که بیشتر آنان از طبقات پایین اجتماع محسوب می‌شدند و آنها درحالی‌که خود را کاملا در چادر پیچیده بودند، در روی زمین می‌نشستند. قبل از آغاز نمایش، تلاش این زن‌ها برای پیداکردن جای مناسب، واقعا دیدنی بود». هرچند شیل همواره نگاه غرض‌ورزانه نسبت به ایران داشته، بااین‌حال باید بسیاری از ممنوعیت‌های زنانه و مردانه در ایران را ریشه‌دار در سنت و فرهنگ یافت.
اگر «زورخانه‌ها» را یکی از مکان‌های ممنوعه برای زنان بدانیم، نباید فراموش کنیم که در تعریف این مکان آمده: «زورخانه جایی است که مردان در آن ورزش می‌کنند و زن‌ها حق ورود به آن را ندارند». برمبنای پژوهشی از سعید ستارنژاد، این ممنوعیت می‌تواند یک دلیل تاریخی داشته باشد: «ورزش پهلوانی ایران، ریشه‌های عمیقی در دین مهرپرستی دارد. به نظر من، پیوستگی‌هایی بین دین مهرپرستی با زورخانه و ورزش پهلوانی وجود دارد». هرچندکه در دوران پهلوی زنان طبقه اشراف و سران سایر کشورها می‌توانستند از مراسم زورخانه‌ای بازدید کنند و امروزه هم زنان با منع سفت و سختی برای دیدن ورزش زورخانه‌ای ‌روبه‌رو نیستند و زنان توریست هم می‌توانند از آیین و رسوم زورخانه‌ای بازدید کنند.

ایران امروز
راهی طولانی تا امروز ایران طی شده است. ایران امروز، ایران انقلاب اسلامی است و شرع مبنای قانون اساسی آن، که در این قانون بسیاری از تفکیک‌های مکانی مورد حمایت قرار می‌گیرد؛ این تفکیک‌ها از وسایل نقلیه عمومی گرفته تا استخرها و آرایشگاه‌های مردانه و زنانه را شامل می‌شود. تفکیک جنسیتی در سازمان‌ها هم بارها و بارها مورد توجه مدیران وقت سازمان‌ها بوده اما از آنجایی که بستر فقهی ندارد، تاکنون به نتیجه نرسیده است. «ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاه»، یکی دیگر از ممنوعیت‌های چالش‌برانگیز مکانی است؛ ممنوعیتی که خاستگاه قانونی و شرعی ندارد و چندان مورد حمایت قشر وسیعی از فرهنگیان و دانشگاهیان نیست: «ما اگر جامعه بانشاط برای قشر جوان می‌خواهیم باید محیط‌هایی را فراهم کنیم که انرژی آنها مضاعف شود. جوانان باید در محیط‌های ورزشی حضور داشته باشند. همان‌طور که ما در فضاهای مختلف مانند کنسرت‌ها و محیط‌های اجتماعی اجازه می‌دهیم، زنان و مردان با رعایت اصول و اسلوبی حضور داشته باشند. در ضمن ما نباید از یاد ببریم که ما یک دیدگاه سنتی داریم که با نگاه دین‌پرستانه مغایرت دارد. امروزه همان‌طور که زنان با مشت‌های گره‌کرده در کنار مردان از مواضع انقلاب دفاع می‌کنند، می‌توانند در شادی‌های جهانی ایران هم سهیم شوند». این را بیات، جامعه‌شناس می‌گوید. بااین‌حال بسیاری همچون کسانی که موسوم به گروه دلواپسان هستند، این اعتقاد را ندارند و حضور زنان در ورزشگاه‌ها را برابر با فحشا و فساد در جامعه می‌دانند. هرچند تجربه تاریخی در بسیاری از کشورها نشان داده تغییر لازمه وجودی هر جامعه پویایی است. همان‌طور که سیمون دوبوار، نویسنده و پژوهشگر فرانسوی در کتاب «جنس دوم» می‌نویسد: «رفتار مرد طی قرن‌ها تحول می‌پذیرد و این امر در سرنوشت زن نیز تحولی پدید می‌آورد.»

