سارا شریعتی: ما همیشه به سیاست و دیانت توجه کردهایم اما از امر اجتماعی و کانتکست اجتماعی غافل بودهایم
«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه « اعتماد » را مرور کرده است: «برابری فرصتها از مورد توافقترین عناصر حوزه عدالت در روزگار ما است/حرکت خزنده به سمت «خصوصیسازی آموزش» به ویژه در مقاطع پایین نگرانکننده است»، «اهالی آکادمی بدون رجوع به متن واقع، قادر به نظریهپردازی واقعی و درمان درد نیستند»، « عدالت یک مفهوم پایه است و ربطی به زمان و مکان ندارد/تشیع یعنی عدالت، و امامت هم محصول عدالت است/ما همیشه به سیاست و دیانت توجه کردهایم اما از امر اجتماعی و کانتکست اجتماعی غافل بودهایم/ فقر، بیماری و خودکشیوافسردگی از عوامل کارتنخوابی در ایران است» و «تلاش کردهایم به صورت غیرمستقیم به ترویج فرهنگ عفاف و حجاب بپردازیم/وضعیت جامعه نشان میدهد از اهداف قانون گسترش عفاف و حجاب، روز به روز بیشتر فاصله گرفتهایم»
برابری فرصتها از مورد توافقترین عناصر حوزه عدالت در روزگار ما است/حرکت خزنده به سمت «خصوصیسازی آموزش» به ویژه در مقاطع پایین نگرانکننده است
محسن آزموده در مقدمهای برای چاپ این گزارش در روزنامه اعتماد، نوشته است:
« این روزها از میدان جامعهشناسی ایرانی صداهای امیدوارکنندهای به گوش میرسد. از همان فردای انتخابات ۹۲ وقتی که جامعهشناسان به طور جدی به تحلیل جامعه شناختی رفتار انتخاباتی مردم پرداختند و تا همین امروز که نسبت به رویدادهایی مثل مرگ موسیقیدان جوان واکنش نشان دادهاند، به نظر میرسد بحثهای ایشان از مباحث انتزاعی مربوط به فلسفه علوم اجتماعی یا نقدهای گاه و بیگاه سیاسی فراتر رفته و امر اجتماعی را مطمح نظر قرار دادهاند، حتی اگر به تعبیر سارا شریعتی این تلاش در نهایت به بنبست امر سیاسی بینجامد. طردشدگان اجتماعی و موضوع طردشدگی یکی از مباحثی است که تا چند سال پیش فراتر از مباحث رمانتیک و سانتی مانتال، در سطح نظری به گفتارهایی فلسفی-سیاسی خلاصه میشد، در ترجمهها و شروحی که بر آثار اندیشمندانی چون والتر بنیامین و آگامبن نوشته میشد و مطرودان و حذفشدگان از عرصه سیاست و اجتماع را مد نظر قرار میداد. حالا تقابل میان شهروندی- طردشدگی فراتر از این بحثهای تئوریک به نحو انضمامی در یک بحث جامعه شناختی مطرح میشود و مصادیق آن در جامعه ما جستوجو میشود….»
یاسر بابایی، دانشجوی دکترای دانشگاه علامه و متخصص رفاه و سیاستگذاری اجتماعی که عمدتا سیاستگذاریهای دولتها را مخاطب قرار میداد، تاکیدکرد که از موضعی بیرونی بحث خود را درباره طردشدگان اجتماعی پیش میبرد.
وی بحث خودش را با ابراز نگرانی از حرکت به سمت انسداد در تحرک عمودی اجتماعی شروع کرد و گفت: این نگرانی وجود دارد که تحرک اجتماعی که مهمترین مجرا و کانالش آموزش بود، دیگر ممکن نباشد.
وی در توضیح جایگاه آموزش به مثابه مجرایی برای تحرک عمودی اجتماعی به کلیشهای در میان خانوادههای ایرانی اشاره کرد و گفت: در خانوادههای فرودست و تهیدست معمولا به بچهها گفته میشد که درس بخوانید، تا مثل ما نشوید! این «مثل پدر و مادر فقیر نشدن» همواره از طریق آموزش متصور میشود. شواهد زیادی در دست همه ما هست که افراد بسیاری از خانوادههای فرودست توانستهاند با تحصیل عملا از سطح فرودستی به جایگاه نسبتا بالاتری برسند و خود را از مخمصه فقر نجات دهند. استفاده از پتانسیلی مثل آموزش نیازمند آن است که فرصت برابر برای همه افراد وجود داشت. برابری فرصتها یکی از مورد توافقترین عناصری است که در حوزه عدالت در روزگار ما بر آن تاکید میشود….
