میراث علی
رضا بابایی
ما برای غمهای علی اشک میریزیم و نامش را بر فرزندان خود مینهیم و در عزایش سیه میپوشیم و زنجیر میزنیم؛ اما به تیغ تأویل و تبعیض، مرامش را هزارپاره کردهایم و از هر پاره سندی ساختهایم برای گفتارها و رفتارهای خود.
در حکومت علی، همه در برابر قانون و قاضی برابر بودند و کسی به دلیل وابستگی به دستگاه حکومت و یا به پشتوانۀ همفکری و همراهی با علی، از عدالت او در امان نبود. در آستانۀ جنگ جمل، به او گفتند: طلحه و زبیر را به زندان بیفکن، که اگر از مدینه بیرون روند، بر تو میشورند. فرمود: من چنین حقی ندارم. پس از جنگ جمل، صفیه همسر عبدالله بن خلف را دید که در کوچههای مدینه فریاد میزند که ای مردم، علی، فرزندان مرا یتیم کرده است. داد مرا از او بگیرید. علی، ایستاد و اشک ریخت. سپس – بیآنکه خود را به او بشناساند – همراه او به خانهاش رفت و برای فرزندانش نان پخت و لقمهلقمه در دهانشان گذشت و از آنان بهالتماس طلب بخشش کرد. قاضی در حکومت علی، چنان قدرت و استقلالی داشت که میتوانست علی را نیز محاکمه کند. علی، آنگاه که زره گمشدهاش را نزد مردی مسیحی یافت، از او خواست که آن را به او پس دهد. مرد مسیحی، سر باز زد. مردم به حمایت از علی که پیشوا و خلیفۀ دوران بود، بر مرد مسیحی تاختند. علی گفت: رهایش کنید! نزد قاضی میرویم. شاکی و متهم نزد داوری که علی خود او را منصوب کرده بود، نشستند. قاضی بهاحترام علی از جای برخاست. علی گفت: بنشین! که بر قاضی است که با هر دو سوی دعوا یکسان رفتار کند؛ حتی در نگاه کردن. قاضی از علی خواست که برای ادعای خویش گواه آورد. علی شاهدی نداشت. پس زره در دست مسیحی باقی ماند و روسفیدی برای علی.
ما برای غمهای علی اشک میریزیم و نامش را بر فرزندان خود مینهیم و در عزایش سیه میپوشیم و زنجیر میزنیم؛ اما به تیغ تأویل و تبعیض، مرامش را هزارپاره کردهایم و از هر پاره سندی ساختهایم برای گفتارها و رفتارهای خود. ما به علی جفا کردهایم؛ چون دفتر زندگیاش را اوراق کردهایم و هر روز هر ورقی را که به کارمان آید، برمیگیریم و همان را برای خلایق میخوانیم و باقی را برای روز مبادا نگه میداریم. تیغ جفاکاری که فرق او را شکافت، هنوز عریان است و بر بالای سر آنان که همچون علی، دروغ نمیگویند و حقیقت را پشت قبالۀ مصلحت نینداختهاند، میرقصد. از در و دیوار، حیلههای پسر عمرو میبارد و قساوتهای فرزند ملجم، چنگ و دندان نشان میدهد. این است سزای مردمی که علی را دارند اما به او اقتدا نمیکنند. (برگی از کتاب «پیشوای مؤمنان»، رضا بابایی، انتشارات دلیل ما، 1393)
ما برای غمهای علی اشک میریزیم و نامش را بر فرزندان خود مینهیم و در عزایش سیه میپوشیم و زنجیر میزنیم؛ اما به تیغ تأویل و تبعیض، مرامش را هزارپاره کردهایم و از هر پاره سندی ساختهایم برای گفتارها و رفتارهای خود.