شاید همه این حرف‌ها خرافات باشد
شرق در صفحه۱۲، گزارشی با عنوان «مارها نگهبان زیارتگاه دختر پاک هستند» به چاپ رسانده و به «روایت یک مرد از ممنوعیت رفتن به یک بنا» پرداخته است. نازنین مهراندیش در این گزارش آورده است:
«مارها نگهبان زیارتگاه دختر پاک هستند، اگر یک مردی بخواهد وارد این مکان شود، آن را نیش می‌زنند». احمد، ۲۷ سال است در این روستا زندگی می‌کند و حتی یک‌بار هم پا به این مکان کوچک، در میان انبوه درختان، نگذاشته است: «شاید همه این حرف‌ها خرافات باشد و پایه و اساس دینی ندارد، اما به‌هرحال من خودم جرئت نمی‌کنم وارد این زیارتگاه شوم، شاید بیشتر از همه نمی‌خواهم قداست آن برهم زده شود.»
زیارتگاه دختر پاک بر بلندای کوهی در روستای آلاشت مازندران قرار دارد؛ روستایی که خیلی‌ها آن را روستای زنان می‌دانند؛ زنانی که با جسم‌وجانشان در زمین‌های کشاورزی مایه می‌گذارند و بار اصلی زندگی روی شانه‌های آنهاست. در بین این مردم باوری دیرپا که ریشه‌های آن به سال‌های‌سال پیش برمی‌گردد، وجود دارد. مردم این روستا اعتقاد دارند که هر مردی وارد زیارتگاه دختر پاک شود، مار نیشش می‌زند. برخی می‌گویند که دختران پاک خودشان را وقف الهه آناهیتا می‌کردند و به‌همین‌دلیل پاک و باکره باقی می‌ماندند. «این زیارتگاه در بین مردم قداست خاصی دارد، خیلی از زنان از راه‌های دور به این زیارتگاه می‌آیند. آنها نذر دارند که بچه‌دار شوند برای همین عروسک درست می‌کنند و به این زیارتگاه می‌آورند». احمد، بارها خواهرانش را برای رفتن به این زیارتگاه همراهی کرده است: «اما هرگز پای را به داخل آن نگذاشته‌ام. گاهی اوقات فکر می‌کنم این حرف‌ها پایه و اساس ندارد. هرچیزی که برای آدم ممنوع باشد، نوعی کشش ایجاد می‌کند. بااین‌حال من هیچ‌وقت وارد این زیارتگاه نشده‌ام».
او بیشتر وقت‌ها به این مسئله فکر می‌کند: «از کودکی همیشه برایم سؤال بوده که چرا نمی‌گذارند ما وارد زیارتگاه شویم. مادرم همیشه می‌گفت که تنها زنان می‌توانند وارد شوند. چون آنجا تنها برای دختران پاک است و نباید چشم هیچ نامحرمی و مرد بیگانه‌ای به آن زیارتگاه مقدس بیفتد». احمد به روزهای بچگی نقب می‌زند: «یک‌بار که خیلی کوچک بودم و به مدرسه می‌رفتم، چندتا از بچه‌ها شرط‌بندی کردند که وارد زیارتگاه شوند، اما در نهایت هیچ‌کدام این کار را نکردند».
زیارتگاه دختر پاک تنها میزبان زنان است، به‌خصوص زنانی که برای باردارشدن و بچه‌آوری نذر دارند: «جالب اینجاست که من شنیده‌ام اگر زنی هم پسر باردار باشد، نمی‌تواند وارد این زیارتگاه شود، ورود هرنوع جنس مذکری قدغن است حتی اگر در شکم مادرش باشد. بنابراین خیلی از زن‌هایی که باردار هستند به این زیارتگاه نمی‌آیند مگر اینکه مطمئن باشند که بچه‌شان دختر است چون ممکن است که مار نیششان بزند».
او غرق در خاطراتش می‌شود: «تا امروز یادم نمی‌آید مردی داخل زیارتگاه شده باشد یا اینکه کسی بخواهد وارد شود، مار نیشش زده باشد، اما همیشه مادربزرگم می‌گفت این اتفاق افتاده است و نباید اقدامی برای رفتن به داخل این زیارتگاه انجام دهم. این هشدار مادربزرگ را البته من همیشه جدی گرفته و به آن عمل کرده‌ام.»

فرهنگ در اولویت صدم
در آخرین جای شرق، یادداشت مجتبی راعی با عنوان «فرهنگی که اولویت صدم شده است » آمده و می گوید:
«علامه محمدتقی جعفری نقل می‌کردند «آن اندازه‌ای که بشر برای فقرا و اقتصاد گریه کرده، اگر برای فرهنگ، یک‌صدمش را تلاش می‌کرد، امروز در جهان فقر نداشتیم». این روایت ساده اما پرمغز که علامه نقل‌کردن آن را پذیرفته، یک واقعیت مهم در خودش دارد که می‌توان بازتاب آن را در هشت‌سالی که بر این کشور رفت دریافت؛ نشان می‌دهد که در طول این سال‌ها، چه اتفاقی در پشت‌پرده مسائل سیاسی و اقتصادی افتاده است و اگر شرایط به‌گونه‌ای شده که همگان چشم امید به نتیجه مذاکرات دوخته‌اند تا از شدت بار مشکلات سیاسی‌شان کاسته شود، مشکل اصلی کجاست؟