بابایی همچنین بر تاثیر ناگوار تحمل فشارها و استرسها بر افراد اشاره کرد و گفت: افرادی که مدام در وضعیت استرس قرار دارند، عملکرد مغزشان پیشاپیش مخدوش شده است و این برابری فرصت را عملا از معنا تهی میکند. این نابرابری تنها به این موارد ختم نمیشود، مواردی مثل کیفیت نازل امکانات آموزشی، مسافت زیاد تا مدرسه، حواشی آن و… را نیز باید افزود.
با همه اینها آموزش برای طبقه پایین امیدی بود تا خودشان را بالا بکشند و به همان تعبیر کلیشهای مثل پدران و مادرانشان فقیر و تهیدست نباشند. اما سیاستهایی توسط دولتها در زمینه آموزش اتخاذ شد که تا حد زیادی این امید و روزنه را مخدوش کرد.
بابایی گفت: سیاستگذاران ما تاکیدشان را بر تحصیلات تکمیلی گذاشتند، به این معنا که اگر قبلا فرد ثروتمند تا حدودی نیاز داشت برای کسب شأن اجتماعی از طریق آموزش تلاش کند، حالا میانبرهایی مثل دانشگاههای پولی در اختیار داشت تا مدرک را کسب کند. این روشها مدام گسترش یافت و رشتههایی را که از نظر درآمدی قابل توجه بودند به دانشگاههای بینالمللی و آزاد و غیرانتفاعی دادند. در نتیجه کار برای اقشار فرودست دشوار شد. اتفاق دیگر این بود که تحصیلات و مدارک دانشگاهی اعتبار قبل را از دست داد. یعنی دیگر لزوما درس خواندن به معنای ارتقای جایگاه اجتماعی نیست. از طرف دیگر با بیکاری جدی تحصیلکردگان مواجه هستیم. در نتیجه بهشدت احساس میشود که با انسداد تحرک عمودی در جامعه مواجه هستیم و این وضعیت خیلی نگرانکننده است. یعنی فردی که به هر دلیلی در طبقه پایین است، چشمانداز و امیدی برای بهبود شرایط ندارد.
این دانشجوی دکترای دانشگاه علامه گفت: در چنین وضعیتی با دو پدیده مواجه میشویم؛ نخست درماندگی آموخته شده به تعبیر
روانشناسان اجتماعی و دیگری وضعیتی که فرد مدام تقلا کند و نتواند کاری از پیش ببرد.
در وضعیت اول یعنی درماندگی آموخته شده، فرد میآموزد که راهی برای تغییر شرایط ندارد. در وضعیت دوم فردی که وضعیتش را نمیپذیرد، با استرس دایمی روبهرو میشود.
وی در پایان به نقد سیاستهای دولت در زمینه آموزش عالی در این سالها پرداخت و گفت: این روزها مدام میشنویم که گفته میشود دانشگاه باید استقلال مالی داشته باشد. این در حالی است که در شرایطی زندگی میکنیم که بسیاری از موسسات مالی با کمک مالی ادامه حیات میدهند! این انتظار بیجایی است که از نهاد آموزشی انتظار کار اقتصادی داشته باشیم. این حرکت خزنده به سمت خصوصیسازی کردن آموزش به ویژه در مقاطع پایین خیلی نگرانکننده است، زیرا اولا هیچ تضمینی نیست که اولا این خصوصیسازی ظاهری در واقع «خصولتی شدن» نباشد، ثانیا هر سال خبر میآید از مدارس دولتی پول میگیرند و دولت نمیتواند کنترل کند، در چنین شرایطی که دولت فاقد قدرت کنترل بخش دولتی است، چه تضمینی برای کنترل بخش خصوصی است؟
اهالی آکادمی بدون رجوع به متن واقع، قادر به نظریهپردازی واقعی و درمان درد نیستند
صحرا اکرامی، دانشجوی دکترای جامعهشناسی دانشگاه تهران و کنشگر فعال در حوزه طردشدگان اجتماعی دیگر سخنران این نشست عمدتا به نقد نهادهای دانشگاهی پرداخت. وی خود را نماینده طلوع بینشانها (یک سازمان مردم نهاد که اختصاصی درباره مقوله کارتن خوابی فعالیت میکند) خواند و گفت: متاسفانه جامعه طردکنندهای داریم. افغانها در سطح ملیت، بیماران درگیر اعتیاد و کارتنخوابها در سطح جامعه شهروندی و در خانواده کسی که کوچکترین تمردی از عرفها از او دیده میشود، مطرود میشود.
اکرامی در ادامه گفت: آکادمی ما نیز این سیستم طرد را بازتولید میکند. به این صورت که به خود طردشدگان هیچ توجهی نمیکند. تزهای دانشگاهی ما مساله محور (problematic) نیست. اگر تزهای دانشگاهی که در زمینه طردشدگان نوشته میشود، برای کسانی که آنها را مطرح میکنند، مسالهمحور بود، حداقل با بسیاری از طردشدگان از نزدیک مواجه میشدند. مساله محور نبودن تزها بیارتباطی ارزشی وبر را به خاطر میآورد. برای مثال در کتابی با عنوان جامعهشناسی کارتن خوابی ابتدا به صورت کلی و نظری درباره پدیده کارتن خوابی بحث شده است و در ادامه نیز با روش پیمایش اصطلاحا جامعهشناسی کارتن خوابی کرده است! در حالی که شناخت حداقلی از این پدیده گویای آن است که با آن نمیتوان با روش پیمایش مواجه شد.
اکرامی با تاکید بر نقد خود به آکادمی گفت: متاسفانه آکادمی ما به مسائل عینی و انضمامی ورود پیدا نمیکند. اگر آکادمی ورود پیدا میکرد، میتوانست رشته حقوق را مجاب کند که فرد کارتن خواب را به عنوان شخص حقیقی پذیرفت. ما در قانون چنین پدیدهای را به عنوان انسان حقیقی و حقوقی نپذیرفتهایم. از انگارههای شخصی نمیتوان نظریه ساخت، بلکه باید مستقیم با مصداقها مواجه شد. تئوری از دل امر واقع استخراج میشود، اما متاسفانه در جامعه ما چنین نیست.
وی گفت: همچنین ما به تعبیر دورکیمی مقولات را تا زمانی که حالت مرضی نیافتهاند، درنمییابیم. در حالی که اگر مثلا ما خیلی زودتر از این به پدیده کارتنخوابی میپرداختیم، امروز دچار این وضعیت نمیشدیم. این دقیقا به معنای غیبت آکادمی است. ما نحوه مواجهه مان با امر اجتماعی عمدتا درمانی است و پیشگیرانه نیست. در حالی که اگر رویکرد پیشگیرانه باشد، مسالهای که به سادگی رخ میدهد، میتوان مانع از شیوع آن شد و جلوی آن را گرفت. بحث من فاصلهای است که میان آکادمی و فضای سازمانهای مردم نهاد و طردشدگان اجتماعی پدید آمده است و به نظر من این طردشدگان از سوی خود دوستان علوم اجتماعی نیز بار دیگر طرد میشوند. ما اصحاب علوم اجتماعی به خوبی از طردشدگان حرف میزنیم، اما در واقع حاضر نیستیم که برویم و ببینیم واقعا یک طردشده کجا زندگی میکند و ویژگیهای منحصر به فرد کارتنخواب ایرانی و افرادی را که ذیل عنوان کارتنخواب (مرد، زن، کودک، تهرانی، شهرستانی و…) هستند، دریابیم. به طور کلی اهالی آکادمی به حرفهای کلی بدون توجه جدی و مصداقی با طردشدگان بسنده کردهاند. در بسیاری از موارد اصحاب علوم اجتماعی امر واقع را نمیشناسند و به ظاهر درباره آن «نظریهپردازی» میکنند و سخنان موهوم میگویند بدون آنکه دستکم آمار دقیق و درستی از آن ارایه دهند. به طور کلی معتقدم ما اهالی آکادمی اگر میخواهیم به واقع نظریهپردازی کنیم و دردی را درمان کنیم، باید به متن واقع رجوع کنیم.
عدالت یک مفهوم پایه است و ربطی به زمان و مکان ندارد/تشیع یعنی عدالت، و امامت هم محصول عدالت است/ما همیشه به سیاست و دیانت توجه کردهایم اما از امر اجتماعی و کانتکست اجتماعی غافل بودهایم/ فقر، بیماری و خودکشیوافسردگی از عوامل کارتنخوابی در ایران است
سارا شریعتی: …. عدالت، دستکم در خوانشی که من از زندگیام دارم، یک مفهوم پایه است. عدالت در تشیع یک مفهوم پایه است. به اعتقاد من تشیع یعنی عدالت، حتی امامت هم محصول عدالت است. در این باره میتوان بحث کرد. در تاریخ سیاسی و ملی ما نیز از زمان مشروطه تا به امروز آرمان ما عدالتخانه بوده و همیشه در جستوجوی عدالت بودهایم. ضمن آنکه قرن بیستم قرن حضور ایدئولوژیهای عدالتخواهانه بوده است. در نتیجه عدالت یک مفهوم پایه است و مفهومی نیست که ما جدیدا و مناسبتی مطرح کنیم. نکتهای که باعث میشود بحث درباره عدالت جدید باشد این است که در شرایط جهانی شدن و سلطه نولیبرالیسم با کمرنگ شدن امر ملی و امر اجتماعی و امر عمومی و نوعدوستی و دگرخواهانه و… مواجه هستیم و این مفاهیم دسته اخیر قدیمی شدهاند و کنار گذاشته شدهاند و به آنها نپرداختهاند.