شاید روزی که تصمیم به حذف سازمان برنامه‌وبودجه گرفته شد، وضع امروز ما با دکل گمشده و دیگر مصائب اقتصادی و فرهنگی قابل حدس بود. امروز تنها دلالان و واسطه‌ها هستند که شرایط اقتصادی خوبی را تجربه می‌کنند بی‌خبر از آنکه در حوزه فرهنگ چه اتفاقی افتاده. امروز، فرهنگ در اولویت صدم قرار گرفته و این را به‌سادگی از طنزی که مردم برای دزدیده‌شدن دکل به‌کار می‌برند می‌شود فهمید. ابتذالی که در نبود فرهنگ به وجود آمده، به این سادگی قابل حذف یا تقلیل نیست و بعید است که حتی پس از توافق هم بتوانیم خیلی زود، آن دوره را پشت‌سر بگذاریم؛ ابتذالی که شاید نمونه‌اش را بشود در سینما هم سراغ گرفت. واقعیت این است که در این هشت‌سال، دیگر چیزی از سینما باقی نمانده، اما مگر در میان دیگر اصناف، وضع بهتر است که بخواهیم تنها از سینما و آلام آن و اینکه آیا امیدی به بهترشدن شرایطش بعد از مذاکرات باشد یا نه، سخن بگوییم؟
این چالش بزرگ امروز جامعه ماست؛ چالش فرهنگی که منبع تولید مشکلات اقتصادی نیز شده است. روزگاری این امیدواری بود که بشود با هنر و به‌خصوص سینما که مخاطب گسترده‌تری دارد، مانع گسترش ابتذال فرهنگی در جامعه شد، اما در آن هشت‌سال، میان سینما و اقتصاد یک زاویه ایجاد کردند که هرچه جلوتر رفتیم، از سینمای واقعی فاصله بیشتری گرفته شد تا جایی که مبتذل‌ترین آثار سینمایی، چون فروش خوبی پیدا می‌کنند و اقتصاد‌محور هستند، مهم هم می‌شوند! چه‌کسی در این شرایط مایل است درباره تأثیر مذاکرات بر سینما بداند؟ چه‌کسی در این شرایط دوست دارد از سختی‌ها و مشکلات زندگی خود بگوید و بفهمد که ریشه آن اقتصادی است یا فرهنگی؟

دیگر عناوین منتشر شده در روزنامه امروز، از این قرار است:
پرونده دارالقرآن اکباتان در راه مجلس
انتقاد عضو شورای شهر از ساخت مسجد ولیعصر در پارک دانشجو
یادداشت «لزوم رعایت اخلاق در فضای مجازی، به قلم آذر منصوری
یادداشت «فرصتی برای ارتباط با معبود» به قلم فخرالسادات محتشمی‌پور
یادداشت «رفتن زنان به ورزشگاه در اولویت نیست» به قلم زهرا داور، مدرس دانشگاه و پژوهشگر زنان
یادداشت «مشکل قانونی است یا عرفی؟» درباره ورود زنان به ورزشگاه ها؛ به قلم حسین عسگری‌راد. حقوق‌‎دان بین‌المللی
گزارش «یک تصویر بی‌نظیر»؛ روایت یک شاهد عینی از بازی ایران و آمریکا تنظیم کننده: دریا بهرنگ
«نوکیسه‌ها، خطر جدی آینده ایران»، گفتگو با ناصر فکوهی، با تنظیم امین یگانه
یادداشت «آزادی قلم حافظ حقوق انسان‌هاست» به قلم زهره آشتیانی، دبیر کارگروه رسانه معاونت زنان و خانواده ریاست‌جمهوری
رونمایی از «امامزاده‌های دارالخلافه»، کتاب مجموعه عکس‌های حمید فروتن از امامزاده‌های تهران
گفتار «توحش همگانی و ایدئولوژی انکار» از مراد فرهادپور
گفتار «شهری‌شدن و اکولوژی زاغه‌نشینی» از جواد گنجی
گفتار «بت‌واره‌گی طبیعت» از نیما عیسی‌پور
یادداشت « آسانژ و اسنودن؛ قهرمانان سایبری یا مفتونان مسکو» به قلم نوژن اعتضادالسلطنه
یادداشت «سوریه از پشت عینک آنکارا» منبع: پلتیکال‌ساینس/ به قلم دیوید رومانو، استاد مطالعات خاورمیانه، ترجمه: آزاد حاجی‌آقایی
حملات موشکی حوثی‌ها به دو شهر عربستان

«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «شرق» را مرور کرده است: «ابعاد سیاسی فقه سنتی، بیشتر حول مفاهیمی مانند سلطان و سلطنت می‌چرخد اما فقه مدرن به اعتبار دولت مدرن، به تأسیس دولت – ملت بازمی‌گردد/در صد سال اخیر هنوز به اینکه «حد اقتدار» و «حد دموکراسی» کجاست، دست پیدا نکرده‌ایم؛ گاهی میل به خشونت پیدا می‌کنیم و گاهی میل به دموکراتیزه‌کردن جامعه/در جامعه ما، مجرای دموکراسی، حقوق نیست، بلکه احکام است»، «از نظر داعش جنگ‌های مذهبی تنها راه خالص‏‌سازی جهان اسلام است»، «مشترکات مذاهب اسلامی در یک کتاب»، «میترا؛ ایزد فئودالیسم»، «گزارشی از مکان‌های ورود ممنوع در تاریخ ایران»، «شاید همه این حرف‌ها خرافات باشد» و «فرهنگ در اولویت صدم»مرور مطبوعات/ ‌یک‌شنبه‌ ۱۴ تیر/ روزنامه شرق

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.