بازگشتی در کار نیست، به امر اجتماعی نور بپاشیم
امروز که ما از عدالت صحبت میکنیم، برخی میگویند ایشان مجددا از عدالت صحبت میکنند یا برخی از بازگشت طبقات اجتماعی در علوم انسانی بحث میکنند و گروهی از بازگشت شبح مارکس در مطالعات اجتماعی حرف میزنند. من نسبت به این اصطلاح (term) «بازگشت» حساسیت نشان میدهم و معتقدم بازگشتی در کار نیست. اما دستکم ما میخواهیم با توجه به تحولاتی که در جهان رخ داده مفاهیم پایهای زیست خودمان و ارزشهای خودمان را صورتبندی مفهومی کنیم. قصد ما این است پس از مارکس بحث برابری را دوباره بخوانیم، اینبار با مشارکت فوکو، آلن، بوردیو، شریعتی و… بخوانیم. در نتیجه مفهوم عدالت مفهومی پایه و زمانمند و مکانمند است و به دوره مشخصی محدود نمیشود.
ما همچنین تلاش داریم امر اجتماعی را برجسته کنیم. تاریخ ما همواره در دوگانه سیاست و دیانت تعریف شده است. گاه نهاد دین در برابر نهاد سیاست ایستاده و گاه در یکدیگر ادغام شدهاند و گاه سازش و همکاری یا تحمل یکدیگر بوده است. به طور کلی ما همیشه به سیاست و دیانت توجه کردهایم، اما از امر اجتماعی و کانتکست اجتماعی غافل بودهایم. ما میخواهیم به امر اجتماعی نور بپاشیم و به آن توجه کنیم. آیا میتوانیم؟ همیشه موفق نیستیم، زیرا از هر راهی باز دوباره به بنبست سیاست میرسیم.
طردشدگان یک تیپ اجتماعی جدید هستند
به بحث جلسه بازگردم. عنوان بحث حاضر طردشدگان اجتماعی است. مفهوم طردشدگی (exclusion) مهم است. طردشدهها یک تیپ جدید هستند. همه فقرا، محرومین و مستضعفان را طردشدگان نمینامیم. طردشدگی را میتوان در برابر مفهوم شهروندی (citizenship) قرار داد. شهروند کسی است که در جامعه ادغام شده و خانواده، تحصیل، شغل و حق رای و… دارد. طرد شده کسی است که هیچ کدام از اینها را ندارد و به حاشیه جامعه رانده شده است. این مفهومی جدید و نوظهور در علوم اجتماعی است. بحث ما به طردشدگان اجتماعی اختصاص دارد، اما باید توجه کرد که همه اشکال طردشدگی وجود دارد. میتوان از طردشدگی سیاسی، اقتصادی، نظام آموزشی و… نیز صحبت کرد.
…. فقر طبقه اجتماعی دارد. فقیر میتواند پرولتر باشد. طردشدگان محصول جامعه پساصنعتی هستند. اگر بخواهیم از تعابیر مارکسیستی بهره بگیریم، باید بگوییم که اینها (طردشدگان) شبیه سوپرولتاریا هستند. اینها کسانی هستند که طبقه ندارند. بوردیو برای اشاره به طردشدگان از تعبیر «طبقه زدایی شده» بهره میگیرد. کاستل از تعبیر کسانی که «پیوندزدایی» یا «تعلق زدایی» شدهاند، استفاده میکند، یعنی کسانی که مثل اتمی آزاد هستند و به جایی تعلق ندارند. اینها طردشدگان اجتماعی هستند که الزاما محصول فقر نیستند. با استفاده از تعبیری که فهیمه بهرامی استفاده میکرد، طردشدگی محصول یک حادثه است، در این جا مشخصا حادثه بیکاری.
مواجهه اروپایی با طردشدگان: بیکاران و مهاجران
در اروپای سالهای ۱۹۸۰ یعنی اروپای در آستانه جهانی شدن و فروپاشی دیسکور چپ و سلطه نولیبرالیسم و پایان اتوپیهای دیروز که به کابوس بدل شدند، …. چپهای سابق که دیگر فعالیتهای کلان را کنار گذاشته بودند به اضافه سازمانهای مذهبی و کلیسای کاتولیک که همه کارکردهای اجتماعی از آن گرفته شده بود، کارشان را به طردشدگان اجتماعی اختصاص دادند. در نتیجه از یک سو شاهد انجمنهای کاتولیکی مسیحی بودیم که به طردشدگان میپرداختند و از سوی دیگر جریانهای سازمانهای مردم نهاد را میدیدیم که به این موضوع توجه داشتند.
این طردشدگان اجتماعی در ابتدا محصول بیکاری بودند اما به زودی چهرههای دیگری نیز یافتند و رابطهشان با مسائل اقتصادی صرف را از دست دادند. این چهره تازه طردشدگان اروپا مهاجران یا خارجیها هستند. ایشان الزاما بیپول و فقیر نیستند اما اوراق هویتی، کار، خانه و… ندارند، اینها طردشدگان هستند. به همین خاطر در همه مکانها این سازمانها میکوشند بلندگو و زبان ایشان باشند و در جهت احقاق حقوق ایشان فعالیت کنند.
طردشدگان در ایران
تا این جا بحث طردشدگان به اروپا اختصاص داشت. در ایران اما این فرآیند کمابیش با تفاوتهایی مشابه اروپا بوده است. شباهتهایش به دلایل جهانی سیاسی سابق به سراغ دو عرصه رفتند: نخست عرصه فرهنگ و دوم عرصه فعالیت اجتماعی. ربط دارد. همان طور که در کانتکست جهانی، جهانی شدن امر ملی را کمرنگ کرد، در ایران نیز چنین شد یا همان طور که امر اجتماعی و دگردوستی در سطح جهانی کمرنگ شد، در ایران نیز چنین شد. همچنین همچون سطح جهانی، پسامدرنیته سبب شد دیسکورهای کلان و آرمانهای کلان زیر سوال برود. اما در ایران دلایل خاصتری نیز وجود داشت. در ایران شاهد جامعهای پسا انقلابی بودیم؛ جامعهای که تجربه انقلاب را از سرگذرانده بود. جامعهای که از سیاستی که هزینهبر است، زده شده بود. جامعه هزینهای کلان در سیاست داده بود و نتایج خوبی نگرفته بود. سیاستزدگی که گفته میشود، به همین دلیل است. بنابراین جامعه سیاست را وانهاد. همچنان که چپ قدیم در اروپا به سراغ محیط زیست و طردشدگان رفت، در ایران نیز بسیاری از فعالان سیاسی سابق به سراغ دو عرصه رفتند: نخست عرصه فرهنگ و دوم عرصه فعالیت اجتماعی.
طردشدگان یا شهروندان: اولویت با کدام است؟
اما تفاوت ما با اروپا در چه بود؟ اگر در اروپا شهروند حزب، اتحادیه، سندیکا، نشریه و بلندگوهایی که بتواند مطالبات او را بیان کند، داشت، در ایران حتی شهروندان از بسیاری از این نهادها و بلندگوها محروم بودند و در نتیجه مطالبات شهروندی باقی مانده بود و احتیاج داشتیم به کسانی که این مطالبات را پیگیری کنند. در کنار اینها اما چهرههای طردشدگی را نیز داشتیم. در اروپا بیان شد که طردشدگی در بسیاری از موارد یک حادثه محصول بیکاری یا مهاجرت بود. اما در ایران طردشدگی در اغلب موارد یک سرنوشت بود. فرزندان خانوادههای فقیر، فقیر به دنیا میآمدند و در فقر میمردند. نظم قدیم بازتولیدشده بود و میشد و فقر مثل دامی بود که به سختی میشد از آن عبور کرد. آقای بابایی به نابرابریهای ساختاری اشاره کرد که ارادههای قوی را له میکند. در نتیجه فقر گویا سرنوشتی محتوم است. به همین خاطر به تعبیر دکتر سعید مدنی فقر سرنوشتی در مثلث بیکاری- فقر- اعتیاد نمود مییافت. این مثلثی بود که بدبختی را به سرنوشت (آینده و گذشته) و یک زندگی بدل میکرد. خانم بهرامی میگفت از بسیاری از طردشدگان میپرسیم که آرزویشان چیست، میگویند تنها میخواهند که فردا هم زنده بمانند. یعنی زمان تاریخی طردشدگان تنها ۲۴ ساعت است.
فقر در شکل حادثهای نیز در مثلث دیگری یعنی مهاجرت- بیماری- خودکشی نمایان میشود. بسیاری از خانوادههایی که فقر برایشان حادثه بود، خانوادههای مهاجرند. مهاجران از شهرستانها به امید کار به تهران میآیند (مثل تهرانیهایی که به امید کار به خارج سفر میکنند) و اغلب امیدشان سراب میشود و سر از کارتن خوابی در میآورند. بیماری حادثه دوم است. به طردشدگان نظام پزشکی نیز باید اشاره شود. یک بیماری برای یک خانواده پیش میآید، همه سرمایهشان را خرج سلامت فرزندشان میکنند و سر از کارتن خوابی درمیآورند. پدیده بعدی خودکشی و افسردگی است. وقتی یک نفر در یک خانواده خودکشی میکند، باعث میشود کارتنخواب ایجاد شود. بنابراین طردشدگان در نتیجه این ساز وکارها در جامعه ما پدید میآیند.
فرادستی و فرودستی در جامعه طردشدگان
مثل هر جامعه دیگری اجتماع طردشدگان نیز فرادستان و فرودستان خودش را دارد. فرادستانش بیخانمانهای مرد معتاد فقیر هستند و فرودستانش غیر از زنان، کودکان و مهاجران هستند. این نکته مهمی است. حتی در همان تونلهای کثافت اعتیاد و هپاتیت و ایدز و… نیز راسیسم حضور دارد. یعنی حتی در بدترین اجتماعات فقر سیاه نیز شاهدید که یک کارتنخواب، کارتنخواب دیگری را تحقیر نژادی و قومی و ملی میکند. این نکته را نباید فراموش کرد. ایشان فرودستان اجتماع طردشدگان ما هستند.
ما چه کردهایم؟
ما چه کردهایم؟ در ایران سمن ها (ورسیون جدید) و جلسات مذهبی زنان که کار خیر میکردند (ورسیون سنتی) حضور داشتند. ما تیپی تحت عنوان خیرین سنتی داریم، مثل بازاریها یا کسانی که قصد دارند خمس و زکات پولشان را بدهند. ایشان همیشه حضور داشتهاند و همیشه هستند و سایهشان بر سر فقر و محرومیت در ایران همیشه هست. یک تیپ دیگر جزو این خیرین هنرپیشگان، ورزشکاران، سیاستمداران و کسانی هستند که نگران چهره یا تصویر خودشان در جامعه هستند و کار خیر میکنند و به مراکز خیریه میروند و عکس هم میگیرند و در مطبوعات و رسانهها نیز منتشر میشود. خیلی هم خوب است و امیدوارم سایه ایشان نیز بر سر فقر و محرومیت جامعه ما باشد. ما مانع کار خیر نیستیم.
تصویر روشن: دینامیزم اجتماعی و اخلاقیات جدید
تا این جا به تصویر سیاه طردشدگی اشاره کردم. اما چهره روشن آن را نیز فراموش نکنیم. در تجربههایی که داشتم شاهد بودم در جامعهای که بسیاری از جامعه شناسانش از فروپاشی اجتماعی و رکود و رخوت صحبت میکنند و از دچار شدن جامعه به یک فردگرایی فاجعه بار سخن میگویند، شاهد جوانانی بودم (بر خلاف اروپا که الگوی فعالیتهای خیرخواهانه مربوط به افراد سالمند است) که ظاهرشان گویای هیچ چیزی نبود، اما در همان تونل وحشتی که خودم که میانسال هستم، با ترس و لرز قدم میزدم، شجاعانه تلاش میکردند و غذا توزیع میکردند. این فضا مرا یاد فضاهای مشترک مارسل موس انداخت. ایشان یک غذای مشترک تهیه میکردند و ته دیگ را بین خودشان پخش کردند و غذا را میان طردشدگان توزیع کردند. این نشاندهنده پویایی و دینامیزم جامعه است، نشاندهنده اینکه هنوز این تعهدها وجود دارد و جامعه اخلاق جدیدی را میسازد. به تعبیر دورکهیم مجرم پیشگام اخلاق جدید است. در جامعه ما نیز اخلاقیات جدیدی را فراهم میکند.
آیا بحث از طردشدگان یک بحث لوکس است؟
این جریاناتی که از آنها خوشبینانه صحبت کردم، پرسشهایی را نیز پدید میآورد؛ پرسشهایی که میکوشم با صدای بلند (و البته غیرقطعی) به آنها پاسخ دهم. سوال مهمتر از پاسخ است. نخستین نکته این است که همیشه در بحرانیترین شرایط سیاسی آن عاملی که عمومیتر و همگانیتر است و قدرت بسیج عمومی را دارد، بحث معیشت است. زندگی اول با نان معنا مییابد، زندگی روزمره کار اقتصادی است. در نتیجه باید توجه کرد همیشه امر معیشتی مساله مردم است که با آن میتوان با مردم ارتباط برقرار کرد. بر این اساس نخستین پرسش من این است که در شرایطی که هنوز بسیاری از مطالبات شهروندی برآورده نشده و هنوز نهادهای واسطی که بتوانند این مطالبات را پیش ببرند، نداریم، آیا میتوان از طردشدگان سخن گفت؟ آیا پرداختن به طردشدگی اجتماعی در چنین شرایطی تبدیل به امری لوکس نمیشود؟ این پرسشی مهم است. من به نحو سرسری و سیاه مشقی به این پرسش پاسخ میدهم و میگویم خیر، این کاری لوکس نیست، زیرا ما در معرض آن چیزی قرار داریم که جامعهشناسان به آن خطر طردشدگی میگویند. همه ما در معرض خطر طردشدگی هستیم. بنابراین میان موقعیت طردشدگی و موقعیت شهروندی مرز باریکی است و با یک لغزش میتوان به آن سمت لغزید. بنابراین این حساسیت مشروع است. همچنان که نباید از مطالبات شهروندی غافل بود.
فقیران یا فقر
پرسش دوم این است که آیا توجه کردن به مطرودان اجتماعی به شکل غذا دادن، دستگیری، احسان و اطعام، خمس و زکات و… بیشتر به تثبیت وضع موجود کمک نمیکند؟ این پرسش مرا به یاد تعبیر آن کشیش میاندازد که میگفت خداوند ثروتمندان را به خاطر سخاوتشان و فقرا را به خاطر صبرشان به بهشت میبرد! یعنی آیا کارهایی از این دست (اطعام، احسان و…) در واقع وظایف دولت را تنزل نمیدهیم و شکافهای موجود را تخفیف نمیدهیم؟ این پرسشی جدی است. ما همه جوانیمان را صرف این کردیم و گفتیم که به فقرا کمک نکنیم، به فقر بپردازیم، بنابراین آیا اقداماتی از این دست مخالف این آرمان نیست؟ پاسخ سردستی به این پرسش این است که اگر پراتیک اجتماعی (مداخله اجتماعی) با تامل و تحلیل همراه باشد، چنین نمیشود. اگر فرد بداند که با دستگیری از فقرا چه میکند، آن مشکل پیش نمیآید. اگر فرد بداند این ساختارهای سازنده نابرابریهاست که باید هدف قرار بگیرد، آن مشکل پدید نمیآید.
از سیاست رهایی نداریم
من میخواستم به بحث اجتماعی نور بیندازم، اما گویی رهایی از سیاست نداریم. یک دور زدیم برای اینکه به امر اجتماعی بپردازیم و سیاست را کنار بگذاریم، اما هر چه اجتماع را بیشتر کاوش میکنیم، باز به بنبست سیاست میرسیم. اینجاست که مهمترین پرسش در بحث طردشدگان مطرح میشود. چرا طردشدگی؟ در چند سال اخیر طردشدگی و طردشدگان به هم نزدیکتر میشوند، تکثیر میشوند، بیشتر میشوند و به چشم میآیند. امروز طردشدگان در فرحزاد و پل مدیریت زندگی میکنند و لازم نیست برای دیدن ایشان به جنوب شهر برویم. انگار نوعی سیاست طردشدگی وجود دارد و طردشدگی به ابزار کنترل اجتماعی بدل شده است. اینجا پرسش متاسفانه سیاسی است و گویی علوم اجتماعی ما از سیطره قدرت رهایی ندارد. پرسش این است که چه کسی از طردشدگی سود میبرد و به همین دلیل به بقای این شرایط کمک میکند؟ واپسین جمله من از امانوئل بوردیو (پسر پی یر) است. این را یکی از دوستان که فعال فکری و روشنفکری است، به یکی از کنشگران اجتماعی نیز گفته بود که شما آن چیزی که ما حرفش را میزنیم، زندگی میکنید، شما تجربه میکنید آن چیزی را که ما نظریهپردازی میکنیم. این دوست روشنفکر میگوید در پاسخ گفتم من دوست دارم حرفهای خودم را زندگی کنم، چون اگر زندگی نکنم، حرفهایم به باد بدل میشود و من دوست دارم حرفهایم گوشت و پوست و استخوان داشته باشد. این اتفاقهایی که ما به سراغ جامعه میرویم، جامعه به سراغ ما میآید، این اتفاقهایی که ما را در معرض متهم شدن از جانب کنشگران قرار میدهد، این اتفاقهایی که ما را با یکدیگر مواجه میکند، اتفاقهای خوبی است. این باعث میشود که به تعبیر بوردیو پراتیسینهایی باشیم تئوریسینهایی باشیم که تئوریهای خودمان را در میدان عمل اجتماعی محک میزنند.»
تلاش کردهایم به صورت غیرمستقیم به ترویج فرهنگ عفاف و حجاب بپردازیم/وضعیت جامعه نشان میدهد از اهداف قانون گسترش عفاف و حجاب، روز به روز بیشتر فاصله گرفتهایم
این روزنامه در صفحه۱۳ به گفتههای معاون رییسجمهور در امور زنان و خانواده پرداخته و از قول وی نوشته است: «در جرای قانون گسترش عفاف و حجاب موفق نبودهایم»
ایسنا در این گزارش از قول مولاوردی آورده است:
– با توجه به وضعیت موجود بعد از روی کارآمدن دولت تدبیر و امید به نظر رسید که به آسیبشناسی وضعیت و عملکرد متولیان حوزه عفاف و حجاب نیازمندیم. بنابراین طبق مصوبه ۳۲۴بندی که شورای عالی انقلاب فرهنگی آن را تصویب کرد و به عنوان قانون راهکار گسترش فرهنگ عفاف و حجاب در مجلس مصوب شد، ۲۴ دستگاه دراین زمینه وظیفه دارند و مرحله به مرحله فازهای مختلفی در نظر گرفته شده است.
– معاونت امور زنان و خانواده هم در کمیسیون فرهنگی دولت در نشستهای مرکز بررسیهای استراتژیک حضور فعالی داشته است. وضعیت عینی جامعه نشان میدهد که در اجرای قانون گسترش عفاف و حجاب موفق نبودهایم و حتی از اهداف آن، روز به روز بیشتر فاصله گرفتهایم. بنابراین کمیسیون فرهنگی دولت این موضوع را در دستور کار خود قرار داد و مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری سلسله نشستهایی را در این زمینه برگزار کرد که در حال حاضر این نشستها جمعبندی شده است.
– با رییسجمهور مکاتباتی کردهایم بر تغییر رویکرد نهادهای فرهنگی اشاره شده است. بنابراین لازم است از «باید» به «باور» از «تبلیغ» به «تعمیق» و از «فعالیتمحوری» به «اثربخشی» برسیم و سمت و سوی حرکتهای فرهنگی به سمت باور و اعتقاد پیش برود؛ چرا که اعتقاد و باور مقدمه عمل است.
– تا زمانی که اعتقاد قلبی و باور ذهنی به وجود نیاید نمیتوانیم انتظار داشته باشیم یک فرد خود را به یک فریضه پایبند بداند در این شرایط باید از تبلیغ و فعالیتهای صوری و شعاری فاصله بگیریم و اثربخشی فعالیتها را مدنظر قرار دهیم. تلاش کردیم به صورت غیرمستقیم نیز به ترویج فرهنگ عفاف و حجاب بپردازیم.
دیگر عناوین منتشر شده در روزنامه امروز، از این قرار است:
یادداشت « ضیافت آفتاب/احکام فقهی قرآن» بخش ۱۳؛ به قلم سید محمد علی ایازی، استاد حوزه علمیه قم
«طلاق توافقی باید محدود شود»، گفتگو با نعمت احمدی، حقوقدان
«مشاوره جلوی طلاق توافقی را نمیگیرد»، گفتگو با علی نجفی توانا، رییس کانون وکلای دادگستری
«سالانه ۱۰ درصد به جمعیت زنان سرپرست خانوار ما اضافه میشود»، گفتگو با رییس سازمان بهزیستی، با تنظیم بنفشه سامگیس
رییسجمهور در مهمانی افطار خود با هنرمندان بار دیگر از ارکسترها گفت؛ میگفتند ارکستر نباید باشد، اما ما آن را سامان دادیم
داعش مسوول انفجار قاهره است
گزارش «هزینه داعش بر دوش کشورهای عربی»
نتانیاهو: اسراییل زیر بار توافق هسته ای با ایران نخواهد رفت
درخواست عبدالله گل برای تجدیدنظر آنکارا در سیاست خاورمیانهای خود
«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه « اعتماد » را مرور کرده است: «برابری فرصتها از مورد توافقترین عناصر حوزه عدالت در روزگار ما است/حرکت خزنده به سمت «خصوصیسازی آموزش» به ویژه در مقاطع پایین نگرانکننده است»، «اهالی آکادمی بدون رجوع به متن واقع، قادر به نظریهپردازی واقعی و درمان درد نیستند»، « عدالت یک مفهوم پایه است و ربطی به زمان و مکان ندارد/تشیع یعنی عدالت، و امامت هم محصول عدالت است/ما همیشه به سیاست و دیانت توجه کردهایم اما از امر اجتماعی و کانتکست اجتماعی غافل بودهایم/ فقر، بیماری و خودکشیوافسردگی از عوامل کارتنخوابی در ایران است» و «تلاش کردهایم به صورت غیرمستقیم به ترویج فرهنگ عفاف و حجاب بپردازیم/وضعیت جامعه نشان میدهد از اهداف قانون گسترش عفاف و حجاب، روز به روز بیشتر فاصله گرفتهایم»مرور مطبوعات/ دوشنبه ۲۲ تیر/ روزنامه اعتماد